بعضے وقتـا ڪہمـیرَم مـزار شہدا..
ڪارَمایـنہ..
رَد میشـَمو..
فقـط سـن شہدا رو نگـاهمیڪنمو..
حسـرَت میخـورم..
عجـب آدمـاے مَشتے
و بزرگـمردے بـودنهـا...
ڪاش مـا هـم..
.
#جامانده..
#سیزدهسالهها
____●○•°🦋●○•°______
@dokhtaran_zinabi👈
[∞❤️∞]
#چادرانهـــ
.
بگذاࢪ بگۆێـم از ݩجابٺ
از بـحـث حجاب و زݧ براێٺ
.
چوݧ ݩێڪ ݩظࢪ ڪݩۍ بێابے
گلداݩ و گـڵ اسـٺ اێݩ حڪآێٺ
گـڵ ࢪا چۆ ڵـطـێـف آفࢪێدݩد
گـلـداݩ ڪُـنَـدش زجـاݧ حفاظٺ
____●○•°🦋●○•°______
@dokhtaran_zinabi👈
37.95M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
دلنوشته دختر شهیدحامدبافنده برای حاج قاسم سلیمانی وبابای شهید ش😔
پیشنهاد دانلود.
____●○•°🦋●○•°______
@dokhtaran_zinabi👈
🌈🦋☔️🍄🌈🦋☔️🍄🌈🦋☔️🍄🌈🦋
☀️هوالحبیب 🌈
🦋 #رمان_روژان 🍄
📝نویسنده: #زهرا_فاطمی☔️
🖇 #قسمت_بیست_یکم
زیبا با تحسین نگاهم میکرد ولی مهسا در حالی که اخم کرده بود گفت:
_خیلی دوست دارم ببینم چی باعث این همه تغییر شده .خودتو بقچه پیچ کردی برای چی و شاید بهتره بگم برای کی؟
در برابر حرفهایش سکوت کردم و بعد از حساب کردن لباس ها از فروشگاه خارج شدیم .
به زیبا چشمکی زدم و رو به مهسا گفتم:
_قهرنکن خوشگله.آرش ببینه پشیمون میشه ها
خندید و گفت:
_قهرنیستم واسه خودت میگم.اخه عزیز من این چه تیپیه واسه خودت درست کردی!!!
نگاهی دوباره به تیپم کردم و گفتم:
_مهسا ببین چقدر خوشگله .اونقدر که حیفم اومد مانتو قبلیم رو بپوشم و همین رو پوشیدم.
اره خب با این کتونی های طوسی این تیپ نمیاد.اگه بیای بریم یه کفش سفید ساده هم بگیرم عالیه
_هرکاری دوست داری کن فقط بگو تو اون سر وامونده ات چی میگذره
_ببین من تا حالا با مانتوهای کوتاه پوشیدن میخواستم خاص باشم ولی الان دلم میخواد با حجاب خاص باشم.نپرس چرا ,چون خودمم نمیتونم بفهمم چرا
_روژان عاشق شدی ؟نکنه واسه جلب توجه اون اینکاررو میکنی
_عشق چی ؟خیالت راحت عاشق نشدم.بیاین بریم کفش بخرم
به خودم که نمیتوانستم دروغ بگویم وقتی که این پوشش را انتخاب کردم فقط دلم میخواست توجه کیان شمس را به خودم ببینم.عاشقش نبودم ولی حس خوبی نسبت بهش داشتم .میدانستم که من جایی در زندگی او نخواهم داشت ولی نمیتوانستم منکر احساسم شوم.
بعد از اینکه چنددست مانتو شلوار و کیف و کفش دیگه هم خریدم به سمت ماشین رفتیم که زیبا گفت:
_بچه من دیگه دارم میمیرم از خستگی بیاین بریم اون کافی شاپ یه چیزی بخوریم
_بریم مهمون من .امروز خیلی خسته اتون کردم
بعد از گذاشتن خرید ها داخل ماشین به سمت کافی شاپ آن طرف خیابان رفتیم.
طبق معموا هرسه بستنی شکلاتی سفارش دادیم.
در حالی که ذهنم درگیر کیان شمس بود زیبابه شانه ام زد وگفت:
_زیاد فکرنکن یا خودش میاد یا نامه اش
_دیوونه.
مهسا که در حال چک کردن گوشیش بود گفت :
_بچه ها روزبه امشب تو خونه اش جشن گرفته.میاید بریم؟فقط بچه های کلاس هستند
زیبا:
_اره .خیلی وقت مهمونی نرفتم .من میام .روژان توهم میای دیگه؟
با یادآوری قولم به کیان گفتم:
_نه .نمیام .خوش بگذره بهتونمهسا پوزخندی زد و گفت:
_نمیخوای بگی چت شده که انقدر تغییر کردی ؟
_چیزیم نشده .فقط دیگه دلم نمیخواد بیام به این مهمونی ها.میشه دیگه انقدر به من گیر ندید؟
_نه نمیشه.معلوم نیست خانوم عاشق کی شده که از این رو به اون رو شده .دوروز دیگه حتما از اینکه با ما دوست هستی هم خجالت میکشی.
مهسا بدون اینکه بگذارد من جوابی بدهم کیفش را برداشت و رفت .زیبا هم به دنبالش رفت تا صدایش بزند.
من اما نشستم و فکرکردم .
فکرکردم به خدا و امام زمان عج و کیان شمس.وقتی به خودم آمدم که زیبا تماس گرفت و بعد از کلی عذرخواهی گفت مجبور شده با مهسا برود.
بعد از پرداخت پول بستنی ها به سمت خانه به راه افتادم
&ادامه دارد...
🌈🦋☔️🍄🌈🦋☔️🍄🌈🦋☔️🍄🌈🦋
____●○•°🦋●○•°______
@dokhtaran_zinabi👈
🌈🦋☔️🍄🌈🦋☔️🍄🌈🦋☔️🍄🌈🦋
☀️هوالحبیب 🌈
🦋 #رمان_روژان 🍄
📝نویسنده: #زهرا_فاطمی☔️
🖇 #قسمت_بیست_دوم
وقتی به خانه رسیدم با روهام رو به رو شدم که مشغول حرف زدن با تلفن بود و از شواهد پیدا بود که پشت خط دوست دخترش مینا است.
با دست به نشانه خاک برسرت دستی تکان دادم و از پله ها بالارفتم.
در حال مرتب کردن خریدهایم بودم که روهام بدون در زدن وارد اتاق شد و گفت:
_سلامت رو نشنیدم جغله
_احیانا ,مامان خانم بهت یاد نداده وارد جایی میشی دربزنی؟
_من هرموقع دلم بخواد درمیزنم
_پس منم هرموقع دلم بخواد سلام میکنم!
_زبون دراز.میبینم که کلی خرید کردی
_فکرنکنم اندازه ای که تو واسه دوست دخترات خرید میکنی ,خرید کرده باشم.
_حسود کوچولو میخوای واسه تو هم خرید کنم؟
_از شما به ما خیلی رسیده,دستت دردنکنه.حالا بفرمایید امری داشتید؟
_روژان جونم
_نه!!!!
_بزار حرف بزنم بعد بگو نه
_میدونم دیگه هرموقع میشم روژان جونت یعنی بعدش باید واست کاری انجام بدم!!
_چقدر تو باهوشی ,کاملا مشخصه به خودم رفتی.
_بلا به دور خدانکنه.بچه پررو
_روژان ,جون روهام کمکم کن .فقط تو میتونی کمکم کنی
_باشه بابا قسم نخور.بگو چه کمکی از دست من برمیاد؟
_تینا رو یادته؟
_همون دختر جیغ جیغوئه؟
_بینگو آفرین!دقیقا همون.چندوقته خیلی سیریش شده و زنگ میزنه میخوام از دستش راحت بشم.
_خب من چیکارکنم؟
_فردا عصر بیا باهم بریم کافی شاپ به اونم میگم بیاد بهش میگم با تو نامزد کردم
_یعنی اون نمیدونه من خواهرتم؟
_نه نمیدونه.خودت میدونی من تا کسی رو واقعی نخوام اطلاعاتی بهش نمیدم
_باشه میام .روهام تو خسته نشدی؟
_از چی؟
_از همین کارا دیگه؟دوست شدن با دخترای دیگه !!!جدای از اینکه تو با احساساتشون بازی میکنی, اینو که میدونی اونا ناموس کسی دیگه هستند.دوست داری من برم با یکی مثل تو دوست بشم؟
_معلومه که نه.میدونم تو اهل چنین کارایی نیستی که اگه بودی خودم گردن تو و اون پسر رو شکسته بودم!!
_چطوریه نوبت من که میشه ,این کارهابده ولی واسه تو ایرادی نداره !!!پس داداش اون دخترا هم باید گردن تو رو بشکنن مگه نه؟
_بیا از منبرت پایین ابجی کوچیکه .نمیخوای کمک کنی خب بگو این حرفا چیه میزنی؟
_من کمکت می کنم ولی تو هم به حرفام فکر کن .
_باشه فکرمیکنم.راستی نگفتی رفتی بازارچی خریدی؟؟؟
تمام خریدهایم را به روهام نشان دادم و او با لبخند از من بخاطر انتخاب آنها تعریف کرد و سپس با بوسیدن سرم از اتاق خارج شد.
&ادامه دارد...
🌈🦋☔️🍄🌈🦋☔️🍄🌈🦋☔️🍄🌈🦋
____●○•°🦋●○•°______
@dokhtaran_zinabi👈
🌻✨من یہ دخترم!!🚺
یہ دخترکہ عاشق نجابتشہ!!❤️
یہ دخترکہ عاشق غرورشہ!!
یہ دختر کہ عاشق حجابشہ!!💞
شاید ازنظرتو امل باشم...
ولے من فقط براے یک نفر
الکے،هم فاز روشنفکرے برندار🐣
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ♡•°
____●○•°🦋●○•°______
@dokhtaran_zinabi👈
{🐣💕}
خدایا شکࢪت ❤️
تۅنزدیڪتࢪین ࢪفیق منے..
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ♡•°
____●○•°🦋●○•°______
@dokhtaran_zinabi👈
{🐣💕}
#شهدایــے
نامشان در دنیــا
" شهیــد " اسٺ
ۅ در آخرٺ " شفیـع "
بہ امیـد شفاعٺشــان ..
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ♡•°
____●○•°🦋●○•°______
@dokhtaran_zinabi👈
•|🍃🎼🕊|•
#چادرانه |🍀|
#پروفایل |📸|
❮✨❯چـادرت مـےتوأنــد قشَنگتریــن
❮✏️❯ سرخَــط خبـرهأ بأشَــد
❮💗❯ وقتــے طُ میتوأنــے قشَنگتریـن
❮😍❯تیتــرِ دیـدن خـدا بآشــے
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ♡•°
____●○•°🦋●○•°______
@dokhtaran_zinabi👈
{🐣💕}
#حسین_عشق_عالمین❤️
چشمم بھ عڪسهاے حرم وا ڪہ مےشود
غم وسعـٺ گلوے مرا جمع مےڪند
با اینڪہ روسیاه ترین خلـق عالمم
#ارباب ،آبـروے مرا جمع مےڪند
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ♡•°
____●○•°🦋●○•°______
@dokhtaran_zinabi👈
دخترونه
🌈🦋☔️🍄🌈🦋☔️🍄🌈🦋☔️🍄🌈🦋 ☀️هوالحبیب 🌈 🦋 #رمان_روژان 🍄 📝نویسنده: #زهرا_فاطمی☔️ 🖇 #قسمت_بیست_یکم زیبا ب
این هم ادامه رمان به درخواست شما عزیزان 😍😍
بنده تمام سعی خودم رو میکنم تا بتونم پارت های بیشتری را در اختیار شما قرار بدم
امید دارم راضی باشید
عالیه😂
معشوقه حافظ ، #کرونا گرفته 😁
گفتم غم تو دارم
گفتا کرونا دارم
😷😷😷😷
گفتم که ماه من شو
گفتا نفس ندارم
😷😷😷😷
گفتم ز مهرورزان رسم وفا بیاموز
گفتا برو عقبتر احساس سرفه دارم
😷😷😷😷
گفتم که برخیالت راه نظر ببندم
گفتاچقدر نفهمی من حوصله ندارم
😷😷😷😷😷
گفتم که بوی زلفت گمراه عالمم کرد
گفتا اگر شوی گم آسودگی بیابم
😷😷😷😷😷
گفتم خوشا هوایی کز باد صبح خیزد
گفتا که حسُ حال شعر و سخن ندارم
😷😷😷😷
گفتم که نوش لعلت مارا به آرزو کشت
گفتا به لب فراوان آلودگی بدارم
😷😷😷🤧
گفتم دل رحیمت کی عزم صلح دارد؟
گفتا چه گویی ازدل؟ من درد سینه دارم
😷😷🤒🤒🤒
گفتم زمان عشرت دیدی که چون سر آمد
گفتا مرا بغل کن تا جان تو در آید!!!
😷😷😷😷😷😷😷😷😷
#محضخنده
😄🌸🌸🌸🌸🌸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
👌🏼قَدر
🔻 اینقدر غصه خودت رو نخور!
____●○•°🦋●○•°______
@dokhtaran_zinabi👈
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
شبتون بهشت✨✨✨
فردا تون پر از خیر وبرکت✨✨✨✨✨✨
شب خوش✨✨✨✨✨✨
____●○•°🦋●○•°______
@dokhtaran_zinabi👈
دخترونه
شبتون بهشت✨✨✨ فردا تون پر از خیر وبرکت✨✨✨✨✨✨ شب خوش✨✨✨✨✨✨ ____●○•°🦋●○•°______ @dokhtaran_zinabi👈
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
«🍁»
مملکتےرآکهـ🌱
شہدآپآڪڪردھاند🕊
آلودہنڪنیم🥀
#آیتاللهجوادۍآملے
____●○•°🦋●○•°______
@dokhtaran_zinabi👈