eitaa logo
دفاع مقدس
4.4هزار دنبال‌کننده
22.4هزار عکس
14.3هزار ویدیو
1.2هزار فایل
🇮🇷 کانال دفاع مقدس 🇮🇷 ✅مرجع‌ نشر آثار شـ‌هدا و دفاع‌مقدس ⚪️روایت‌گر رویدادهای جنگ تحمیلی #کپی_آزاد 🌴اینجا سخن از من و ما نیست،سخن از مردانی‌ست که عاشورا را بازیافته،سراسر از ذکر﴿یالیتناکنامعک﴾لبریز بوده و بال در بال ملائک بسوی کربلا رهسپار شدند🕌
مشاهده در ایتا
دانلود
خاطرات شهید (حاج قاسم سلیمانی ⚫️روایت شده از من رفتم بندرعباس صحبت کنم. چند تا دختر آمدند پیش من گفتند: "فلانی، ما هر کدام نامی برای خودمان گذاشته ایم." ندیدند را، ندیدند را، ندیدند را...🍃 گفتند: "نام این خانم باکری است. ما او را به نام باکری صدا می کنیم. او متبرّک کرده خودش را به نام باکری... نام این خرازی است، نام این ." بعد این دختر به من گفت: "من وقتی سر سفره می نشینم، حس می کنم مهدی باکری سر سفره ی ما نشسته است." کجا چنین چیزی وجود دارد؟ این، آن اتصال است... یکی از برجستگی های ما این بود که قله های آن، قله های مطهّر و مرتفعی بود. اگر قله مرتفع بود، دامنه زیبا می شود، دامنه سرسبز می شود، چشمه های جوشان از دامنه سرازیر می شود... این قله برجسته اثری جدی گذاشت.
دفاع مقدس
🌷شهید ناصر کاظمی، فرمانده سپاه کردستان و حاج احمد متوسلیان، فرمانده سپاه مریوان ⏳ تابستان ۱۳٦۰ 💠 ع
💠 بی سیم چی ▫️سنّم كم بود، گذاشتندم بی‌سيم‌چی بي‌سيم‌‌چی كه فرمانده‌ی تیپ بود. چند روزی از عمليات گذشته بود و من درست و حسابی نخوابيده بودم. رسيديم به تپه‌ای 🏜كه بچه‌های خودمان آنجا بودند. داشت با آنها احوال‌پرسي مي‌كرد كه من همان‌جا ايستاده تكيه دادم به ديوار و خوابم برد.😴 وقتی بيدار شدم، ديدم پنج دقيقه 🕐بيشتر نخوابيده‌ام، ولی آنجا كلی تغيير كرده بود يكی از بچه‌ها آمد و گفت: «برو نمازهای قضايت را بخوان.» اول منظورش را نفهميدم؛ بعد حالی‌ام كرد كه بيست و چهار ساعت است خوابيده‌ام 😱 توی تمام اين مدت خودش بی ‌سيم📞 را برداشته بود و حرف می زد. —(راوی: بیسیم‌چیِ شهید ناصر کاظمی، بعد از شهادت خوشبین) ⏳دوران دفاع مقدس 🌴 گروه واتساپ "دفاع مقدس" https://chat.whatsapp.com/C2cmirle7r2I68ULVJglLk ▫️ گروه واتساپ "دفاع مقدس ۲" https://chat.whatsapp.com/KcGc5RPIVyd2LU8tjcgZK1 🌴 گروه واتساپ "دفاع مقدس ۳" https://chat.whatsapp.com/LZc5irwIxpb63wUcYPa64A تلگرام https://t.me/Defa_Moqaddas ایتا http://eitaa.com/DefaeMoqaddas 👇👇👇
▫️سنّم كم بود، گذاشتندم بی‌سيم‌چی بي‌سيم‌‌چی كه فرمانده‌ی تیپ بود. چند روزی از عمليات گذشته بود و من درست و حسابی نخوابيده بودم. رسيديم به تپه‌ای 🏜كه بچه‌های خودمان آنجا بودند. داشت با آنها احوال‌پرسي مي‌كرد كه من همان‌جا ايستاده تكيه دادم به ديوار و خوابم برد.😴 وقتی بيدار شدم، ديدم پنج دقيقه 🕐بيشتر نخوابيده‌ام، ولی آنجا كلی تغيير كرده بود يكی از بچه‌ها آمد و گفت: «برو نمازهای قضايت را بخوان.» اول منظورش را نفهميدم؛ بعد حالی‌ام كرد كه بيست و چهار ساعت است خوابيده‌ام 😱 توی تمام اين مدت شهید کاظمی خودش بی ‌سيم📞 را برداشته بود و حرف می زد. —(راوی: بیسیم‌چیِ ناصر کاظمی) ⏳دوران
تخریب لشگر10سیدالشهدا(ع) تحویل سال 1365 شهیدان:
▫️سنّم كم بود، گذاشتندم بی‌سيم‌چی بي‌سيم‌‌چی كه فرمانده‌ی تیپ بود. چند روزی از عمليات گذشته بود و من درست و حسابی نخوابيده بودم. رسيديم به تپه‌ای 🏜كه بچه‌های خودمان آنجا بودند. داشت با آنها احوال‌پرسي مي‌كرد كه من همان‌جا ايستاده تكيه دادم به ديوار و خوابم برد.😴 وقتی بيدار شدم، ديدم پنج دقيقه 🕐بيشتر نخوابيده‌ام، ولی آنجا كلی تغيير كرده بود يكی از بچه‌ها آمد و گفت: «برو نمازهای قضايت را بخوان.» اول منظورش را نفهميدم؛ بعد حالی‌ام كرد كه بيست و چهار ساعت است خوابيده‌ام 😱 توی تمام اين مدت شهید کاظمی خودش بی ‌سيم📞 را برداشته بود و حرف می زد. —(راوی: بیسیم‌چیِ ناصر کاظمی) ⏳دوران