eitaa logo
درونِ ماه
297 دنبال‌کننده
1.2هزار عکس
365 ویدیو
26 فایل
بسم‌‌‌ او..! ماجرای ماهِ آواره‌ی آسمان . 🌙 شروط:: @Sharayet99 ناشناس‌جانا:: @ZEHNIJAT
مشاهده در ایتا
دانلود
📚: 🖤 ✍ سوار ماشین که شدیم کولر ماشین پارسا رو روشن کردم و با غرغر گفتم:گرمه خداااااا پارسا خندید و گفت:بستنی پایه‌ای؟ سرمو کج کردم و گفتم:بدجور پارسا ماشینو روشن کرد و گفت:پیش به سوی بستنی +میگم پارسا؟ پارسا:جانم؟ +ای خدااااا....پارسا اینطوری میگی من نمیتونم راحت حرف بزنم! پارسا خندید و گفت:چی بگم؟بله؛خوبه؟ فکر کردم،دیدم جانم بهتراز بله‌ست...دهنمو کج کردم و گفتم:نه...همون بهتره! پارسا:خب؟چی میخواستی بگی؟ +پارسا تو فهمیدی کی cd هارو داخل کیفم گذاشته؟ پارسا سرعت ماشین رو زیاد کرد و گفت:به موقعش میفهمی! با لب و لوچه،ی آویزون گفتم:باشه پارسا:ناراحت نشو دیگه...نباید بگم! لبخند مصنوعی زدم و گفتم:باشه پارسا نیم نگاهی بهم انداخت و گفت:حالا شد نتونستم دوباره طاقت بیارم و گفتم:کار دانیال بود؟ پارسا دوباره به سرعتش افزود و گفت:نه! رو کردم بهش و گفتم:پس چی؟ پارسا:سارا! +چی خب؟باید بدونم کی این بلا رو سرم آورده! پارسا:گفتم که...به موقعش میفهمی بازم با یه دندگی گفتم:پس کار دانیال بوده! پارسا زد کنار خیابون و گفت:سارا یه بار گفتم نبود یعنی نبود،فهمیدی؟ سرمو به اجبار تکون دادم و گفتم:بله پارسا:لطفا دیگه نپرس،دنبالشم نرو...باشه؟ +باشه پارسا:ممنون لبخند کج و کوله ای زدم و چیزی نگفتم ‌ توی سکوت رسیدیم به همون مغازه‌ای که یک بار با پارسا اومده بودیم،همونجا که برام آب انار خرید و به زور به خوردم داد...با یادآوری اونروز لبخندی روی لبم اومد که از چشم پارسا دور نموند و گفت:ای کلک!حالا چی میخوری؟ چشمامو بستم و باز کردم و گفتم:فرقی نداره پارسا:نکنه دوباره میخوای آب انار بخرم؟هوم؟؟بگو دیگه سارا نگاهش کردم و با ذوق گفتم:هرچی تو بخوری منم میخورم پارسا:پس بشین میام .... ➣@CHERA_CHADOR