کاشکی شعور هم مدرک داشت تا بعضیها به هوای مدرکش هم که شده میرفتن یادش میگرفتن! همساده؛ آقو ایجوری که خیلی بدتر میشد! بعضی ها میرفتن مدرک جعلی میخریدن دیگه نمیشد بیشعور بودنشون رو اثبات کرد...! 🖌#کانال_دڪتر_انوشه @Dr_anoosheh

یه جا نوشته بود که مادربزرگم آلزایمر گرفته بود و یه روز عکس عروسی خودشو روی دیوار دید گفت این زن کیه که آرشِ منو بغل کرده؟ خودش رو فراموش کرده بود ولی پدربزرگم رو نه ! میشه گفت عشق همینه... ❤️ 🎙#دڪتر_انوشه @Dr_anoosheh

لذت بردن را یادمان ﻧﺪﺍﺩﻧﺪ ! از گرما می نالیم. از سرما فرار می کنیم. در جمع، از شلوغی کلافه می شویم و در خلوت، از تنهایی بغض می کنیم. تمام هفته منتظر رسیدن روز تعطیل هستیم و آخر هفته هم بی حوصلگی تقصیر غروب جمعه است و بس! ﻫﻤﯿﺸﻪ ﺩﺭﺍﻧﺘﻈﺎﺭ ﺑﻪ ﭘﺎﯾﺎﻥ ﺭﺳﯿﺪﻥ ﺭﻭﺯﻫﺎﯾﯽ ﻫﺴﺘﯿﻢ ﮐﻪ ﺑﻬﺘﺮﯾﻦ ﺭﻭﺯﻫﺎﯼ ﺯﻧﺪﮔﯿﻤﺎﻥ ﺭﺍﺗﺸﮑﯿﻞ ﻣﯿﺪﻫﻨﺪ: ﻣﺪﺭﺳﻪ.. ﺩﺍﻧﺸﮕﺎﻩ .. ﮐﺎﺭ.. ﺣﺘﯽ ﺩﺭﺳﻔﺮﻫﻤﻮﺍﺭﻩ ﺑﻪ ﻣﻘﺼﺪ ﻣﯽ ﺍﻧﺪﯾﺸﯿﻢ ﺑﺪﻭﻥ ﻟﺬﺕ ﺍﺯ ﻣﺴﯿﺮ! ﻏﺎﻓﻞ ﺍﺯ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﻫﻤﺎﻥ ﻟﺤﻈﺎﺗﯽ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ ﻣﯿﺨﻮﺍﺳﺘﯿﻢ ﺑﮕﺬﺭﻧﺪ…!🍃 🖌#کانال_دڪتر_انوشه @Dr_anoosheh

آگاهی اولین پله نردبان موفقیت..... خیلی از عزیزان از من میپرسند ما مطالعه داریم ولی دست آوردی نداریم...... باید عرض کنم شما آگاهی نیاز دارید که در این پست براتون توضیح دادم 🎙#دکترآزمندیان @Dr_anoosheh

زن و مرد جوانی به محله جدیدی اسبا‌ب‌کشی کردند. روز بعد ضمن صرف صبحانه، زن متوجه شد که همسایه‌اش درحال آویزان کردن رخت‌های شسته است و گفت: «لباسها چندان تمیز نیست. انگار نمیداند چطور لباس بشوید. احتمالآ باید پودر لباس‌شویی بهتری بخرد.» همسرش نگاهی کرد اما چیزی نگفت. حدود یک ماه بعد، روزی از دیدن لباس‌های تمیز روی بند رخت تعجب کرد و به همسرش گفت: «یاد گرفته چطور لباس بشوید. مانده‌ام که چه کسی درست لباس شستن را یادش داده !» مرد پاسخ داد: «من امروز صبح زود بیدار شدم و پنجره‌هایمان را تمیز کردم !» 🎙#دڪتر_انوشه @Dr_anoosheh

مادرم هیچوقت بمن نگفت دوستم دارد ... وقت نداشت ... دستش همیشه بند بود ... بند بستن بند کفشهای من که گره زدن بلد نبودم ! دستش بند دکمه ی روپوش خواهرم بود ... بند مشقهای برادرم .. من اما دوست داشتنش را زنگ های تفریح در سیب قرمزی که ته کیفم گذاشته بود گاز می زدم ...! 👤#دکترالهی‌‌قمشه‌ای @Dr_anoosheh

ضرب‌المثل جالبی میگه : اگر فریاد بزنی به صدایت گوش میدهند و اگر آرام بگویی به حرفت.... قدرت کلماتت را بالا ببر ؛ نه صدایت را این باران است که باعث رشد گلها می شود نه رعد و برق...🌸🍃 👤#دکترالهی‌‌قمشه‌ای @Dr_anoosheh

"مواظب خودت باش" هنوز خیلی جاها مونده که باهم نرفتیم .. خیابان های زیادی مانده که باهم قدم نزدیم... کافه های زیادی هست که قرارگاهمان نشده... و جاهای زیادی هست که نرفته ایم... "مواظب خودت باش"جانم.... جهان بی تو جای خوبی برای ماندن نیست.... 🎙"عمادآرام" 👤#دکترالهی‌‌قمشه‌ای @Dr_anoosheh

از خدا زیاد بخواه... طمع کن و از او‌طلب کن... 🎙#دکترالهی‌‌قمشه‌ای @Dr_anoosheh

"مواظب خودت باش" هنوز خیلی جاها مونده که باهم نرفتیم .. خیابان های زیادی مانده که باهم قدم نزدیم... کافه های زیادی هست که قرارگاهمان نشده... و جاهای زیادی هست که نرفته ایم... "مواظب خودت باش"جانم.... جهان بی تو جای خوبی برای ماندن نیست.... 🎙"عمادآرام" 👤#دکترالهی‌‌قمشه‌ای @Dr_anoosheh

دل بکن تا جون نکنی ...! وقتی احساس میکنی این فرد مال تو نیست و تو مال این فرد نیستی. و این فرد به ازای هر واحد از زمان تو، داره تو رو به اسارت می‌کشونه، چرا عزتت رو از بین میبری چرا خودت رو قربانی کسی می‌کنی که موهومه! که مبهمه! و نمیدونی آخرش مال تو هست یا نیست ...!!! 👤#دکترالهی‌‌قمشه‌ای @Dr_anoosheh

در دروازه را می توان بست ولی دهان مردم را خیر ... ملا سوار خرش شد و پسرش پیاده در کنار آن ها به راه افتاد. در راه به چند نفر برخورد کردند که پسر ملا را با انگشت نشان داده و می گفتند: این مرد خجالت نمی کشد خودش سوار خر شده و پسر کوچکش پیاده می رود. پس از این حرف، پسر سوار خر شد و ملا پیاده همراه آن ها به راه افتاد. همان افراد این بار گفتند: پیر مردی با این سن و سال پیاده و بچه فسقلی سوار خر است، پس احترام بزرگتر چه؟ بچه خجالت نمی کشد! بعد از این حرف، هر دو سوار خر شدند. باز همان مردم گفتند: بیچاره خر، دو نفر سوار یک خرِ نحیف شده اند، چه آدم های پستی! ملا خجالت کشید و از خر پیاده شد، پسرش را نیز پیاده کرد و پیاده به راه افتادند. این بار مردم با دیدنشان به خنده افتادند و گفتند: آن دو احمق را ببین! خر دارند ولی هر دو پیاده اند. 🎙#دڪتر_هلاڪویی 👤#دکترالهی‌‌قمشه‌ای @Dr_anoosheh