دلم مست شراب الغدیر است
سراپایم کتاب الغدیر است
الا ساقی سر و جانم فدایت
تمام هست خود ریزم به پایت
چنان برگیر با یک جرعه هوشم
که چون خم در غدیر خم بجوشم
دل از کف دادۀ "ما اُنزلم" کن
ز "اکملت لکم دین" کاملم کن
وجودم مست از جام تولاّست
دلم دریایی از نور تجلاّست
بيا تا مدح مولا را بگوییم
خدا را در غدیر خم بجوییم
محمد نغمه ی توحید دارد
در آن صحرا خدا هم عید دارد
چه عیدی؟ خوبتر از عید قربان
چه روزی؟ روز عترت روز قرآن
محمّد! پیک حق را این پیام است
رسالت بی ولایت ناتمام است
محمّد! وقت ابلاغ است، بلّغ
منافق را به دل داغ است، بلّغ
نمایان کن جلال حیدری را
کز آن کامل کنی پیغمبری را
بگو با مردم عالم علی کیست
بگو دین جز تولاّی علی نیست
بگو حکم علی نصّ کتاب است
بگو خطّ علی اسلام ناب است...
تو گویی می رسد بر گوش جان ها
پیامش در زمین و آسمان ها
"علی را قدر، پیغمبر شناسد
که هر کس خویش را بهتر شناسد"
علی پیش از خلایق با خدا بود
خدا داند که کی بود و کجا بود
علی شمعی که در بزم ازل سوخت
علی جبریل را توحید آموخت
علی روشنگر پیش از زمان هاست
علی خورشید آن سوی مکان هاست
علی ویران نشین عرش پیماست
از این پایین تر از آن نیز بالاست
علی آیینه ی آیین اسلام
علی یعنی تمام دین اسلام
علی سر تا قدم توحید مطلق
علی ایمان، علی میزان، علی حق
علی با حق و حق با او چو پرگار
یدور الحق علیه حیثما دار
علی بر حزب حق صاحب لوا بود
علی فرمانده ی کلّ قوا بود
علی جوشن به تن پوشید بی پشت
علی در جنگ عمرو عبدود کشت
علی اسلام را در صدر تابید
علی در بدر هم چون بدر تابید
علی در یاری دین ترک جان گفت
علی در بستر ختم رسل خفت
علی دین است و قرآن است و احمد
علی یعنی علی یعنی محمّد
علی مولود کعبه، رکن دین است
ولی امر کل مؤمنین است
که قرآن می کند وصف خضوعش
ز خاتم بخشی و حال رکوعش
هزاران سلسله آوارۀ اوست
حدیث منزلة دربارۀ اوست
گُهر از "سلُمک سلمی" فشانم
حدیث "لحمک لحمی" بخوانم
علی داد از ولادت با نبی دست
نبی عقد اخوّت با علی بست
شب معراج نشنیدی که احمد
در آن خلوت سرای حی سرمد
به هر جانب که چشم خویش بگشود
علی بود و علی بود و علی بود
علی ماهی که در هر دل درخشید
به یک شب در چهل منزل درخشید
اگر خورشید حرفی با علی گفت
یقین دارم که تنها یا علی گفت
علی در عالم خلقت یکی بود
محمد هم به مهرش متکی بود...
نمی دانم که بودم چیستم من
اگر پرسید یاران کیستم من
نه صوفی ام نه سالوِس ریایی
نه وهّابی نه بابی نه بهایی
نه آن را و نه این را دوست دارم
امیرالمؤمنین را دوست دارم
مسلمانم مسلمان غدیرم
امیرالمؤمنین باشد امیرم
دلم از خردسالی با علی بود
سخن ناگفته ذکرم یا علی بود
چو از اوّل گِلم را می سرشتند
بر آن گِل نام مولا را نوشتند
ولای مرتضی بود و گِل من
علی بود و علی بود و دل من
سرم در هر قدم خاک رهش باد
که مادر یا علی گفت و مرا زاد
چو پا در عالم خاکی نهادم
برون آمد خروشی از نهادم
سراپای وجودم با علی بود
خروشم بانگ یا مولا علی بود
لب خاموشم از مولا علی گفت
مؤّذن هم به گوشم یا علی گفت
به عشق مادر از آن رو اسیرم
که با شهد ولایت داد شیرم
سرشک و شیر با خونم عجین شد
تولاّی امیرالمؤمنین شد
مرا با عشق حیدر زاد مادر
مرا شیر ولایت داد مادر
ولایت بستگی دارد به فطرت
ولایت خطّ قرآن است و عترت
ولایت هدیه ی رب جلیل است
ولایت رهنمای جبرئیل است
ولایت گوهر دریای نور است
ولایت همدم موسی به طور است
ولایت گُل بر آرد از دل خار
ولایت میثم است و چوبه ی دار
ولایت یعنی از حیدر حمایت
ولایت یعنی از عترت روایت
ولایت یعنی از جان دست شستن
به موج خون رضای دوست جستن
همین است و همین است و جز این نیست
که هر کس را ولایت نیست دین نیست
تو را گر مهر مولا نیست در دل
ز طاعات و عباداتت چه حاصل؟!
اگر گیری وضو با آب زمزم
اگر سجّاده گردد عرش اعظم
اگر گویی اذان بر بام افلاک
گر از تکبیر گردد سینه ات چاک
اگر ضرب المثل گردد خضوعت
به حمد و قل هو الله و رکوعت
اگر در سجده صدها سال مانی
خدا را از درون خسته خوانی
اگر باشد به توحیدت تعهّد
رسی گر بر شهادت در تشّهد
مبادا بر نماز خود بنازی
ولایت گر نداری بی نمازی
محمّد شهر علم است و علی در
ز در، در شهر وارد شو برادر
نیاید آن که از در، دزد باشد
که در محشر جحیمش مزد باشد
گرفتم این که مانند تن و جان
وجودت شد یکی با کل قرآن
همه آیات آن را خواندی از بر
ز باء اوّلین تا سین آخر
اگر مهر شه مردان نداری
به قرآن بهره از قرآن نداری
به قرآن، قول پیغمبر همین است
تمام دین امیرالمؤمنین است
#استاد_غلامرضا_سازگار
#عید_غدیر_خم
@nohe_sonnati
دوبیتی
سفر کردم به دنبال سر تو
سپر بودم برای دختر تو
چهل منزل کتک خوردم برادر
به جرم این که بودم خواهر تو
▪️
حسینم وا حسین گفت و شنودم
زیارت نامه ام جسم کبودم
چه در زندان، چه در ویرانه ی شام
دعا می خواندم و یاد تو بودم
▪️
برای هر بلا آماده بودم
چو کوهی روی پا اِستاده بودم
اگر قرآن نمی خواندی برایم
کنار نیزه ات جان داده بودم
#استاد_غلامرضا_سازگار
#اربعین
@nohe_sonnati
دامن آلوده و بار گناه آورده ام
گرچه آهی در بساطم نیست آه آورده ام
هرکه بودم هرکه هستم با کسی مربوط نیست
بر امام مهربان خود پناه آورده ام
هرکه آرد تحفه ای در محضر مولای خود
من دو دست خالی و کوه گناه آورده ام
در کرم شه را گدا باید گدا را نیز شاه
من گدا دست گدایی سوی شاه آورده ام
بر کبوترهای صحنت هدیه ی ناقابلی است
گندم اشکی که در این بارگاه آورده ام
ناله ام در سینه، اشکم در بصر، سوزم به دل
نامه ای چون دود آه خود سیاه آورده ام
نی عجل با کوه عصیان عفو، نازم را کشد
رو به سوی مظهر عفو اله آورده ام
ذرّه بودم زائر شمس الشّموسم کرده اند
قطره ای بودم به این دریا پناه آورده ام
گرچه هستم قطره ای ناچیز، یک دریای اشک
هدیه بر مولای خود روحی فداه آورده ام
هر فقیری هست دست خالی اش سرمایه اش
من فقیرم دست خالی را گواه آورده ام
"میثما" مولی اگر پُرسد چه آوردی بگو
سر به خاک زائرت از گرد راه آورده ام
#استاد_غلامرضا_سازگار
#امام_رضا_ع
@nohe_sonnati
بریز آب روان اسما، ولی آهسته آهسته
به جسم اطهر زهرا، ولی آهسته آهسته
همه خواب و علی بیدار، سرش بنهاده بر دیوار
بگرید از فراق یار، ولی آهسته آهسته
حسن ای نور چشمانم! حسین ای راحت جانم!
بنالید ای عزیزانم، ولی آهسته آهسته
بیا ای دخترم زینب، به پیش مادرت امشب
بخوان او را به تاب و تب، ولی آهسته آهسته
روم شبها سراغ او، به قبر بیچراغ او
کنم زاری ز داغ او، ولی آهسته آهسته
#استاد_غلامرضا_سازگار
#حضرت_زهرا_س
@nohe_sonnati
ای همسر سردار جهان، مادر عباس
وی دامـن تـو مهـد ادب پـرور عباس
در بیت علـی آمده! هـمسنگر عباس
خوانده است تو را مادر خود خواهر عباس
امالشهـدا ، فاطمه ی دوم حیدر
هم فاطمه ی دوم و هم زینب دیگر
تو چشمه ی فیض از نفس پنج امامی
تو فاطمه ی بیت شـه عـرش مقـامی
تو همسر تنهـا وصـی خیرالانامی
تو مـادر والا گهـر خـون و قیامی
جوشـد ادب و فضـل ز آیات کلامت
پیوسته ز هفتاد و دو تن باد سلامت
شک نیست به این رتبه که حیدر به تو نازد
زینب کـه بـود عصمـت داور به تو نازد
تـا روز جــزا آل پیمبــر بــه تـو نازد
عبـاس تـو در عـرصه ی محشر به تو نازد
کی مثل تو ای خاک رهت هم سر و هم جان
یک روزه دهد چـار پسر در ره جانان؟
ای سوخته در شعلـه ی مصباح هدایت
ای مادر جود و کرم و فضل و عنایت
خشنـود ز رفتـار تـو زهـرای ولایت
جان همه خوبان جهـان باد فـدایت!
با آن همه قدر و شرف و جاه و عزیزی
کـردی بـه بنـیفاطمـه اظهـار کنیزی
عون تـو شـده در صف عـاشور فدایی
عثمان تو بگرفت ز خون رنگ خدایی
تا دادن جـان، جعفر تو بود ولایی
عباس تو از روز ازل کـربوبـلایی
چون حرمت زهرا به تو شد واجب عینی
گشتنـد عزیـزان تـو هرچار، حسینی
تـو ام بنینـی نــه! تـو امالشهـدایی
پیوسته به ثاراللَه و از خویش جدایی
دلباختـه ی جلـوه ی مصبــاح هــدایی
بیش از پسران گریه کنِ خون خدایی
ای بوسه ی خورشید به خاک کف پایت
حق است کند فاطمه پیوسته دعایت
دادی بـه ره شمـس ولا چـار قمـر را
دور پسـر فاطمــه گـردانـده پسـر را
در ماتمشان ریخته بس اشک بصر را
آتـش زده از گریه دل اهـل نظـر را
از بس که در امواج بلا یار حسینی
بـا داغ پسرهـات عــزادار حسینی
یک روزه به دل داغ روی داغ تو دیدی
چون فاطمه یـا فاطمه از غصه خمیدی
بر گرد همـان چـار مزاری که کشیدی
از داغ حسینبـنعلـی جامـه دریـدی
با آن کـه دلت خون ز غم چار جوان بود
چشمت به حسینبنعلی اشکفشان بود
بـا داغ چهـار اختــر تابنده جبینت
گفتـی کــه نخـوانند دگر امبنینت
آتش نزند کس به دل زار و حزینت
ای لشکر ماتم به یسـار و به یمینت
خون خوردی و نالیدی و از پای فتادی
تـا جـان بـه سـر گریه ی پیوسته نهادی
روزی که تو رفتی و جهان غرق عزا بود
تابـوت تـو بـر دوش عزیـزان خدا بود
با داغ تو خـون بـر جگر اهـل ولا بود
عباس تو ای مـادر عبـاس! کجا بود؟
ای کاش که چون عون، کنارت پسری بود
از جعفر و عثمـان عزیـزت خبری بود
ای قبله ی دل تـربت بیشمـع و چـراغت
ای داغ پس از داغ دوبـاره روی داغـت
ای چارگل خفته به خون، حاصل باغت
باشـد کـه بیایـم بـه مدینه به سراغت
با آن که شدم زائر بیصبر و قرارت
نگذاشت عدو گل بفشانم به مزارت
یا فاطمه خون دلـم از دیـده روان است
قبر تو عیان است عیان است عیان است
چشم همـه بـر تربت پاکت نگران است
آن فاطمه قبرش ز چه از خلق نهان است؟
از اشک، مگـر خاک بقیع تو بشویم
آن تربت پنهان شده را بلکه بجویم
هرچند که خون جگرت بود روانه
دیگـر بدنت دفـن نگـردید شبانه
بر بازوی و پهلـوت ندیدنـد نشانه
ای کوه غم چار جوانت روی شانه
بر «میثم» دل سوخته کن اشک، عنایت
تا خـون دل خـویش کنـد وقف عزایت
#استاد_غلامرضا_سازگار
#حضرت_ام_البنین_س
سلام ما به تو، ای هاجر چهار ذبیح!
درود ما به تو، ای مریم چهار مسیح!
ادب به قامت زهراییات قیام کند
وفا به غیرت عبّاس تو سلام کند
اگر چه با همه گفتی کنیز زهرایی
به چشم آل محمّد عزیز زهرایی
تو بعد فاطمه در بیت وحی فاطمهای
تو آسمان ادب را همیشه قائمهای
به نفس پاک محمّد تو همدمی، مادر!
مسیح عشق و ادب را تو مریمی، مادر!
بهشت شیفته ی چار لاله ی یاست
کلید باب حوائج به دست عبّاست
مزار توست کنار مزار چار امام
که چار ماهِ تمامت به خون نشست تمام
مگر به گوش، پیام خدا ز غیب شنفت
که مادر اسم تو را از نخست فاطمه گفت؟
هزار قافله دل پایبست فرزندت
نشان بوسه ی مولا به دست فرزندت
اگر تو نام نبردی ز شاخه ی یاست
گریست دیده ی زهرا برای عبّاست
الا تمام وجودت پر از نوای حسین
به گریه نایبةالزّینبی برای حسین
روایتِ عطشِ کربلاست در اشکت
سلامِ گریهکنان حسین، بر اشکت
سرودِ زخم گلوی حسین، ورد لبت
خلوص زینب و عبّاس در نماز شبت
تو مادر شهدا، همسر علی هستی
هزار حیف، غریبانه چشم خود بستی
خزان رسید چو بر برگ لاله ی یاست
نبود، جعفر و عثمان و عون و عبّاست
سپهر و مهر و مه و کوکبت کجا بودند
علی، حسین، حسن، زینبت کجا بودند
هماره ریخت به رخ از دو دیده، یاقوتت
اگر به دوش غریبانه رفت تابوتت
دگر به پیکرت آثار تازیانه نبود
دگر مراسم تشییع تو شبانه نبود
#استاد_غلامرضا_سازگار
#حضرت_ام_البنین_س