eitaa logo
دهڪده ‌مثبت
2.2هزار دنبال‌کننده
4.5هزار عکس
1.8هزار ویدیو
15 فایل
یه دهڪده مثبت، تا توے اون یه زندگی آروم‌ و بدور از افڪار منفی رو تجربه ڪنی♥️ پیشنهادات وارسالی‌هاے زیباتون رو اینجا می‌خونم🌱 @Goolnarjes313 https://harfeto.timefriend.net/17400377624639 لطفامعرفی‌مون کن @Dehkade_mosbat
مشاهده در ایتا
دانلود
🍃 خداوندا … دقیق یادم نیست آخرین بار کی خود را پیدا کردم اما خوب یادم هست هرگاه که گم شدم، دستم در دست تو نبود … 📣کانال در ایتا، سروش، بله @Mahdiyar114
✍️بپر بپر ☘️ مدتی بود که شکوفه خانم را ندیده و دلتنگش شده بود. چادر گُلدار تیره اش را از سر چوب لباسی برداشت تا به همسایه اش سر بزند. همان پشت در صدای شکوفه خانم را ‌شنید که پسرش سامان را دعوا می‌کرد! زنگ را زد و منتظر ماند تا در را باز کند. صدای کش کش دمپایی شکوفه خانم را، از داخل حیاط شنید که برای باز کردن در می‌آمد. در را باز کرد. بعد از سلام و خوش آمدگویی وارد خانه شد. 🌸 سامان گوشه دیوار اتاق، کز کرده و زانوهایش را به بغل گرفته بود. چشمانش پُر از ترس و رَدی از نَم اشک‌های ریخته شده، درون آن‌ها دیده می‌شد. سرش را روی پاهایش گذاشت و همان جا خوابش برد. ☘️ ماجرا را از شکوفه خانم پرسید. او هم که منتظر چنین سؤالی بود با ناراحتی گفت: « می‌بینی تورو خدا یِدَقِّه نمیشه با بچّه تنهاش گذاشت. » و اشاره کرد به سامان. به شکوفه خانم دلداری داد و گفت: « این قد خودخوری نکن مگه چی شده؟» ابروهای شکوفه خانم درهم رفت و ادامه داد: « رفتم آشپزخونه مشغول آشپزی . گفتم حواست به بچه باشه!» صورت شکوفه خانم هنوز برافروخته و تُن صدایش بالا بود. ادامه داد: « صدای خنده هر دوتاشون به گوشم می‌رسید که یدفعه صدای گریه حلما بلند شد. با عجله به طرف اتاق دویدم. دیدم سامان اُفتاده رو بچه » شکوفه خانم بلند شد و آهسته سامان را روی بالش کنار دیوار خواباند . با حالت تأسف گفت: « آقاااا در حال بپر بپر روی تختی بود که بچه رو خوابونده بودم، یدفعه تعادلش بهم میخوره و رو بچه می اُفته. » به او می‌گوید: « عزیزم آروم باش! خداروشکر بچه چیزیش نشده. » ☘️ دستی به موهای خرمایی اش کشید و با انگشتان دستش به طرف بالا شانه کرد. سرش را پایین انداخت و گفت: « حالا که فکر می‌کنم می‌بینم همش تقصیر خودم بود. آخه اونم بچه هست. نمی‌بایست تنهاشون می‌ذاشتم. » به سامان نگاهی می‌کند و ادامه می‌دهد: « چقد طفلکو دعوا کردم. » 📣کانال در ایتا، سروش، بله @Mahdiyar114
🍃بسم الله الرحمن الرحیم🍃 🌸سلام و صلوات خدا بر تو ای همه هستی مان آقاجان فدایتان شوم. دلم برایتان عجیب تنگ شده، عجیب! ☘برای ظهورت باید قیام کنم، قیام بر علیه نفسم، قیام بر علیه گناهانم، قیام بر علیه سرکشی هایم، قیام بر علیه خود خودم... 🌺سلام سرورم، سلام تاج سرم، سلام تمام هستیم، سلام امام زمانم، سَلامٌ عليٰ آلِ يٰس ... أللَّھُـمَ ؏َـجِّـلْ لِوَلیِڪْ ألْـفَـرَج ☘🌸☘🌸☘🌸☘ 📣کانال در ایتا، سروش، بله @Mahdiyar114 عجل الله فرجه عجل الله فرجه
☘اَعوذُبِاللّهِ مِنَ الشِّیْطانِ الرَّجیمْ☘ ﷽ 🍃عَسَىٰ أَنْ تَكْرَهُوا شَيْئًا وَهُوَ خَيْرٌ لَكُمْ ۖ وَعَسَىٰ أَنْ تُحِبُّوا شَيْئًا وَهُوَ شَرٌّ لَكُمْ ۗ وَاللَّهُ يَعْلَمُ وَأَنْتُمْ لَا تَعْلَمُونَ؛ 🌸چه بسا چیزی را خوش نداشته باشید، حال آن که خیرِ شما در آن است. و یا چیزی را دوست داشته باشید، حال آنکه شرِّ شما در آن است. و می‌داند، و شما نمی‌دانید. 📖 خداجون هرچی به صلاحمونه برامون رقم بزن 📣کانال در ایتا، سروش، بله @Mahdiyar114
Milad Karimi matinامام_زمان1.mp3
زمان: حجم: 10.13M
❤️دِـــــلـــــتَـــــنـــــگِـــــﮰإر❤️ کُجایی‌عَزیزَم؟؟! قَرارِ‌بی‌قَراری‌‌های ‌قَلبِ‌عاشِقِ مَن....😔 🎤 میلادکریمی(متین) 🎧 میلادعمرانی 🎼 علی رامی 📌آیدی اینستاگرام: @milad_karimi1385
دهڪده ‌مثبت
❤️دِـــــلـــــتَـــــنـــــگِـــــﮰإر❤️ کُجایی‌عَزیزَم؟؟! قَرارِ‌بی‌قَراری‌‌های ‌قَلبِ‌عاشِقِ مَن.
✨✨ یه دنیا رو تصور کن که بوی یاسمن میده چشات هر جا رو می بینه هوای عشق پیچیده می خوام مرهم بذاری رو قلبم چلچراغ خونه ی ویرونه ی دنیا خیلی وقته یادمون رفته که شاید جمعه ی بعدی بیاد مهمون دنیا کجایی عزیزم قرار بی قراری های قلب عاشق من نباشی مریضم بهار دلخوشی های هوای سابق من با طوفانی که توی راهه سکوت صبرتو وا کن روزای سرد و تاریکی با نورت غرق گرما کن صاف و ساده قلبمو رو دست گرفتم بسپرم دستت امانت باشه آقا من دلم می خواد ظهورت تو کتابا آخرین برگ حکایت باشه آقا سلام ای شمیم دعای نیمه شب های قنوت مادر من سلام ای نسیم روز تنهایی امید آخر من کجایی عزیزم قرار بی قراری های قلب عاشق من نباشی مریضم بهار دلخوشی های هوای سابق من 📣کانال در ایتا، سروش، بله @Mahdiyar114 ✨✨
✍ربیع 🌙ای ماه ربیع ! خوشا به سعادتت که نامت را بهار گذاشته‌اند. 💥براستی مگر جز تو بهارِ دیگری هست؟ پیامبر با قدومش تو را ربیع کرد. 💫 او که نور و آسمانی هست، به دنیای خاکی شکوه و آبرو بخشید. و زینت بخش تو شد ای ماه شادی اهل بیت(علیهم السلام) 📣کانال در ایتا، سروش، بله @Mahdiyar114
✍️باند تبهکاران ☘کامران در حالی که ناخن دستهایش را می جوید به میز روبرویش خیره شد، به همان عکس‌هایی که برایش ارسال کرده بودند. دست و پایش لرزید و کاسه چشمانش مثل خون قرمز شد. صدای خس خس نفس های به شماره افتاده اش شنیده می‌شد. آن گروه تبهکار اسناد طبقه بندی شده مهم و حیاتی سازمان اداره کل بودجه کشور را از کامران خواسته‌اند. تهدید کردند در صورتی که تن به خواسته آن‌ها ندهد، اسناد رشوه‌خواری او را در فضای مجازی پخش می‌کنند. کامران به فکر فرو رفت: « عکس‌ها و فیلم‌ها را چه کسی گرفته و دست آن‌ها چه می‌کند؟! » ✨آبروی چندساله‌اش در خطر بود. از صحبت‌های سردسته آن گروه متوجه می‌شود یک باند بین‌المللی و خطرناک هستند و با کسی شوخی ندارند. 🍃پسرش وارد خانه شد . برای رهایی از ترس و تنهایی، فکر و خیال تصمیم گرفت با پسرش صحبت کند. روی مبل کنار داوود نشست. نگاهی به ساعت چرمی پشت دستش می‌کند. فقط دو ساعت به پایان مهلتش مانده بود. تپش قلبش بالا رفت. دوباره دلهره به جانش ریخته شده بود . چاره‌ای نداشت باید با یکی حرف می‌زد تا کمی آرام شود و شاید راهی پیدا کند. 🌺خجالت می‌کشید از اینکه داوود بفهمد پدرش با تصویری که از او ساخته فرسنگها فاصله دارد. دل یک دل کرد. ماجرا را به او گفت. 🌸داوود با شنیدن ماجرا چیزی به روی خود نیاورد و گفت: «بابا نگران نباش. برادر دوستم جایی کار می‌کنه که با همین گروهها سروکار داره. بهش میگم کمکمون ‌کنه. » ☘کامران با نگرانی به او گفت : «می‌ترسم بلایی سر تو و مامانت بیارن. » 🌺داوود لبخند زد : «نه بابا مگه شهر هرته ! » آرامش داوود به او هم منتقل شد. داوود بعد از تماس با برادر دوستش ، او با یک تیم حرفه‌ای به خانه ‌‌‌شان آمد و اسناد جعلی را به او داد تا به تبهکاران بدهد. 🍃میان ساختمان سیاه و نیمه مخروبه بیرون شهر، تبهکاران را ملاقات کرد. سردسته تبهکاران نگاهی به اوراق انداخت. اسناد به صورت حرفه‌ای جعل شده‌ و با اصل آن مو نمی‌زدند. پلیس ساختمان را به محاصره در آورد و از پشت سر، محافظانِ باند تبهکار را غافلگیر کردند. وارد ساختمانِ نیمه‌کاره شدند. فرمانده اعلام کرد :« شما در محاصره‌اید، راه فراری ندارین بدون هیچ مقاومتی اسلحه‌های خودتون رو زمین بذارید و تسلیم شید.» 🌸سردسته تبهکاران اسلحه‌اش را به سمت کامران نشانه گرفت؛ اما از پشت سر توسط یکی از مأموران نقش زمین شد. ☘با دستگیری سردسته ، بقیه گروه خود را تسلیم کردند. کامران از ساختمان مخروبه خارج شد، باورش نمی‌شد که زنده است. با دیدن داوود در آنجا اشک در چشمانش حلقه زد. او را در آغوش گرفت. 📣کانال در ایتا، سروش، بله @Mahdiyar114
✨ بسم الله الرحمن الرحیم ✨ 🌸سلام و صلوات خدا بر تو ای محبوب خدا ☘آقاجان دنیا بی تو چه سرد و تاریک هست. بی نور و بی برکت... بود و نبودت در زندگی هایمان چه احساس می‌شود. 🌺مولاجان بابی انت و اُمّی؛ پدر و مادرم فدایت، خودم و همه زندگیم فدایت. 🌿ببخش سنگ بزرگ سر راهت شده ام . ببخش مانع ظهورت شده ام. ببخش فقط حرف شده ام. سَلامٌ عليٰ آلِ يٰس ... أللَّھُـمَ ؏َـجِّـلْ لِوَلیِڪْ ألْـفَـرَج ☘🌸☘🌸☘🌸☘ 📣کانال در ایتا، سروش، بله @Mahdiyar114 عجل الله فرجه عجل الله فرجه
...🌿 اگه شد،که شد ولی اگه نشد حتما یه فکر بهتری خدا برات داره ... 📣کانال در ایتا، سروش، بله @Mahdiyar114
🏴🏴🏴 ▪️همپای خطر همسفر زینب بود ▪️همراز نماز سحر زینب بود ▪️یک لحظه نشد ز عمه جانش غافل ▪️پروانه ‌صفت دور و بر زینب بود 🥀 پنجم ربیع الاول سالروز وفات حضرت سکینه(سلام الله علیها) تسلیت باد 🥀 📣کانال در ایتا، سروش، بله @Mahdiyar114 علیهماالسلام
✨ بسم الله الرحمن الرحیم ✨ 🌺سلام و صلوات خدا بر تو ای وعد الله سلام آقاجان، صبحتان به خیر. مولاجان هر صبح که دعای عهد می‌خوانم با خود می‌گویم: ⛅️ مرا عهدی‌ست با جانان دستمان را بگیر تا حواسمان باشد به عهد هر صبحمان با تو ای جانان 📖 اللّٰهُمَّ إِنِّي أُجَدِّدُ لَهُ فِي صَبِيحَةِ يَوْمِي هٰذَا وَمَا عِشْتُ مِنْ أَيَّامِي عَهْداً وَعَقْداً وَبَيْعَةً لَهُ فِي عُنُقِي لَا أَحُولُ عَنْها وَلَا أَزُولُ أَبَداً خدایا! در صبح این روز و تا زندگی کنم از روزهایم، برای آن حضرت بر عهده‌ام، عهد و پیمان و بیعت تجدید می‌کنم که از آن‌، رو نگردانم و هیچ‌گاه دست برندارم. 🔆 فرازی از سَلامٌ عليٰ آلِ يٰس ... أللَّھُـمَ ؏َـجِّـلْ لِوَلیِڪْ ألْـفَـرَج ☘🌸☘🌸☘🌸☘ 📣کانال در ایتا، سروش، بله @Mahdiyar114 عجل الله فرجه عجل الله فرجه