﷽
#سلام_امام_زمانم
#السلامعلیکیااباصالحالمهدیعج
در ندبه های جمعه
تو را جست و جو کنم
زیباترین بهانه ے دنیاے من...سلام!
هذا یَومُ الجُمعه
و هُوَ يَومُکَ المُتَوَقَّعُ
فيهِ ظهورک ...
امروز روز #جمعه ، روز توست!
و روزی ست که در آن
ظهور تو انتظار میرود.
#اللهمعجللولیکالفرج🌹
#یا_صاحب_الزمان_عج❤️
این جـهان را بےبهاری تا بہ ڪے
شیـعیـان را بیـقرارے تا بہ ڪے
ڪے میایـے با ڪدامیـن قافـلہ
مهدیا چشم انتـظارے تا بہ ڪے
#امام_زمان 💚
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج🌸
✅دور از گناه باش!
✍در صحرا هیزم های بزرگ را با هیزم های کوچک و ریز روشن می کنند. گناهان بزرگ هم با گناهان کوچک شروع می شوند. به همین خاطر است که قرآن کریم روی گناهان ریز و کوچک حساسیت نشان داده و می گوید: اگر به سراغ شرّ و شرارت بروید هر چند کم و ناچیز نتیجه آن را خواهید دید:
مَن یَعمَل مِثقالَ ذَرَةٍ شَرّاً یَرَه؛ و هر كه هموزن ذرّه اى بدى كند [نتيجه] آن را خواهد ديد.
#پندانه
#امام_زمان
📿♡📿رمان-ایمان-عشق-شهادت📿♡📿
•بسم رب شهدا•
◇فصل اول◇
#25
دراتاق رو باز کرد وارد اتاق شدم
اتاقش هم مثل خونه سنتی چیده بودن
یه موکت روی زمین بود که یه قالی کوچیک دایره ای شکل وسط اتاق بود ویه مبل کنار اتاق بود که یه قالیچه مستطیل روش انداخته بودن یه تخت دونفره بود که یه پتوی خوشگل روش بود بغلش هم میز دایره شکل بود که روش یه شب خواب بود روبرویم یه کمد و اون طرف تَرش یه در بود که فکرکنم حمام یا سرویس بهداشتی بود ویه پنجره با پرده های سنتی پوشیده شده بود چندتا گل هم روی تاقچه ی پنجره بود ...
درکل اتاق دل باز و زیبا و سنتی بود خیلی خوشم اومد
داشتم اتاق رو میدیدم که زهرا گفت : خوب زینب جان کاری نداری من برم که استراحت کنی
لبخندی زدم و گفتم : نه عزیزم برو خودتم امروز خسته شدی ازبس ازت حرف کشیدم
خندیدو گفت باشه و درو بست و رفت
کیفم رو روی زمین پرت کردمو خودمو انداختم روی تخت ...
من : اخیششش هوففف الان فقط دلم یه خواب راحت و خوب میخواد....
چشمامو بستم بعد از چند دقیقه فکر کردن به امروز به خواب رفتم ....
با صدای تق تق در از خواب نازم بلند شدم و با صدای خش دارم بخاطر خواب گفتم: بفرمایید
درباز شد و زهرا در چارچوب در نمایان شد
بالبخند گفت : سلام صبحت بخیر
لبخندی زدم و گفتم : سلام صبح توهم بخیر
زهرا: ممنون بیا صبحانه حاضره بخوریم بعد بریم سر خاک مادرم
من : باشه عزیزم راستی ساعت چنده
زهرا : ساعت هفته
من : اهان باشه الان میام عزیزم
زهرا لبخند زد و رفت .....
ادامه دارد .....
❌کپی حرام است❌
نویسنده : یازینب✍
دختران چادری 🌹
@DokhtaranehChadoory
لینک 👆👆
#یامهدی
📿~📿رمان-ایمان-عشق-شهادت📿~📿
•بسم رب شهدا•
^فصل اول^
#26
از روی تخت بلند شدم رفتم توی حمام توی روشویی دست و صورتم رو شستم از حمام اومدم بیرون
لباسام رو پوشیدم یه رژ مایه صورتی کمرنگ و کمی ریمل زدم کولمو برداشتم و از اتاق رفتم بیرون صدای حرف زدن بی بی و زهرا میومد
بی بی : زهرا مادر مهمونتو بیدار کردی
زهرا : اره بی بی جان بهش گفتم بیاد صبحانه بخوره اونم گفت اماده بشم میام
بی بی : کجا باهاش دوست شدی
زهرا : توی دانشگاه هم کلاسیم بود دیروز اومد پیشم زندگیم رو براش گفتم باهم حرف زدیم دیگه باهم دوست شدیم دختر خوبیه ازش خوشم اومد
بی بی: اره ماشالله دختر مهربون خوبیه خدا برا پدر مادرش حفظش کنه
بعد هم دیگه صدایی نیومد
رفتم داخل اشپزخانه بالبخند گفتم : سلام صبحتون بخیر
با حرف من زهرا و بی بی برگشتن و بهم نگاه کردن
بی بی بالبخند گفت : سلام عزیز جان صبحت بخیر بیا بیا برات صبحونه خوشمزه درست کردم حسابی جون بگیری
من : ممنون بی بی جان ببخشید به زحمت افتادید
بی بی اخم کم رنگی کرد و گفت : زحمت چیه بی بی همیشه در خونش برای همه بازه چه دوست و چه دشمن حالاهم بیا صبحانه بخور که برید دانشگاه دیرتون نشه
من : چشم صندلی رو کشیدم عقب و روش نشستم و با زهرا و بی بی شروع کردیم به خوردن دستش درد نکنه خداییش کلی به زحمت افتاده شیر محلی پنیر محلی عسل محلی کره محلی چهار جور مربا :به - البالو هویج-بالنگ و چیزای دیگه...
بعد از خوردن صبحانه از بی بی تشکر کردم زهرا رفت کیف و چادرش رو اورد بعد از خدا حافظی با بی بی دوتایی از خونه اومدیم بیرون رفتیم سمت ماشین و سوار شدیم نشستم رو صندلی درو بستم زهرا هم درو بست و گفت : راستی یادم رفت بپرسم خوب خوابیدی
من: اره عزیزم خیلی خوب بود نگران نباش من خوش خوابم
خندیدو و گفت : یاد مدرسه ی موش ها میوفتم یکیشون خیلی میخوابید بهش میگفتن خوش خواب توهم مثل موشه ای
منم خندم گرفته بود برا همین دوتا ایی زدیم زیر خنده که یهو......
ادامه دارد .....
نویسنده : یازینب✍
دختران چادری 🌹
@DokhtaranehChadoory
لینک 👆👆
#یامهدی
شهیدی که دست و. پا و سرش را جدا کردند...
#شهید_سیــــد_مـیلاد_مصطفوی 🕊🌺
🍁سید با من سال 92 خادم الشـــــهدای شلمچه بود، حال عجیبی داشت، نماز شبش ترک نمیشد بچهارو برای نماز صـــــبح آروم بیدار میکرد.
تو سنگرجمـــــاعت میخوندیم از اخلاصـــــی که داشت خودش جماعت نمی ایستاد بااینکه از سید بود و از همـــــه بزرگ تر بود.
تمام15روز خادمی پابرهـــــنه بود طوری که تمام کف پاهاش تاول زده بود، یادمه صورتش توآفتـــــاب سیاه شـــــده بود کـــــرم بهش دادم زد.
همیشه یه پارچه سبز دورسرش میبست.
واقعا یه بدخلقی ازش ندیدم شهـــــادت حقــــــش بود💔
روزت مبارک مهندس❤️
#شهید_مدافـــــع_حـــــرم_مهندس
#سیــــد_مـیلاد_مصطفوی
‹🖇📙›••
-
-
بهزیرسـٰایہۍزلفتوآمدهاستدلـم
بهغمبگوکہاینخستہدرپنـٰاهمناست…!
ـ
ـ
#حَـرَممۍخـواهَم...シ!🖐🏻🧡✨••
♻️ایستادن خانمها عقب تر از آقایان در نماز
✅ سوال: آيا محل ايستادن خانمها در نماز، بايد عقبتر از مردها باشد؟
🔹آيت اللَّه خامنه اى:
بنا بر احتياط واجب بايد حداقل بين زن و مرد يك وجب فاصله باشد و با رعايت فاصله، اگر زن هم جلوتر بايستد، نمازش صحيح است.
🔹آيات عظام فاضل لنکرانی و مكارم شیرازی:
زن بايد عقب تر از مرد بايستد ؛ وگرنه نماز او باطل است و فرقى بين محرم و نامحرم نيست.
🔹آيت اللَّه سيستانى:
بنابر احتياط لازم، زن بايد عقبتر از مرد بايستد و فرقى بين محرم و نامحرم نيست.
🔹آيت اللَّه وحيد خراسانی:
بايد بين مرد و زن در حال نماز، حداقل يك وجب فاصله باشد ؛ ولى اگر زن برابر مرد يا جلوتر – در كمتر از فاصلهاى كه ذكر شد بايستد و هر دو با هم وارد نماز شوند، بايد نماز را دوباره بخوانند.
📚 منبع:
توضيح المسائل مراجع، م 886
📚 #احکام_دین