eitaa logo
درونِ ماه
297 دنبال‌کننده
1.2هزار عکس
365 ویدیو
26 فایل
بسم‌‌‌ او..! ماجرای ماهِ آواره‌ی آسمان . 🌙 شروط:: @Sharayet99 ناشناس‌جانا:: @ZEHNIJAT
مشاهده در ایتا
دانلود
📚: 🖤 ✍ با تعجب نگاهم کرد و سرشو تکون داد... _خب پس بریم داشت از اتاق بیرون میرفت که گفتم:اها راستی برگشت سمتم و سرشو به علامت"چی" تکون داد +میشه بگین خودتون منصرف شدین؟ زد زیر خنده! با تعجب گفتم:خنده دار بود؟ خندشو خورد _چشم اینم میگم! +ممنون این پسر خیلی عجیب بود،خیلی! وقتی وارد اتاق شد باعث شد حرفایی بزنم که اصلا بهش مربوط نبود،اصلا به اون چه که پارسا رو هنوز مثل گذشته دوست دارم؟ چرا گفتی اینارو سارا؟اگه بعدا ازشون سواستفاده کنه چی؟ مهمونا رفتن و قرار بود تا آخر هفته من جوابشونو بدم... این پسره آخر نگفت خودش منو نمیخواد،وقتی همه گفتن"شیرینی بخوریم یا نه؟" بجای اینکه بگه منصرف شده گفت"سارا خانوم گفتن میخواد فکراشو بکنه" همینجور که وارد خونمون میشدم سعی کردم به حالت مسخره‌ای بگم:سارا خانوم گفتن میخواد فکراشو بکنه! چشمامو بستم و نفهمیدم چقدر گذشت که به خوابی عمیق رفتم... •هفت‌روز‌بعد• مهشید:چطوره؟ نگاهی بهش انداختم و گفتم:چی؟ مهشید محکم زد به بازوم و گفت:الان از اینکه اون پسره غیب شده خوشحالی نمیفهمی من چی میگم یا ناراحت شدی کلک؟ ‌ و ابروهاشو بالا پروند... ‌ از خودم باز پرسیدم:چرا اون کلا رفت؟چرا دیگه برنگشتن جوابمو بگیرن؟چرا این پسره‌ اینقدر عجیب بود؟چرا یجوری بود؟انگار داره فیلم بازی میکنه! مهشید زد توی سرم و گفت:کجایی تو؟با توام میگم خوشگله؟ برای بار دهم داشت لباس‌های بچشو نشونم میداد...از بس دیده بودمشون دیگه ذوق نمیکردم و بیشتر اعصابم خورد میشد! کلا توی این یک سال حوصله‌ی خودمو نداشتم چه برسه به مهشید و خانواده! خیلی بی‌احساسانه گفتم:خوشگله مهشید با ذوق گفت:واقعا راست میگی؟ نخیر خیلی زشته!حالم از دیدن لباسای بچتون بهم میخوره... آهی کشیدم و به این فکر کردم کاش الان بچه‌ی منو پارسا هم بود،یاد اون روزی افتادم که پارسا هرروز با لباس های بچمون حرف میزد و هی درمورد جهان پیرامون باهاش صحبت میکرد... .... ➣@CHERA_CHADOR