🇮🇷🥀🇮🇷🌷
🌷🇮🇷🥀
🇮🇷🌷
🥀
*🇮🇷 گوشهای از توانمندیهای دفاعی بومی کشور عزیزمان👆*
*👈 به بهانهی روز صنعت دفاعی . . .*
سوره مبارکه الأنفال:
وَأَعِدُّوا لَهُم مَّا اسْتَطَعْتُم مِّن قُوَّةٍ وَ مِن رِّبَاطِ الْخَيْلِ تُرْهِبُونَ بِهِ عَدُوَّ اللَّهِ وَعَدُوَّكُمْ وَ آخَرِينَ مِن دُونِهِمْ لَا تَعْلَمُونَهُمُ اللَّهُ يَعْلَمُهُمْ . . .
*ﻭ ﺩﺭ ﺑﺮﺍﺑﺮ ﺁﻧﺎﻥ [دشمنان متجاوز و عهدشکن] ﺁﻧﭽﻪ ﺩﺭ ﻗﺪﺭﺕ ﻭ ﺗﻮﺍﻥ ﺩﺍﺭﻳﺪ ﺍﺯ ﻧﻴﺮﻭ [ﻧﻔﺮﺍﺕ، تحهیزات ﻭ ﺳﺎﺯ ﻭ ﺑﺮﮒ جنگی] ﻭ ﺍﺳﺒﺎﻥ ﻭﺭﺯﻳﺪﻩ [ﺑﺮﺍی دفاع] ﺁﻣﺎﺩﻩ ﻛﻨﻴﺪ ﺗﺎ ﺑﻪ ﻭﺳﻴﻠﻪ ﺁﻧﻬﺎ ﺩﺷﻤﻦ ﺧﺪﺍ ﻭ ﺩﺷﻤﻦ ﺧﻮﺩﺗﺎﻥ ﻭ ﺩﺷﻤﻨﺎنی ﻏﻴﺮ ﺍﻳﺸﺎﻥ ﻛﻪ شما ﻧﻤﻰﺷﻨﺎﺳﻴﺪ، ﻭلی ﺧﺪﺍ ﻣﻰﺷﻨﺎﺳﺪشان را [از فکر تجاوز] ﺑﺘﺮﺳﺎﻧﻴﺪ . . .* (٦٠)
ـــــــــــــــــــ
*🇮🇷 ما اصحاب "ما میتوانیم" هستیم . . .*
👈 دو کلمه حرف حساب👇
👌لینک واتساپ:
https://chat.whatsapp.com/K68TCeY3eBS3FH6SqHNR0w
👌پیامرسان ایتا:
https://eitaa.com/Dokameharfehesab
#نشر_حداکثری
#مامیتوانیم
🇮🇷🥀🇮🇷🌷
🌷🇮🇷🥀
🇮🇷🌷
🥀
*🌷 گاه شمار محرم تا اربعین حسینی (ع)*
*👈 قسمت چهاردهم:*
*🔹روز چهاردهم محرم سال ۶١ ه.ق.؛*
در روز چهاردهم محرم الحرام سال ۶١ هجری در حالی که خاندان و اهل بیت امام حسین (ع) در اسارت به عزاداری مشغول بودند، ابن زیاد در این روز به یزید ملعون نامه نوشت و جریانات کربلا را گزارش داد و از وی پرسید که با سرهای بریده و اسرا چه کند؟
به اسرا و خاندان امام حسین (ع) بسیار بد میگذشت مخصوصاً اینکه عزادار بودند و مشکلات از هر جهت و از جانب عبیدالله ابن زیاد به ایشان وارد میآمد.
در طول مدتی که در کوفه و در میان مردم به عنوان اسیر جنگی حرکت میکردند سرها بالای نیزه بود و اسرا در کجاوهها جا داده شده بودند و آنان که خیال میکردند اسرا از خارجیان هستند و بر خلیفه یزید عاصی شدهاند، جسارت و اهانت میکردند.
در خبرها آمده که ابن زیاد بعد از آنکه یک روز (یا چند روز بنا به روایتی) سرها را در کوچهها و محلههای کوفه گردانید، آن ها را به شام نزد یزید بن معاویه فرستاد.
ـــــــــــــــــــ
*🇮🇷 اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا اَباعَبْدِاللَّهِ وَ عَلَى الاَْرْواحِ الَّتى حَلَّتْ بِفِناَّئِکَ . . .*
👈 دو کلمه حرف حساب👇
👌لینک واتساپ:
https://chat.whatsapp.com/K68TCeY3eBS3FH6SqHNR0w
👌پیامرسان ایتا:
https://eitaa.com/Dokameharfehesab
#نشر_حداکثری
#روزشمار_محرم
#نهضت_حسینی (ع)
با عرض سلام؛
سالروز ولادت شیخالرئیس، بوعلی سینا و روز پزشک را خدمت کادر درمان و پزشکی و تمام پزشکان و پرستاران ارجمند و پزشکان عزیز عضو گروه که در شرایط طاقت فرسای کنونی، با ایثار و فداکاری در خط مقدم درمان هستند تبریک عرض مینماییم.
🇮🇷🥀🇮🇷🌷
🌷🇮🇷🥀
🇮🇷🌷
🥀
*🌷 گاه شمار محرم تا اربعین حسینی (ع)*
*👈 قسمت پانزدهم:*
*🔹روز پانزدهم محرم سال ۶١ ه.ق.؛*
محرم و قصه غمبار کربلا تمامی ندارد، روزها، ساعات و دقایق این ایام چه سخت بر آل رسول الله (ص) میگذرد.
شنیدن و یا خواندن حوادث تلخ این ایام برای محبان آل رسول سخت است، اما اهل بیت پیامبر، نه خواندند و نه شنیدند، بلکه با چشمان گریان و دلهای شکسته سر مبارک امام معصومی را بر سر نیزه دیدند که بارها پیامبر (ص) دست نوازش بر آن سر میکشید و می فرمود:
«حسین منی و انا من حسین»
یزید بن معاویه لعنة الله علیهما، به عبیدالله بن زیاد دستور داد که سر مطهر فرزند علی علیه السلام را با سرهاى جوانان و یاران آن جناب که در رکاب آن حضرت شهید شده بودند با کالاها و زنان اهل بیت و عیالات آن حضرت را روانه شام نماید.
در تاریخ آمده بعد از آن که ابن زیاد یک روز (یا چند روز بنا به روایتی) سرهای شهدای کربلا را در کوچهها و محلههای کوفه گردانید، آنها را به شام نزد یزید بن معاویه فرستاد. ابن زیاد سرهای شهدای کربلا را به زحر بن قیس سپرد و راهی شام نمود.
ابن زیاد پس از فرستادن سر امام حسین علیه السلام، در روز ١٥ محرم اسراء را با شمر ذی الجوشن و مخفر بن ثعلبه عائذی به شام فرستاد و به دست و پا و گردن مبارک امام سجاد علیه السلام زنجیر انداخت و اسراء را سوار بر شتر بی جهاز نمود.
آن شقى، اهل بیت عصمت و طهارت را مانند اسیران کفار، دیار به دیار با ذلت و انکسار طوری که مردم به تماشاى آن ها مىآمدند، به شام آورد.
شیخ عباس قمی در نفس المهموم ص. ٢٠١ مینویسد:
ابنزیاد سر مبارک امام حسین (ع) و اصحاب آن حضرت را به همراه کودکان و زنان آماده و مهیای حرکت به سوی شام نمود و غل به گردن علی بن الحسین (ع) نهاد و آنها را با مخضر بن ثعلبه عائذی و شمربنذیالجوشن به شام فرستاد،
امام سجاد (ع) با حال بیماری بود و از عراق تا شام با مردم سخنی نگفت.
*🌷مسلمان شدن راهب مسیحی با دیدن سر امام حسین (ع)*
حاملان سرهای شهدا در اولین منزل جهت استراحت بار انداختند، با سر مقدس به بازی و تفریح مشغول شدند و مقداری از شب را به عیش و نوش گذراندند، به ناگاه دستی از دیوار بیرون آمد و با قلمی آهنین این شعر را با خون نوشت: اَتَرْجُو اُمَّهٌ قَتَلَتْ حُسَیْنا شَفاعَهَ جَدِّهِ یَوْمَ الْحِسابِ؟ آیا گروهی که امام حسین علیه السلام را کشتند در روز قیامت امید شفاعت جدش را دارند؟
حاملان سرها بسیار ترسیدند، برخی از آنها برخاستند تا آن دست و قلم را بگیرند که ناگهان ناپدید گشت، وقتی برگشتند دوباره آن دست با جوهر خون آشکار شد و این شعر را نوشت: فَلا وَ الله لَیْسَ لَهُم شَفیع وَ هُمْ یَومَ القیامَه فی الْعَذاب. به خدا سوگند شفاعت کنندهای برای آنها نخواهد بود و آنها روز قیامت در عذاب خواهند بود.
دوباره عدهای خواستند آن دست را بگیرند که باز ناپدید شد، برای بار سوم که برگشتند آن دست با همان شرایط این شعر را نوشت: وَ قَد قتلُو الحُسینَ بحکم جَور وَ خالف خَلفَهُم حکم الکِتاب. امام حسین علیه السلام را از روی ظلم و ستم شهید کردند و با این کارشان مخالف قرآن عمل نمودند.
حاملان سر، از غذا خوردن پشیمان شدند و با ترس بسیار آن شب را نخوابیدند، در نیمه شب صدایی به گوش راهب دیر رسید که در آنجا زندگی می کرد. راهب خوب گوش داد: ذکر تسبیح الهی را شنید.
راهب برخاست و سر خود را از پنجره بیرون کرد متوجه شد از نیزهای که کنار دیوار دیر گذاشتهاند نوری عظیم به سوی آسمان افراشته شده و فرشتگان از آسمان گروه گروه فرود میآیند و میگویند: السلام علیک یابن رسول الله . . . السلام علیک یا ابا عبدالله.
راهب از دیدن این حالات متعجب شد و ترس او را فرا گرفت. از صومعه خارج شد و میان یاران ابن زیاد رفت و پرسید: بزرگ شما کیست؟ گفتند: خولی. به نزد خولی رفت و پرسید: این سر کیست؟
گفت: سر مرد خارجی است (نعوذبالله) که در سرزمین عراق خروج کرد و ابن زیاد او را کشت. راهب گفت: نامش چیست؟ خولی جواب داد: حسین بن علی بن ابیطالب (علیه السلام).
باز پرسید: نام مادرش چیست ؟ خولی گفت: فاطمه بنت محمد مصطفی (صلی الله علیه و آله) راهب با تعجب پرسید: همان محمدی که پیغمبر خودتان است ؟
خولی گفت: آری. راهب فریاد می زد که هلاکت برای شما باد به خاطر کاری که کردید. از آنها خواهش کرد سر مبارک حسین (علیه السلام) را تا صبح نزد او بگذارند. خولی گفت: نمیتوانیم بدهیم تا نزد یزید بن معاویه ببریم و از او جایزه بگیریم. راهب گفت: جایزه تو چقدر است؟ خولی پاسخ داد: ده هزار درهم.
راهب گفت که من ده هزار درهم به تو میدهم. خولی هم پذیرفت، درهم را گرفت و سر مطهر را به راهب سپرد، راهب سر مطهر را به مشک خوشبو نمود و آن را روی سجادهاش گذاشت و تمام شب را گریه کرد.
وقتی صبح شد به سر منور عرض کرد: ای سر من، من جز خویشتن، چیزی ندارم ولی شهادت میدهم که
معبودی جز خدا نیست، جد تو محمد (صلی الله علیه و آله) پیامبر خداست و گواهی میدهم که من غلام و بنده تو هستم و عرض کرد:
ای اباعبدالله به خدا سوگند، بر من سخت است که در کربلا نبودم و جان خود را فدای تو نکردم. ای اباعبدالله، هنگامی که جدت را دیدار میکنی گواهی بده که من شهادتین گفتم و در خدمت تو اسلام آوردم. آنگاه گفت: اشهد ان لا اله الا الله.
صبح سر را به آنها تحویل داد، پس از این دیدار از صومعه خارج و خود را خدمتکار اهل بیت کرد. ابن هشام میگوید: وقتی سر را از راهب گرفتند، به راه افتادند تا نزدیک دمشق رسیدند به یکدیگر گفتند بیائید این درهمها را میان خود تقسیم کنیم تا یزید از آنها خبردار نشود، کیسههای درهم را باز کردند و دیدند سفال شده است.
بر روی آن نوشته شده است "فلا تحسبن الله غافلا عما یعمل الظالمون" (سوره ابراهیم، آیه ۴٢)؛ گمان مبرید خدا از آنچه ستمکاران انجام می دهند غافل است.
بر روی دیگری نوشته بود (و سیعلم الذین ظلموا ای منقلب ینقلبون)؛ و به زودی ستمکاران بدانند چه سرانجامی دارند.
حاملان سر، سفالها را در نهری ریختند. خولی گفت: این راز را پوشیده نگهدارید و با خود گفت: انا لله و انا الیه راجعون، حذر الدنیا والاخره.
*🌷زیارتگاههای رأسالحسین (ع)*
ابن شهر آشوب میگوید یکی از کرامات امام زیارتگاههایی است که از سر ایشان به جای مانده است؛ در کربلا و در شهرهای عسقلان، موصل، نصیبین، حماه، حمص، دمشق و دیگر مکانها میباشد.
یعنی این که وجود سر مقدس امام در این مکانها، زیارتگاههای معروف دارد، برای نمونه وقتی خواستند به شهر موصل روند شخصی را به نزد حاکم شهر موصل فرستاند که توشه و آذوقه برای آن ها فراهم کند و شهر را آذین کنند، اهل موصل گفتند هر چه میخواهید برای شما فراهم میکنیم ولی از آنها درخواست کردند که به شهر نیایند،
بیرون شهر منزل کنند و از همانجا بروند، آنها در یک فرسخی شهر منزل کردند و سر شریف را روی سنگی نهاند، از آن سر مقدس قطره خونی بر آن سنگ چکید و مانند چشمهای از آن خون میجوشید.
مردم هنگام محرم اطراف آن جمع میشدند و مراسم عزاداری بر پا میکردند و این مراسم تا زمان عبدالملک بن مروان حکم به جا بود و او دستور داد آن سنگ را از آنجا به جای دیگری ببرند لذا اثر آن محو شد البته در جای سنگ گنبدی ساختند.
حاملان سر نزدیک هر شهری از کربلا (از کوفه تا دمشق) میرسیدند جرات نداشتند که وارد شوند، میترسیدند قبائل عرب علیه آنها شورش کنند و سر را از آنها بگیرند لذا از بیراهه میرفتند و فقط برای آذوقه، شخصی را میفرستاند و میگفتند این سر یک خارجی است.
ـــــــــــــــــــ
*🇮🇷 اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا اَباعَبْدِاللَّهِ وَ عَلَى الاَْرْواحِ الَّتى حَلَّتْ بِفِناَّئِکَ . . .*
👈 دو کلمه حرف حساب👇
👌لینک واتساپ:
https://chat.whatsapp.com/K68TCeY3eBS3FH6SqHNR0w
👌پیامرسان ایتا:
https://eitaa.com/Dokameharfehesab
#نشر_حداکثری
#روزشمار_محرم
#نهضت_حسینی (ع)