eitaa logo
درونِ ماه
296 دنبال‌کننده
1.2هزار عکس
365 ویدیو
26 فایل
بسم‌‌‌ او..! ماجرای ماهِ آواره‌ی آسمان . 🌙 شروط:: @Sharayet99 ناشناس‌جانا:: @ZEHNIJAT
مشاهده در ایتا
دانلود
📚: 🖤 ✍ پارسا تقه ای به در اتاق پرو زد و گفت:ساراخانم! +بله؟ پارسا:درو باز نمیکنی؟ +چرا چرا...الان درو باز کردم که پارسا نگاهی به سرتا پام انداخت و گفت:چقد بهت میاد! لبخندی زدم و گفتم:ممنون پارسا:بچرخ چرخیدم که پارسا بشکنی زد و گفت:اینه!در بیار برم حساب کنم +نه ممنون...خودم حساب میکنم پارسا با تعجب نگاهم کرد و گفت:چی؟ +گفتم خودم حساب میکنم پارسا خندید و گفت:پس من چیکارم؟ لبخندی از اعماق وجود زدم...امروز بهترین روز زندگیم بود،با هر لبخند پارسا میمردم و زنده میشدم! بعد از اینکه چادرمو پوشیدم از اتاق پرو بیرون اومدم که پارسا گفت:سارا بیا رفتم کنارش ایستادم و گفتم:هوم؟ پارسا دست گذاشت روی دوتا روسری و گفت:بنظرت کدومشو برا مهشید بخرم؟ مثل بچه ها حسودیم شد و گفتم:هر کدوم خودت دوست داری! پارسا دستشو گذاشت روی همون روسری‌ای که چشممو گرفته بود و پولشو حساب کرد... وقتی از در مغازه بیرون اومدیم پارسا دستمو گرفت...با انگشت شصتش روی دستمو نوازش میکرد...داشتم ذوق مرگ میشدم که گفت:بستنی بخوریم؟ میخواستم بگم نه...شاید همه‌ی اینا یه خواب بود،یه رویا...اگه بستنی میخوردم سردیه بستنی منو از خواب بیدار میکرد و من حسرت دیدن دوباره‌ی همچین خوابیو باید به گور میبردم... ایستادم که پارسا هم ایستاد پارسا:چیزی شده؟ +اره پارسا با ترس گفت:چی شده؟ +من خوابم؟ پارسا:یعنی چی؟ +من خوابم؟ پارسا گونمو کشید و گفت:نخیر شما خواب نیستی!حالا بریم بستنی بخوریم؟ .... ➣@CHERA_CHADOR