eitaa logo
مِثل نسترن‌های پاریز
356 دنبال‌کننده
543 عکس
138 ویدیو
52 فایل
یاعلی گفتیم و عشق آغاز شد.. "لن تنالوا البر حتی تنفقوا مما تحبون" کرمان دل عالم است و ما اهل دلیم دسترسی آسان به پاسخ سوالات کلامی و اعتقادی و صوت‌های تدریسِ دکتر #زهرادلاوری‌پاریزی* ارتباط با مدير و ارسال سوالات و شبهات در اولین فرصت: @Parizad1353
مشاهده در ایتا
دانلود
بسم الله العلیم الحلیم "نگاه نو" (۴) استاد چرا درس کلام اینقدر خشک است؟ جلسه دوم کلاس ما یکی از طلبه‌های خوش‌فکر این جمله را راحت به زبان آورد. یکی یکی را از نظر می‌گذرانم که ببینم کدام دختر دردانه‌ام ساعت ۱۲، خسته، تشنه و گرسنه از خشکی درس کلام می‌گوید، وقتی داری برای اثبات یگانگی خدا براهین خشک عقلی و فلسفی را پشت سر هم ردیف می‌کنی. البته وقتی که دست و پایت را متن و نمره و گزارش می‌بندد؛ نمی‌دانم به عطش بچه‌ها پاسخ دهم یا به سوالاتشان. مانده‌ام کتاب را به پایان برسانم یا ماموریتم را؟ متحیرم تئوری‌ها را دقیق بگویم و نمونه سوال و امتحان کلاسی تا بچه‌ها ۲۰ بگیرند و نام نیکش برایم بماند که طلاب استاد فلانی نمراتشان عالی بود؟ یا نیاز و درددل‌های بچه‌ها را بشنوم و به سوالاتشان پاسخ دهم؟ گفتم جای یک بحث قبل از توحید خالی است و آن‌هم انسان شناسی، خودشناسی یا همان خودم شناسی است. پاسخ دادم خوشحالم که این گپ بزرگ را خوب فهمیدید، آفرین. جواب داد پس استاد برامون بگین لطفا. ما کتاب را خودمان می‌خوانیم. ترجمه‌ی این جمله از نگاه من یعنی این طلبه از استادش آن‌ چیزی را می‌خواهد که باید به کار زندگی‌اش بیاید. باید از اعتقادات به چیزی بپردازد که کارش را راه بیاندازد و فقط اندوخته‌ی دانشی نباشد. گویا: "از قیل و قال مدرسه‌ام حاصلی‌ نشد؛جز حرف دلخراش، پس از آن همه خروش حالی‌ به کُنج میکده، با دلبری‌ لطیف، بنشینم و ببندم از این خلق، چشم و گوش. کتاب را می‌بندم و طلاب جوان را می‌برم تا سایه‌سار عرش الهی، همان‌جا که حتی خاک بدنمان را از زیر عرش برگرفتند و سپس با نفخ حیات، انقلابی در جانمان انداختند. همان جا که ملائکه در میخانه، گل آدم را بسرشتند و به پیمانه زدند. وقتی که پاسخ می‌شنوم استاد کمی فرصت بدهید تا طعم این کلمات بر جانمان بنشیند، می‌نشینم و با بزرگی خودشان تنهایشان می‌گذارم. جلوه‌های حیات الهی، تجلیات آن هستی مطلق که الان در منشور جان، متکثر و دیده می‌شوند. هر کدام به اندازه‌ی یک آیت‌الله، با خودشان نشان از منبع حیات و هستی جاودان دارند، نگاهشان که می‌کنم قند در دلم آب می‌شود، چگونه خدای عزیز چنین هستی‌های لطیفی را به زیباترین حالت ممکن اراده و خلق کرد. فتبارک الله احسن الخالقین. در آسمان افکارم با کروبیان در حال پروازم که یاد مظلومیت و استضعاف فکری جوانان سرزمینم می‌افتم. غمی سنگین روی دلم می‌نشیند؛ استادی که اجازه‌ی سوال به طلبه یا دانشجو نمی‌دهد، اساتیدی که وقتی دانشجو یا طلبه‌ای سوال می‌کند، از آن سوال استبعاد می‌کنند که از شما بعید است، استادی که شاید به خاطر ندانستن جواب سوالات یا عدم اقناع آن‌ها اصل پرسش را زیر سوال ببرد و ابراز نگرانی کند؛ فرصت رشد و پرواز را از این بچه‌های پرشور و پرنشاط می‌گیرد. قطعا هیچ کس جز معصوم جرات گفتن "سلونی قبل ان تفقدونی" را ندارد، اما می‌توان با صداقت و شفافیت گفت: "من همه‌چیزدان نیستم" و گشتن برای پاسخ را به خود طلبه واگذار کند تا او هم لذت کشف را بچشد. این سوالات اگر تلنبار شود یا چون کوهی از شبهه روی سر طلاب ما آوار می‌شود یا تبدیل به عقده و خشم و انحراف خواهد شد. گاهی هم در ‌کلاس‌ها مطالبی گفته می‌شود که شاید فرصت کلاس، اجازه‌ی سوال و جواب حول آن مسئله را ندهد، اما الحمدلله رب العالمین از زمان تاسیس پاتوق اعتقادی سرنخ خوابگاه در ترم پیش و پاتوق هم‌رگ فرهنگی، می‌شود به این دو گعده‌ی گفتگو منتقل و سپس جواب داد. پاتوقی که برای خوابگاه از کمی قبل‌تر و برای روزانه‌هاکمی بعدتر، همین روزهای پرالتهاب مقاومت و موشک و نگرانی، روی لب طلاب لبخند می‌نشاند و به قول خودشان یک روزنه امید در دلشان باز کرده تا شنیده شوند. دنبال سنگ صبوری می‌گردند که حرف‌هایشان را بشنود، به قول خودشان بدون قضاوت دل به دلشان دهد و اجازه گفتگو درباره‌ی دغدغه‌مندی‌هایشان را آزادانه به آن‌ها بدهد. خدای بزرگ را سپاسگزارم که پیامبر عظیم‌الشانی به ما عنایت فرمود که درباره‌اش اُذُن را به کار گرفتند، اما خدای مهربان فرمود اُذُن برای شما بهتر است. فرستاده و پیام‌آور مهربان همان خدای شنوای صبور، حلیم و غفوری که به انسان عقل، اختیار و کرامت داد تا ببیند، کنجکاوی کند، کشف کند و در آخر آزادانه بیاندیشد، پرواز کند و تا بی‌نهایت وجود و جایگاه خود اوج بگیرد. @Dr_zdp53 1403/08/06
مِثل نسترن‌های پاریز
بسم الله الحبیب "نگاه نو" (۲) کلاس A018 ساعت ۱۸ غوغایی درون خود دارد. چهارشنبه دیگری آمد و باز من با
خیلی تشکر کرد، گفت سبک شدم، ممنون که به حرف‌هایم گوش دادید، یاد "یقولون هو اذن.. قل اذن خیر لکم" افتادم و تا خانه به یاد پیامبر عظیم‌الشان اسلام اشک ریختم. ماجرا گذشت، تا دیروز که محدثه، آخر کلاس خندان و شاد، روی حالت پرواز کنار میزم آمد و گفت استاد شما بهترین، مهربانترین و... استادی هستید که تا حالا دیدم، من اول حرف‌هایش را تعارف و شوخی گرفتم، تا این که گفت استاد شما زندگی من را نجات دادید، من از زندگی بریده بودم، نگاه من را به زندگی و خدا و دین عوض کردید؛ سرم را بالا گرفتم، به ظاهرش دقیق‌تر نگاهی انداختم تا ابعاد تغییر را با نگاه ظاهربینم متر کنم، الحمدلله، آستین و مانتویش حدود ۱۰ سانت بلندتر، ریمل و لاک ناخون‌هایش محو شده بود. گفت استاد صدای اذان را که می‌شنوم آرامش می‌گیرم، قبلا از این صدا متنفر بودم، الان می‌روم روی سجاده می‌نشینم و با خدا حرف می‌زنم. خندیدم و گفتم فارسی؟ گفت بله فعلا فارسی تا بفهمم نماز عربی به دردم می‌خورد یا نه؟ گفتم اگر فهمیدی برای من هم تعریف کن، نماز با روایت تو قطعا طعم بهتر و شیرین‌تری دارد. گفت استاد میشه کتاب نمازتان را که دارید می‌نویسید بخوانم؟ گفتم محدثه جان کامل نیست، اما هفته آینده حتما یکی دو پاراگرافش را برایتان می‌خوانم. اما فعلا از تو خواهشی دارم، هر وقت صدای اذان را شنیدی و روی سجاده با خدایت حرف زدی و در سجده سرت را روی پاهای خدا گذاشتی و با قلبت جواب نیایشت را گرفتی، برای شفای دردهای روحی و جسمی من و همه‌ی مردم دعا کن، چرا که خدا در قلب‌های شکسته است، خدای مهربان وکیل مدافع همه‌ی کسانی است که پشتیبان و حامی و کسی را ندارند، رفیق همه‌ی بی‌رفیق‌ها، مونس همه‌ی بی‌همدم‌ها و طبیب دل‌های زخمی و مجروح است... ۱۴۰۳/۰۸/۲۳ @Dr_zdp53 @Dr_zdp53_Theology
نگاه نو (۷) "نزدیکی‌های خدا" چشم‌ها نمناک شده بود. بحث معرفت فطری بود، حدود ۳۰ دانشجویی که بدون حضور و غیاب، سر کلاس می‌نشینند از عجایب کلاس‌های دانشگاه است. احساسشان را برده بودم آن‌جا که خداوند خودش را به ما عرضه کرد، فرمود آیا دلبر (اله) خوب و باکمالاتی نیستم؟ آیا پروردگار مهربان و دوست‌داشتنی شما نیستم و همه ما در پاسخ، بله‌ای را گفته‌ایم که هنوز اثراتش در جان و روانمان موج می‌زند. آن عقد عبودیت ما و ربوبیت حضرت احدیت ما را وفادار و پای‌بند به این میثاق و عهد نموده است. حالا برای تقویت این پیمان، حضرت معشوق برای انسان سنگ تمام گذاشته و هر چیزی در اسمان‌ها و زمین را در تسلط و تسخیر انسان قرار داد. اما از طرف ما هم باید قدمی برداشت، باید به تقویت انسان موجود در جهان مادی، یعنی وجود متشکل از روح و جسم پرداخت که با تغذیه و ورزش اتفاق می‌افتد. تغذیه جسمی از جنس خود بدن است، مثلا آب، پروتئین، چربی، مواد معدنی و شبیه همین موارد که در مواد غذایی انسان یافت می‌شود. ورزش جسم مشخص است که زحمت و سختی دادن و پرورش عضلات و تک تک قسمت‌های بدن صورت می‌گیرد، به حدی که ضربان قلبت بالا رود و حتی عرقت در بیاید. با نشان دادن حرکات ورزشی عملی، لبخندی روی لب‌های دانشجویان نشسته بود، ساعت کلاس بلافاصله بعد از ناهار و کلاس قبلی، به حدی خواب‌آور است که نیاز مبرم به بیدار نگه داشتن کلاس احساس می‌شود. اما روح را چگونه تقویت کنیم، این‌جا گوش‌ها گویا تیزتر شده بود که گفتم ورزش روح را ما معمولا عربی به کار می‌بریم، مکثی کردم، بعضی‌ها با تردید گفتند: ریاضت؟ لبخندی زدم؛ آفرین. ریاضت چیست؟ سختی، فشار ، محدودیت و هر نوع رنجی ریاضت است، به حدی که گاهی اشکت در می‌آید، نفست بالا نمی‌آید و زیر فشار خرد و له می‌شوی، اما خوب است مثل همان ورزش که گاهی وزنه‌هایش به ۱۰۰ و ۲۰۰ هم می‌رسد، محدودیت‌های بیرونی از طرف جامعه، خانواده، همسر، قانون و محدودیت های خودخواسته؛ مثلا نشستن روی این صندلی‌ها در این ساعت سخت، مثلا رژیم گرفتن، مثلا حتی پیاده‌روی، بیدار ماندن، بخشیدن مال و وقت و ... اما اگر در یک کلمه بخواهم از قول معصوم بگویم: ریاضت شما همان شریعت شماست که محدودیت‌ها، سختی‌ها و رنج‌هایی به دنبال دارد که برایتان سازنده و تطهیر کننده است، مثل فشاری که به زغال با ساختمان کربنی‌اش می‌آید و آن را تبدیل به الماس کربنی می‌نماید، چون آلودگی‌هایش را می‌زداید. اما تغذیه روح چیست؟ به راستی چه می‌تواند باشد؟ قطعا باید از جنس خودش باشد. حتی باتری موبایل که الکترود و الکتریسیته دارد، برای تغذیه یا به عبارتی شارژ باید به جریان الکتریسیته متصل شود. مردمک چشم بچه‌ها یک روشنایی و پاسخی به غایت شگرف را منعکس می‌کرد. خیلی زود با طی روال منطقی و ملموس گرفتند که چه می‌خواهم بگویم. اگر جنس روح ما الهی است، و نفخ آن حقیقت غیرمادی ما را حیات داده است، پس منبع تغذیه‌اش هم اتصال با همان حقیقت و همان اله شناخته شده‌ی ما یعنی الله (ال+اله) است. همان که وقتی با او همنشین هستی، غم دنیا را فراموش می‌کنی، آرامش داری و حالت روی درجه اعلای ثبات و سکون تنظیم می‌شود. آه.. الله.. آه بلاتشبیه شارژر روان و روح انسان‌ها، انرژی بخش و حیات‌بخش و هستی‌بخش.. بچه‌‌ها داشتند این لقمه‌ی معرفت را با جان و روحشان هضم می‌کردند، سکوت بر کلاس حاکم شد. یکی پرسید: وقتی که به خدا متصل می‌شویم از کجا باید بدانیم که جواب می‌دهد؟ یا واقعا مرتبط شده‌ایم؟ بچه‌ها هر کدام پاسخی دادند، معلوم بود بر خلاف ظاهر غلط اندازشان که کم کم دارد تغییرات مشهودی می‌کند، همگی تجربه حضور و وصل را چشیده‌اند و اینک در حال بیان تجارب شیرین خودشان هستند.‌ کلاس به قول یکی از دانشجوها طعم عسل و آرامش می‌داد. گفتم عزیزم پاسخت بماند برای هفته‌ی آینده. و بچه‌ها را در همان خلسه درک حضور معشوق جاودانشان رها کردم؛ تا لحظاتی با خدایشان تنها باشند و خودشان را بسپرند به مهربانی عام و رحمانیت گسترده‌ی بر همه‌ی عالم. خواستم شیرینی وصل و اتصال با دلبر حقیقی و خلوت در جمع را تجربه کنند. "در نمازم خم ابروی تو در یاد آمد حالتی رفت که محراب به فریاد آمد" 1403\08\30 ✍@Dr_zdp53 https://eitaa.com/Dr_zdp53_Theology
بعضی نعمت‌های خدا رو واقعا نمی‌دونم چجوری سپاسگزاری کنم.. من که ایجاد محبت در دل‌ها را کار خودم نمی‌دانم و لطفی است که خدا شامل حالم کرده، اما از خدای مهربان می‌خوام که در این مسیر صعب و دشوار، یاری و همراهی‌م کنه.. الهی تو را برای تمام نعمت‌های شناخته و نشناخته‌ات سپاس.. @Dr_zdp53
یا نفاح یا مرتاح "آخرین درس" عطر عجیبی در کلاس A122 پیچیده است. همان کلاس مذکور و معهود که سه‌شنبه‌های دشواری در این ترم برایم رقم زده. عطری که استشمام می‌شود، عطر محبت و مهر نگاه‌های دانشجوهاست که الان خیلی دوست‌داشتنی و صمیمی به نظر می‌رسند. امروز قرار است آخرین جلسه درسی اندیشه‌ی ۲ را با هم داشته‌باشیم. طبیعتا باید یک گزارش و جمع‌بندی از آن‌چه را که تا به حال گفتیم، ارائه دهم. یک ترم در یک تصویر، یک ترم در یک چشم به هم زدن. مرور خاطرات این ترم هم خودش حال خوشی دارد چه برسد قرار داشتن در وسط صحنه‌هایی که فرداروزی خاطره ماندگار خواهند شد. خب عزیزان همان‌طور که یادتان هست، واقعا؟ برمی‌گردم سمت دانشجوها و می‌پرسم خاطرتان هست؟ انفجار خنده‌ی اول صبح دانشجوها و یک دنیا انرژی و پویایی. 😊 با توسل دلی به حضرت صاحب، شروع کردم: خدا فقط یک دین اسلام را دارد و هر کس غیر از آن را بپذیرد از او پذیرفته نمی‌شود و در آخرت از زیانکاران است. بهت و حیرت بر نگاه بچه‌ها مستولی شد، ای وای این استاد مهربان الان قرار است چند میلیارد انسان غیرمسلمان از جمله الماجان و اویتاجان را جهنمی و خاسر معرفی کند. نگاهشان این را می‌گفت. همان جاده (شارع، صراط) معهود را از خدا به خلق برای بازگشت انسان به جایگاه اولیه خودش، روی وایت‌برد کشیدم و شروع کردم. کل این مسیر اسمش اسلام است فقط هر پیامبری در زمان خودش بخشی از آن (شریعت) را گفته است. اسلام به معنای تسلیم خداوند و حقیقت شدن، پس در این نگاه، حضرات انبیاء نوح، ابراهیم، موسی، عیسی و محمد علیهم صلوات الله همگی مسلمان هستند. چشم بچه‌ها داشت از حدقه می‌زد بیرون. شروع کردم به تلاوت آیاتی از قرآن که در آن انبیا و حتی حواریون را مسلمان یا خواستار اسلام معرفی کرده‌است. انگار که بچه‌ها نفس راحتی کشیده باشند، روی تصویر تخته برگشتم، من که انتهای این جاده هستم مخاطب خدایی هستم که فرمود امروز دین شما را کامل کردم و نعمتم را یرای شما تمام نمودم، پس چون که صد آمد ۹۰ هم پیش ماست، یعنی منِ مسلمانِ اصطلاحی، اجمالا به همه پیامبران قبلی و محتواهای تحریف نشده‌ی کتاب‌های آسمانی ایمان دارم، اما کسی مثل یهودی‌های اسمی امروز که به حضرت عیسی علیه‌السلام یا به حضرت محمد ص ایمان ندارد، قطعا بخشی از اسلام را ندارد؛ چون این بخش از دین، هم از طرف خدا و توصیه‌ی انبیای قبلی است، لذا به تناسب محرومیت از آن بخش، در زیان خواهد بود. از طرفی ممکن است منِ مسلمان اسمی در تسلیم برابر حقیقت و احکام دین و طهارت باطن خیلی پایین‌تر از حتی یک بودایی با دین انسانی باشم، چه برسد به یک متدین با دین آسمانی، این‌جاست که مسئله‌ی نجات مطرح می‌شود. یعنی حقانیت یک دین چیزی است که تشخیص آن طبق فهم و یقین و برعهده‌ی باور خود ماست، اما تعیین قطعی نجات یا عذاب افراد، در حیطه اختیارات و صلاحیت من نیست و خداوند با ملاک قاصر یا مقصر بودن یا علم و دانایی خودش به شرایط و موقعیت و نیت افراد، قضاوت عادلانه می‌کند و ذره‌ای ظلم روا نمی‌دارد البته بعد اشاره کردم، حتی بعضی مسیحیان اصطلاحی، درباره‌ی بزرگان دین اصطلاحی اسلام کتاب‌ها نوشته‌اند و حتی اعتقاد به نبوت پیامبر اسلام و عظمت شان خانواده پیامبر اکرم علیهم السلام هم دارند. ادامه دادم اما آداب و شواهدی از جریان دین مسیحیت هست که به گفته دانشمندان مسیحی و کتب تاریخ، تحریف کتاب مقدس را (البته با همان فاصله‌ی ۳۰ ساله از عروج عیسی ع تا نگارش اولین انجیل)، قطعی و دستبرد در کتاب را رسما اعلام می‌کنند که اصولی مخالف باور توحیدی و آداب اسلامِ حقیقیِ گفته شده از زبان حضرت عیسی سلام الله علیه در آن راه یافته است. نیم نگاهی به اویتا و الماجان انداختم، شاید برایشان این حجم از تکریم و یاد حضرت مسیح و مادر صدیقه‌اش مریم عذراء در کلاس اندیشه‌ی اسلامی به آن‌ها فهمانده که بغض و دشمنی در گفتن این حقایق مستند از نویسندگان بی‌طرف، وجود ندارد که بعد از اتمام درس کنار میزم می‌آیند و می‌گویند استادجان خیلی دوستتان داریم! من هم به نشانه همزیستی و منش دینی در آغوششان می‌گیرم تا گرمای محبت اسلامی را از یک استاد اندیشه‌ی اسلامی برای همیشه‌ی آینده بچشند؛ که اگر روزی چون پروفسور لگنهاوزن، یا دانشمندان بزرگی که تصمیم گرفتند آگاهانه بقیه‌ی اسلامشان را هم کامل کنند، خاطره‌ی خوشی از برخورد یک مسلمان اصطلاحی داشته‌باشند. این کلاس و این ترم با سوال یکی از بچه‌ها درباره‌ی منظور خداوند از تمام شدن نعمت بر مسلمانان، ادامه یافت و با پاسخ بنده تا رسیدن به حاکمیت فقیه به پایان زیبای خودش رسید که آن را در وعده و پذیرایی دیگری تقدیم روی ماه میهمانان عزیز و خاص این کلبه‌ی فقیرانه می‌کنم. @Dr_zdp53 1403/09/20 https://eitaa.com/Dr_zdp53_Theology