باز دوباره شب شد و باز بی قرار یار، باز لحظه ی شهادت و باز این دست های تنهای بی قرار.
غم ظهور و نیامدنت بس نبود عزیزِ جان؟ این درد جانسوز هم بر آن اضافه شد و لبریز شد کاسه ی صبر جان.
پس از این دیگر شب ها هیچ وقت مثل گذشته نخواهد بود...
جانان بگو پس نوبت ما کی میرسد؟ دنیا بدون تو دیگر جای قشنگی نیست...
#جان-فدا❤
#غزه
گوشم از صدای انفجار هنوز دارد سوت میکشد...
تمام جگر پاره هایم را آورده ام در حیاط امن بیمارستان که آسیب نبینند
چقدر به چهار بچه قد و نیم قد بگویم فردا تمام میشود؟؟؟
یازده روز است یک لحظه آرام و قرار نداشته اند،راستی چرا الان آرامند؟
چرا کنار من افتاده اند؟؟!!
چرا انقدر درهم و برهم شده اند؟
نکند به زخمی ها دست زده اند؟چرا هرچه میبینم خون است؟؟
چرا این صدای سوت چشمم را هم تار کرده؟
دارم داد میزنم،کسی صدایم را نمیشنود؟؟؟؟
با شمااایمممم ،کسی اینجا نیست؟؟؟
بچه هایم تکان نمیخورند
حتما گوششان مثل من دارد سوت میکشد
یکی کمک کند صدای من را بشنوند که نترسند
انگار دشمن دوباره حمله کرده...
جان مادر؟
جان مادر، نترس گوشت خوب میشود،نترس بابا رفته آب بیاورد...
دستم را محکم بگیر
دستت کجاست؟؟
✍🏻فاطمه یزدی
#بیمارستان_المعمدانی
#غزه
#فلسطین
#طوفان_الاقصی
#شهادت
#عشق