eitaa logo
درونِ ماه
296 دنبال‌کننده
1.2هزار عکس
365 ویدیو
26 فایل
بسم‌‌‌ او..! ماجرای ماهِ آواره‌ی آسمان . 🌙 شروط:: @Sharayet99 ناشناس‌جانا:: @ZEHNIJAT
مشاهده در ایتا
دانلود
📚: 🖤 ✍ حرفای پارسا خیلی عجیب بودن،نفهمیدم چرا وقتی اسم خاله‌مریمشو شنید اینقدر عصبانی شد! بازم گفتم:مامان؟ مامان:سارا میذاری صبحونه بخوریم یانه؟ نگاهی به پارسا انداختم که با اخم به ظرف صبحونه خیره شده بود +فقط همین یکی مامان:بگو +مامان به خدا من حوصله ندارم خاله و دایی بیان اینجا،میشه بگی تلفنی خداحافظی کنن؟ مامان با اخم نگاهم کرد که مثل بچه ها دستاشو گرفتم وگفتم:تورو خدا مامان:ببینم چی میشه +آخ جون مامان:گفتم ببینم چی میشه؛یعنی چی اخ جون؟ +خب شما همیشه همینطور میگین دیگه‌،منم که میشناسمتون یعنی باشه! مامان:از دست تو دختر +مخلصیم مامان رو کرد به پارسا و گفت:نمیخوری؟ پارسا چیزی نگفت... مامان:پارسا جان؟ بازم چیزی نگفت... دستمو گذاشتم روی شونشو گفتم:هی...پارسا! پارسا نگاهم کرد و گفت:بله؟ +مامان با توعه پارسا:جانم مامان؟ مامان:صبحونتو بخور عزیزم،از ما تموم شد از تو هنوز دست نخوردست پارسا لبخند مصنوعی زد و گفت:چشم مامان:چشمت بی‌بلا بعد از صبحونه با پارسا از در خونه بیرون زدیم و به سمت خونه‌ی پارسا اینا راه افتادیم... ‌ وقتی رسیدیم به مهشید و خاله سلام کردم که اوناهم با مهربونی جوابمو دادن،حس میکردم یچیزی شده...همشون ناراحت و پکر بودن! به مهشید گفتم:چیزی شده؟ خاله زودتر از مهشید گفت:مهم نیست،ولش کن به اجبار گفتم:چشم خاله لبخند بی‌جونی زد و گفت:بی بلا پارسا خیلی بی‌تاب بود،باید میفهمیدم چی شده! اروم دم گوشش گفتم:پارسا چی شده؟ پارسا نگاهم کرد و اروم گفت:بیا اتاقم تند تند سرمو تکون دادم و گفتم:باشه پارسا از جاش بلند شد و به سمت اتاقش قدم برداشت... دنبالش رفتم و در اتاقشو خیلی اروم بستم،چرخیدم سمتش و گفتم:خب؟چی شده؟ پارسا همینجور که مینشست روی تختش گفت:بشین نشستم کنارش روی تخت و گفتم:میگی چی شده؟ پارسا:مفصله! +یعنی چی؟میدونی چی کشیدم تو این چند دقیقه؟ پارسا سکوت کرد و چیزی نگفت،کفری شدم و با صدای نسبتا بلندی گفتم:با توام! پارسا:ملیکا دختر خالم،همونی که گفتم همه‌ی این ماجراها بخاطر اونه +خب؟ پارسا:اونم میاد اینجا بیخیال گفتم:خب بیاد!چی میشه مگه؟ پارسا پوزخندی زد و گفت:ماجراهای دیروز همش کار اون بود با تعجب گفتم:نمیفهمم چی میگی! پارسا:اون میخواست از من انتقام بگیره‌،بخاطر همین اون cd هارو توی کیفت جاساز کرده بود! با بهت گفتم:چرا؟چرا میخواست از تو انتقام بگیره؟ ‌... ➣@CHERA_CHADOR