eitaa logo
دفاع مقدس
3.7هزار دنبال‌کننده
15.8هزار عکس
10.3هزار ویدیو
840 فایل
🇮🇷کانال دفاع مقدس🇮🇷 روایتگر رویدادهای جنگ تحمیلی و حال و هوای رزمندگان جبهه ها #دهه۶۰ #کپی_آزاد 〰〰〰 اینجا سخن از من و ما نیست،سخن از مردانی ست که عاشورا را بازیافته،سراسر از ذکر «یا لیتنا کنا معک» لبریز بوده و بال در بال ملائک بسوی کربلا رهسپار شدند
مشاهده در ایتا
دانلود
دفاع مقدس
۶ مرداد ۶۱ - اجرای مرحله پنجم عملیات رمضان این مرحله با شرکت سی گردان رزمی از شش محور آغاز شد. در
⚪️ خاطره ای از عملیات رمضان ...!! 🌷مرحله پنجم عملیات [عملیات رمضان] شروع شد. همه‌ چیز طبق طرح پیش می‌رفت. لودر و بلدوزر‌های جهاد سازندگی و مهندسی سپاه به همراه رزمنده‌ها جلو می‌رفتند. باید روبروی دژ خاکریز می‌زدند تا عراقی‌ها، نیرو‌های پراکنده‌ شده در بیابان را نزنند. قرار شد نیرو‌های حاج همت از غرب دژ و نیرو‌های احمد از شرق آن، زدن خاکریز را شروع کنند، ادامه بدهند تا در نزدیک اولین مثلث دژ، خاکریز را به هم وصل کنند. 🌷هوا که تاریک شد رانندگان نشستند پشت فرمان و تا خود صبح تمام‌وقت کار کردند. فقط کسی از لودر پیاده می‌شد که زخمی و شهید شده باشد. صد متری در وسط دو خاکریز مانده بود که هوا روشن شد. تانک‌های عراقی در فاصله یک کیلومتری روبروی این صد متر باقی‌مانده آرایش گرفته بودند و به‌نوبت شکاف بین دو سد خاکی را می‌کوبیدند. 🌷در این یک تکه جا، گلوله جای گلوله می‌خورد. عراقی‌ها می‌دانستند اگر دو سر خاکریز وصل شود راه نفوذشان بسته می‌ماند. احمد با چشم‌هایی که مثل دو پیاله خون روی صورت خاک‌آلودش خودنمایی می‌کرد دنبال راهی بود که این فاصله را بپوشاند و آن‌قدر نخوابیده بود که موقع راه رفتن تلوتلو می‌خورد. 🌷طاقت ایستادن نداشت، با این‌حال نمی‌توانست دست روی دست بگذارد. رفت سراغ بچه‌های زرهی و مهندسی. چند راننده لودر و بلدوزر را انتخاب کرد گفت کسانی را می‌خواهد که داوطلب شهادت باشند. احمد به فرمانده زرهی گفت دو سه تا نفربر بیار جلو، روبروی عراقی‌ها با سرعت به چپ و راست حرکت کنند و گردوخاک راه بیندازند تا دید آن‌طرف کور بشه و بتونیم خاکریز رو به هم وصل کنیم. 🌷ساعتی بعد یکی از راننده‌ها که حسابی خسته بود از حال رفت و از بالای لودر نقش زمین شد. کسی نبود جای او را پر کند. بچه‌ها جمع شدند دور او و آب به صورتش زدند. بهش روحیه می‌دادند و قربان صدقه‌اش رفتند تا با همان حال‌ و روز دوباره نشست پشت فرمان. چند دقیقه بعد گلوله توپ کنار لودر خورد و آن را به آتش کشید. راننده‌ی خسته، زخمی که شد به عقب فرستادنش. بقیه زدن خاکریز را ادامه دادند. 🌷نزدیک ۱۰ کیلومتر طول کل خاکریز بود که ۹۹۰۰ متر آن را در شب، ۸ ساعته زده بودند، اما ۱۰۰ متر باقی‌مانده در روز ۵ ساعت طول کشید. با هر زحمتی بود بالاخره نزدیکی‌های ظهر دو سمت خاکریز به هم وصل شد. احمد نفس راحتی کشید و با به هم چسبیدن دو سر خاکریز جناح چپ منطقه کمی آرام شد. 🌹خاطره ای به یاد فرمانده شهید احمد کاظمی 📚 کتاب «مثل من و تو (زندگی‌نامه شهید احمد کاظمی)» به نویسندگی یحیی نیازی محقق و نویسنده مرکز اسناد ✍️ 🌴 گروه واتساپ "دفاع مقدس" https://chat.whatsapp.com/C2cmirle7r2I68ULVJglLk ▫️ دفاع مقدس ۲ https://chat.whatsapp.com/KcGc5RPIVyd2LU8tjcgZK1
دفاع مقدس
⚪️ خاطره ای از عملیات رمضان #وقتی_گلوله_جای_گلوله_می‌خورد...!! 🌷مرحله پنجم عملیات [عملیات رمضان] ش
⚪️ غبار جبهه بر چهره آنان نشست تا در روز محشر و هول قیامت، غبار غم بر رخ آنان ننشیند و به پاداش جهاد فی سبیل الله، روانه بهشت شوند🌈 📷 👆شهید احمد کاظمی، فرمانده لشگر نجف در کوران عملیات 🌴 گروه واتساپ "دفاع مقدس" https://chat.whatsapp.com/C2cmirle7r2I68ULVJglLk ▫️ دفاع مقدس ۲ https://chat.whatsapp.com/KcGc5RPIVyd2LU8tjcgZK1
🔴 .... ▫️در سال ٦١ و در دچار موج گرفتگی شدم. به طوری موج گرفتگی شدید بود که اگر یک ماشین کنارم بوق می‌ زد یقه‌ اش را می‌ گرفتم. دائماً درگیر بودم. در عملیات از بس ما آر.پی.جی زدیم اینطور دچار موج گرفتگی شدم. شب اول که رفتیم و می‌ خواستیم برگردیم که فرماندهان گفتند: «به خاطر اینکه نیروی کمکی نرسیده کسانی که می‌ توانند آر.پی.جی بزنند بایستند.» من از ماشین پایین آمدم و ایستادم. یک شب که خودمان در عملیات بودیم. همان شب اول که خط شکن بودیم. حدوداً سه شب و نیم هم دائما در خط ایستاده بودیم تا نیروی کمکی برسد. دشمن می‌ آمد پاتک می‌ زد ما جواب می‌ دادیم با حدود ٥٠ نفر جواب یک گردان تانک را با امکانات اندک می‌ دادیم. ممکن بود یک نفر ٢٠٠ آر.پی.جی بزند. اما گلوله زیاد نداشتیم به محض اینکه گیر می‌ آوردیم، می‌ زدیم. روز سوم که پاتک دشمن شدید شد، مثل این فیلم ‌ها که نشان می‌ دهد از خاکریز می‌ پرند توی چاله ‌ها، با تمام توان جلویشان می‌ ایستادیم. طی این مدت نه استراحت داشتیم، نه غذای کافی و نه امکانات. و این موج روانی برایمان وجود داشت که نمی‌ خواستیم منطقه را از دست بدهیم. برای همین با همان حالت، فشار زیادی را تحمل کردیم. من احساس می‌ کردم وزن سرم ده برابر شده است. وقتی نیروی کمکی رسید و ما را عقب بردند دیدم در بیمارستان اهواز بستری شده ‌ام و با دارو و قرص و آمپولهای آرام بخش طاقت آورده ‌ام. ولی باز هم سرم شدیداً درد می‌ کرد. این بدترین نوع مجروحیت بود. تیر و ترکش هم زیاد خوردم اما این از همه‌ آنها بدتر بود. هیچ کس درک نمی‌ کرد که داریم چه می‌ گوییم. هیچ تشخیص پزشکی‌ هنوز وجود نداشت. بین نیروهای خودمان هم وقتی یک مجروح موجی می‌ دیدند اغلب مسخره ‌اش می‌ کردند و می‌ خندیدند مگر اینکه خیلی ایمانشان قوی بود. به تدریج درک این مشکل برای همه ایجاد شد وگرنه از اول اینطوری نبود. آن موقع با قرص های والیوم و آرام بخش موقتاً درمان می‌ کردند. اگر موج گرفتگی خیلی شدید هم بود یکسری بیمارستانها نگه می‌ داشتند اما نمی‌ دانستند دقیقاً مسئله چیست. اوایل جنگ واقعاً قضیه غیرقابل توصیف و درک بود. الان‌ هم که میزان اطلاعات و درک مردم از این قضیه بالاتر رفته باز هم بدترین نوع مجروحیت، موج انفجار است.... آن موقع حتی به خانواده خودت هم نمی‌ دانستی چه بگویی. مثلاً تصمیم می‌ گرفتی امروز بهترین حرفها را بزنی اما دم در خانه ورق برمی‌ گشت و سیستم عوض می‌ شد. یا در محیط کار و هر جمع دیگری. اصلاً نمی‌ شود تشریح کرد این فضا را.... 🎤 راوى: سعید خرسندی، جانباز اعصاب و روان 🌴 گروه واتساپ "دفاع مقدس" https://chat.whatsapp.com/C2cmirle7r2I68ULVJglLk ▫️ دفاع مقدس ۲ https://chat.whatsapp.com/KcGc5RPIVyd2LU8tjcgZK1
دفاع مقدس
🔴 #بدترين_نوع_مجروحيت.... ▫️در سال ٦١ و در #عملیات_رمضان دچار موج گرفتگی شدم. به طوری موج گرفتگی شد
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
آنست ڪه در کشاکش بلا دینـدار بمانـد وگرنـہ، در راحت فراغت و صلح چــه بسیارنــد اهݪ دین... ‌ ا▫️▪️▫️▪️▪️▫️▪️▫️▪️▫️ 🎥 👆پ.ن: تصاویری از مادرانه های مادر جانباز اعصاب و روان 💠 جانبازان اعصاب و روان مظلوم‌ترین جانبازان جنگ هستند ا😔😔😔 🌴 گروه واتساپ "دفاع مقدس" https://chat.whatsapp.com/C2cmirle7r2I68ULVJglLk ▫️ دفاع مقدس ۲ https://chat.whatsapp.com/KcGc5RPIVyd2LU8tjcgZK1
دفاع مقدس
#دیندار آنست ڪه در کشاکش بلا دینـدار بمانـد وگرنـہ، در راحت فراغت و صلح چــه بسیارنــد اهݪ دین... ‌
📷 موهای کوتاه خاکستری، چشم های آرام و خیره، حرکات نرم و آهسته، قدم های کوتاه و پشت سر هم... همه چیزهایی هستند که در حیاط آسایشگاه به چشم می خورند. یکی سرش بالاست و به آسمان زل زده و دیگری چشمانش را به کف زمین دوخته و به جوانه سبزی که از لای موزاییک ها جوانه زده نگاه می کند. بعضی از آنها خوب نمی توانند تکلم کنند، بعضی دیگر اما می توانند حرف بزننند ولی از حرف هایشان چیز زیادی متوجه نمی شوید... اینجا آدم هایی را می شود مرور کرد که فراموششان کرده ایم. خدایا ما را ببخش. 😔😔 🌴 گروه واتساپ "دفاع مقدس" https://chat.whatsapp.com/C2cmirle7r2I68ULVJglLk ▫️ دفاع مقدس ۲ https://chat.whatsapp.com/KcGc5RPIVyd2LU8tjcgZK1
🗓 7 مرداد 1362 - سالروز عملیات والفجر 3 * نخستین آزادسازی مهران شهر "مهران" پس از گذشت نزدیک به سه سال از آغاز جنگ تحمیلی همچنان در اشغال عراق بود، تا اینکه عملیات "والفجر 3" در 7 مرداد ماه 1362 به انجام رسید و این شهر به دست رزمندگان ارتش و سپاه آزاد شد ... حمله در ساعت 23 با رمز "یا الله" آغاز و نیروهای خودی از سه محور جاده دهلران - مهران، "زالوآب" در شمال مهران و دشت مهران به سوی دشمن یورش بردند. در این حمله یک تیپ زرهی مستقر در منطقه و یک گردان پیاده از ارتش و 3 لشگر، 2 تیپ، یک تیپ پیاده و یک تیپ زرهی از سپاه به صورت ادغامی وارد عمل شدند ... در محور جنوبی با توجه به پیشرفت های به عمل آمده از سوی نیروهای ایران، از آنجا که فرصت کافی برای کشیدن خاکریز از یال بلندی های "قالویزان" به سمت روستای "فیروزآباد" در دشت مهران و از آنجا تا روستای "فرح آباد" به دست نیامد، اهداف مورد نظر در این محور به طور کامل تامین نشدند ... در محور شمالی با توجه به اهمیت بلندی های زالوآب و کله قندی، علیرغم محاصره کامل کله قندی توسط نیروی خودی، عراقی ها تالش فراوان میکردند تا از محاصره خارج و یا منطقه اشغالی را حفظ کنند، بدین منظور تا چند روز به وسیله چرخبال و با "اسلینگ" به نیروهای محاصره شده خود آذوقه و مهمات میرساندند و از جناح دیگر تلاش میکردند که خط ایرانی ها را در "دوراجی" شکسته و به جناح چپ خود ملحق کنند و جدای از شکستن محاصره کله قندی، با محاصره "نمه کلانبو" موقعیت جناح شمالی نیروهای ایرانی را متزلزل کرده و پس از آن در محور میانی، ایرانی ها را از دشت مهران پس برانند، لذا با گذشت 11 شب از آغاز عملیات بارها بر این امیدواری اصرار ورزیدند و به مواضع تازه فتح شده ایران پاتک زدند ... نهایتا شهید "حاج ابراهیم همت" فرمانده لشگر 27 محمد رسول الله(ص) با یک گردان وارد عمل شد و همان شب این مشکل هم از سر راه رزمندگان اسلام برداشته شد. فرمانده عراقی این محور (کله قندی) سرهنگ "جاسم یعقوب" بود که به اسارت نیروهای ایرانی درآمده و هنگام انتقال به عقبه به علت شدت جراحات وارده جان باخت ... در این عملیات راه ایلام - مهران - دهلران، بلندی های زالوآب و نمه کلانبو و دشت مهران به گستره 45 کیلومتر مربع آزاد و ارتباط جبه های میانی و جنوبی از طریق این دو جاده فراهم شد ... در گزارشی که از شمار خسارات و تلفات و غنایم دشمن گرفته شده بود چنین آمده است : سقوط 1 فروند هواپیما، 3 فروند چرخبال، انهدام 10 انبار مهمات، 3 دستگاه لودر و بولدوزر، 16 قبضه خمپاره انداز، 60 قبضه تیربار، 33 دستگاه خودرو، 70 دستگاه تانک و نفربر و به غنیمت گرفتن 15 دستگاه خودرو، 5 دستگاه لودر و بولدوزر، 16 قبضه خمپاره انداز، 3 دستگاه تانک، بیش از 1000 قبضه تیربار، 51 قبضه خمپاره انداز 80 و 120 میلیمتری و شماری سلاح و تجهیزات انفرادی ، شمار کشته، زخمی گزارش شده است ... 💠سال۱۳۶۲: پیش افتادن عراقی ها در تبلیغات عملیات والفجر ۳ ✍️در خانه بودم و مطالعه و استراحت داشتم. از دفترم اطلاع دادند، عملیات والفجر ۳ در مهران آغاز شده و نسبتاً موفق بوده است. لشکرهای نصر و ... به هدف ها رسیده‏ اند و لشکر ثارالله به مشکل برخورد کرده است.چند تپه و سه پاسگاه در خاک عراق تصرف شده و حدود صد اسیر به پشت جبهه تخلیه کرده‏ ایم. تبلیغاتش را هنوز شروع نکرده‏ اند مغرب به دفترم آمدم؛ برای تعقیب اخبار جنگ و نتایج عملیات والفجرهای ۲ و۳ . از ساعت هفت، تبلیغات عملیات والفجر ۳ شروع شد.عراقی ها در تبلیغ جلو افتاده‏ اند و مدعی سرکوب حمله ما شده‏ اند. شب در مجلس ماندم و کارها را انجام دادم. ✿✨ از خاطرات اکبر هاشمی 🌴 گروه واتساپ "دفاع مقدس" https://chat.whatsapp.com/C2cmirle7r2I68ULVJglLk ▫️ دفاع مقدس ۲ https://chat.whatsapp.com/KcGc5RPIVyd2LU8tjcgZK1
🔵 مکان: منطقه عملیاتی والفجر 3 (مهران) تاریخ: مرداد 1362 🌴 گروه واتساپ "دفاع مقدس" https://chat.whatsapp.com/C2cmirle7r2I68ULVJglLk ▫️ دفاع مقدس ۲ https://chat.whatsapp.com/KcGc5RPIVyd2LU8tjcgZK1
عملیات والفجر ۳ در ساعت ۱۱ شب ۷ مرداد ماه سال ۱۳۶۲ با رمز مقدس (یاالله، یاالله، یاالله) در جبهه غرب واقع در منطقه عمومی مهران توسط ۳۲ گردان پیاده، زرهی و مکانیزه و چهار گردان توپخانه رزمندگان اسلام آغاز و به مدت دو هفته انجام شد. 🌴 گروه واتساپ "دفاع مقدس" https://chat.whatsapp.com/C2cmirle7r2I68ULVJglLk ▫️ دفاع مقدس ۲ https://chat.whatsapp.com/KcGc5RPIVyd2LU8tjcgZK1
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 کشف پیکر های شهدای تازه تفحص شده منطقه علمياتي كله قندی مهران مربوط به عملیات والفجر سه تاریخ تفحص: ۲۴ فروردین ۱۴۰۱ 🌴 گروه واتساپ "دفاع مقدس" https://chat.whatsapp.com/C2cmirle7r2I68ULVJglLk ▫️ دفاع مقدس ۲ https://chat.whatsapp.com/KcGc5RPIVyd2LU8tjcgZK1
💠 رأس شهید 🌴 منطقه عملیاتی والفجر سه - جبهه مهران - مرداد 1362 🌷شهید بی سر، حسن منصوری، معاون تدارکات لشکر 5 نصر- استان خراسان 📷👆 محل دفن سر از تن جدای شهید منصوری- او در 16مرداد 1362 در اثر بمباران‌ هوایی‌ دشمن‌ و اصابت‌ راکت‌ در منطقه‌ مهران‌ به‌ شهادت‌ رسید. پیکرش‌ با تنی‌ بی‌ سر به‌ تربت‌ حیدریه‌ انتقال‌ داده‌ شد و در بهشت‌ عسکری‌ در کنار دیگر شهدای‌ انقلاب و دفاع مقدس‌ به‌ خاک‌سپرده‌ شد. 🌴 گروه واتساپ "دفاع مقدس" https://chat.whatsapp.com/C2cmirle7r2I68ULVJglLk ▫️ دفاع مقدس ۲ https://chat.whatsapp.com/KcGc5RPIVyd2LU8tjcgZK1
دفاع مقدس
💠 رأس شهید #حسن_منصوری 🌴 منطقه عملیاتی والفجر سه - جبهه مهران - مرداد 1362 🌷شهید بی سر، حسن منصوری
🌷 شهید حسن منصوری سومین‌ فرزند خانواده‌ی‌ منصوری‌ که در دهمین‌ روز از ماه‌ بهمن‌ سال‌1332 در شهر تربت‌ حیدریه‌ به‌ دنیا آمد، از سوی پدر و مادرش حسن نام‌گرفت. کودکی‌ حسن‌ درخانه‌ی‌ مستأجری‌ و با دسترنجی‌ که‌ پدر از درآمد کار شش‌ ماهه‌ در سال‌ به‌دست‌ می‌آورد، سپری‌ شد. از رهگذر عشق‌ و علاقه‌ای‌ که‌ پدر به‌ شرکت در جلسات‌ قرآن‌‌خوانی‌ داشت‌، «حسن‌» با قرآن‌ آشنا شد. کودک‌ شوخ‌ و پر جنب‌ وجوش‌ خانواده‌ی‌ منصوری‌ پس‌ از گذراندن‌ دوره‌ی‌ ابتدایی‌ و چند سال‌ آغازدوره‌ی‌ دبیرستان‌ ترک‌ تحصیل‌ کرد و برای‌ کمک‌ به‌ پدر به‌ مغازه‌ی‌شیشه‌فروشی‌ او رفت‌. در آن زمان به‌ دلیل کثرت سربازها «حسن منصوری» که در سن خدمت قرار داشت از سربازی معاف‌ شد و در بیست‌ و سه‌سالگی‌ ازدواج‌ کرد. او در همان‌ سال‌های‌ قبل‌ از انقلاب‌ وارد فعالیت‌های‌ مذهبی‌ شد و یک‌ انجمن‌ ضدبهاییت‌ تشکیل‌ داد. پرداختن‌ به‌ورزش‌ باستانی‌ از سرگرمی‌های‌ خاص‌ او در این‌ سال‌ها بود. با شروع‌انقلاب اسلامی‌ در کار انتقال‌ اعلامیه‌ها از منزل‌ آیت‌الله شیرازی‌ از مشهد به‌ تربت‌حیدریه‌ نقش‌ مؤثّری‌ داشت‌. او یک‌ بار در حین فرار از دست‌ مأموران‌ شاه در محل‌ روستای‌ امام‌ تقی‌ که حد فاصل تربت و مشهد است با ماشین‌ چپ‌ کرد اما اعلامیه‌ها را به‌سرعت‌ جمع‌آوری‌ کرد و خودش‌ را به‌ تربت‌ رساند. او در برپایی‌ تظاهرات‌، مقابله‌ با مأموران‌ رژیم‌ پهلوی‌، سرنگونی‌ مجسمه‌ی‌ شاه‌ و تصرف‌ شهربانی‌ در روز دی‌ 1357 فعالیت‌ چشمگیری‌ داشت‌. حسن‌ منصوری‌ پس‌ از پیروزی‌ انقلاب‌ وارد کمیته‌ انقلاب‌ شد و پس‌ از چندی‌ در شمار مؤسسین‌ سپاه‌ پاسداران‌ تربت‌ حیدریه‌ قرار گرفت‌ و به‌عنوان‌ مسوول‌ تدارکات‌ فعالیت‌ خود را آغاز نمود. دی‌ ماه‌ 1361 زمانی بود که او به‌ جبهه‌ اعزام‌ شد و مسؤولیت معاون تدارکات‌ لشکر پنج‌ نصر را به عهده گرفت. وی پس‌ از مدتی‌ به‌ تربت‌ حیدریه‌ بازگشت‌ اما در خرداد 1362 دوباره به‌ منطقه‌ جنوب‌ اعزام‌ شد و مسؤول تدارکات‌ سپاه‌ هشتم‌ گردید. منصوری‌ در «فتح‌المبین» و عملیات «والفجر3» شجاعت‌ها از خود به یادگار گذاشت و سرانجام‌ در 17 مرداد 62 در اثر بمباران‌ هوایی‌ دشمن‌ و اصابت‌ راکت‌ در منطقه‌ مهران‌ به‌ شهادت‌ رسید. 🕊🕊 ▫️ دفاع مقدس ۲ https://chat.whatsapp.com/KcGc5RPIVyd2LU8tjcgZK1
دفاع مقدس
🌷 شهید حسن منصوری سومین‌ فرزند خانواده‌ی‌ منصوری‌ که در دهمین‌ روز از ماه‌ بهمن‌ سال‌1332 در شهر تر
📷 شهید معاون لجستیک لشکر 5 نصر- استان خراسان 🌷 شهادت: عملیات والفجر سه - جبهه مهران - مرداد 62 پیکر بی‌ سر شهید به تربت‌ حیدریه‌ انتقال‌ یافت و در بهشت‌ عسکری‌ در کنار دیگر شهدای‌ انقلاب و دفاع مقدس‌ آرام گرفت. ▫️ دفاع مقدس ۲ https://chat.whatsapp.com/KcGc5RPIVyd2LU8tjcgZK1
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📹 فیلم کامل| خاطره نوجوان رزمنده از امداد غیبی در عملیات والفجر۳ 🌱▫️🌱▫️🌱▫️🌱▫️🌱ا 🌴 عملیات والفجر ۳ در ساعت ۱۱ شب ۷ مرداد ماه سال ۱۳۶۲ با رمز مقدس (یاالله، یاالله، یاالله) در جبهه غرب واقع در منطقه عمومی مهران توسط ۳۲ گردان پیاده، زرهی و مکانیزه و چهار گردان توپخانه رزمندگان اسلام آغاز و به مدت دو هفته انجام شد. دوران 🌴 گروه واتساپ "دفاع مقدس" https://chat.whatsapp.com/C2cmirle7r2I68ULVJglLk ▫️ دفاع مقدس ۲ https://chat.whatsapp.com/KcGc5RPIVyd2LU8tjcgZK1 تلگرام https://t.me/Defa_Moqaddas ایتا http://eitaa.com/DefaeMoqaddas
دلاورمردِ جبهه ها و بی سر حسین مهردادی از شجاع اطلاعات عملیات لشکر امیرالمومنین(ع) : مرداد ماه 1362 مهران عملیات والفجر سه. ▫️ دفاع مقدس ۲ https://chat.whatsapp.com/KcGc5RPIVyd2LU8tjcgZK1
🌷 ۸ مرداد ۱۳۶۲ — سالروز شهادت علی ماهانی فرمانده واحد مخابرات لشکر ۴۱ ثارالله (ع) کرمان 🌴 از یاران حاج قاسم سلیمانی در دوران دفاع مقدس 🌱 ولادت : ۱۳۳۶ - کرمان 🕊 پرواز: ۱۳۶۳/۰۵/۰۸ — عملیات والفجر۳ — آزادسازی مهران ▪️مفقودالاثر، بازگشت پیکر : سال ۱۳۷۶ اونقدر با اسم بی‌ بی انس گرفته بود که اگه توی بهترین لحظه‌های زندگیش از حضرت فاطمه (س) می‌گفتی شروع می‌کرد به اشک ریختن ... یه روز رفتم تو اتاقش دیدم واسه خودش مجلس روضه گرفته از حضرت‌زهرا (س) می‌خوند و گریه می کرد پرسیدم: « علی چرا گریه می‌کنی؟؟ » گفت: " برای مظلومیت حضرت زهرا (س) شما هم وقتی من شهید شدم ، بیایید سرِ خاکم و روضه حضرت زهرا رو بخونید. 🌴 گروه واتساپ "دفاع مقدس" https://chat.whatsapp.com/C2cmirle7r2I68ULVJglLk ▫️ دفاع مقدس ۲ https://chat.whatsapp.com/KcGc5RPIVyd2LU8tjcgZK1
دفاع مقدس
🌷 ۸ مرداد ۱۳۶۲ — سالروز شهادت علی ماهانی فرمانده واحد مخابرات لشکر ۴۱ ثارالله (ع) کرمان 🌴 از یارا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📹 | علی آقا؛ سخنان شهید حاج قاسم سلیمانی در رابطه با شهید علی ماهانی از فرماندهان لشکر ۴۱ ثارالله (ع) کرمان 🔹انتشار به‌مناسبت سالروز شهادت رزمنده عارف علی ماهانی — ۸ مرداد ۱۳۶۲ - عملیات والفجر ۳ - منطقه مهران 🔺رفیق حاج قاسم... 🔹شهید مستجاب الدعوه، حافظ قرآن، انیس مساجد و اسوه اخلاق؛ سردار شهید علی ماهانی 🔹حاج‌قاسم سلیمانی پیش او دو زانو می‌نشست. 🔹شهیدی که با لب تنشه به شهادت رسید و همواره دست و پای زخمی و مجروح خودش رو پنهان می کرد. 🎞 سردار سلیمانی: برادری داشتیم به نام علی ماهانی خیلی آدم مقدسی بود. این آقای ماهانی یه زخمی در دستش و شبیه آن در پایش داشت و همیشه آن را مخفی می کرد که تظاهر به این زخم نکرده باشد (اینها خیلی حرف هست برادرا خیلی خودسازی میخواهد) آن وقت این فرد در والفجر ۳ در میدان مین ماند(رفت روی مین) آمدند تا به مجروحین آب بدهند اول رفتند به سمت علی ماهانی ، تا به او آب بدهند... نخورد! گفت به فلانی بدهید ... دادند و بازهم که برگشتند باز علی آقا آب نخورد و گفت به فلانی بدهید! همینجور به همه آب دادند و وقتی برگشتند به سمت علی، شهید شده بود.... آن وقت ما در موضوعات مادی و موضوعاتی که خیلی ارزشی ندارد چه رقابت هایی میکنیم... در موضوعاتی که حیات ما به آن بستگی ندارد و ناجی جان ما نیست... در چیزهایی که یه ذره ما را بالا میبرد ... از نظر رتبه یا درجه یا هر چیز دیگری... چه رقابت های می کنیم! 🌴 گروه واتساپ "دفاع مقدس" https://chat.whatsapp.com/C2cmirle7r2I68ULVJglLk ▫️ دفاع مقدس ۲ https://chat.whatsapp.com/KcGc5RPIVyd2LU8tjcgZK1
دفاع مقدس
🌷 ۸ مرداد ۱۳۶۲ — سالروز شهادت علی ماهانی فرمانده واحد مخابرات لشکر ۴۱ ثارالله (ع) کرمان 🌴 از یارا
🌷خاطره ای از شهید علی ماهانی: به سنگر اپراتوری مخابرات رفته بودم . دیدم علی آقا یک دستش را روی پوتین گذاشته و نخی را به سوزن کرده و با دست دیگرش در حال دوختن پوتین است . چون یک پایش پاشنه نداشت ، چوبی تراشیده بود و گذاشته بود جای پاشنه اش ، و این چوب که کار پاشنه را می کرد گاهی کج می شد و موجب پاره شدن وصله ته پوتین می گردید . لذا دائما ًدر حال وصله کاری بود . با این وضعیت با اصرار زیاد به او گفتم : علی آقا توی انبار پوتین هست ، شما چرا با این زحمت داری پوتین می دوزی؟ چند سال داری این پوتینُ به پا می کنی؟ حال بگذارش کنار ، می رویم شهر می دهیم کفاشی درستش کنه ، هر چه گفتم قبول نکرد. رفتار او ، آدم را یاد مولا علی (ع)می انداخت ، که کفش پاره اش را وصله مجدد می زد . (راوی : رزمنده، محمد رضا ایرانمش) 🌱🌷🌱🌷🌱🌷🌱🌷🌱ا 🕊 ۸ مرداد ۱۳۶۲ - سالروز شهادت علی ماهانی، از فرماندهان لشکر ۴۱ ثارالله (ع) کرمان — عملیات والفجر ۳ - منطقه مهران 🌴 گروه واتساپ "دفاع مقدس" https://chat.whatsapp.com/C2cmirle7r2I68ULVJglLk ▫️ دفاع مقدس ۲ https://chat.whatsapp.com/KcGc5RPIVyd2LU8tjcgZK1
دفاع مقدس
🌷خاطره ای از شهید علی ماهانی: به سنگر اپراتوری مخابرات رفته بودم . دیدم علی آقا یک دستش را روی پوتی
🌴 علی آقا مسؤل مخابرات لشگر ثارالله بود. ‏روزی دیدم مظلومانه ایستاده سر جاده و دو سه دستگاه بی سیم تعمیری هم همراهش است. هوا آنقدر گرم بود که در همان چند دقیقه که ایستادیم، ‏انگار بدنمان را در گرما تفت دادند . گفتیم: علی آقا، ‏الحمدالله ,واحد مخابرات که ماشین دارد؛ بخصوص برای کارهای تعمیری! چرا استفاده نمیکنی؟ خدا نکرده مریض میشی! ⚡️‏بدون اینکه بخواهداظهار وجودی بکند،‏خیلی خودمانی و صمیمی گفت: نیازی نیست اخوی. ما که وقت داریم،‌ سوار یکی از ماشینهای تو راهی می شویم. یک گردشی می کنیم، ‏بنزین بی‌خودی هم دود نمی شود!! (راوی: رزمنده، حمید شفیعی) ا🌱🌿🌱🌿🌱🌿🌱 🌷تو کجا بودی؟؟ ⁉️ما کجاییم؟؟ 👣دوازه نفر بودند که رفتند قله را آزاد کنند.محمود اخلاقے شهید شد. علے آقا هم زخمے شد.وقتے برگشتیم علے آقا گفت:مےدونم چرا شهید نشدم وقتے مےرفتیم بالای قله یه چشمه ی آب دیدم.با خود گفتم وقتے برگشتم، این جا آب تنے مےکنم. همین به دنیا باعث شد زخمے شوم ولے... 🌴 گروه واتساپ دفاع مقدس ۱ https://chat.whatsapp.com/C2cmirle7r2I68ULVJglLk 🌿 دفاع مقدس ۲ https://chat.whatsapp.com/KcGc5RPIVyd2LU8tjcgZK1
📸 تصویری قدیمی از حاج قاسم سلیمانی در دوران دفاع مقدس 🌿 دفاع مقدس ۲ https://chat.whatsapp.com/KcGc5RPIVyd2LU8tjcgZK1
🔷 📷 خاطره عکس رهبر انقلاب در جمع رزمندگان لشکر عاشورا - ۶۷/۰۵/۲۹ 🔹عکس و خاطره از : 🔹نقل از: شماره 3 مجله 📎 🔸 آن روزها که مصادف با ایام محرم بود، لشکر حس و حال معنوی به خود گرفته بود. عصرها هم در خود لشکر در جاده اصلی، دسته‌های حسینی گردان‌ها به راه می‌افتاد گردان سیدالشهداء ،گردان امام حسین علیه‌السلام و گردان شهدای گمنام و دیگر واحدها حضور داشتند. عملیات مرصاد تازه تمام شده بود و نیروهای گردن امام حسین در کمین آنها در کانال گرسنه و تشنه مانده بودند. ولی به لطف خدا با محاصره منافقین در تنگه جلوی موقعیت شهید مقیمی بیش از 400 نفر از آنها کشته و اسیر و زخمی شدند. 🔸 همان ایام خبری در لشکر بین بچه‌ها پیچیده بود که آیه الله خامنه‌ای در حال بازدید از مناطق عملیاتی جنوب هستند و احتمالاً به لشکر عاشورا هم سر بزنند. دو روز به تاسوعا مانده بود که صبح به همراه زینال‌وند با تویوتا به تدارکات لشکر می‌رفتیم که در جاده اصلی تعدادی خودرو را دیدم که از دژبانی اردوگاه وارد می شوند. در آینه نگاهی انداختم دیدم خود آقای خامنه‌ای هستند. هیجان زده به طرفشان رفتیم و سلام علیک و روبوسی کردیم. ... مجموعه عکس شهدا را که همراهم بود به آقا هدیه دادم. ایشان در حالی‌که به عکس‌ها نگاه می‌کرد مرا خیلی تحسین کردند که عجب کار هنری است و... 🔸 شب خبر دادند که فرماندهان گردان در حسینیه فرماندهی پادگان برای شام و عزاداری حضور یابند. حاج صمد، من را به نمایندگی از خودش فرستاد. دوربینم را برداشتم و رفتم.... سرهنگ سلیمی و امین آقا شریعتی کنار آقا نشسته بودند. آقا از مداحان خواستند نوحه‌ای بخوانند که صادق کمالی و قادر منافی مداحی کردند و سپس مراسم سینه‌زنی و شور ادامه یافت. من چند فریم عکس گرفتم... 🔸با پایان مراسم آقا گفتند: من از این مراسم معنوی سیر نشدم. ان‌شاءالله دو روز بعد که تاسوعاست به لشکر می‌آیم تا در کنار بچه‌های آذری عزاداری کنیم. 🌿 دفاع مقدس ۲ https://chat.whatsapp.com/KcGc5RPIVyd2LU8tjcgZK1 👇👇👇