eitaa logo
دهڪده ‌مثبت
2.3هزار دنبال‌کننده
4.1هزار عکس
1.6هزار ویدیو
12 فایل
یه دهڪده مثبت، تا توے اون یه زندگی آروم‌ و بدور از افڪار منفی رو تجربه ڪنی(جلسات روزاے زوج رو از دست ندین)♥️ پیشنهادات وارسالی‌هاے زیباتون رو اینجا می‌خونم🌱 @Goolnarjes313 https://harfeto.timefriend.net/16851976543119 لطفامعرفی‌مون کن @Dehkade_mosbat
مشاهده در ایتا
دانلود
🍃🍃🍃🍃 🍃🍃🍃 🍃🍃 🍃 🚘 . 🍃مقدار مسافت شرعى از دیدگاه مراجع تقلید: ✔️🌹آيات عظام امام، بهجت، فاضل ، صافى و نورى: مسافت شرعى تقريباً 22/5 كيلومتر است. ✔️🌷امام خامنه ای: مقدار شرعی20/5 کیلومتراست. ✔️🌹آيات عظام تبريزى، سيستانى و علوی گرگانی و وحيد خراسانی : مسافت شرعى تقريباً 22 كيلومتر است. ✔️🌷آيات عظام مكارم ومظاهری: مسافت شرعى تقريباً21/5 كيلومتر است. ✔️🌹آیت الله زنجانی: مسافت شرعی20 کیلومتراست 🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃 💠 آیاکسی که شب نیت شکستن روزه را دارد میتواند اول روزه اش رابشکند بعد به سفر برود ⁉️ ✍️پاسخ: کسی که می داند فردا مسافر است و روزه باطل خواهد شد ، باز نمیتواند نیت روزه نکند. ☝️باید حتما روزه کرده و تا وقتی که مسافر نشده است ، را نباید انجام بدهد. 🆔https://eitaa.com/Mhdiyar114
دهڪده ‌مثبت
#قسمت_هفدهم #معیار_انتخاب_اصلح 💯از شیوه ‌های تبلیغاتی صحیح استفاده نماید. ✍️صادق و رو راست باشد.
💯از شیوه ‌های تبلیغاتی صحیح استفاده نماید. ✍️صادق و رو راست باشد. 🌺معیار اصلى این است که کسانى سر کار بیایند که همتشان بر حفظ عزت و حرکت کشور در جهت هدفهاى انقلاب باشد. 🌸آنچه ما در این سالهاى طولانى از خیرات و برکات به دست آورده‌ایم، به برکت هدفهاى انقلاب بوده است؛ هر جائى که ما کم آوردیم، عقب ماندیم، شکست خوردیم، به خاطر غفلت از هدفهاى انقلاب اسلامى و هدفهاى اسلامى بوده است. 🌼کسانى سر کار بیایند که مصداق: «انّ الّذین قالوا ربّنا اللّه ثمّ استقاموا» باشند؛ اهل استقامت، اهل ایستادگى باشند؛ زرهى پولادین از یاد خدا و از توکل به خدا بر تن خودشان بپوشند و وارد میدان شوند. 🔰بیانات در دیدار اقشار مختلف مردم‌ ۱۳۹۲/۰۲/۲۵ 🆔https://eitaa.com/Mhdiyar114
هدایت شده از سلام فرشته
📌چقدر قرآن را می شناسید؟ 📌قرآن چه ویژگی هایی دارد؟ 📌چه کارهایی از قرآن برمی آید؟ 📌اصلا انتظاری از قرآن دارید؟ 💎با شناخت هر چیزی، می توان فهمید که چه انتظاری از او و کارکردهایش باید داشته باشیم. با او چگونه رفتار کنیم. برای بهره مندی بیشتر از او، چه کارهایی باید انجام دهیم. ⚡️منظور تفسیر و آیات و معارف اسلامی نیست. منظور خود قرآن است 🌺در ، قرآن را از زبان خود قرآن خواهیم شناخت ان شالله. شنبه تا پنجشنبه، صبح ها، منتظر ما باشید. با ما همراه باشید. 📣کانال در ایتا، سروش، بله @salamfereshte
هدایت شده از سلام فرشته
💠اولین و مهم ترین 🌟به اطرافت با دقت نگاه کن. خورشید. ماه. آسمان. زمین. گیاهان. درختان میوه. حیوانات و حتی خلقت خود ما انسان ها، همه نعمت های الهی هستیم. خداوند این نعمت های مادی و معنوی را در سوره مبارکه الرحمن بیان کرده است. ☘️قرآن را باز کن. بخوان: الرَّحْمَنُ ﴿۱﴾ عَلَّمَ الْقُرْآنَ ﴿۲﴾ خَلَقَ الْإِنْسَانَ ﴿۳﴾ عَلَّمَهُ الْبَيَانَ ﴿۴﴾ الشَّمْسُ وَالْقَمَرُ بِحُسْبَانٍ ﴿۵﴾ وَالنَّجْمُ وَالشَّجَرُ يَسْجُدَانِ ﴿۶﴾ ... 🌺نعمت های شگفت انگیز خداوند، هر کدام جلوه ای خاص دارد اما شگفت انگیزتر می شود وقتی می بینیم که خداوند بعد از بیان صفت رحمانیتش (الرحمن)؛ سخن از تعلیم قرآن آورده است و این آیات، نشان می دهند که مهم ترین نعمتی که خداوند به انسان عطا کرده، قرآن کریم و تعلیم آن به انسان است. ✍️چرا که در سایه تعلیم انسان توسط خداوند و دریافت و یادگیری و تلقی انسان از قرآن است که کمال نهایی خویش را می شناسد و به آن راه می یابد. چه اینکه تا قرآنی در کار نباشد، چنین آموزش و یادگیری و ره پیمودنی در کار نیست. 📚برای مطالعه بیشتر ر.ک: قرآن در قرآن، آیت الله جوادی آملی، ص 23 📣کانال در ایتا، سروش، بله @salamfereshte
🌸رفته رفته، یخ ضحی هم باز شد و راحت تر با عباس حرف می زد. روزها، طبق برنامه ای که سامانه جامع پزشکان بیمارستان به او داده بود، یا در درمانگاه و بخش اورژانس بود یا در بخش های تخصصی مختلف. بعد از سه هفته، به مدت یک هفته، دو ساعت از تایم کاری اش را باید در کنفرانس های روزانه ای که برگذار می شد شرکت می کرد. بعد از ظهرها، پیجر را که مخصوص کادر بیمارستان بود تحویل می داد و به همراه عباس، به خانواده شهدای آتش نشانی سرمی زدند. اگر نیاز پزشکی ای داشتند، ضحی برطرف می کرد و نیازهای خدماتی و تعمیراتی را عباس. سعی می کردند در کنار هم، به دیگران خدمت برسانند. لابلای همین خدمت ها، همدیگر را بیشتر می شناختند. با هم حرف می زدند. تحلیل و گفت و گو می کردند - بنده خدا سمیرا خانم. خیلی دست تنهاست. کاش می شد برگرده شهرش - فکر نکنم برگرده. 🔸عباس همان طور که به سمت خانه ضحی رانندگی می کرد، رو کرد به ضحی و علت را پرسید. - تو حرفاش می گفت خانواده اش موافق ازدواج با یک آتش نشان نبودن و ی جورایی گفتن اگه رفتی، دیگه برنگرد. - باید به حاج آقا تابش بگم با خانواده اش حرف بزنن. این بنده خدا الان چه گناهی کرده با سه تا بچه. شما هم خیلی زحمت کشیدی ها. وقتی امیر بغلت بود، خیلی تو دل برو شده بودی. خیلی بهت می یومد. 🔹عباس به لبخند ضحی، خندید و ادامه داد: - انگار بدت نیومده! - نه. چرا بدم بیاد؟ بچه داشتن نعمتیه. الحمدلله سمیرا خانم اگه شوهر نداره، سه تا دسته گل داره. خیلی ها هستند بچه دار نمی شن. خیلی ها بچه نمی خوان. هر چی هم باهاشون صحبت می کنم انگار دارم روی سیمان میخ می کوبونم. فرو نمی ره که نمی ره. - خب بچه زحمت داره براشون که این طور فکر می کنن. - چیه این دنیا زحمت نداره عباس جان؟ 🍀ضحی یاد حرفهای همکارانش در بیمارستان آریا افتاد: + دلت خوشه خانم سهندی. خودت مجردی فکر می کنی راحته. بچه داری مال مامانامون بود که ما رو به دنیا آوردن. ما عرضشو نداریم. + شهین راست می گه. ما عرضه که هیچ، وقت هم نداریم. تا می رسیم خونه باید بیفتیم به در و دیوار و گاز و هی بشور و بساب و ی غذایی بزار که این شوهره می یاد چارتا نبنده بهمون. تو خود شوهرش موندیم چه برسه بچه. - چیه یهو ساکت شدی؟ - هیچی. یاد همکارا افتادم. - دلم می خواد ی امیر تو بغلت ببینم. 🔹ضحی که از پنجره به بیرون زل زده بود، با این حرف عباس، لبخندی گوشه لبش پیدا شد و زیر لب گفت ان شاالله. اگر چه فکر نمی کرد صحبت کردن در مورد بچه زود باشد اما هنوز، احساس می کرد توان برداشتن این بار سنگین را ندارد. یاد حرف دایی افتاد: - وظیفه وظیفه است. تفریح نیست. مسئولیت داره. کسی که ادعاش می شه شیعه است، وظیفه داره. مسئولیت داره. تموم شدنی نیست. یکی رو انجام داد، بعدی رو باید انجام بده. از این فارغ شد، بعدی رو باید دست بگیره. شیعه پای کار یعنی این. والا که محب و مسلمون، ریخته تو عالم. 🔸ماشین عباس متوقف شد. ساعت از هفت گذشته بود. ضحی تشکر کرد و دست عباس را برای خداحافظی فشرد: - کاش می یومدی خونه. مامان بابا خوشحال می شدن. - ان شاالله ی فرصت دیگه با مامان می یام. می دونی که حالشون خیلی خوب نیست. - بهشون سلام برسون. اگه به من نیاز بود بگو سریع خودمو می رسونم. 🔹عباس چند ثانیه ای به چهره خندان ضحی نگاه کرد. ضحی از سکوت عباس، دلتنگی اش را فهمید. هر چه محبت داشت در نگاهش ریخت و آن را روانه عباس کرد. عباس به نشانه خداحافظی، دست راستش را تا پیشانی بالا برد. فرمان را گرفت. پا روی دلش گذاشت و پدال گاز را فشار داد. ماشین حرکت کرد. از آینه جلو، ضحی را که هنوز ایستاده بود نگاه کرد و زیر لب گفت: - خیلی دوستت دارم ضحی. 🍀ضحی این را نشنید اما حس کرد. او هم عباس را دوست داشت و خودش از این حس، متعجب بود. کسی که تا چند هفته قبل، هیچ حسی به مرد غریبه ای نداشت، حالا قلبش برای مردی می تپید. ماشین عباس وارد خیابان اصلی شد و از چشم ضحی دور ماند. لبخند روی لب ضحی ماسید. کلید را از جیب جلوی کیفش در آورد و در خانه را باز کرد. 🔸هیچکس در خانه نبود. مادر یادداشت گذاشته بود: "رفتیم خونه دایی. تا دیروقت برنمی گردیم. " ضحی گوشی اش را که خاموش شده بود به برق زد... 📣کانال در ایتا، سروش، بله @salamfereshte 🆔https://eitaa.com/Mhdiyar114
✨السلام علیک یااباصالح المهدی 🌺آقاجان طنین صدای زیبایت در گوش جهان پیچیده است. همان صدای قرآن خواندن و دعای ابوحمزه هایت، همان دعای افتتاح و دعای سحرگاهانت، همان مناجات عارفانه و دعا در حق فرزندانت. 🌸مهدی جان در این روزها و ساعات پایانی ماه مبارک رمضان دعا کن تا با قدم هایی پاک، از این ماه عزیز بیرون برویم. 🍀پدر مهربانم فرزندانت چشم امید به آمدنتان دارند، دعاهای فرجشان را به استجابت برسان. اللهم عجل لولیک الفرج 📣کانال در ایتا، سروش، بله 🆔https://eitaa.com/Mhdiyar114 🆔https://ble.ir/Mahdiyar114 🆔sapp.ir/mahdiyar114
هدایت شده از سلام فرشته
🌟بهترین کلام 🎧هدفون را روی گوش هایش گذاشت. خیلی زیبا بود. خیلی دل نشین. به الفاظش دقت کرد. با زبان دست و پاشکسته ای که بلد بود، محتوایش را کمی فهمید. پر نکته بود و جالب. روزهای بعد، کارش شده بود خواندن و خواندن و لذت بردن. 🌸لذت بردن از عبارات قرآن کریم که بهترین سخن است. زیباترین کلام و بهترین سخن از نظر الفاظ و عبارات و فصاحت و بلاغت را خداوند در کتابی به نام قرآن، به دست ما انسان ها رسانده است. اگر امکان داشت که کلامی بهتر از قرآن را برای پیامیر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم بفرستند، مطمئنا می فرستاد. زیرا خداوند نه جاهل است. نه ناتوان. و نه بخیل است. 📌وجودی که علم محض است، ممکن نیست از بهترین، خبر نداشته باشد. 📌وجودی که قدرت محض است، ممکن نیست نتواند بهترین را خلق کند. 📌و وجودی که بخل در او راه ندارد، ممکن نیست بهترین را نبخشد. 🌺و این بهترین، اکنون، در دستان ماست. 📚برای مطالعه بیشتر ر.ک: قرآن در قرآن، آیت الله جوادی آملی، ص 23 📣کانال در ایتا، سروش، بله @salamfereshte
✍️نجات خود و خانواده 🔹يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا قُوا أَنْفُسَكُمْ وَ أَهْلِيكُمْ ناراً وَقُودُهَا النَّاسُ وَ الْحِجارَةُ عَلَيْها مَلائِكَةٌ غِلاظٌ شِدادٌ لا يَعْصُونَ اللَّهَ ما أَمَرَهُمْ وَ يَفْعَلُونَ ما يُؤْمَرُونَ (1) 🌺اى كسانى كه ايمان آورده ‏ايد! خود و خانواده خود را از آتشى كه هيزم آن مردمان (گنهكار) و سنگ‏ها هستند، حفظ كنيد. آتشى كه بر آن فرشتگانى درشت خو و سخت گير نگهبانند و خدا را در آنچه فرمانشان دهد، نافرمانى نكنند و آنچه را فرمان يابند انجام دهند. 🍀 ايمان داشتن كافى نيست، حفظ آن از خطرات و آسيب ‏ها مهم است. پس بايد مراقبت كرد. 🌸اولين گام در اصلاحات، اصلاح خود و بستگان و سپس اصلاح جامعه است. 🍀ايمان به معاد و دوزخ، نقش مهمى در ايجاد تقوا و اصلاح خود و ديگران دارد. 🌸تربيت دينى فرزندان، بر عهده مدير خانواده است. 🍀نفس انسان، سركش است و نياز به حفاظت دارد. 🌸اولى‏ ترين فرد به حفظ انسان، خود انسان است. 🍀تا زنجير از پاى خود باز نكنيم، نمى ‏توانيم ديگران را آزاد كنيم. خودسازى شرط موفقيّت در ساختن خانواده و جامعه است. ☘️☘️☘️☘️☘️☘️☘️ 1)تحریم/6 📚تفسير نور، ج‏10،ص 127 🆔https://eitaa.com/Mhdiyar114
دهڪده ‌مثبت
#امتیازات_ویژه_ماه_مبارک_رمضان #قسمت_اول 🌺الإمام الرضا عليه السلام : 🔹الحَسَناتُ في شَهرِ رَمَضان
🌺الإمام الرضا عليه السلام : 🔹ومَن أعانَ فيهِ مُؤمِنا أعانَهُ اللّهُ تَعالى عَلَى الجَوازِ عَلَى الصِّراطِ يَومَ تَزِلُّ فيهِ الأَقدامُ ، 🔸ومَن كَفَّ فيهِ غَضَبَهُ كَفَّ اللّهُ عَنهُ غَضَبَهُ يَومَ القِيامَةِ ، 🔹ومَن نَصَرَ فيهِ مَظلوما نَصَرَهُ اللّهُ عَلى كُلِّ مَن عاداهُ فِي الدُّنيا ، ونَصَرَهُ يَومَ القِيامَةِ عِندَ الحِسابِ وَالميزانِ . 🌺و هر كس در آن ماه ، مؤمنى را يارى كند ، خداوند ، او را بر گذشتن از صراط ، در آن روز كه قدم ها بر آن مى لغزد ، يارى خواهد كرد . 🌸و هر كس در آن ، خشم خود را نگه دارد ، خداوند نيز روز قيامت ، خشمش را از او نگه خواهد داشت . 🌼و هر كس در آن ، ستم ديده اى را يارى كند ، خداوند ، او را در دنيا بر ضدّ كسى كه با وى دشمنى نمايد ، يارى مى كند و روز قيامت نيز هنگام حساب و ميزان ، يارى اش مى نمايد . 📚بحار الأنوار : 96 / 341 / 5 . 🆔https://eitaa.com/Mhdiyar114
احکام روزه ✅پرسش: شخصی که قبل از ظهر به وطن یا محل اقامت میرسد برای اینکه بتواند روزه بگیرد باید به کجا برسد؟ 🌺پاسخ: 🍃آیت الله مظاهری: چنانچه پيش از ظهر به حدّ ترخّص(حدود یک کیلومتری شهر) برسدنمازش کامل وباید روزه بگیرد. 🌱آیت الله مکارم: حدترخص برای نماز وروزه جایی است که صدای اذن شهر شنیده نشود یا مردم شهر او را نبیند. 🌼بقیه مراجع: ملاک،رسیدن به خودشهراست بنابراین اگرفرد،قبل ازاذان ظهربه نزدیکی وطنش برسدبه گونه‌ای که خانه‌های آخرشهردیده شود،ولی بعدازاذان ظهرواردشهرش گردد نمی تواند آن روز را روزه بگیرد. 📚(مکارم،رساله، مسأله 1447-توضیح المسائل 16 مرجع،مسأله1722-منهاج الصالحين،شرایط صحه الصوم،مسأله1039-سیستانی،رساله دوجلدی،جلد اول مسأله2108-عروه الوثقی،ج 2، الصوم ، شرايط وجوب الصوم، مسأله1-زنجانی،المسائل الشرعیه،کتاب الصوم،مسأله1731-مظاهری ،رساله،مسأله 1028 و1311) 🆔https://eitaa.com/Mhdiyar114
دهڪده ‌مثبت
#قسمت_هجدهم #معیار_انتخاب_اصلح 💯از شیوه ‌های تبلیغاتی صحیح استفاده نماید. ✍️صادق و رو راست باشد.
💯از شیوه ‌های تبلیغاتی صحیح استفاده نماید. ✍️صادق و رو راست باشد. هر کسی می‌آید، پایبند به انقلاب، پایبند به ارزشها، پایبند به منافع ملی، پایبند به نظام اسلامی، پایبند به عقل جمعی، پایبند به تدبیر باشد. اینجوری باید این کشور را اداره کرد. بیانات در حرم مطهر رضوی ۱۳۹۲/۰۱/۰۱ 📣کانال در ایتا، سروش، بله 🆔https://eitaa.com/Mhdiyar114 🆔https://ble.ir/Mahdiyar114 🆔sapp.ir/mahdiyar114
🔸سکوت خانه، دلتنگی اش را بیشتر کرد. لباس هایش را عوض کرد. دست و صورتش را شست و وضو گرفت. قرآن را برداشت و آیاتی که صبح حفظ کرده بود را مرور کرد. گوشی را نگاه کرد. 20 درصد شارژ شده بود. روشنش کرد. چند پیامک پشت سر هم آمد. هنوز پیام ها را نخوانده بود که زنگ خانه به صدا در آمد. به سمت اف اف رفت. با دیدن عباس جا خورد. به جای اینکه دکمه بازشدن در را فشار دهد، گوشی اف اف را برداشت: - سلام عباس جان. چی شده؟ چرا برگشتی؟ - سلام عزیزم. در رو بزن چیزی نشده. 🔹ضحی دکمه را فشار داد. به سرعت دم در رفت و در ورودی را باز کرد. تا عباس از دالان پوشیده شده از گلهای لوتوسی که پدر هر روز به آن ها رسیدگی می کرد بگذرد، دمپایی را از جا دمپایی برداشته بود و در حال پوشیدنش بود. عباس تندتر قدم برداشت و جلوی ضحی را قبل از آنکه با تک لباس نخی اش بیرون بیاید، گرفت: - چیزی نشده خانم. بریم تو. - مامان حالشون خوبه؟ - گفتن بهترن. بریم تو. اینجا سرده. 🍀ضحی دستش را از دستگیره در برداشت و عقب تر رفت. عباس داخل شد و در را پشت سرش بست. به چشم های نگران ضحی نگاه کرد و گفت: - آقاجون پیام دادن که امشب تا دیروقت خونه نیستیم و من بیام پیش شما بمونم که تنها نباشی. - چی؟ 🔹ضحی به چشم های پر اشتیاق عباس خیره شد. تازه ماجرا را فهمید و نگاهی به سر و وضعش کرد. از لباس راحتی و دخترانه ای که پوشیده بود خجالت کشید. به مچ پایش که از زیر دامن شلواری، بیرون آمده بود نگاه کرد. عباس بدون اینکه وزنش را روی ضحی بیاندازد، دست چپش را گردن ضحی انداخت. انگار که بخواهد در گوشش چیزی بگوید، لب هایش را جلو برد. آن ها را غنچه کرد و روی پوست لطیف گردن ضحی، فرود آورد. 🌼فردای آن شب، زهرا خانم با خانم محمدی تماس گرفت و برای عیادت، منزلشان رفت. عباس سر کارش رفته بود و تا 24 ساعت برنمی گشت. زهرا خانم سوپ درست کرد و آبگوشت بار گذاشت تا خانم محمدی، بیشتر استراحت کند. بخور اسطوخودوس برایش برد و اسپند در خانه دود کرد. کاسه سوپی برد تا سینه های متورم خانم محمدی را نرم تر کند و قوت به جانش برگردد. به سفارش ضحی، قرص جوشان مولتی ویتامین هم درست کرد. لیوان و سوپ را داخل سینی گذاشت و از آشپزخانه موکت شده شان، بیرون آمد. 🌸سینی را روی زمین گذاشت. میز کوچکی که زیر تخت بود را بیرون کشید و سینی را روی آن گذاشت. بشقابی از سوپ کشید و دست خانم محمدی داد. - حسابی شرمنده ام کردین. خودم درست می کردم. حالا سوپ بخورم یا خجالت؟ - نوش جانتون. یک ساعت هم یک ساعته. هر چی بیشتر استراحت کنین زودتر خوب می شین. خانم جان، الان چند وقتیه بچه ها تو عقد هستند. پدر ضحی معتقده که بهتره هر چه زودتر بچه ها برن سر خونه زندگی خودشون. می خواستم نظر شما رو بدونم. - اتفاقا دیشب همین حرف رو به عباس زدم که دست زنت رو بگیر و برو سر خونه زندگی ات. چیه نشستی به پای من پیرزن. 🔹صحبت های دو مادر، ساعت ها طول کشید. خانم محمدی احساس نزدیکی خاصی به زهرا خانم می کرد. از شوهرش برایش گفت و خانه ای که چند هفته قبل از شهادتش، به خواست او، به نام عباس کرده بود. اشک ریخت که حاضر است به خانه سالمندان برود یا در خانه ای تنها باشد اما پسرش خوشبخت باشد. زهرا خانم تپش عشق مادری را در حرفهای معصومه خانم می دید و لذت می برد. به خانه که برگشت، آب نمکی قرقره کرد. اسپند دود کرد و لباس هایش را برای شستن گذاشت. پشت در اتاق ضحی، گوشش را چسباند. سکوت محض بود. آرام در زد. لای در را باز کرد. 🔸ضحی روی تخت، دراز کشیده بود. آمد در را ببندد، ضحی به محض دیدن مادر نشست. هدفون را از گوشش در آورد و بفرمایید گفت. از جا بلند شد. صندلی را برای مادر کج کرد و منتظر شد تا بنشینند. - چی گوش می دی ضحی جان؟ - آیه های قرآن فردا رو. - حفظت خوب پیش می ره؟ - الحمدلله. با پرسیدن های پدر خیلی خوبه. عباس آقا هم هر روز ازم می پرسه. فقط ی مشکلی هست که نمی تونم تند تند بخونم. - عین باباتی. اونم هیچوقت قرآن رو نتونست تند بخونه. ضحی جان، امروز رفته بودم عیادت خانم محمدی. حرف عروسی شما شد. می خواستم بدونم مشکلی با زندگی کردن با مادرشوهرت نداری؟ 📣کانال در ایتا، سروش، بله @salamfereshte 🆔https://eitaa.com/Mhdiyar114
✨السلام علیک یا اباصالح المهدی 🌺آقاجان در این ساعات آخر ماه مبارک رمضان غصّه دار تمام شدنش هستیم. 🌸عزیز دلِ مصطفی مهمانی خدا مهمانی باشکوه و با عظمتی است؛ ولی افسوس که آنچنان که شایسته است از لحظات معنوی و ملکوتی آن بهره نبرده ایم و به قول این مصرع شعر : گر گدا کاهل بُوَد تقصیر صاحبخانه چیست؟ 🍀آقاجان امیدمان برای بخشش گناهان و بهره بیشتر از این ماه بزرگ همچنان به نگاه خاصه و دعاهایتان است. يَا أَبَانَا اسْتَغْفِرْ لَنَا ذُنُوبَنَا إِنَّا كُنَّا خَاطِئِينَ ؛ ای پدر بر تقصیراتمان از خدا آمرزش طلب که ما خطای بزرگ مرتکب شده‌ایم. (یوسف/97). 📣کانال در ایتا، سروش، بله 🆔https://eitaa.com/Mhdiyar114 🆔https://ble.ir/Mahdiyar114 🆔sapp.ir/mahdiyar114
هدایت شده از سلام فرشته
💥متلاشی شدن 🏔شما ای کوه های بلند و مستحکم که میخ های زمین هستید و او را از پاره پاره شدن، نگه داشته اید؛ معدن های سنگین و ثقیلی را درون خودتان نگه داشته اید؛ با سرمای سخت یخها، از هم نمی پاشید و برف و تگرگ ها، سیل های خروشان و بزرگ و شوینده را تحمل می کنید؛ چه شد که وقتی خدای سبحان، خواست به پیامبرش، نشانی از خود بدهد، بر شما که جلوه گر شد، از هم متلاشی شدید؟ فَلَمَّا تَجَلَّى رَبُّهُ لِلْجَبَلِ جَعَلَهُ دَكًّا وَخَرَّ... (1) 🌋 چه شد که وقتی خدای سبحان، آن امانت عظیم را بر آسمان ها و زمین و شما ای کوه های قدبرافراشته عرضه کرد، نپذیرفتید و هراسناک شدید؟ إِنَّا عَرَضْنَا الْأَمَانَةَ عَلَى السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَالْجِبَالِ فَأَبَينَ أَنْ يحْمِلْنَهَا وَأَشْفَقْنَ مِنْهَا.. (2) 🗻و چه شد که خداوند به وضوح می گوید اگر این قرآن را بر شما نازل می کرد، از خشیت الهی، از هم می پاشیدید؟ لَوْ أَنْزَلْنَا هَذَا الْقُرْآنَ عَلَى جَبَلٍ لَرَأَيتَهُ خَاشِعًا مُتَصَدِّعًا مِنْ خَشْيةِ اللَّه..(3) ⚡️معلوم است دیگر. آسمان ها و زمین و شما ای کوه ها، وقتی تحمل تجلی ذات اقدس اله را ندارید، مشخص است که تحمل حمل حقیقت قرآن کریم؛ کامل ترین امانت الهی را هم نخواهید داشت زیرا قرآن کریم هم، تجلی ذات اقدس اله است. 📚برای مطالعه بیشتر ر.ک: قرآن در قرآن، آیت الله جوادی آملی، صص 24-26 پی نوشت: 1. اعراف، آیه 143. 2. احزاب، آیه 72. 3. حشر، آیه 21. 📣کانال در ایتا، سروش، بله @salamfereshte
✍️استغفار 🔹فقُلْتُ اسْتَغْفِرُوا رَبَّكُمْ إِنَّهُ كانَ غَفَّاراً «10» يُرْسِلِ السَّماءَ عَلَيْكُمْ مِدْراراً «11» وَ يُمْدِدْكُمْ بِأَمْوالٍ وَ بَنِينَ وَ يَجْعَلْ لَكُمْ جَنَّاتٍ وَ يَجْعَلْ لَكُمْ أَنْهاراً «12» (سوره نوح) 🔸پس گفتم از پروردگارتان آمرزش بخواهيد كه او بسيار آمرزنده است. آسمان را بر شما ريزش كنان مى ‏فرستد. و شما را با اموال و فرزندان يارى مى‏ كند و براى شما (از همان آب باران) باغ‏ها قرار مى‏ دهد و براى شما نهرها جارى مى ‏سازد. 🍀هدف انبيا نجات بشر از قهر الهى است. از اول سوره تا اينجا، سه مرتبه سخن از استغفار شد. آيه سوم: «يَغْفِرْ لَكُمْ»، آيه هفتم: «دَعَوْتُهُمْ لِتَغْفِرَ لَهُمْ» و اين آيه: «اسْتَغْفِرُوا رَبَّكُمْ» 🌺از انسان استغفار، از خدا بخشش. 🌸عفو و بخشش، از سنّت هاى الهى است. 🌼براى دعوت به خير، تشويق معنوى و مادى لازم است. 🍀آمرزش گناهان، زمينه دريافت الطاف بعدى است. 🌺باران، يكى از مهم ترين نعمت‏ هاى الهى است. 🌸يكى از آثار ايمان، بهبود زندگى مادى است. 🌼گاهى فراوانى مال و فرزند و باغ و آب، يك ارزش و پاداش الهى است. 📚تفسير نور، ج‏10، 233 🆔https://eitaa.com/Mhdiyar114
دهڪده ‌مثبت
#امتیازات_ویژه_ماه_مبارک_رمضان #قسمت_دوم 🌺الإمام الرضا عليه السلام : 🔹ومَن أعانَ فيهِ مُؤمِنا أع
🌺الإمام الرضا عليه السلام : 🔹شهرُ رَمَضانَ شَهرُ البَرَكَةِ ، وشَهرُ الرَّحمَةِ ، وشَهرُ المَغفِرَةِ ، وشَهرُ التَّوبَةِ وَالإِنابَةِ ؛ 🔸من لَم يُغفَر لَهُ في شَهرِ رَمَضانَ فَفي أيِ شَهرٍ يُغفَرُ لَهُ؟! 🔹فاسأَلُوا اللّهَ أن يَتَقَبَّلَ مِنكُم فيهِ الصِّيامَ ، ولا يَجعَلَهُ آخِرَ العَهدِ مِنكُم ، وأن يُوَفَّقَكُم فيهِ لِطاعَتِهِ ويَعصِمَكُم مِن مَعصِيَتِهِ ، إنَّهُ خَيرُ مَسؤولٍ . 🍀ماه رمضان ، ماه بركت است ، ماه رحمت ، ماه آمرزش ، ماه توبه و بازگشت به سوى خدا . 🌸هر كه در ماه رمضان آمرزيده نشود ، پس در چه ماهى آمرزيده گردد؟! 🌼پس ، از خداوند بخواهيد كه در اين ماه ، روزه شما را بپذيرد و آن را آخرين رمضان شما قرار ندهد و شما را بر طاعت خويش توفيق دهد و از نافرمانى خود نگه دارد ، كه او بهترين كسى است كه از او درخواست مى شود . 📚بحار الأنوار : 96 / 341 / 5 . 🆔https://eitaa.com/Mhdiyar114
📚📏📚📏📚 💢1-- اگر کسی در زمان وجوب، را ندهد یا كنار نگذارد،تکلیفش چیست؟ ✍️طبق نظر آیات عظام اراكي، گلپايگاني،تبريزي، صافي: بعداً بايد بدون اين كه نيّت ادا و قضا كند، فطره را بدهد. ✍️طبق نظر آیت الله بهجت : زكات فطره ديگر بر او واجب نيست ولى معصيت كرده است. ✍️طبق نظرآیات عظام زنجانی،خوئی: زکات فطره براو واجب نیست واحتیاط مستحب است که عوض آن را بدهد. ✍️طبق نظر بقیه مراجع : احتياط واجب آن است كه بعداً بدون اين كه نيّت ادا و قضا كند فطره را بدهد. 🔹🗞🔹🗞🔹 💢2-نپرداختن فطریه توسط دیگری 🔰اگر فطریۀ انسان بر شخصی واجب باشد و او فطره را عمدأ یا سهوأ ندهد،تکلیف چیست؟ ✍️طبق نظر آیات عظام:مکارم،سیستانی: بنابراحتیاط،واجب خودش فطریه اش را بپردازد. ✍️طبق نظر بقیه مراجع: برخود انسان پرداخت فطریه واجب نیست 📎 📎 📎 🌐منبع:مرکز ملی پاسخگویی به سوالات دینی 🆔https://eitaa.com/Mhdiyar114
دهڪده ‌مثبت
#قسمت_نوزدهم #معیار_انتخاب_اصلح 💯از شیوه ‌های تبلیغاتی صحیح استفاده نماید. ✍️صادق و رو راست باشد.
💯از شیوه ‌های تبلیغاتی صحیح استفاده نماید. 🌺شاخص این است که شعارهاى انقلاب بایستى به وسیله ى مسئولین و منتخبین ما روز به روز زنده تر شود. این شاخص است. ربطى به جناح بندیها ندارد، ربطى به اسمها ندارد. علاج دردهاى این ملت و وسیله ى رسیدن به آرمانهاى این ملت، شعارهاى انقلاب است؛ اینها باید حفظ شود. 🔹آن کسانى که با این شعارها به معناى حقیقى کلمه مخالفند، دشمنِ این شعارهایند؛ اینها نباید در مراکز تصمیم گیرى واقع بشوند. بین ملتند، باشند. آحاد ملت، هر کسى هر عقیده اى داشته باشد، اشکال ندارد؛ 🍀اما آن کسى که عقیده اش این است که این ماشین باید راه نیفتد، این را نمی شود پشت رُل گذاشت. یک آدمى که عقیده اش این است که از این جا باید این اتومبیل حرکت نکند، این شخص را پشت فرمان خودرو بگذاریم، هیچ وقت این اتومبیل حرکت نخواهد کرد. 🌸باید کسى را بگذاریم که معتقد به این حرکت باشد، معتقد به این راه باشد، معتقد به آن هدف باشد، معتقد به توانائیهاى ملى باشد، معتقد به اسلام، معتقد به انقلاب باشد و شاخصها را قبول داشته باشد. این آن نقطه ى حساس است. 📚‌بیانات در دیدار مردم تبریز ۱۳۸۶/۱۱/۲۸ 🆔https://eitaa.com/Mhdiyar114
🍀ضحی از این پرسش ناگهانی مادر جا خورد. به روی خودش نیاورد و گفت: - مشکل که نه اگه خودشون اذیت نباشن. خانم محمدی، مادر شوهر خوبی ان. - همین طوره. به رفتارهاشون مسلط ان. پس اگه مشکلی نداری به عباس آقا بگو تو همین یکی دو روزه، بیان که با حاجی صحبت کنن. به نظرم هر چی زودتر زندگی تون رو شروع کنین براتون بهتره. 🔹مادر از روی صندلی بلند شد. نگاه مهربانش را به ضحی دوخت. نخ نگاهش را در دل بُرید و از اتاق خارج شد. قلبش به تپش افتاده بود. تصور شوهر کردن و نبودن ضحی در این خانه، برایش سنگین بود اما چاره چیست؟ بالاخره که دختر باید برود. با این فکرها، جواب تپش های قلب بی تابش را داد. به آشپزخانه رفت. لیوان آبی نوشید. هنوز آرام نشده بود. وضو گرفت. باز هم وضو گرفت. بسم الله گفت و باز هم وضو گرفت. آرام تر شد. به اتاق رفت. قرآن حاج عبدالکریم را برداشت. سجاده اش را پهن کرد و رویش نشست و مشغول تلاوت شد. 🔖ضحی پیام رسان ایرانی را باز کرد. چند ثانیه ای روی تصویر پروفایل عباس نگاه کرد. دکمه ضبط صدا را زد و حرفهای مادر را برایش گفت. ساعت را نگاه کرد. هشت و نیم گذشته بود. پشت لب تابی که عباس به او داده بود نشست. صفحه بیمارستان را باز کرد. نام کاربری و رمز را زد. دو پیام برایش آمده بود و سیصد و چهل نفر، مطلب آخری که نوشته بود را خوانده و پسند زده بودند. چند سوال ذیل مطلب آمده بود. روی نظرها کلیک کرد و گزینه پاسخ را زد. پاسخ سوالهایشان را که داد، ساعت نه شده بود. اف اف دو بار، تک زنگ خورد. پدر کلید انداخت و داخل خانه شد. ضحی و حسنا و طهورا و زهرا خانم با شنیدن تک زنگ حاج عبدالکریم، دست از کارهایشان برداشتند و به سمت در ورودی خانه آمدند. در که باز شد، پدر، خانواده اش را روبروی خود دید. گُل از گُلش شکفت و گفت: - خدا شماها رو از من نگیره الهی. سلام به همه. سلام.. سلام.. 🔹و تک تک به خانواده اش سلام داد. خرید مختصری که کرده بود را حسنا گرفت. طهورا پالتوی پدر را گرفت و آویزان کرد. زهرا خانم دست حاج عبدالکریم را که دراز شده بود گرفت و فشرد. خداقوت و خوش آمدی گفت. حاجی، دست همسرش را فشرد. آن را باز کرد و چند گلبرگ خشک شده گُل محمدی، کف دست همسرش گذاشت. زهرا خانم گلبرگ ها را بو کرد و یکی یکی، آن ها را کف دست دراز شده ی دخترها گذاشت. ضحی دو گلبرگ گل محمدی که نصیبش شده بود را بو کرد. یکی از گلبرگ ها به بینی اش چسبید. خنده اش گرفت. آن را جدا کرد و داخل دست مشت شده اش نگه داشت. حاج عبدالکریم رو به ضحی گفت: - عباس آقا چطوره؟ بگو دلمون براشون تنگ شده بابا. 🔸ضحی از احوالپرسی پدر خوشحال شد اما جلوی حسنا و طهورا، عکس العمل خاصی نشان نداد. قرار بود خواستگاری طهورا همین آخر هفته برگزار شود و طهورا روی تک تک کلمات و حالات اعضای خانواده حساس شده بود. به آشپزخانه رفت و کمک مادر، سینی بشقاب میوه و شربت گلاب و بیدمشک را آماده کرد. سینی را برداشت و پشت سر مادر به سمت اتاق پدر، حرکت کرد. حسنا از اتاقش بیرون آمد. بشقاب را از توی سینی برداشت و گفت: - اینو من می یارم. تنها تنها می خوای بری پیش بابا؟! 🔹مادر به لحن و شلوغ بازی های حسنا خندید. نگاهی به داخل اتاق حسنا کرد و طهورا را دید که سرمیز نشسته و به صورت جدی، مشغول نوشتن است. برای طهورا صدقه ای نیت کرد و به سمت اتاق حاج عبدالکریم رفت. در زد و داخل شد. حاجی لباسش را عوض کرده و جوراب هایش را در می آورد. - بچه ها بیان تو؟ - بله حتما. بفرمایید دخترا 🔸طهورا صدای بلند پدر را از اتاق خودش شنید. دلش می خواست او هم وارد بگو بخند با پدر شود اما دلش شور می زد. نه برای اینکه تا به حال خواستگار به خانه شان نیامده و او برای صحبت با او، به اتاق ضحی نرفته است؛ دلش شور می زد چون هیچ شناختی نسبت به این خواستگار نداشت. شناخت شناسنامه ای را که نه. آن را پدر تحقیق کرده بود. دوست پدر هم نتیجه تحقیقاتش را نوشته بود و او خوانده بود. هر بار خواسته بود او را تصور کند، نتوانسته بود چهره ای را جلوی چشمش بیاورد. می ترسید. از یک چیز دیگر هم می ترسید و رویش نمی شد با پدر مطرح کند. 📣کانال در ایتا، سروش، بله @salamfereshte 🆔https://eitaa.com/Mhdiyar114
حلول ماه شوال و عید سعید فطر بر عموم روزه داران مبارک 🍃🌺🍃 طاعات و عبادات همگی قبول حق 🌸ان شاءالله عیدی همه ما در سال پیش رو فرج امام زمان ارواحناله الفداء باشد به برکت صلوات بر محمّد و آل محمّد🌸 🌹اللّهم صلّ علی محمّد و آل محمّد و عجّل فرجهم و اهلک اعدائهم اجمعین🌹 📣کانال در ایتا، سروش، بله 🆔https://eitaa.com/Mhdiyar114
هدایت شده از سلام فرشته
⚡️نزول قرآن از خدای حی قیوم 💠همه موجودات جهان، به ذات اقدس اله، تکیه کرده اند. قیمومیت شان به خداوندی است که نه تنها خودش زنده است، بلکه حیات بخش هم هست. احیاگر هم هست. اللَّهُ لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ الْحَي الْقَيومُ(1) ☘️چنین خدایی، وقتی قرآن را که تجلی ذات اوست نازل کرده و اعلام می کند که این نزول، از طرف من حی قیوم، بوده است، می خواهد بیان کند که این کتاب نیز، ویژگی حی و قیوم بودن را از من به ارث برده است. نَزَّلَ عَلَيكَ الْكِتَابَ بِالْحَقِّ..(2) 🌸تو ای انسان، انتظار زنده شدن توسط قرآن و تلاوت آیات و انس با آن و عمل کردن به دستوراتش را داشته باش. 🍃تو ای انسان، می توانی به این کتاب و تلاوت و انس با او و عمل به دستوراتش، بایستی و استحکام و قوام داشته باشی. او حیات بخشی است که می توانی به آن تکیه کنی. 📚برای مطالعه بیشتر ر.ک: قرآن در قرآن، آیت الله جوادی آملی، ص27 پی نوشت: 1. آل عمران، آیه 2 2. آل عمران، آیه 3 📣کانال در ایتا، سروش، بله @salamfereshte
🌙سلام ای ماه من زیبای من سلام ای عید من همراه من 🌺آقاجان کجایی؟ رسیده عید بندگی چرا نیامدی آقا؟ جهانی چشم به راهت چرا نیامدی آقا؟ اشک ها ریخته ایم تا تو بیایی چشم به راهت دوخته ایم تا تو بیایی عید فطر هست هنوز تنهاییم؟ منتظرت مانده ایم تا تو بیایی 🌸مهدی جان عید فطری که تو کنارمان نباشی عید نیست! هر روز که دیدار تو میسر باشد آن روزعید است. بارالها انتظار را به پایان برسان. و چه سخت است عزیزترین عید بدون عزیزترین یار غائب باشد. حال چه کنیم باز دل ، نماز عید را به مهدی اقتدا باید کرد. آقاجان نائبت گفت که خرمشهرها در پیش است. یابن الحسن تو بیا دست همه ما بگیر و به سلامت رد کن. 📣کانال در ایتا، سروش، بله 🆔https://eitaa.com/Mhdiyar114
🔹عضلات صورت طهورا در هم بود و اضطراب به دلش چنگ می زد. معده اش اسیدی شده بود و اسید تا گلویش بالا آمد. صدای قژقژ اسید بالا آمده در گوشش پیچید. دلش به هم پیچید و تیر کشید. همان طور نشسته، روی معده اش خم شد بلکه آرام شود اما فایده نداشت. درد معده اش بیشتر شد. فکر کرد آخرین بار کی غذا خورده است؟ نتوانست تمرکز کن و جوابی برای سوالش پیدا کند. درد جوشش معده، پهلوهایش را دور زد و به سینه اش زد. انگار خرچنگی معده اش را چنگک می زد و بالا می آمد. قلبش تیر کشید. دولا دولا فاصله صندلی تا در اتاق را رفت و با صدایی که از درد ناگهانی و شدید شده، می لرزید مادر را صدا زد. 🔻اتاق شلوغ بود و صدایش به گوش کسی نرسید. مادر به شوخی های بچه ها و پاسخ حکیمانه پدر را که همه ی چند دقیقه بافته های دخترانش را یک کلاف می کرد و به سمت خودشان می پراند. گوش می کرد. حس عجیبی در قلبش پدید آمد. نگاهش ناخودآگاه به سمت در اتاق رفت. از جا بلند شد. مثل یک خوابگرد، بی اراده و غریزی، به سمت در اتاق رفت. در را بازتر کرد. خواست آن را ببندد اما احساس کرد باید بیرون برود. پا که از در اتاق بیرون گذاشت، با بدن مچاله شده طهورا مواجه شد. - یاصاحب الزمان. چی شده؟ مادر به سمتش طهورا دوید و هم زمان ضحی را با فریاد بلندی صدا کرد. **************** 🔸قطره های سِرُم، پیچش دل طهورا را کم کرده بود و حالا روی تخت، آرام دراز کشیده بود. ضحی برای مراقبت و راحت بودن خیال مادر، پایین پایش، پشت سیستم حسنا نشسته بود. نوشته های استاد حمیدی را می خواند و نکاتی را یادداشت می کرد. وارد صفحه شخصی شد. به نظراتی که رسیده بود پاسخ داد و برخی را ارجاع به فایلهای آموزشی اساتید داد. تصویر لامپی، گوشه بالای صحفه شخصی اش روشن و خاموش می شد. کلیک کرد تا ببیند چیست. صفحه ای برای دریافت ایده و پیشنهاد جلویش باز شد. به طهورا نگاه کرد. آرام بود و چشمانش را بسته بود. همان طور که صفحه ایده را پایین تر می داد گفت: - طهورا جان نگران نباش عزیزم. بسپار دست خدا که اگه صلاحت نباشه خود به خود به هم بخوره. هنوز که ندیدیش. 🔹طهورا گردنش را بالا آورد و گفت: - دِ از همینش نگرانم. آخه نمی دونی چه چیزایی پشت سر این تیپ آدم ها شنیدم. - آره منم شنیدم. ولی چه فرقی می کنه. لباس آتش نشانی. لباس یگان ویژه. لباس پزشکی. لباس پلیس، اینا همه یک لباسه. اون منش و اخلاق فرد هست که مهمه. اینا رو خودتم می دونی. - آره می دونم ولی بالاخره تو زندگی تاثیر می ذاره. همین خود تو. شوهرت ی آتش نشانه. نگرانش نیستی؟ 🔸ضحی به عدد پانزده که جلوی ایده های دریافتی نوشته شده بود نگاه کرد. از این پانزده ایده، دوتای آن پذیرفته شده بود و مابقی معلوم نبود چه بود. فکر کرد من هم باید ایده هایی را پیشنهاد بدهم. برای اینکه طهورا را زیاد منتظر نگذارد، صورتش را به سمت خواهرش چرخاند و چشم در چشم های بی رمق طهورا، گفت: - نگران هستم. چرا. اونم نگران منه. بیمارستان و بیماری و ویروس. اما خب زندگی همینه. بابا همیشه می گه مرگ دست خداست. نه زودتر می یاد نه دیرتر. روزی دست خداست. به موقعش می یاد. حالا تو در رابطه با این خواستگارت نگران چیش هستی؟ - از خیانت. از فقر. از بداخلاقی. از بی مهلی. از تکبر و خودخواهی. 🔹ضحی با خود فکر کرد نکند حسنا هم روی انتخاب همسر آنقدر حساس باشد که این طور دچار اضطراب شده و تاثیرش به هم خوردن سیستم بدنی اش بود. تصمیم گرفت برای او هم وقتی از خانم دکتر روان پزشک بیمارستان بگیرد. تنها جمله ای که گفت این بود: - حق داری. منم همین ها نگرانی هام بوده. - خب چطور تونستی برطرفشون کنی؟ 🍀ضحی به دست راستش خیره شد و گفت: - نتونستم. فقط توکل کردم. شاید هم معامله. - معامله ؟ سرچی؟ با کی؟ - با خدا و حضرت معصومه و امام زمان. همون باری که رفتیم قم. گفتم نگرانی هامو ندید می گیرم و به خاطر زیادکردن نسل شیعه، به خواستگار اشکال نمی گیرم اما خودتون نگرانی هامو مراقبت کنین و اون کسی که شما می پسندین رو بفرستین. - عباس آقا؟ 🔸در کسری از ثانیه، بی توجه به سِرُمی که در دستش بود، به حالت جهش، نشست و گفت: - آره. تو راه برگشت قم دیدیمش. چه جالب. 🔹ضحی فقط لبخند زد. حال طهورا دگرگون شده بود. ضحی صفحه مرورگر را بست. سِرُم را که تقریبا تمام شده بود از دست خواهرش بیرون کشید و از اتاق بیرون رفت. 📣کانال در ایتا، سروش، بله @salamfereshte 🆔https://eitaa.com/Mhdiyar114
هدایت شده از سلام فرشته
🌟مربی گری ✍️از پروردگار عالمین به انسان: برایت کتابی نازل کرده ام. ☘️انَّهُ لَقُرْآنٌ كَرِيمٌ. فِي كِتَابٍ مَكْنُون ... تَنْزِيلٌ مِنْ رَبِّ الْعَالَمِينَ(1) وقتی در قران کریم، تنزّل قرآن را از سوی رب العالمین بیان می کند، دو احتمال مطرح است: 📌 اگر منظور از این عالمین، همه عوالم و جهان هاست، پس قرآن با تکوین و عوالم هستی هماهنگ است. 📌اگر منظور، جهانیان و همه انسان هاست، آنوقت قرآن، برآورنده نیازهای همه انسان ها، در همه عصرها بیان شده است. ☘️جالبی نزول قرآن از سمت خداوندی که رب همه عالم و عالمیان است، این نکته است که بر اساس ویژگی ربوبیت الهی، قرآن نیز مربی ما انسان هاست و فطرتمان را شکوفا می کند. 📚برای مطالعه بیشتر ر.ک: قرآن در قرآن، آیت الله جوادی آملی، ص28 پی نوشت: 1. سوره واقعه، آیات 77-80 📣کانال در ایتا، سروش، بله @salamfereshte
✨سلام بر تو ای آرامش زمین و زمینیان 🌺آقاجان زمین در پرتو وجود توست که پایدار می ماند. اگر لحظه ای هر چند کوتاه، حجت الهی بر روی زمین نباشد، زمین از هم متلاشی می شود. 🌸آقاجان آرامش را تو بر جان ها هدیه می دهی، والا اگر وجود تو را از زمین بگیرند، زمین و اهل زمین دچار اضطراب می شود. چنانکه امام باقر علیه السلام فرمود: «لو انّ الامام رُفع من الارض ساعةً لَماجت باهلها کما یموج البحر باهله» ؛ اگر امام و حجت خدا لحظه ای از زمین گرفته شود، زمین با اهل آن همانند دریا دچار اضطراب می شود.( اصول کافی،ج 1، ص 253، حدیث 12) 🍀مهدی جان آرامش جان، چشم هایمان دوخته بر جاده سبز انتظار است. بیا ای سبزترین انتظارها. 📣کانال در ایتا، سروش، بله 🆔https://eitaa.com/Mhdiyar114