گفت استاد ممنونم و خداحافظی کرد و رفت.. و من هم رفتنش را دنبال کردم تا از کنار درب به سمت راست پیچید و ناپدید شد.
این بچهها آمدنشان با خودشان است، اما ماندنشان با من است. میآیند و جاودانه میشوند در قلبم.. تک تکشان..
#کلاس_اندیشه
#فرصت_انتخاب
#نه_به_بدبینی
۱۴۰۲/۹/۱۵
https://eitaa.com/Dr_zdp53_Theology
نگاه نو (۷)
"نزدیکیهای خدا"
چشمها نمناک شده بود. بحث معرفت فطری بود، حدود ۳۰ دانشجویی که بدون حضور و غیاب، سر کلاس مینشینند از عجایب کلاسهای دانشگاه است.
احساسشان را برده بودم آنجا که خداوند خودش را به ما عرضه کرد، فرمود آیا دلبر (اله) خوب و باکمالاتی نیستم؟ آیا پروردگار مهربان و دوستداشتنی شما نیستم و همه ما در پاسخ، بلهای را گفتهایم که هنوز اثراتش در جان و روانمان موج میزند. آن عقد عبودیت ما و ربوبیت حضرت احدیت ما را وفادار و پایبند به این میثاق و عهد نموده است.
حالا برای تقویت این پیمان، حضرت معشوق برای انسان سنگ تمام گذاشته و هر چیزی در اسمانها و زمین را در تسلط و تسخیر انسان قرار داد. اما از طرف ما هم باید قدمی برداشت، باید به تقویت انسان موجود در جهان مادی، یعنی وجود متشکل از روح و جسم پرداخت که با تغذیه و ورزش اتفاق میافتد.
تغذیه جسمی از جنس خود بدن است، مثلا آب، پروتئین، چربی، مواد معدنی و شبیه همین موارد که در مواد غذایی انسان یافت میشود.
ورزش جسم مشخص است که زحمت و سختی دادن و پرورش عضلات و تک تک قسمتهای بدن صورت میگیرد، به حدی که ضربان قلبت بالا رود و حتی عرقت در بیاید. با نشان دادن حرکات ورزشی عملی، لبخندی روی لبهای دانشجویان نشسته بود، ساعت کلاس بلافاصله بعد از ناهار و کلاس قبلی، به حدی خوابآور است که نیاز مبرم به بیدار نگه داشتن کلاس احساس میشود.
اما روح را چگونه تقویت کنیم، اینجا گوشها گویا تیزتر شده بود که گفتم ورزش روح را ما معمولا عربی به کار میبریم، مکثی کردم، بعضیها با تردید گفتند: ریاضت؟ لبخندی زدم؛ آفرین. ریاضت چیست؟ سختی، فشار ، محدودیت و هر نوع رنجی ریاضت است، به حدی که گاهی اشکت در میآید، نفست بالا نمیآید و زیر فشار خرد و له میشوی، اما خوب است مثل همان ورزش که گاهی وزنههایش به ۱۰۰ و ۲۰۰ هم میرسد، محدودیتهای بیرونی از طرف جامعه، خانواده، همسر، قانون و محدودیت های خودخواسته؛
مثلا نشستن روی این صندلیها در این ساعت سخت، مثلا رژیم گرفتن، مثلا حتی پیادهروی، بیدار ماندن، بخشیدن مال و وقت و ...
اما اگر در یک کلمه بخواهم از قول معصوم بگویم: ریاضت شما همان شریعت شماست که محدودیتها، سختیها و رنجهایی به دنبال دارد که برایتان سازنده و تطهیر کننده است، مثل فشاری که به زغال با ساختمان کربنیاش میآید و آن را تبدیل به الماس کربنی مینماید، چون آلودگیهایش را میزداید.
اما تغذیه روح چیست؟ به راستی چه میتواند باشد؟ قطعا باید از جنس خودش باشد. حتی باتری موبایل که الکترود و الکتریسیته دارد، برای تغذیه یا به عبارتی شارژ باید به جریان الکتریسیته متصل شود. مردمک چشم بچهها یک روشنایی و پاسخی به غایت شگرف را منعکس میکرد. خیلی زود با طی روال منطقی و ملموس گرفتند که چه میخواهم بگویم. اگر جنس روح ما الهی است، و نفخ آن حقیقت غیرمادی ما را حیات داده است، پس منبع تغذیهاش هم اتصال با همان حقیقت و همان اله شناخته شدهی ما یعنی الله (ال+اله) است.
همان که وقتی با او همنشین هستی، غم دنیا را فراموش میکنی، آرامش داری و حالت روی درجه اعلای ثبات و سکون تنظیم میشود. آه.. الله.. آه بلاتشبیه شارژر روان و روح انسانها، انرژی بخش و حیاتبخش و هستیبخش..
بچهها داشتند این لقمهی معرفت را با جان و روحشان هضم میکردند، سکوت بر کلاس حاکم شد. یکی پرسید: وقتی که به خدا متصل میشویم از کجا باید بدانیم که جواب میدهد؟ یا واقعا مرتبط شدهایم؟ بچهها هر کدام پاسخی دادند، معلوم بود بر خلاف ظاهر غلط اندازشان که کم کم دارد تغییرات مشهودی میکند، همگی تجربه حضور و وصل را چشیدهاند و اینک در حال بیان تجارب شیرین خودشان هستند. کلاس به قول یکی از دانشجوها طعم عسل و آرامش میداد. گفتم عزیزم پاسخت بماند برای هفتهی آینده.
و بچهها را در همان خلسه درک حضور معشوق جاودانشان رها کردم؛ تا لحظاتی با خدایشان تنها باشند و خودشان را بسپرند به مهربانی عام و رحمانیت گستردهی بر همهی عالم. خواستم شیرینی وصل و اتصال با دلبر حقیقی و خلوت در جمع را تجربه کنند.
"در نمازم خم ابروی تو در یاد آمد
حالتی رفت که محراب به فریاد آمد"
#کلاس_اندیشه
#گفتگوی_موثر
#دل_دادگی
1403\08\30
✍@Dr_zdp53
https://eitaa.com/Dr_zdp53_Theology
بعضی نعمتهای خدا رو واقعا نمیدونم چجوری سپاسگزاری کنم..
من که ایجاد محبت در دلها را کار خودم نمیدانم و لطفی است که خدا شامل حالم کرده، اما از خدای مهربان میخوام که در این مسیر صعب و دشوار، یاری و همراهیم کنه..
الهی تو را برای تمام نعمتهای شناخته و نشناختهات سپاس..
@Dr_zdp53
#کلاس_اندیشه
#گفتگوی_موثر
#دل_دادگی
#واحدتهران_شمال
یا نفاح یا مرتاح
"آخرین درس"
عطر عجیبی در کلاس A122 پیچیده است. همان کلاس مذکور و معهود که سهشنبههای دشواری در این ترم برایم رقم زده. عطری که استشمام میشود، عطر محبت و مهر نگاههای دانشجوهاست که الان خیلی دوستداشتنی و صمیمی به نظر میرسند.
امروز قرار است آخرین جلسه درسی اندیشهی ۲ را با هم داشتهباشیم. طبیعتا باید یک گزارش و جمعبندی از آنچه را که تا به حال گفتیم، ارائه دهم. یک ترم در یک تصویر، یک ترم در یک چشم به هم زدن.
مرور خاطرات این ترم هم خودش حال خوشی دارد چه برسد قرار داشتن در وسط صحنههایی که فرداروزی خاطره ماندگار خواهند شد.
خب عزیزان همانطور که یادتان هست، واقعا؟ برمیگردم سمت دانشجوها و میپرسم خاطرتان هست؟ انفجار خندهی اول صبح دانشجوها و یک دنیا انرژی و پویایی. 😊
با توسل دلی به حضرت صاحب، شروع کردم: خدا فقط یک دین اسلام را دارد و هر کس غیر از آن را بپذیرد از او پذیرفته نمیشود و در آخرت از زیانکاران است. بهت و حیرت بر نگاه بچهها مستولی شد، ای وای این استاد مهربان الان قرار است چند میلیارد انسان غیرمسلمان از جمله الماجان و اویتاجان را جهنمی و خاسر معرفی کند. نگاهشان این را میگفت. همان جاده (شارع، صراط) معهود را از خدا به خلق برای بازگشت انسان به جایگاه اولیه خودش، روی وایتبرد کشیدم و شروع کردم. کل این مسیر اسمش اسلام است فقط هر پیامبری در زمان خودش بخشی از آن (شریعت) را گفته است. اسلام به معنای تسلیم خداوند و حقیقت شدن، پس در این نگاه، حضرات انبیاء نوح، ابراهیم، موسی، عیسی و محمد علیهم صلوات الله همگی مسلمان هستند. چشم بچهها داشت از حدقه میزد بیرون. شروع کردم به تلاوت آیاتی از قرآن که در آن انبیا و حتی حواریون را مسلمان یا خواستار اسلام معرفی کردهاست.
انگار که بچهها نفس راحتی کشیده باشند، روی تصویر تخته برگشتم، من که انتهای این جاده هستم مخاطب خدایی هستم که فرمود امروز دین شما را کامل کردم و نعمتم را یرای شما تمام نمودم، پس چون که صد آمد ۹۰ هم پیش ماست، یعنی منِ مسلمانِ اصطلاحی، اجمالا به همه پیامبران قبلی و محتواهای تحریف نشدهی کتابهای آسمانی ایمان دارم، اما کسی مثل یهودیهای اسمی امروز که به حضرت عیسی علیهالسلام یا به حضرت محمد ص ایمان ندارد، قطعا بخشی از اسلام را ندارد؛ چون این بخش از دین، هم از طرف خدا و توصیهی انبیای قبلی است، لذا به تناسب محرومیت از آن بخش، در زیان خواهد بود. از طرفی ممکن است منِ مسلمان اسمی در تسلیم برابر حقیقت و احکام دین و طهارت باطن خیلی پایینتر از حتی یک بودایی با دین انسانی باشم، چه برسد به یک متدین با دین آسمانی، اینجاست که مسئلهی نجات مطرح میشود.
یعنی حقانیت یک دین چیزی است که تشخیص آن طبق فهم و یقین و برعهدهی باور خود ماست، اما تعیین قطعی نجات یا عذاب افراد، در حیطه اختیارات و صلاحیت من نیست و خداوند با ملاک قاصر یا مقصر بودن یا علم و دانایی خودش به شرایط و موقعیت و نیت افراد، قضاوت عادلانه میکند و ذرهای ظلم روا نمیدارد
البته بعد اشاره کردم، حتی بعضی مسیحیان اصطلاحی، دربارهی بزرگان دین اصطلاحی اسلام کتابها نوشتهاند و حتی اعتقاد به نبوت پیامبر اسلام و عظمت شان خانواده پیامبر اکرم علیهم السلام هم دارند.
ادامه دادم اما آداب و شواهدی از جریان دین مسیحیت هست که به گفته دانشمندان مسیحی و کتب تاریخ، تحریف کتاب مقدس را (البته با همان فاصلهی ۳۰ ساله از عروج عیسی ع تا نگارش اولین انجیل)، قطعی و دستبرد در کتاب را رسما اعلام میکنند که اصولی مخالف باور توحیدی و آداب اسلامِ حقیقیِ گفته شده از زبان حضرت عیسی سلام الله علیه در آن راه یافته است.
نیم نگاهی به اویتا و الماجان انداختم، شاید برایشان این حجم از تکریم و یاد حضرت مسیح و مادر صدیقهاش مریم عذراء در کلاس اندیشهی اسلامی به آنها فهمانده که بغض و دشمنی در گفتن این حقایق مستند از نویسندگان بیطرف، وجود ندارد که بعد از اتمام درس کنار میزم میآیند و میگویند استادجان خیلی دوستتان داریم! من هم به نشانه همزیستی و منش دینی در آغوششان میگیرم تا گرمای محبت اسلامی را از یک استاد اندیشهی اسلامی برای همیشهی آینده بچشند؛ که اگر روزی چون پروفسور لگنهاوزن، یا دانشمندان بزرگی که تصمیم گرفتند آگاهانه بقیهی اسلامشان را هم کامل کنند، خاطرهی خوشی از برخورد یک مسلمان اصطلاحی داشتهباشند.
این کلاس و این ترم با سوال یکی از بچهها دربارهی منظور خداوند از تمام شدن نعمت بر مسلمانان، ادامه یافت و با پاسخ بنده تا رسیدن به حاکمیت فقیه به پایان زیبای خودش رسید که آن را در وعده و پذیرایی دیگری تقدیم روی ماه میهمانان عزیز و خاص این کلبهی فقیرانه میکنم.
#کلاس_اندیشه
#دل_دادگی
#گفتگوی_موثر
@Dr_zdp53
1403/09/20
https://eitaa.com/Dr_zdp53_Theology
مِثل نسترنهای پاریز
"ساعت صفر" ۳ درس آخر(۲) ساعت را شکار کردم؛ که روی صفر بماند، صفر تمام هویت فانی من در باقیِ قیوم، ال
بسم الله الجمیل
"ساعت صفر" ۴
ادامه:
سکوت کردند. ادامه دادم، دزدی همیشه دزدی مال و ربودن کیف و اموال نیست. گاهی دزدی "دل ربایی" است، دزدیدن دل، گاهی دزدیدن نگاه، گاهی دزدیدن فکر و توجه؛
شبیه همانچه که وندی شیلت نام آن را خیانت میگذارد و برایش هفت مرحله میآورد:
خیانت دیداری، شنیداری، فکری، احساسی، اقدامی، لمسی و در آخر ج ن س ی..
همان که باباطاهر میگوید: ز دست دیده و دل هر دو فریاد، که هر چه دیده بیند دل کند یاد، بسازم خنجری نیشش ز فولاد، زنم بر دیده تا دل گردد آزاد..که به نوعی ترجمهی این سخن خدای مهربان است: "قل للمومنین یغضوا من ابصارهم.. و قل للمومنات.."
اول چشمت را حفظ کن، و کاری کن که طرف مقابلت هم بتواند چشمش را حفظ کند، به عبارتی جلب توجه نکن، حتی با آرایش و بدن نیمه عریان التماس توجه نکن که بر اساس آمارها همیشه کار رومانتیک و امن پیش نمیرود.
گفتند استاد چه آماری؟ گفتم هفته آینده مستندش را برای شما خواهم گذاشت، "ایکسونامی" اما عجالتا تعداد زنان کشته شده توسط دوست یا شریک ج ن س ی خود در آمریکا بیشتر از کشتههای بعضی جنگهای آمریکاست، یا تعداد زنان مصرفکنندهی داروهای افسردگی و بیماریهای روانی به اندازه جمعیت سوئد و سوئیس و هلند است. آمار روزانهی سقط جنین در آمریکا ۳۰۰۰ نفر و در دنیا سرسامآور است، جایی که آزادی و شعار my body my choice باعث قتل میلیونها نفر گردیده و ۸۷٪ قتلهای زنجیرهای فجیع در آمریکا، توسط بچههای بیسرپرست و بدون پدر مشخص یا بزرگشده بدون خانواده است.
این همه جنایت از یک مسئلهی کوچک شروع میشود و خدای نکرده تک تک ما ممکن است در آن سهیم باشیم، موج فسادی که هنوز با مقاومت، همهی سنگرها را فتح نکرده است. بچهها انگار دنبال سند، یا منتظر اکسونامی، به من زل زده بودند.
دختران گلم، اگر روزی آتش شهوت زبانه بکشد، خشک و تر با هم میسوزیم، حتی در خانهی خود از اهل خانه در امان نخواهیم بود، گفتن این حرفها برای من مثل زهر، تلخ است، اما ای کاش گریهی آن دختر ۱۴ ساله آمریکایی را در مستند میدیدید که میگفت دیگر توی خانه خودم نمیتوانستم راحت باشم و از نزدیکان خودم در امان نبودم.
انسان اگر گرسنه و تشنه شود با یکی دو لیوان آب و نهایتا دو سه پرس غذا سیر و ارضا میشود، اما آتش شهوت مثل خوردن آب شور است و انسان را تشنهتر خواهد کرد، تا جایی که بدن دیگر کشش و توان ندارد، اما هیجان و آتش آن همچنان زبانه میکشد و جامعه و افراد را به میل خودشان، یا به اجبار و خشونت در خود میبلعد، چون طبیعتا اگر آزادی پوشش رخ دهد، به دنبالش آزادی الکل و مشروب هم به آن خشونتهای آگاهانه یا در حال مستی دامن میزند..
کم کم حال بچهها داشت بد میشد، گفتند استاد اگر آموزشهای ج ن س ی وجود داشته باشد این تبعات نخواهد بود، همان جملهی آن دخترک مستند اکسونامی را که پدرش را به قتل رسانده بود، در جواب بچهها گفتم: "وقتی از طرف پدر خودت مورد تعرض قرار میگیری، چطور میتوانی نجات پیدا کنی یا آموزش به چه کار تو میآید، خصوصا طبق آمار ۸۰ درصد تعرض کنندگان آشنا و ۹۰ درصد مورد تعرض واقع شدگان زیر ۱۸ سال باشند.
سرشان پایین افتاده بود و نگاهی نافذ که تا عمق فاجعه را دیده بودند به کلاس داشتند، بعضی اما آهشان داغتر بود، خدای نکرده شبیه یک تجربهی تلخ، درد کشیده.
عزیزان دلم این پسران و مردان جامعه، همان برادران، پدران و همسرها و پسرهای فردای خودمان هستند، اگر به خیانت واردشان کنیم، فردا طعم این خیانت زندگیمان را تلخ خواهد کرد، چون روزگار از همان دست که میدهد، پس میگیرد. جزای بعضی گناهان یا به قول شماها کارمای خیانت در همین دنیا دامن انسان را سخت میگیرد و روزگار را تنگ میکند و او را به غلط کردن و پشیمانی میکشاند.
به نظر شما بهتر نیست قبل از دیر شدن، این دور باطل و چرخهی معیوب را پایان دهیم و برای خودمان، همنوعانمان، زندگی بدون نگرانی، آیندهی آرام و پاک را بخواهیم؟
بعلاوه که خدای مهربان، با کلامی بسیار کریمانه و بااحترام به بانوان میفرماید: این (پوشش) برای آنها بهتر است که اذیت نشوند و مورد آزار قرار نگیرند.
حالا که فلسفهی پوشش را دانستید، طبیعتا متوجه خواهید شد که چرا فقها میفرمایند: چادر بهتر است. به عبارتی هر چه ما پوشیدهتر جان و ایمان خودمان و برادران ایمانیمان در امانتر.
این کلاسها بالاخره در یک سکوت و آرامش و با پخش مستند اکسونامی تمام شد و بعدا بازخورد آن را در برگههای امتحانی با اعترافات مثبت و بعضا دردناکشان دیدم.
دانشجوهایی که از نگاه آزاداندیشی حاکم بر کلاس تشکر کرده، بعد از چندسال شروع به نماز خواندن کرده، ناخونهای کاشته را برداشته و خانواده را به حیرت انداخته بودند.
حتی دخترانی بودند که صوتهای درسی را به همراه مادران خود گوش داده بودند.
الهی شکر
#کلاس_اندیشه
#ایکسونامی
✍Dr_zdp53
03/10/30
@Dr_zdp53_Theology
بچهها با شنیدن آخرین جملهی من که این کلاس برای تربیت شما برای استاد شدن و کارورزی است، رفتند؛ اما من چنان در "اندیشه"های خودم غرق شدم که تا منزل سناریوی کلاس، مباحث، و برنامه این کلاس را چیدم، فکری که مشغولم کرده بود، این دغدغهی حضرت آقا بود که چطور ایمان مردم را تبدیل به عمل صالح تبدیل کنیم، چقدر مردم مومن پای کار داریم و چقدر عطش برای معنویت و فعالیت در قشر جوان و میانسال هست، هرچند ظاهرشان کمی متفاوت، وقتی هاجر میگفت من نماز شبم ترک نمیشه، اما در مورد حجاب باید به یقین برسم، گفتم ان شاالله با ۲۰ دلیل عقلی و روانشناسی و معرفتی دربارهش صحبت میکنیم.
با خودم فکر میکردم چقدر ما قشر مذهبی، کوتاهی میکنیم و یا روش به کار بستن و انتشار معارف را نمیدانیم، که نتوانستهایم با چنین افراد نخبه و تاثیرگذاری ارتباط درست برقرار کنیم و از این ظرفیتهای عظیم برای کنشگری غافل ماندهایم اگر نگویم بعضا آنها را طرد هم کردهایم. این مومنان واقعی را به رسم خداحافظی در آعوش گرفتم و با تبریک پیشاپیش نوروزی بدرقهشان کردم..
✍#زهرادلاوریپاریزی
#کلاس_اندیشه
#دانشگاه_آزاد
#واحدشمال
#خودشناسی
1403/12/22