.
📌 پرسش و پاسخ دوازدهم:
📋 به نظر شما علت نفی ارزش واقعی کار و حاکمیت یا دیکتاتوری پول بر جهان چیست و آیا امکان طراحی ساختارهایی به منظور تبدیل اقتصاد پولی به اقتصاد صلواتی متصور است؟
❁ میان پول امروز و پول گذشته، تفاوتی عمده وجود دارد که کمتر کسی بدان توجه دارد. پولهای گذشته سکههای طلا و نقره هر چند ارزش استعمالی دیگری جز پول بودن نداشته باشند، اما باز هم فی نفسه دارای ارزش هستند، حال آنکه پول امروز، اعم از سکه یا اسكناس، فی نفسه دارای ارزش نیست. اگر یک روز این قرارداد عمومی که اسکناسها را صاحب ارزش کرده لغو شود، ناگهان همهی مردم جز سیاست مداران فقیر میشوند. یکی از نویسندگان غربی اظهار شگفتی کرده بود که به راستی چگونه دولتها توانستهاند ثروت واقعی مردم را با چنین کالای موهومی - پول - که فی نفسه هیچ ارزشی ندارد مبادله کنند!
❁ اگر چه پول اکنون فی نفسه هیچ ارزشی ندارد، اما در عین حال میزان همهی ارزشهاست و این چنین، خود جانشین همه چیز است و جانشینی ندارد. بدین ترتیب، پول میتواند مبدأ همهی ارزشها قرار بگیرد و به راستی هم اکنون این امکان، ضرورت یافته است.
❁ آنچه که انسان را به سوی کالاها و اشیای مختلف میکشاند، نیازهایی است که گاه حقیقی، اما اکثراً كاذب هستند و از اعتبارات انسان نتیجه شدهاند و از آنجا که فقط پول است که میتواند همهی نیازهای انسان، اعم از حقیقی و کاذب را برآورده سازد، بنابراین پول مبدأ همهی ارزشها میشود و به همه چیز، معنا و مفهوم و ارزش میبخشد.
❁ وقتی پول تنها وسیلهای است که انسان را به همهی اهداف خویش میرساند، دیگر نمیتوان آن را در حد یک وسیله نگه داشت و بالطبع پول جایگزین همهی اهداف میشود و به هدف و بلکه بزرگترین هدف بشر تبدیل میشود. این بیماریی است که اکنون همهی جوامع بشر را مبتلا ساخته است؛ چرا که دیگر بشر نمیتواند بدون واسطهی پول، کالاها و اشیا را مستقیماً در برابر نیازهای خویش معنا کند.
❁ نخست، این ماده گرایی بشر است که به اقتصاد در برابر سایر وجوه حیات بشر اصالت میبخشد و این بار اصالت اقتصاد، در صورت اصالت پول ظاهر میشود. وقتی پول تنها انگیزهای باشد که انسان را به «کار» وا میدارد، دیگر کار معنای حقیقی خویش را از دست میدهد و به شر واجبی تبدیل میشود که باید هرچه بیشتر و سریعتر از آن خلاصی یافت.
❁ بدون رودربایستی باید گفت که ادارات موروثی ما، همگی بر همین محور شکل گرفتهاند و کارمندان موروثی ما به جز عدهای قلیل همه برای پول است که کار میکنند و این چنین است که کار کردن دیگر معنای خود را از دست داده است. آنها منتظرند تا ساعات مشخص کار در اداره پایان پیدا کند و به خانهها بروند و زندگی واقعی آنها تازه از آن لحظه است که آغاز میشود.
❁ آنها که همواره میخواهند ماهیات را انکار کنند، ممکن است بگویند: «آقا! این به خوبی یا بدی افراد بر میگردد و به نظام (سیستم) بازگشت ندارد.» حال آنکه اگر درست نظر کنیم، این فاجعه بیشتر ناشی از سیستم است تا افراد، هر چند افراد نیز در آن مقصرند.
❁ سیستم موروثی ادارات ما که از بینش غربی نتیجه شده است، به گونهای است که در آن، با نفی تمایزات حقیقی و روحی افراد، سعی میکنند آنها را همچون پیچ و مهرههایی که یک سیستم کارخانهای را میسازند، در یک سیستم اداری به کار وا دارند. حال آنکه هویت حقیقی انسان در تمایزات روحی و کیفی است. کارمندهای یک اداره کمیت محض نیستند که بتوان آنها را بدون در نظر گرفتن روحیات و تمایزات کیفیشان، در یک سیستم کارخانهای به کار کشید.
❁ در نظام اسلامی کار هرکس مستقیماً بر اعتقادات و تمایزات کیفی و روحی افراد بنا میشود و آنچه انسانها را به کار وا میدارد نه پول که عشق است. مؤمن تابع اعتقاد خویش است نه اقتصاد، و عمل او مستقیماً بر نیت اوست که بنا میشود. در سیستم کارخانهای، کارگر و کارمند پیوند اعتقادی خویش با کارش را از دست میدهد و بالاجبار، فقط برای امرار معاش دست به کار میزند و از آنجا که همهی احتیاجات او با پول برآورده میشود، این پول است که غایت آمال و مبدأ و میزان همهی ارزشها میشود.
⬆️ ادامه در فِرستهی بعد: ⬇️
.
.
⬆️ ادامه از فِرستهی قبل: ⬇️
❁ در این بینش خشک و غیر انسانی، تنها انگیزهای که آدمها را به کار وا میدارد «کسب پول بیشتر» است و «پیوند اعتقادی» انسانها با کارشان کاملاً منقطع شده است. اگر بخواهیم با همین بینش راهیان کربلا را، آنچنان که عادت غربیهاست به مثابه یک «پدیده» مورد بررسی قرار دهیم، گرایش وسیع مردم برای شرکت در صفوف راهیان کربلا و جانبازی برای اسلام اصلاً قابل ادراک نیست؛ چرا که هیچ «توجیه اقتصادی» ندارد. در علم امروز که بنیان آن بر «پدیده شناسی» است، همه امور همچون پدیدههایی صرفاً فیزیکی و مادی مورد بررسی قرار میگیرند و براستی با این بینش چگونه میتوان «عشق به کربلا» را معنا کرد؟ در نظامهای اجتماعی این روزگار که تحت سیطره «دیکتاتوری اقتصاد» شکل گرفته است «پول» همواره طرف دوم معادلهای است که به همه چیز معنا و مفهوم و ارزش میبخشد.
❁ آنچه را که نتوان با پول سنجید اصلاً در دنیا وجود ندارد.
❁ عصر ما براستی عصر شگفتیهاست. از یک سو نظری به آنچه در درون آسمان خراشهای وال استریت میگذرد بیندازید و از سوی دیگر به «صلواتیهای» جبهه نگاه کنید؛ وقتی انسان بنیان کار و حیات خویش را بر «اعتقاد» خود بنا کند نخستین چیزی که نقش محوری خود را از دست میدهد «پول» است و درست به همین علت انسان در محدوده «جبهه اسلام» به پول نیازی ندارد. در جبهه دیگر به پول که همه چیز را به صورتی قلابی و غیر حقیقی به یکدیگر پیوند میدهد نیازی نیست و این چنین اقتصاد پولی به «اقتصاد صلواتی» تبدیل میشود.
❁ اجازه بدهید که باز هم بر این نکته اساسی تأکید کنم؛ چرا که سر ادراک مطلب در همین نکته اصولی است. وقتی انسان ارزش «کار» خود را صرفاً با «پول» بسنجد دیگر کار تبدیل به یک عمل مکانیکی میشود که هیچ ارتباط و پیوندی با روح و اعتقادات انسان ندارد. و اجازه بدهید باز هم این سؤال را تکرار کنیم: آیا ساختار اداری یا نظام تشکیلاتی جامعه اسلامی نیز باید بر مبنای اصالت پول بنا شود؟ آیا هیچکس نباید جز بخاطر اضافه حقوق به مأموریت برود؟ خیر. از همان آغاز با ایمان آوردن به «لا اله الا الله» نقش محوری پول نفی میشود و پول به همان جایگاه حقیقی خویش که معادل همگانی بودن است باز میگردد. پول، سلطان بی منازع جهان امروز است و از طریق یک نظام بانکداری پیوسته بر همه کره زمین حکومت میراند و باز هم باید تکرار کنیم که آنچه به پول قدرتی این چنین بخشیده ماده گرایی بشر است.
❁ انسان اراده خویش را صرفاً در مسیری اعمال میکند که به غایات و خواستههای او منجر میشود. همین غایات یا اهداف هستند که در وجود او برای کار کردن ایجاد انگیزه میکنند. اگر بخواهیم به زبان روز سخن بگوییم باید گفت انسان اراده خویش را صرفاً در جهت برآورده ساختن نیازهایش اعمال میکند و این نیازها اگر تنها به محدوده مادی وجود آدم باز گردد فقط و فقط با پول برآورده میشود. بدین ترتیب است که پول هرچند خود فی نفسه مطلوب انسان نیست، اما از آنجا که مقدمه تأمین همه حوائج مادی است غایت آمال او میشود و به تنها عاملی که اراده او را بر میانگیزاند، تبدیل میشود. این درد همه گیر بشر امروز است و دردی هم نیست که از طریق داروهای شیمیایی یا روانپزشکی درمان شود.
❁ ذکر این نکته ضروری است که ما هرگز قصد انکار نقش پول را نداریم. پول امروز که جانشین نقدین - طلا و نقره - شده است، هر چند برخلاف نقدین دیگر فی نفسه دارای ارزش نیست، اما با این همه نشان دهنده نسبت ارزشی فی مابین اشیاست.
❁ البته این نسبت که در اختلاف قیمتها ظاهر شده با تغییر نظام ارزشی دگرگون میشود اما به هر تقدیر ضرورت وجود چیزی مثل پول که نسبت ارزشی بین اشیا از طریق آن ظاهر میشود قابل انکار نیست. آنچه مذموم است و به پول قدرتی این چنین بخشیده، حاکمیت سرمایه یا دیکتاتوری اقتصاد است که آن نیز خود نتیجه ماده گرایی بشر امروز است.
📚 کتاب آوینی پاسخ میدهد (۷۲ سوال از #سید_شهیدان_اهل_قلم) صفحه ۵۳ تا ۵۸.
📱 طرح استوری:
● https://eitaa.com/Doc_d_moghadas/1348
🌷 اداره کل حفظ آثار و نشر ارزشهای دفاع مقدس خراسان رضوی / دانشنامه و مرکز اسناد:
📱 @Doc_d_moghadas
.
5.87M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
.
📌 روش و فرمول مذاکره آمریکا؛
● آمریکاییها:
1⃣ اهداف اصلی خود را قبل از مذاکره مشخص میکنند.
2⃣ از اهداف اصلی خود یک قدم عقب نشینی نمیکنند.
3⃣ از طرف مقابل #مذاکره کننده امتیاز نقد میخواهند.
● و ...
🌷 اداره کل حفظ آثار و نشر ارزشهای دفاع مقدس خراسان رضوی / دانشنامه و مرکز اسناد:
📱 @Doc_d_moghadas
#امام_خامنهای #ولایت #آمریکا
.
.
📚 کتاب «به روایت همت»
درس گفتارهای معلم بسیجی؛ شهید محمد ابراهیم همت
👤 پدید آور:
🔹 حسین بهزاد
📝 معرفی:
❁ این کتاب در برگیرنده ۳۲ گفتار برگزیده از مجموعه مصاحبهها، سخنرانیهای معلم بسیجی شهید محمد ابراهیم همت در حد فاصل بهار ۱۳۵۹ تا زمستان ۱۳۶۲ است که طی یک روند پژوهشی - نگارشی، ضمن رجوع به آرشیوهای مدارک دیداری، شنیداری و مكتوب مؤسسه حفظ آثار و نشر ارزشهای دفاع مقدس سپاه محمد رسول الله (ص) ، مرکز اسناد و تحقیقات دفاع مقدس سپاه و چند مأخذ آرشیوی دیگر فراهم آمده است.
❁ این ۳۲ گفتار که مقطع ۴ ساله پایانی حیات دنیوی شهید همت؛ از بدو حضور وی در پاوه تا ۱۰ روز مانده به شهادت او در #عملیات_خیبر را در بر میگیرد، واجد مهمترین جنبههای شخصیتی و دغدغههای عقیدتی آرمانی، سیاسی، فرهنگی و نظامی آن بزرگوار میباشد. به خلاف بسیاری از کتابها که در آنها شهید را دوستان، هم رزمان و نیروهای رزمنده تحت امر وی برای نسل پس از جنگ به روایت مینشستند، در فصل به فصل این کتاب خود شهید است که باورها و دیدگاههایش به عوالم لاهوت و ناسوت، تاریخ، سیاست و فرهنگ را برای معاصرین بازگو میکند.
📡 اطلاعات:
🔹 انتشارات صاعقه | سال ۱۳۹۱ | صفحه شمار: ۱۰۰۰ صفحه. | توجه این کتاب دارای نسخه ۳ جلدی نیز میباشد.
🌷 اداره کل حفظ آثار و نشر ارزشهای دفاع مقدس خراسان رضوی / دانشنامه و مرکز اسناد:
📱 @Doc_d_moghadas
#معرفی_کتاب #شهید_همت #اسناد
.
.
#برشی_از_کتاب [ ۰۵ ]
📌 حلال و حرام؛
❁ یک روز مادرش از روستا آمد دیدنمان. یک بغچه نان و دو، سه کیلو ماست چکیده و چیزهای دیگری هم آورده بود برامان. عبدالحسین همه را برداشت و زود برد آشپزخانه. مادرش گفت: امان میدادی تا یه کمی بخورَن بچهها. تشکر کرد و گفت: حالا که کسی گرسنه نیست، انشاءالله بعداً میخوریم.
❁ نه خودش خورد و نه گذاشت من و حسن به آنها دست بزنیم. مادرش که رفت حرم، سریع بغچهی نان و چیزهای دیگر را برد توی یک مغاره و کشید. به اندازه وزنشان، پولش را حساب کرد و داد به چند تا فقیر که میشناخت. آن وقت تازه اجازه داد ازشان بخوریم. مادرش را هم نگذاشت یک سر سوزن از جریان خبردار شود، ملاحظه ناراحت نشدنش.
❁ پیرزن چند روزی پیش ما، ماند وقتی حرف از رفتن زد، عبدالحسین بهش گفت: نمیخواد بری دِه، همینجا پهلوی خودم بمون. گفت: بابات رو چه کار کنم؟! گفت: اونم میآریمش شهر.
❁ از ته دل دوست داشت مادرش بماند، بیشتر جوش زمینهای تقسیمی (تقسیم اراضی زمان شاه) را میزد. مادرش ولی راضی نشد. راه افتاد طرف روستا. عبدالحسین هم رفت روستا که از پدرش خبر بگیرد. همانجا نوجوانهای آبادی را جمع میکند و بهشان میگوید: هر کدوم از شما که بخواد بیاد #مشهد درس طلبگی بخونه، من خودم خرجش رو میدم.
❁ سه تا از آنها پدر و مادرشان را راضی کرده بودند که با عبدالحسین آمدند شهر. عبدالحسین اسمشان را توی یک حوزه علمیه نوشت. از آن به بعد هم، مثل اینکه بچههای خودش باشند، خرجیشان را میداد. خودش هم شروع کرد به خواندن درسهای حوزه، روزها کار و شبها درس. همان وقتها هم حسابی درگیر کار مبارزه با رژیم پهلوی شده بود.
📚 کتاب «خاکهای نرم کوشک» صص ۲۷ تا ۲۸. | راوی: همسر #شهید_برونسی
📱 طرح استوری:
● https://eitaa.com/Doc_d_moghadas/1355
🌷 اداره کل حفظ آثار و نشر ارزشهای دفاع مقدس خراسان رضوی / دانشنامه و مرکز اسناد:
📱 @Doc_d_moghadas
.
.
✊ شهدا زندهاند الله اکبر [ ۱۴ ] 🇮🇷
📌 اینجانب رضایت دارم؛
❁ پدرم (حجت الاسلام والمسلمین سید مجتبی صالحی خوانساری) در تاریخ ۱۳۶۲/۱۱/۳۰ به دست عوامل ضد انقلاب در جوانرود کردستان به شهادت رسید و در گلزار شهدای قم مدفون شد. مادرم به اتفاق برادر بزرگم که ۱۵ ساله بود، برای شرکت در مراسم ترحیمی که بستگان پدرم گذاشته بودند، به خوانسار رفت. من که ۱۲ سال داشتم، با سه خواهر و یک برادر کوچکترم نزد خاله و دوست مادرم در خانه ماندیم تا مادرمان از خوانسار به قم بازگردد.
❁ فضای حزن و غم و گریه بر خانه ما حاکم بود. خواهرانم مرتب گریه میکردند. نزدیک غروب از زیرزمین منزل صدای قرائت قرآن پدرم را به مدت چند دقیقه شنیدیم. با ترس و دلهره به اتفاق خاله و دوست مادرم در حالی که از شنیدن این صدا به گریه افتاده بودیم، به زیرزمین منزل رفتیم.
❁ هوا تاریک شده بود و بر اضطراب ما میافزود. همه جا را مضطربانه گشتیم، ولی چیزی ندیدیم. صدای تلاوت قرآن پدرم دو سه بار تکرار شد و ما هم هر بار به شدت گریه میکردیم. هربار هم که به زیرزمین میرفتیم و بر میگشتیم چیزی دستگیرمان نمیشد.
❁ عصر آن روز که از مدرسه به منزل آمدم، مسئولان مدرسه در همان روز برای پدرم مجلس ترحیم گذاشتند و از ایشان تقدیر کردند و به من هم برگه امتحانات ثلث دوم را دادند و گفتند که این برگه را به تأیید مادرت برسان.
❁ آن شب قبل از خواب در این فکر بودم که چگونه فردا این برگه را با شهادت پدر و غیبت مادرم که به خوانسار رفته بود، بدون امضا به مدرسه تحویل بدهم. در همین نگرانی بودم که به خواب رفتم. همان شب در خواب دیدم که پدرم با لباس روحانی وارد منزل شد و طبق معمول بچههای کوچک خانه را در آغوش کشید.
● از او پرسیدم: «آقاجان، نهار خوردهاید؟»
● گفت: «نه، نخوردهام.»
● وقتی خواستم به آشپزخانه بروم، گفت: «زهرا جان، آن ورقه را بده امضا کنم.»
❁ برگه را از کیفم درآوردم و به ایشان دادم. دنبال خودکاری میگشتم و فقط خودکار قرمز رنگ پیدا کردم، ولی پدرم اصلاً با خودکار قرمز نمینوشت.
● ایشان خودکار را گرفت و در حاشیه برگه نوشت: اینجانب رضایت دارم.
سید مجتبی صالحی و کنار آن را امضا کرد.
❁ با سینی غذا از آشپزخانه برگشتم، اما پدرم نبود. با عجله به حیاط رفتم، دیدم مثل همیشه باغچه را بیل میزند. رو بهم کرد و گفت: «عید نزدیک است و باید سر و سامانی به این باغچه بدهم.» یک دفعه دیدم پدرم نیست. دویدم و همه جا را از زیرزمین تا اتاقهای بالا را با عجله گشتم، ولی پدرم نبود. گریه زیادی کردم که چرا پدرم رفت. بر اثر این گریه و سر و صدا و ناله از خواب بیدار شدم.
❁ صبح روز بعد، هنگام رفتن به مدرسه، وسایل کیفم را مرتب کردم و با کنجکاوی به برگه نگاه کردم و دیدم با خودکار قرمز به خط پدرم جمله اینجانب رضایت دارم، نوشته شده و زیر آن هم امضای همیشگی پدرم وجود دارد. بعد از این ماجرا یکی از دوستان پدرم که جریان امضای پدرم را شنیده بود ولی باور نکرده بود، یک روز به خانه ما آمد و در حالی که متأثر بود، گفت: «پدرت را در خواب دیدم که سه بار به من گفت: شک داری؟! در شک خود تا قیامت بمان.»
❁ یک بار هم مادرم، پدرم را در خواب دیدند و او را به حضرت زهرا (س) قسم میدهد که به مردمی که میآیند و از امضای برنامه امتحانات زهرا میپرسند، چه بگویم؟ پدرم در جواب میگوید: «اگر کسی شک دارد، بهش بگو که تا روز قیامت در شکش بماند تا همه حقایق آشکار شود.»
📝 این برگه در موزه گنجینه شهدای تهران موجود است.
📚 منبع: کتاب «ما زِندهایم» ص ۲۰۴ ؛ به نقل از کتاب «لحظههای آسمانی» ص ۱۰. | راوی: سیده زهرا صالحی خوانساری.
📷 تصویر شهید و کارنامه:
● https://eitaa.com/Doc_d_moghadas/1357
🌷 اداره کل حفظ آثار و نشر ارزشهای دفاع مقدس خراسان رضوی / دانشنامه و مرکز اسناد:
📱 @Doc_d_moghadas
.