📿~📿رمان-ایمان-عشق-شهادت📿~📿
•بسم رب شهدا•
^فصل اول ^
#49
بعد از کلی خندیدن
منو زهرا و فاطمه رفتیم تو اتاق زهرا
البته اینم بگم علی کوچولو هم بغل زهرا بود هرجا میرفت دنبالش بودو ولش نمیکرد
فاطمه : خوب عزیزم یکم از خودت بگو
من: چشم....زینب سلیمانی هستم ۲۲سالمه همرشته ای زهرا وهم دانشگاهیش هستم و باهم توی دانشگاه دوست شدیم
فاطمه: اهان
فاطمه: خوب منم خودمو معرفی کنم.....فاطمه محمدی هستم ۲۲سالمه اصفهان زندگی میکنیم یعنی مامانم اصفهانی هست بعد بابام دانشگاه میرفت که تو دانشگاه با بابام اشنا شد از هم خوششون اومد و بابام رفت خواستگاری دیگه عروسی و این چیزا بعدشم بابام اونجا شغل پیدا کردو موندنی شدیم ... بی بی دوتا پسر ویه دختر بدنیا اورد که عمه مرضیه هم تهران زندگی میکنه یه دختر که ازدواج کرده البته همسن ماهست و یه پسر که سه سال ازمون بزرگتره داره همچینم خانواده شلوغی نیستیم وکم میریم و میایم ولی کاش دوباره به دوران بچگیمون برمیگشتیم که خونه هامون کنار هم بود وهرروز می یومدیم خونه بی بی...بی بیم برامون میوه خشک ولواشک درست میکرد... هی یادش بخیر...
زهرا: وای اره چی میشد دوباره توی حیاط بی بی با توپ بازی میکردیم خوب زینب شما چند نفرید یعنی چنتا عمو داری
من: من از خانواده پدریم دوتا عمو و یکی عمه دارم که با بابام میشن چهار نفر ۰ عمو کامرانم یه پسر ۲۵ ساله داره و یه دختر ۳۰ساله که عمو بزرگمه. عمو کامیارم هم یک پسر و دوتادختر داره پسرش۲۵ساله و دختراشم یکیش ۱۹سالشه و یکی دیگش ۲۰ سالشه عمو اخریمه یعنی ته تغاری
عمم سه تا پسر داره اولی۳۲ دومی۲۵ سومی۲۰سالشه و عمم بچه دومه ... کلا همه ی بچه ها سن شون زیاده ولی از خانواده مادرم یکی داریم دختره که ۱۳ سالشه و یکی هم داریم که ۱۶ سالشه بقیه بزرگن
فاطمه : پس ماشالا تعداد شما از ما بیشتره
من : خوب یجورایی اره
زهرا: بچه ها این بحس و ول کنید درمورد یه چیزه دیگه صحبت کنید
فاطمه: چشم... حالا بگو ببینم چه خبر از بسیج و مسجدتون
زهرا : همه چی خوبه خدارو شکر قراره دوسه روز دیگم بریم راهیان نور
فاطمه : وای دلم هوای اونجارو کرده اتفاقا ما یک ماه پیش رفتیم ادم هرچقدر هم بره انگار بیشتر دلش میخواد اونجا بمونه
زهرا : اره خیلی دلنشینه زینبم میاد باهامون
فاطمه : اِ شماهم میرید
من: بله
فاطمه: خوب کردی به نظرم همه باید برن تا ببینن که چقدر جوونای کشورمون سختی کشیدن واقعا اونجا با اون گرما میشه غروباش عاشورا رو دید ولی باید قدر شهدا و خوبی ها و لطفی که به ماکردن رو خوب بدونیم و راهشون رو ادامه بدیم ....
ادامه دارد ......
❌کپی حرام است❌
نویسنده : یازینب✍
دختران چادری 🌹
@DokhtaranehChadoory
لینک 👆👆
#یامهدی