"پروانگی"
پروانه شدن تاوان دارد. ادعای گرانی است، قیمتش شعله و آتش است. دستان باب الله بسته بود. چند مردک آن مرد را میکشیدند. پروانه به چرخیدن آغاز کرد، با تمام قوا مرد را به داخل خانه میکشید، نامردها یکطرف، پروانه یک طرف..
بازو خیلی ستبر به نظر میرسید، آنقدر که جلب توجه کرد، کندنی شد، با ضرب تازیانه، هرچه کینه در دل داشت در دستش جمع کرد و چنان محکم و کشتنی زد که بال پروانه شکست..
به ضرب تازیانه جمع ما پاشیده شد از هم.
بالش شکست اما رها نمیکرد، رهاکردنی نبود، آخر امام بود، میشد برایش جان داد، میشد تمام کائنات را به پایش ریخت، جا داشت یک جان که نه، صدجان داشت و یکی پس از دیگری فدایش کرد..
پروانه در هم شکست، امامش را بردند، امیدش را بردند، با همان بال و دل شکسته خودش را به مسجد رساند، قصد جهاد داشت، با آبرویش، گفت اگر رهایش نکنید لاکشف راسی بالدعاء و نفرینتان میکنم.
امام اما به داد زمین رسید، سلمان را به سمت بانوی بهشت فرستاد و فرمود: سلمان بگو ستونهای مسجد پدرت به لرزه افتاده، مدینه روی سر اهلش ویران خواهد شد، زهراجانم آرام باش..
و همین فرمان ولی امر، گویا زهرا را آرام کرد و غربت مولا او را به ناله و گریههای تنهایی کشاند، تنها شد، شب و روزش یکی، دعایش رفتن بود و کوچیدن،
امامش را از قتل رهانیده بود، ماموریتش به اتمام رسیده بود و کتاب وصیتش باز شد..
دفننی باللیل، کفننی باللیل و ... برایم قرآن بخوان..
بسم الله الرحمن الرحیم.
الرحمن* علم القرآن*...
#دل_دادگی
#روضه_مکشوفه
#شهادت_مادر
زهرا دلاوری پاریزی
۱۴۰۲/۹/۲۶
https://eitaa.com/Dr_zdp53_Theology
بسمالله العلیم الجمیل
"کنگرهی شعر زیر یک سقف" مدینه بود، امروز بساط عزای مادر، بنیاد امامت را در کوچهی شهیدین قم سیاهپوش کرده بود. ابتدا مردد بودم که روضه بروم یا محفل شعر، با این تفکر که آیا یک بزم شعر میتواند جایگزین روضهی روز شهادت شود یا خیر؟ با درصد اعتماد کمی بالای پنجاه، راهم را به سوی کنگره کج کردم و وقتی وارد شدم صدای تلاوت قرآن را شنیدم.
هنگام ورود به سالن اصلی، رفیق شاعرهی فرهیختهام، بانو دکتر خرمی را دیدم که به عنوان دبیر همایش قرار بود ایفای نقش کند.
شاعران بانوی قمی و تهرانی: خانمها طوسی، سعادتمند، صاحبی، شیرخان، جبهداری، جوشقانیان، دهقانی، عارفنژاد، امجدیان، نانیزاد و آشتیانی را یکی یکی صدا میزدند و هر کدام ذره ذره وجودشان را تقدیم خانم حضرت زهرا سلاماللهعلیها میکردند و مینشستند.
حیرت و شگفتی عجیبی را راحت میتوانستی در چشم حاضران بزم ببینی،
شاعرانی که روضهخوان شده بودند و چنان شلاق احساس و زخم دردناک را بر جانمان مینواختند که ذره ذره آب میشدیم و از گوشهی چشممان میچکیدیم.
از آب و ابر و باران گرفته تا در و پهلو و سیلی و چاه و علی!! از تازیانه و شکستن و اسما و زینب گرفته تا خورشید و ماه و لیلة القدر به میدان آمده بودند تا شانههایت را زیر بار تابوت مادر بشکنند و کمرت را خم کنند.
آه تبدار شاعرهها، صدای گرفته و نفس مهمومشان چنان صورتت و جانت را میسوزاند که جز سیلاب اشک چیزی نمیتوانست آن را خاموش کند..
یا للعجب! عجب روضهخوانهای قهاری! در کمال مستوری و محجوبی، چنان با واژهها متلاطمت و با کلمات متحیرت میکردند، که همراه با حضرت مادر سرت گیج میرفت و میافتادی زیر دست و پای چهل نامرد سنگدل! آنوقت درد پهلو و سینه و مسمار را با تمام وجود درک میکردی.
آه شاعرهها! روضهخوانهای بیادعای بی صله!! چقدر در غربت و خلوت بزم ساده و بیریایتان، امروز پرتوفیق و پرروزی بودم! نمیدانستم این بزم، میتواند باند پرواز روحم باشد و مرا تا مدینه و کوفه و کربلا اوج دهد.
دختران بیادعای حضرت مادر! یقینا نفس او به نفس شما بند است، که گفته سلامم را به فرزندانم برسانید؛ شما فرهیختگانی که عمری پای درس و جوانیتان را سر سفرهی بانو نشستهاید و ترجمان لحظه لحظهی زندگی و روایتهای او هستید.
خوشا به قلم و نفس و واژگان شما! مرحبا به قلب و روح و روان زلال شما! درود بر آینهی وجود و صفای نیت و خلوص اعتقاد شما! بنویسید و بسرایید و ببارید بر سطور سفید کاغذها، این خانواده آسمانی ما باید برای ابد شناخته شده بماند تا سیاهی زمان و زمین ما را و فرزندان ما را متحیر و سردرگم و نابود نکند، تنور انتقام و داغ مادر را داغ نگاه دارید تا خنکای ظهور فرزندش، عطش جان و تنمان را فرونشاند و با دستان مبارکش،"بکاسه و بیده"، شراب گوارای پیروزی را در کنار آخرین ذخیرهی الهی، حضرت بقیت الله الاعظم ارواحنا فداه سرکشیم.
#شهادت_مادر
#درمسیرمقاومت
#شهیده_فاطمه
#کنگره_شعرزیریک_سقف
03/09/15
@Dr_zdp53
@Dr_zdp53_Theology