eitaa logo
درونِ ماه
297 دنبال‌کننده
1.2هزار عکس
365 ویدیو
26 فایل
بسم‌‌‌ او..! ماجرای ماهِ آواره‌ی آسمان . 🌙 شروط:: @Sharayet99 ناشناس‌جانا:: @ZEHNIJAT
مشاهده در ایتا
دانلود
📚: 🌈 ✍🏻 ❤️ . . . حلما_مامان من دارم میرم کاری نداری؟ مامان_خدایاشکرت😍 چقدر خانوم شدی نه برو خدابه همرات❤️ حلما_عشق منی خدافظ😘 سمیرا جلوی در بود حواسش به گوشیش بود زدم به شیشه ماشینش اول یکم مکث کرد بعدپیاده شد از ماشین 😅 حلما_سلام خانوم ☺️ سمیرا_وااااای نگاهش کننننن سلام به روی ماهت نشناختمت اول😅😍 _گفتم این خانومه محجبه بامن چیکار داره😂چقدررررررر بهت میاد حجاب حلما_مرسیی عشقم سمیرا_بشین بریم بانو😘 حلما_برویم سمیرا_راستی چیشد یهو انقدر تغییر کردی تو که اصلا از چادر خوشت نمیومد🤔 حلما_تاثیرات کربلاست😍😁 اونجا تصمیم گرفتم چادری بشم سمیرا_خیلی خوبه خوش بحالت منم واقعا دوست دارم اما نمیتونم😅سخته تو این جامعه نگه داشتن چادر حلما_اووهوم خیلی خوبه. یه آرامش خاصی میده به آدم فقط ميترسم😔میترسم نتونم از پسش بربیام نگهش دارم سمیرا_بنظره من که میتونی 😍 وقتی این ارادرو داشتی و تونستی انتخابش کنی پس حتما میتونی نگهشم داری😚 حلما_امیدوارم. چون فقط چادر نیست من معتقدم کسی که این پوشش رو انتخاب میکنه باید مراقب همه رفتاراش باشه که یه وقت چادر بی حرمت نشه😌☺️ سمیرا_باباااااا تو چقدر خانوم شدیییی اصلا انگار یه آدمه دیگه یی😂😂 نه خوشم اومد ماهم باید یه سفر بریم کربلا متحول بشیم😁😁😍 حلما_😂ایشالا قسمتتون بشه سمیرا_خب حاج خانوم بپر پایین رسیدیم 😁😝 دوستان الان جیگرمونو درمیارن دیر کردیم😂 حلما_اخ اخ اره بدو بدو سمیرا رو از دوران دبیرستان میشناسم دختر دوستداشتیه خیلی شوخ و شلوغم هست نسبت به نگین و سپیده معتقدتره چون خونوادش تقریبا مذهبین مانتویی ولی اصلا جلف نیست بچه ها فرحزاد قرار گذاشته بودن رفتیم سمت جایی که بچه ها نشسته بودن از دور صدای خنده هاشون میومد😄😐 رسیدیم بهشون همشون با تعجب منو نگاه میکردن😂 حلما_چیههه😂😂شاخ دارم یا دم اینجوری نگاه میکنید😬 مریمو سپیده باهم گفتن چاادر حلما_یعنی انقدر تعجب داره 😐 نگین_اوهوم از انقدرم بیشتر😂 سمانه_یعنی قراره همیشه سرکنی؟ حلما_ان شاالله با یاری خدا مریم_وای حرف زدنشوووو سمیرا_آره دیگهه بچمون خیلی خانوم شدههه وقت شوهر کردنشه😝😁 یکم مسخره بازی در اوردن هرکاری میخواستن بکنن به شوخی میگفتن زشته حلما اینجاست😂😂 بعد از ناهار گرم صحبت بودن من کلافه شدم یکم موضوع بحثاشون اصلا برام جذاب نبود یا درباره پسر بود یا درباره مدل مو ارایشو مهمونی ||🌱 ᴶᵒⁱⁿ🕶🌻⇟ http://eitaa.com/CHERA_CHADOR
📚: 🖤 ✍ چیزی نگفتم که با عصبانیت"بای"ای گفت و سوار ماشینش شدو ماشین با سرعت از جاش کنده شد... همونموقع پارسا از راه رسید و لبخندی مهربون به صورتم زد.سوار ماشین شدم و بعد از سلام و احوال پرسی در سکوت به سمت آزمایشگاه راه افتادیم... بعد از ده دقیقه گفتم:آقا پارسا؟ پارسا نگاه کوتاهی به من انداخت و گفت:بله؟ +امممم....میگم شما شغلتون چیه؟ حس کردم حول شد ولی زود ، خیلی عادی گفت:شما که میدونید من چیکارم!چرا میپرسین؟ سعی کردم چیزیو ازش مخفی نکنم بخاطر همین همه‌ی اتفاقات چند دقیقه پیش و حرفای دانیالو بهش گفتم... هر لحظه بیشتر متعجب میشد و فکر میکردم رنگش پریده...با مکث طولانی گفت:حرفاشو باور نکنید،یچیزی الکی میگه قانع نشده بودم ولی به اجبار گفتم:چشم پارسا لبخند مهربونی زد و گفت:بی‌ بلا بعد از ربع ساعت توی ترافیک بودن بالاخره به آزمایشگاه رسیدیم همینجور که چادرمو روی سرم درست میکردم و از توی آینه چکش میکردم گفتم:ممنون پارسا هیچ حرفی نزد... رومو برگردوندم طرفش که با چهره‌ی همیشه مهربونش روبه‌رو شدم،چند ثانیه توی صورتش زل زدم که دستشو به سمت ساختمون آزمایشگاه دراز کرد و گفت:شما بشینید،من میرم میام +نه...من میرم پارسا:تعارف داریم؟ +نه پارسا:خب من میرم دیگه +نه...منم میام پارسارخندید و گفت:باشه...بریم .... ➣@CHERA_CHADOR