#خاطره_بازی
شهادت هنر مردان خداست. چهل روز بعد از عروجش بود که نامه یکی از دوستانش به دستمان رسید. بابا به جای مسعود جوابش داد. چند روز بعد یک جوان برومندی از کرمانشاه یا یکی از شهرهای غربی ایران به پاریز آمد که خود را از دوستان مسعود معرفی کرد، بابا را بغل کرد و زد زیر گریه، بابا نیز.
در این مدت ۴ و ماه نیمی که در جبهه بودند، خیلی با هم صمیمی شده بودند. مسعود چند روز قبل از شهادت به او گفته بود که خواب دیده در ۱۶ سالگی شهید میشود.
یادم هست آخرین باری که به منزل برگشت، گاهی از درد استخوان به خود میپیچید. مامان که از او سوال کرد، گفت ۴۸ ساعت تا زانو در برفهای غرب حرکت کردیم. با این حال وقتی برای خداحافظی به منزل عمه درخشنده مرحوم رفته بود، عمه از برفهای سنگین پشت بام گفته بود و مسعود با همان درد برفها را برایشان پارو کرده بود. عمه جان پسر نداشت و همین خاطره باعث شده بود در مراسم شهادت مسعود چنان نالهای از دل بکشد که دل سنگ آب شود، برعکس مامان که بیصدا و آرام ذره ذره آب میشد و به زمین میچکید.
یادم میآید قبل از هر اذانی چند دقیقهای زودتر، سجاده پهن میکرد، به او میگفتیم هنوز نماز نشده، می گفت شنیدم هر کس منتظر نماز باشد، ثواب مکه دارد. جالب بود که بعضیها او را بعد از شهادتش با لباس احرام خواب دیده بودند. حمیده دختر خالهجان هنوز که هنوز است، هر وقت کارش گیر میکند سر قبر مسعود میرود و نذرش میکند و حاجتش را میگیرد. مثل عذرا خانم همسایه که سرفه مزمنی داشت و مسعود در خواب او را راهنمایی کرده بود که شربت عسل بخورد و شفا گرفت.
امشب که از مسعود یاد میکنم ۳۷ سال از عروجش میگذرد. بابا بعد از مسعود دیگر قامت راست نکرد، میگفت: بچهها حیفیاند اگر بروند، اما پدر و مادر مال رفتنند، مستقیم نمیگفت، اما با کنایه میشد این جمله را فهمید: " و اما بعدک العفا یا .."
مامان با او خیلی مانوس است و یا برعکس، آن شبی که بابا سکته قلبی کرده بود و در بیمارستان بود، مسعود را صدا زده بود و مسعود با لبخندی جلوی درب ایستاده بود و شفای پدر را برای ۱۵ سال از خدا گرفته بود. چطور بشود که یک مرد ۴۵ ساله سکته بزند، باید از قلب سوخته و جگر داغدیدهی بابا پرسید.
باری داداش جان، فرماندهات حاج قاسم هم چند سالی است بین ما نیست. خیلیها دیگر نیستند، مادربزرگها، بابابزرگ، بابا، .. برای آنها که خوشایند است، تو میزبانشان شدی، شاید هم بابا صاف از سرازیری قبر آمد توی آغوشت. نمیدانم آن طرف چه خبر است. دلتنگیات، گاهی دلمان را چنان میفشارد که راه نفس هم بسته میشود. بچهها که بعضیها اصلا عمو و داییشان را ندیدند. چه حیف!!
وقتی فکر میکنم یک بچه ۱۲ ساله چطور رفته به مدیر راهنماییاش گفته ، به جای فوتبال و بازیهای غربی به ما آموزش نظامی و تفنگ بدهید، و مدیر به او گفته بود هنوز دهانت بوی شیر میدهد، میسوزم. آری دهانت بوی شیر میداد، بوی شیر پاک مادری که خوب تو را پرورش داد. بوی شیری که در ۱۵ سالگی آرپیجی به دست گرفته و گوشهایش کمی سنگین شده بود. مسعودجان، آن باغ هندیذ را که تابستانها به آنجا می رفتیم یادت هست؟ چطور دانه دانه نهالهای سیب لبنانی را در آنجا کاشتی؟!
برایت نگویم که بابا بعد از رفتنت، دیگر نتوانست پایش را به آن باغ و به آن آبادی بگذارد. میگفت ثمره قلب من مسعود بود که رفت. باغ را میخواهم چه کار..
مسعودجان، در زندگی بچههای من که نبودی برایشان دایی باشی و از سروکولت بالا بروند، حداقل حالا برادری کن و کمکشان نما. حفظشان کن از فتنههای سیاه آخرالزمان که یکی یکی بچههای ما را میبلعد.
از وصیتنامهات این جملهات خیییلی عجیب بود که هر کس امام ما را قبول ندارد، بر سر قبر من نیاید و اگر بیاید به خدا شکایت میکنم.
سنگ قبرت شد یادگاری ما و شعر روی سنگ قبرت هم همان دوبیتی بابا..
دانم که تو پیش انبیایی مسعود
هم زنده و مهمان خدایی مسعود
اما دل من چو آتشی شعلهور است
شاید بود این سبب که نامم پدر است.
#ماندگاری
#شهادت
#دلتنگی
زهرا دلاوری پاریزی
۱۴۰۲/۱۰/۲۲
https://eitaa.com/Dr_zdp53_Theology
هدایت شده از کانال اطلاع رسانی انجمن ادیان و مذاهب حوزه
✅✅
بسمه تعالی
◀️ انجمن علمی ادیان و مذاهب حوزه با مشارکت معاونت علمی و فرهنگی مجمع جهانی اهل بیت علیهمالسلام برگزار میکند:
✅کارگاه مدیریت پژوهش و توسعهی شایستگیهای مدیریتی پژوهش گروهی
📌استاد محترم:
حجت الاسلام و المسلمین دکتر ابوالفضل هادی منش
مدرس ارشد کارگاههای پژوهشی در کشور
🔗به صورت حضوری و نیمه حضوری
همراه با صدور گواهینامه معتبر
✅شرکت برای عموم طلاب و دانشجویان آزاد است.
⏰آخرین مهلت ثبت نام: روز پنجشنبه ۱۴۰۲/۱۰/۲۸
🕰زمان برگزاری: پنجشنبه از ساعت ۱۴:۳۰ تا ۱۷:۳۰ (۱۴۰۲/۱۰/۲۸)
و روز جمعه (۱۴۰۲/۱۰/۲۹) از ساعت ۸ صبح تا ۱۲ و از ساعت ۱۵ تا ۱۹
🏛مکان برگزاری: سالن همایشهای مجمع جهانی اهل بیت علیهم
نشانی: بلوار جمهوری اسلامی، نبش کوچه ۶ مجمع جهانی اهل بیت علیهم السلام
☎️تلفن تماس (عصرها ساعت ۱۸ تا ۲۰): ۰۲۵۳۲۹۰۷۹۸۲
◀️ثبتنام از طریق
https://formafzar.com/form/laier
📌آیدی تماس ضروری:
@Dr_zdp53
کانال اطلاعرسانی انجمن ادیان و مذاهب حوزه
https://eitaa.com/Communityinformationchannel
هدایت شده از برنامۀ «ماجرا»
صوت برنامه امام باقر.mp3
39.29M
• 📣 صوت برنامه •
• برنامه ماجرا
💠 ماجرای پیشوای پنجم
🔸 به مناسبت ولادت امام محمدباقر علیهالسلام
• باحضور: ابوالفضل هادیمنش
📆 شنبه ۲۳ دی
از شبکه ۴ سیما
@majara_tv4
"تقلا"
دستم به نوشتن نمیرود، گویا خالی کردهام. احساسات عجیب و متناقض، احساس حقارت در برابر پرواز ناگهانی شهدا، احساس سوختن برای از دست دادنشان، حس غبطه برای نداشتن این آمادگی، حس تجدید داغ جگر...
وادارش میکنم، قلم اما رام است، دل هم همراه نیست، دست و دل با هم به کار نمیروند، اما قلم وکلمات بالاخره غالب خواهند شد. با بیدلی نوشتن هم خودش عالمی دارد.
تقلا میکنم، از دیشب باد غم، ابرها را به آسمان دلم کشانده، امروز اما این کلیدواژه: "سوختیم" جرقهی ابرهای دلم بود، باران باریدن گرفت، قطرات درشت باران از دیدگان میبارید، روی پهنهی صورت، لبها و گردن و دامن..
تا بشوید هرچه ناپاکی و آلودگی را..
مردن برای بازماندگان درد دارد، اما شهادت شعلهور شدن، چرا که شهید با پای خویش به استقبال مرگ میرود و آن را به سخره میگیرد.
اسرائیل ناتوانی که این روزها از بیچارگی به کشتن و ترور و قتلهای عظیم دست زده است، صدای آخرین نفسهایش به گوش میرسد، این خونها بهای آزادی قدس هستند که اسرائیل آن را درک نمیکند. لذا با تمام توان در حال کندن گورستان منحوس صهیونیسم است در خاک سوریه و لبنان.
شهید که از بند تن میرهد، دستانش قویتر میشوند و امتداد شعاع وجودیاش بیشتر، میتواند دستگیری کند، شفاعت کند، یاری نماید و هدایتگر باشد.
عقربه قلم را با جهت شهید تنظیم میکنم، تا مستقیم و بیاضطراب راه بپیماید، به همان سرعت نور، تا کلمات برای نفوذ در عالم خاکی و افلاک هفتگانه سرعت گیرند.
شهید عزیز صاحب چهار دختر دردانه، امروز قرار بود میهمان رفیق خود باشد با پای خود..
اما دست تقدیر او را مهمان ایران کرد، پیچیده در پرچم حرم، شهید مدافع حرم، با بالهایی به گستردگی آسمان از فرات تا جبل عامل.. عطرش در تمام عالم میپیچد، بوی بهشت با خود دارد، عقیلهی بنیهاشم سند مدافع را برایش امضا کرده است، قلم به چپ و راست میرود، به در و دیوار میزند، واژهها عجله دارند، به تلاطم افتادهاند.. از خبر تولد فرشتهای دیگر از صلب این شهید، آخ که چقدر شیرین زبانی بکند برای عکس بابا، تصور پدرش در یک قاب شیشهای و یک مربع بتنی در گلزار شهدا..
کنار هزاران شهید دیگری که نشانشان همان مکان معطر است..
زبان باز کند، بخندد، بهانه بگیرد، مادرش بمیرد و زنده شود ..
قد بکشد و رشد کند و مادرش باز بمیرد و زنده شود..
راستی یک سوال!! شهید شهیدتر است که یک بار میمیرد، یا همسر و خانواده شهید که هر روز بارها و بارها؟؟
حتی مادر شهید یک بار دل از فرزند کنده است، هنگام تولد، تجربه دل کندن دارد، اما همسر شهید چه؟؟ فرزندانش چه؟؟ حتی آنها هم با اختیار دل ندادهاند،، کم کم دلبسته شدهاند، ..
اما همسر شهید! او یک بار دل داده است فقط، با آگاهی، با اختیار، الان چگونه بی اختیار دل بکند؟؟ چگونه زنده بماند؟؟
جز با معجزه دم شهید؟ جز با امداد بالهای همسر؟!
آه از رنج عزیزان به یادگار مانده شهدا..
کوههای ستبر، اسطورههای قرن اتم.. بر هم زننده معادلات ریاضی و تاریخ..
اسطورههای جدید.. افسانههای نو و واقعی..
ای شهید عزیزی که بالهایت را برای پرواز آماده بود! لطفا کفالت خانوادهات را خودت بر عهده بگیر، از دست کسی برنخواهد آمد این حجم از غصه و رنج.. به زانوان همسرت قدرت بده که بتواند روی پایش بایستد، بچه را سالم به دنیا تحویل دهد و بزرگش کند..
شهید عزیز! دامنکشان رفتی و یاد و خاطرههایت را برجا گذاشتی، و پرچم اسمت را در ملکوت اعلا بر فراز قله شهادت افراشتی..
دست ما پایین نشینان را هم بگیر شهید آقازاده نژاد..
دست ما خاکیان در گل تن گیر کرده را..
راهت ادامه دارد.
۱۴۰۲/۱۱/۱
#شهادت_نامه
#ماندگاری
#شهیدادامه_دارد
#سوریه
زهرا دلاوری پاریزی
https://eitaa.com/Dr_zdp53_Theology
هدایت شده از انجمن علمی پژوهشی کلام اسلامی جامعه الزهرا(س)
🔰 آیین استقبال از پیکر های مطهر
شهید سردار علی آقازاده نژاد و شهید سرگرد سعید کریمی🌱
🕊| وداع با پیکرهای مطهـر:
دوشنبه دوم بهمن ماه ۱۴۰۲ بعد از نماز مغرب و عشاء | شبستان امام خمینی(ره) حرم مطهر حضرت معصومه(س)
🌹| مراسم تشییع و تدفین:
صبح روز سه شنبه ساعت ۹:۳۰
از حرم مطهر حضرت معصومه(س) به سمت گلزار شهدای علی بن جعفر(ع)
#اطلاعیهمراسم | #شهیدعلیآقازاده
#شهیدسعیدکریمی | #خادمینگمنام
.
🌱| @khademinqom
https://eitaa.com/joinchat/674365626C97334fd226
175.4K
صدای مادر شهیده انگار..
صدای ضجهی یک جگر پاره پاره است ..
صدای داغی است که با داغ دیگری تازه شده..
اسمش هم داغ است، قدیمترها میزدند که جایش بماند..
خوب جایش مانده..
ابوالفضل را چرا صدا میزند ؟
جای آن هم به سوزش افتاده..
نگاهش را چطور از زن و فرزندان شهید میدزدد؟
درد خودش جدا..
درد جای خالی فرزندش جدا..
درد نگاه بچهها و همسر شهید جدا..
او مادر نیست..
قطعا یک کوه بلند است
بیش از اندازه ستبر
بیش از حد مقاوم...
در همین دوران تاریک..
مثل چراغی روشن، دستگیر مادران ضعیف خواهد شد..
قصهاش را قاصدکها در گوش جهان خواهند خواند..
مادرجان..
مادر علی..
#شهادت_نامه
#ماندگاری
#شهیدعلی_آقازادهنژاد
#سوریه
زهرا دلاوری پاریزی
۱۴۰۲/۱۱/۱
https://eitaa.com/Dr_zdp53_Theology
🌱🌱🌱
بیست و هشتمین، پخش زنده خوانش گروهی دعای صحیفه سجادیه
⏰ زمان: سهشنبه ساعت18
📱با حضور: سرکار خانم دکتر زهرا دلاوری پاریزی
منتظر حضور سبزتون هستیم.
☺️🌹🦋
#سرای_راهبردی_نورهان
#سهشنبهی_صحیفه
#جلسه_بیست_وهشتم
1402/11/3
گروه سرای راهبردی نورهان
https://eitaa.com/joinchat/440270952Cbbebfbe249
🌺🌺🌺🌺🌺🌺
دعای بیستم صحیفه سجادیه برای خود و دوستان (ترجمه استاد حسین انصاریان)
🌱B2n.ir/p36427
🌱@noorhan_strategic_house
🕊 اصل مخاطبشناسی و رعایت حال مخاطب (بهخصوص تازهمسلمان) در تبلیغ (۲)
🔆 دستگاه روانی انسان بهگونهای طراحی شده است که در مواجهه با تغییرات دفعی و ناگهانی (مانند ازدست دادن عزیزان، مواجهه با چالشهای خانوادگی و حتی شنیدن ناگهانی خبری بسیار خوش) واکنش نشان میدهد. این واکنشها گاه چنان سخت و شدیدند که عوارض ناگوار جسمی و بحرانهای عمیق روانی برجای میگذارند.
🔆 برای پیشگیری از رویداد ایندست واکنشها و عوارض ناگوار، بایسته است با تمهید مقدمات و زمینهچینی روانی، عاطفی و منطقی، مخاطب را بهتدریج با محتوای تبلیغی روبهرو نماییم. در این صورت، فعالیت تبلیغی کمترین تنش و لطمه روحی و روانی را در مخاطب ایجاد خواهد کرد.
🔆 اصل تدریج در تشریع و ابلاغ دستورات الهی و نیز اصل انعطاف در اجرای احکام اسلامی، نشاندهندۀ توجه تام شارع مقدس به این ویژگی روحی و روانی انسان است. قرآن کریم در موارد متعدد، ازجمله در آیات تشریع تیمم، روزه و جهاد، به اصل نفی عسر و حرج اشاره کرده است.
🔆 بنابر فقه اسلامی، نفی عسر و حرج قاعدهای عمومی است که بر بسیاری از احکام اسلامی قابل تطبیق است. بر این اساس، اگر اجرای حکمی از احکام دینی به ایجاد مشقت شدید بینجامد، آن حکم موقتاً تعلیق، و حکمی دیگر جایگزین میگردد.
🔆 از جمله آیات قرآن که بر نفی عسر و حرج دلالت دارند میتوان به موارد زیر اشاره کرد:
● «مَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيَجْعَلَ عَلَيْكُمْ مِنْ حَرَجٍ» (مائده، ۶)
● «يُرِيدُ اللَّهُ بِكُمُ الْيُسْرَ وَلَا يُرِيدُ بِكُمُ الْعُسْرَ» (بقره، ۸۵)
● «وَمَا جَعَلَ عَلَيْكُمْ فِي الدِّينِ مِنْ حَرَجٍ» (حج، ۷۸)
💠 چنانکه به یاد دارید، در شماره پیشین این فرسته، نکتهای لطیف را از امام صادق (ع) درباره چگونگی سلوک مبلّغ با فرد تازهمسلمان تقدیم نگاهتان کردیم. در این شماره، به نقل علامه شرفالدین موسوی عاملی از مواجهه ایشان با تازهمسلمان لبنانی، بهعنوان مصداق امروزین سلوک معیار تبلیغی میپردازیم:
«روزی یکی از مسیحیان ثروتمند لبنان نزد من آمد و گفت:
- من میخواهم مسلمان شوم، وظیفهام چیست؟
- گفتم: دو رکعت نماز صبح و سه رکعت نماز مغرب بخوان.
- گفت: اما مسلمانان هفده رکعت میخوانند!
- گفتم: مسلمانی آنان مقداری قوی شده است. بنابر نقل تاریخ، پیامبر اسلام (ص) دو نماز صبح و عصر را برای تازهمسلمانان میخواندند. برای تو نیز که تازه مسلمان شدهای، انجام همین مقدار کافی است.
👈 این شخص تازهمسلمان بهتدریج به مسلمانی قوی مبدل شد، و با حضور در مساجد به اقامه نماز با دیگر نمازگزاران میپرداخت. ماه رمضان که فرا رسید، ایشان سراسیمه پیش من آمد و گفت:
- من هم باید روزه بگیرم؟
- گفتم: خیر، روزه بر کهنهمسلمانها واجب است. مسلمانان صدر اسلام نیز پس از اینکه مدت مدیدی از بعثت پیامبر (ص) گذشت، به روزه گرفتن مأمور شدند.
- گفت: میخواهم روزه بگیرم.
- گفتم: هر اندازه که آمادگی داری، بگیر.
👈 این روش مواجهه با آن تازهمسلمان لبنانی باعث شد که وی در سال بعد تمام ماه مبارک رمضان را روزه بگیرد. وی اکنون به یکی از مسلمانان قوی لبنان تبدیل شده است، نماز شبش ترک نمیشود و بخش معظمی از بودجههای جنوب لبنان را تأمین میکند».
💠 علامه شرفالدین در جایی دیگر عدم رعایت این رویکرد و روش تدریجی در تبلیغ دین را سبب گریز مردم از مبلّغان و اسلام دانسته و میگوید:
«یکی از مبلغّان را برای ارشاد گروهی از مسیحیان به یکی از شهرهای لبنان فرستادیم. آنها پس از اینکه با آموزههای اسلامی آشنا شده بودند، پرسیده بودند: اکنون که میخواهیم مسلمان شویم، باید چه کنیم؟ آن آقای مبلّغ گفته بود: ابتدا باید ختنه شوید!
این برخورد خطا چنان اثر معکوسی در آن گروه مسیحی بهجای گذاشت که آنان نهتنها مسلمان نشدند، بلکه آن مبلّغ را از خود راندند. درست است که «ختنه» یکی از احکام و آداب اسلامی است، اما مبلّغ باید ذوق و سلیقه داشته باشد، اقتضای حال را رعایت کند و احکام سهل و آسان و غیر مشمئزکننده را به تازهمسلمانان ارائه کند».
✍ مهدی صادقی شهمیرزادی
📆 ۱۰ دیماه ۱۴۰۲
📌 ارجاعات:
نشریه حوزه، ، دوره ٧، شماره ٣٩، تابستان ١٣٦٩، صفحه ٥٨-٣٥.
👈 مؤسسه اطلس شیعه
https://eitaa.com/Dr_zdp53_Theology
"وداع"
آینه را نگاه میکنم. آینه هم مرا نگاه میکند، نگاهی به موهای سفیدم که این روزها رشد بیشتری دارد.
چروکهای روی پیشانی، خطوط دور چشم و پوست دستهایم همه زبان باز کردهاند.
دستی به سر و رویم میکشم، شانهای به موهایم میزنم و یک راست سمت کمد لباس میروم.
یک لحظه مردد میشوم، جشن است یا عزا؟ معمولا شهادت را تبریک میگویند، به خصوص که در ماه رجب هم هستیم.
قلبم فشرده میشود، هوای قلبم هوای سوگواری است، دستم سمت لباس مشکیام میرود. من هم تسلیم میشوم. چارهی دیگری ندارم.
باید برای وداع و نگاه آخر برسم.
علی من با پای خودش رفت، اما الان روی دستها میرود.
دامنکشان، خرامان، یاد بازیهای کودکیمان افتادم، از همدیگر کولی میگرفتیم، به اندازه چند قدم..
علی جان رفیقت را فراموش کردهای؟ مگر امکان دارد؟ صبحانه و ناهارت را در آغوش کدام حور و پری صرف کردهای؟ میدانی چه بر سر دوستت آمدهاست؟ از امیرالمؤمنین علی علیهالسلام چه خبر؟
جنت مکان خلد آشیان! مادرمان زهرا سلام الله علیها حالش چگونه است؟
آه علی جان! دلم برایت تنگ است.
حرفها دارم، از مادر و پدر و خانوادهات، از همسر و فرزندانت، از دلتنگیها و روزگار غریب..
لباسم را میپوشم، سمت گلزار یا هر جایی که بتوان چند لحظه با تو خلوت کرد. آقازاده نژادی که ژست آقازادهها را به خودت گرفتهای..
میخواهم بیایم زیر تابوت. اما برای شانههای من خیلی سنگین است. داغت، آوار تنت، نبودنت در توان من نیست..
مرا معاف بدار برادرم.. برای کولی دادن کمی پیرم، و برای نبودنت کمی ناتوان..
آه.. تابوتت را میبرند و من نگاه میکنم. نگاهی به انتهای آسمان، به افق، به جمعیت و به عکس زیبایت..
آخرین تصویرت باید همین قدر زیبا باشد، دل ندارم سر کفن را باز کنم و بیینم ریش و پوستت سوخته باشد.. یا جای گلوله و قطرات خون را در بدنت ببینم..
مرا معاف بدار برادر.. فقط برایم دعا کن..
دعا کن تا بتوانم تاب بیاورم.. تا بتوانم زیارت وداع بخوانم ، تا بتوانم اسمع، افهم برایت بسرایم..
تا بتوانم صورت ماهت را روی خاک بگذارم و با دستان خودم بر پیکر نازنینت خاک بپاشم. خاکی بر تو و خاکی بر سرم بریزم.
نه.. نه .. تو را دفن نمی کنم، تو را میکارم تا باز جوانه بزنی و برویی..
تا از خونت باز لاله بروید و باز گلزار دلپذیر شود..
آری آنجا گلستان است. من نه به هوای وداعت، که به هوای تفرج میآیم..
تو را که کاشتم، گشت و گذاری در هوای گلزار میزنم، خبری از بقیه لالهها و شقایقها میگیرم..
زین الدین، همت، کریمی و ... همه هستند، جمعتان جمع و دلتان شاد است.
هوای گلزار معطر است و به وجدم میآورد، آنچنان که دلم میخواهد پروبالی بزنم و دو سه گام در آسمان اوج بگیرم..
هوا هوای شهادت است و طعم دهانم شیرین. به همان شیرینی شربت شهادت..
نمیدانم کی و کجا .. اما میدانم به زودی من هم به شما ملحق خواهم شد،
با سرورویی خونین، با تنی پاره پاره و با قلبی آکنده از آرامش و سرور..
#شهادت_نامه
#وداع
#رفیق_شهید
۱۴۰۲/۱۱/۳
زهرا دلاوری پاریزی
https://eitaa.com/Dr_zdp53_Theology
هدایت شده از سرای راهبردی نورهان💡
پخش زنده
فعلا قابلیت پخش زنده در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا