❤️ #نسیم_هدایت
💌 #قسمت_بیست_و_پنجم
✍🏼زندگی به روال گذشته برگشت وسایل ها رو برای به #دنیا اومدن کوچولومون آماده کردیم و کم کم داشت وقتش نزدیک میشد...
مصطفی هم یه کار جدید پیدا کرد
یه شب حالم خیلی بد شد نتونستم #شام بخورم مصطفی گفت بریم #دکتر اما من میگفتم هنوز زوده... تا فردا صبحش اصلا نخوابیدم و درد داشتم فرداش هم نتونستم صبحانه بخورم مصطفی کم کم #نگران میشد و میگفت بریم دکتر اما نظر من برخلافش بود چون معمولا وقتی که #درد داشتم حالا از هر نظر خیلی صبور بودم و آه نمیگفتم فقط رنگم سفید میشد به مادرم زنگ زد مادرم اومد گفت مصطفی جان وسایل هاش رو جمع کن بریم خونه ما اونجا هم تو خیالت راحته و هم ما....
تا بعد از ظهر هم #صبر کردم بازم #نهار نتونستم بخورم مادرم گفت دیگه حتما باید بریم #بیمارستان پرستارا زودی بستریم کردن توی بیمارستان گفتن باید یه چیزی حتما بخوره منم چون #شیر دوست داشتم فقط یه لیوان شیر خوردم و رفتم تو همه پرستارها ناشکری میکردن الا من...
#خانم دکتر گفت که بیا اینو ببینید که نصف شما سن داره اندازه همه تون #صبوره و #ذکر میخونه فقط سبحان الله میگفتم و لا اله الا الله...
⏱ساعت 7.30دقیقه ی عصر شنبه دختر کوچولوی من به دنیا اومد یه دخمل خیلی خوشمل...
همون جا پیشونی قشنگش رو #بوسیدم من 16 سال و خورده ای بود که مادر شدم ، مصطفی خیلی نگرانم بود میخواست منو ببینه اما نمیزاشتن
تا فردا صبح نزاشتن و تا فردا خوابش نبرده بود بیچاره...
فقط به فکر من و بچه بود فردا که شد و اومد اصلا دخترم رو بغل نکرد فقط روی تخت بوسش میکرد من که خیلی ازش #ناراحت شدم حتی نپرسیدم چرا اینکار رو میکنی ؟
😢ترخیصم کردن و رفتم خونه پدرم چون اونجا بهتر بود هم مادرم ازم #مراقبت میکرد و هم خونه اونها برای اومدن #مهمون بهتر بود چون خونه ما خیلی کوچیک بود....
😳من اومدم خونه همه دورم ریختن داداشم که تازه یه موبایل جدید خریده بود که #عکس میگرفت انقدر از #دخترم عکس گرفتن فلش دوربین هی میزد توی چشم دخمل کوچولوم اونم #گریه میکرد...
😒داداشام و خواهرم انگار بچه ندیده بودن وقتی گریه میکرد #ذوق میکردن و میگفتن وای بخدا داره گریه میکنه منم که از حرفشون همش تعجب میکردم و به #مصطفی نگاه میکردم...
🙁هر تکونی که میخورد ازش عکس میگرفتن... ولی مصطفی بغلش نمیکرد گریه ام گرفت گفتم چرا اصلا بغلش نمیکنی؟
گفت بخدا انقد کوچیک و ضعیفه میترسم یه بلایی سرش بیارم فقط به همین خاطر ، حالا ناراحت نشو بده بغلم تا بگیرمش وقتی دادم دستش مثل مترسک اصلا تکون نمیخورد جرات نداشت میگفت خیلی ضعیفه نمیخوام چیزیش بشه ولی نگاهش خیلی #بامحبت بود...
خیلی دوستش داشت این کاملا از چشماش مشخص بود ، مصطفی خیلی از اسم #محدثه خوشش میومد تصمیم بر این شد که اسمش رو محدثه بزاریم... محدثه کوچولوی من
#نی_نی من هم داشت کم کم #بزرگ میشد خانوادم خیلی خیلی دوسش داشتن چون اولین #نوه شون بود
برادرم هم #عروسی کرد و الحمدلله #زندگی آرومی سپری میکردیم
🍼محدثه 8 ماهه شد و کم کم داشت چهار دست و پا راه میرفت... یه روزی داشتم خونه رو تمیز میکردم که جاریم خیلی #مضطرب اومد پیشم و گفت داری چیکار میکنی؟ گفتم خونه تکونی میکنم و قراره شب با مصطفی بریم مهمونی...
😥همش این دست و اون دست میکرد گفتم چته جرا انقدر نگرانی؟ گفت هیچی فقط خودم یکم ناراحتم گفتم چرا مگه چی شده ؟
با همسرت #دعوات شده ؟ گفت نه
گفتم خوب بگو رفت پیش برادر شوهر و برگشت گفت #خونسردی خودتو حفظ کن خوب ولی آقا مصطفی رو #گرفتن ..
✍🏼 #ادامه_دارد... ان شاءالله
عزیزان من هر روز یعنی بعد از ظهر یا شب ادامه رمان #نسیم هدایت رو برای شما میزارم
هر روز #۲ تا قسمت🌸🌸🌸🌸
ادامه ی رمان انشاالله فردا💐
بخونید خیلی رمان قشنگیه❤️
**
🌸 چادرت دارد زمین را آب و جارو می کند 🌸
گرم است... اما در قیامت سایه بانی می کند 💕
https://harfeto.timefriend.net/16312864479249
نظرت در مورد
کانال «دختران چادری»
در اینجا به صورت ناشناس بگو👆👆
دختران چادری🌹
«حلال نمی کنم کسی را که به حجاب توهین کرده است»
حضرت زهرا یک بار چادر خود را از سرش جلوی نامحرم حتی اون مرد#نابینا برنداشت چون#غیرت داشت اون مرد نبود اما زن ها هم غیرت دارند چون بانویی #بزرگ بود
ما#دخترا هستیم که می توانیم حرمت #چادر #زهرایی را نگه داریم
پس اگر از ته دل ظهور امام زمانو میخای دلت میشکنه گریه میکنی برا امام حسین اگه میگی من مسلمونم پس #حجاب تو نگه دار #چادرت رو مثل یک چیز #واجب بدان
تا خود امام#زمان و امام #حسین بیان شفاعت کنن و مخصوصا خود حضرت #زهرا
چون تو دل شو شاد کردی
به قول حاج قاسم : ما نسل امام حسینیم نسل حضرت زهرا
ازمن به تو نسیحت اگه واقعا خدارو دوست داری اماما حضرتارو دوست داری خودت رو اصلاح کن و حجابت رو نگه دار شهید شدن به همین راحتیه چون شاید با چادرت و چادرت باعث شهادتت بشه ❤️
دختران چادری🌹 ''🇵🇸
«حلال نمی کنم کسی را که به حجاب توهین کرده است» حضرت زهرا یک بار چادر خود را از سرش جلوی نامحرم حتی
حتما بخوانید 👌👌
شهادت می خوای حجابت رو نگه دار کی گفته دخترا شهید نمی شن ....
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#کتاب_من_میترا_نیستم
فیلم کوتاهی درباره ی زندگی #شهیده_زینب_کمایی توصیه میکنم همه این فیلم کوتاه را تماشا کنند
#دختر #قهرمانی که با #چادرش #شهید شد....
کسی که چادرس باعث شهادتش شد🖤
🕊🌹🕊
دل گشتہ بی قرار تو یا صاحب الزمان
سخٺ اسٺ انتظار تو یا صاحب الزمان
عمرے سٺ در مسیر نگاهٺ نشستہ اند
عشاق جان نثار تو یا صاحب الزمان
#اللﮩـم_عجـل_لولیـڪ_الفـرجــــ
✨شبت بخیر مولای بی همتا✨
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌸درود بر شما خوبان
💜امروزتون عالی و بینظیر
🌸یکشنبه تون پر از مهربانی
💜وجودتون سلامت
🌸دلتون گرم از محبت
💜عمرتون با عزت
🌸و زندگیتون پر برکت
💜یک روز عالی
🌸هزاران لبخند زیبا
💜را برای تک تکتون آرزومندم
💜روزتون زیبـا و در پناه خداونـد💜
🌸⃟🌷🕊🌿჻ᭂ࿐✰🔰
سلام
سوپرایز عالی از امام زمان
میخوای بدونی امام زمان عزیزمون چه پیامی برات داره؟
یک کدوم از شماره های ۱ تا ۷ رو انتخاب کن و پیامتو بخون
*۱* https://digipostal.ir/c43iiqe
*۲* https://digipostal.ir/cgjt5d1
*۳* https://digipostal.ir/cq62fxr
*۴* https://digipostal.ir/cqkvs4f
*۵* https://digipostal.ir/cztze56
*۶* https://digipostal.ir/cp5uelv
*۷* https://digipostal.ir/cwnsvm2
🌹🌹🌹
دختران چادری 🌹
@DokhtaranehChadoory
لینک 👆👆
﹏☘️⃟🍓﹏
ارزشعلمآموزی...🌱
مَن تَعَلَّمَ العِلمَ و عَمِلَ بِهِ و عَلَّمَ لِلّهِ دُعِىَ
فى مَلَکُوتِ السَّماواتِ عَظیما
هر کس براى خدا دانش بیاموزد و
به آن عمل کند و به دیگران آموزش دهد،
در ملکوت آسمانها به بزرگى یاد شود
#امامصادقعلیهالسلام
#جهاد_علمی
🕊🌹🕊
دل گشتہ بی قرار تو یا صاحب الزمان
سخٺ اسٺ انتظار تو یا صاحب الزمان
عمرے سٺ در مسیر نگاهٺ نشستہ اند
عشاق جان نثار تو یا صاحب الزمان
#اللﮩـم_عجـل_لولیـڪ_الفـرجــــ
✨شبت بخیر مولای بی همتا✨
❤️ #نسیم_هدایت
💌 #قسمت_بیست_و_ششم
😔باورم نمیشد که مصطفی رو گرفته باشن گفتم نه بابا این چه حرفیه مصطفی که کاره ای نیست تا بگیرنش
بیچاره الان میاد خونه...
😞جاریم چشماش رو درشت کرد و گفت بخدا راست میگم حتی دیدنش که دستبند به دستش زدن...
خدایا همه چیز دور سرم گیج میزفت اصلا دیگه متوجه نشدم چی داره میگه مصطفی رو اصلا چرا گرفتن ؟ گفتم کی ؟ کجا ؟ من باید برم....
ببینم راسته گفت بخدا #دروغ نمیگم راسته #نگران نباش نشستم زمین و همش توی سر خودم میزدم...
😭ای خدا حالا چیکار کنم؟ رفتم توی حیاط و #گریه میکردم #مادر_شوهرم گفت پسرم رو ازم گرفتی حالا خوب شد؟ حالا چیه داری گریه میکنی؟ باید قبل از این فکرش رو میکردی حالا جلوی من گریه نکن گریه ات #فایده نداره..
اصلا #باورم نمیشد که این مادر شوهرمه چون ما همیشه باهم دیگه خیلی خوب بودیم همه #رابطه مون عالی بود با من بهترین رفتار رو میکرد
جاریم خیلی ناراحت شد هم به خاطر حال بدم و هم به خاطر حرفهای مادر مصطفی اینکه چرا من رو #مقصر میدونست هیچ وقت نفهمیدم من مصطفی رو خیلی دوست دارم این چه حرفیه....
😔جاریم یه لیوان آب آورد و دستم داد و محدثه رو بغل کرد چون داشت گریه میکرد حالم خیلی بد بود...
با اون حال بدم زنگ زدم به مادرم
اونها هم #جریان رو فهمیده بودن
مادرم داشت گریه میکرد گفتم مادر به داداشم بگو بیاد دنبالم گفت باشه عزیزم وسایل هات رو جمع کن توی این موقعیت بد فقط میتونستم به خانواده ام تکیه کنم...
#داداشم اومد دنبالم جاریم همه اش گریه میکرد ازش #خداحافظی کردم و از مادر شوهرم هم خداحافظی کردم اما جوابم رو نداد...
😞باهام مثل یه #مجرم رفتار میکرد در حالی که من خودم #زخم خورده بودم
اما چون #مادر مصطفی بود پس مادر من هم بود دلم تیومد ازش ناراحت بشم بهش #حق دادم چون ناراحت بود...
رفتم خونه پدرم همه اش گریه میکردم ، مادرم و خواهرم هم من رو همراهی میکردن پا به پای من گریه میکردن...
#صبح شد و با پدرم رفتم جلوی #زندان اما گفتن اینجا نیست کسایی که تا جرمشون ثابت نشه هیچی معلوم نبود با #ناامیدی هر چه تمام تر برگشتیم خونه..
😭همش گریه میکردم ساریه بعد از ظهرش اومد پیشم بغلم کرد و با هم گریه کردیم...
😔روز بعد هم بازم رفتم فصل #زمستان بود هر روز میرفتم جلوی و دادگاه و زندان و همه جا
بعد از 3 هفته گوشیم زنگ خورد و جواب دادم یکی بود که فارسی حرف زد اما یک کلمه هم متوجه نشدم چون اعصابم خیلی #داغون بود...
بعدش مصطفی حرف زد باورم نمیشد این بازم مصطفی منه گفت که حالم خوبه اما یکی بهم #تهمت زده دست برندارید حتما هر روز برید و پیگیر ماجرا بشید
منم گفتم چشم... بخدا ولت نمیکنم حتما میرم تا خواستم حرف بزنم #قطع شد....
✍🏼 #ادامه_دارد... ان شاءالله