این قسمت: #INFJ های #type7
این عزیزان از سایر infjها برونگرا و خون گرم ترن و دوست دارن دیگران رو با انرژی، سرزندگی و موفقیت هاشون تحت تاثیر قرار بدن😎
اونها معمولا عادت دارن اضطراب و مشکلاتشون رو سرکوب کنن و برای خودشون یه زندگی پرمشغله میسازن که فرصتی برای بررسی این افکار ناخوشایند باقی نمونه🥺
اونها عاشق تحرک و رویدادهای هیجان انگیزن و زیاد تو این مدل برنامه ها شرکت میکنن. این infjها ایده های خوبی دارن اما برای تحققشون زیاد صبور نیستن😂💔
👈🏻| توصیف بیشتر ازشخصیت افراد با تیپ هفت رو اینجا بخونید | 👉🏻
👈🏻| توصیف بیشتر ازشخصیت افراد INFJ رو اینجا بخونید | 👉🏻
@Eema_Ennea | #ادمین_صبح
ایما | شخصیت شناسی انیاگرام
این قسمت: #INFJ های #type7 این عزیزان از سایر infjها برونگرا و خون گرم ترن و دوست دارن دیگران رو
برامون بگید
تاحالا یه INFJ تیپ هفت دیدین یا نه😎👇🏻
https://daigo.ir/pm/VS6aXB
این قسمت: #INFJ های #type8
این عزیزان برای استقلال خودشون ارزش زیادی قائلن و از هر موقعیتی که سرنوشت و تصمیمشون توسط دیگرانی یا محیط کنترل بشه دوری میکنن🙄
اونها خیلی راحت تر از سایر infjها حساب مصالح و اهدافشون رو از احساسات و نظرات یا کارهای دیگران جدا میکنن و مصمم تر به راه خودشون ادامه میدن 😎
👈🏻| توصیف بیشتر ازشخصیت افراد با تیپ هشت رو اینجا بخونید | 👉🏻
👈🏻| توصیف بیشتر ازشخصیت افراد INFJ رو اینجا بخونید | 👉🏻
@Eema_Ennea | #ادمین_صبح
ایما | شخصیت شناسی انیاگرام
این قسمت: #INFJ های #type8 این عزیزان برای استقلال خودشون ارزش زیادی قائلن و از هر موقعیتی که سرن
برامون بگید
تاحالا یه INFJ تیپ هشت دیدین یا نه😎👇🏻
https://daigo.ir/pm/VS6aXB
این قسمت: #INFJ های #type9
این عزیزان در بیشتر مواقع محتاطانه سکوت میکنن اما همیشه آماده مداخله کردن تو مساله یا کمک کردن هستن؛ فقط کافیه حس کنن که به حضورشون نیازه😍
اونها معمولا احساس خشم و عصبیانتشون رو سرکوب میکنن چون از قدرتی که درکنارش به وجود میاد وحشت دارن💔🚶♀️
👈🏻| توصیف بیشتر ازشخصیت افراد با تیپ نه رو اینجا بخونید | 👉🏻
👈🏻| توصیف بیشتر ازشخصیت افراد INFJ رو اینجا بخونید | 👉🏻
@Eema_Ennea | #ادمین_صبح
ایما | شخصیت شناسی انیاگرام
این قسمت: #INFJ های #type9 این عزیزان در بیشتر مواقع محتاطانه سکوت میکنن اما همیشه آماده مداخله ک
برامون بگید
تاحالا یه INFJ تیپ نه دیدین یا نه😎👇🏻
https://daigo.ir/pm/VS6aXB
♨️داستان امروز رو با دقت بخونید🤓
چون قراره تیپ شخصیتیِ
«امیلی رز هانت» رو تشخیص بدین!
• نامهٔ امیلی! 💌
پارت اول: جایی در ارتش انگلیس، در دفتر اسناد غیررسمی جنگ جهانی اول، نامهای با پاکت رنگ و رو رفته وجود دارد. عنوان نامه چنین است:
زمان: دوسال پس از شروع جنگ جهانی اول
مبدا: لندن
مقصد: جایی در بلژیک
موضوع: نامهٔ امیلی رُز هانت به همسرش ژنرال ادوارد هانت
عزیزترین!
امیدوارم وقتی این نامه را میخوانی با خیالی آسوده در گوشهای از بلژیک لم داده باشی. البته میدانم چنین آرزویی در روزگار جنگ، خیالی محال است اما آیا امیدواری به آن اشکالی دارد؟
تقریبا دو سال از رفتنت میگذرد. بهتر است بگویم دوسال از اعلام جنگ انگلیس به آلمان میگذرد. در این دوسال پیروزیهای پیاپی تو، خبر اول تمامی روزنامههای لندن بوده است.
خب حقیقتش این پیروزهای تو برای من هم خوب بودند. وقتی که به مرکز خیریه لندن میروم، پیرزنهای خیریه به استقبالم میآیند و جوانترها من را با انگشت بهم نشان میدهند و میگویند که این همسر ژنرال بزرگ لندن است. البته قهرمان من، وقتی تو در کنارم نیستی، این چیزها ارزشی ندارند.
@Eema_Ennea | #ادمین_گلسا
ایما | شخصیت شناسی انیاگرام
• نامهٔ امیلی! 💌 پارت اول: جایی در ارتش انگلیس، در دفتر اسناد غیررسمی جنگ جهانی اول، نامهای با پا
• نامهٔ امیلی! 💌
پارت دوم: اکنون که برایت این نامه را مینویسم چندساعتی میشود که از مراسم ترحیم دوست عزیزت، ژنرال لئونارد، برگشتهام. در مراسم، وقتی کشیش در وصف لئونارد سخنرانی میکرد، بعد از توضیحات اضافه، از لئونارد به عنوان همرزم و فرماندهای شجاع و بافکر نام برد. ناگهان با شنیدن اینجمله در افکار خود غرق شدم. آنها مرا به دوسال پیش بردند. همان روزی که خبر جنگ در لندن پخش شد. یادت هست؟ همان شب من و تو به مهمانی تاجر هنری رفته بودیم. یادم میآید سر میز شام به بشقاب غذایم زل زده بودم. غذا از گلویم پایین نمیرفت و غرق در رویاهایم شده بودم، رویاهایی که با ظهور جنگ رنگ تیرهای به خود گرفته بودند و کاملا محیط اطرافم را فراموش کرده بودم. در همان زمان شنیدن فریادی مرا به خود اورد. سرم را بلند کردم و لئونارد را دیدم که روی میز زانو زده بود و داشت با فریاد رجز میخواند. از قوی بودن ارتش ما میگفت و بزدل بودن آلمانیها، میگفت جنگ ششماه طول میکشد و با پیروزی ما و شکست آلمانیها و صربستان تمام میشود. به تو نگاه کردم. تویی که با خیالی آسوده و در آرامش مشغول خوردن شام بودی گویی جنگ نتوانسته بود به ذهن غیر قابل نفوذ تو ذرهای وارد شود اما با شنیدن صحبتهای لئونارد ناگهان صورت جدیت، متعجب شد. اتفاقی که به ندرت رخ میداد.
@Eema_Ennea | #ادمین_گلسا
ایما | شخصیت شناسی انیاگرام
• نامهٔ امیلی! 💌 پارت دوم: اکنون که برایت این نامه را مینویسم چندساعتی میشود که از مراسم ترحیم
• نامهٔ امیلی! 💌
پارت سوم: بعد تو نیشخند تمسخر آمیزی زدی. تاجر هنری رو به تو گفت:《بهتره این سوال رو از فرمانده بزرگمون، ژنرال هانت، بپرسیم. اجازه بدید مثل زمان جوونیمون شما رو با اسم کوچیکتون صدا کنم. ادوارد نظر شما راجع به تموم شدن زمان جنگ چیه؟》
با همان نیشخند گفتی:《شش ماه زمان کمیه. آلمانیها در این حد هم ضیعف نیستن. درضمن هنوز معلوم نیست که روسها طرف ما باشن. خودتون بهخوبی از کینه قدیمی بین ما و روسها خبر دارید.》
بعد از میهمانی، من و تو بیرون از عمارت ایستاده بودیم و متتظر خواهرت و همسرش، استفن، بودیم. هوا سرد بود و تو دستهای من را در دستهای بزرگ و قدرتمندت گرفته بودی تا آنها را گرم نگه داری. خواهرت و استفن آمدند، چهرهٔ خواهرت مثل همیشه عبوس بود. وقتی که به تو رسید با غرولند گفت:《بهتره توی میدون جنگ، این رفیق عزیزت، لئونارد رو، زودتر از همه به میدون بفرستی. شجاعتش قابل تحسینه!》
و تو با همان آرامش جواب دادی:《توی جنگ هرکسی که هیجان زده عمل کنه، اولین نفریه که میمیره و این نشونهٔ شجاعت نیست!》
@Eema_Ennea | #ادمین_گلسا
ایما | شخصیت شناسی انیاگرام
• نامهٔ امیلی! 💌 پارت سوم: بعد تو نیشخند تمسخر آمیزی زدی. تاجر هنری رو به تو گفت:《بهتره این سوال
• نامهٔ امیلی! 💌
پارت چهارم: با صدای گریهی همسر لئونارد به خودم آمدم و با خودم فکر کردم درست نیست راجع به شخصی که مرده است اینطور فکر کنم.بعد از پایان مراسم، با خواهرت و استفن همراه شدم.استفن مانند همیشه یا بهتر است بگویم مانند بیشتر وقت هایی که تو پیشش نیستی، ظاهری آشفته و نامرتب داشت.اگر تو بودی قطعا تمام ظاهرش را به باد انتقاد میگرفتی.برای خروج راهروهای عقبی عمارت که خلوت تر بود را انتخاب کردیم چراکه شوهر خواهرت داشت با صدایی بلند نظراتش را راجع به جنگ و تصمیمات ابلهانهی سران و فرماندهان انگلستان میگفت.نظرات رک، تند و تیزی که اصلا شایسته نبود کسی آن ها را از ژنرال استفن بشنود اما راستش تمامی صحبت هایش حقیقت محض بود.صحبت هایش به پایان خود رسیده بود که وارد راهروی انتهایی شدیم.در اواسط راهرو هردویمان سکوت کرده بودیم که صدای خنده و گفتگویی بلند،ما را در جای خود متوقف کرد.صدا ازاتاق انتهای راهرو بلند میشد.کم کم متوجه شدم چند نفر از همسرهای فرماندهایت داشتند با صدایی بلند و لحنی تمسخر آمیز راجع به تو حرف میزدند و تو را منفعل و پرخاشگر میخوانند و میگفتند تو نیروهایت را تحت فشار قرار میدهی.از شدت عصبانیت متوجه نشدم چگونه در های بزرگ اتاق را با دستانم باز کردم و وارد شدم.درست حدس زده بودم همسر ژنرال رونالد در وسط اتاق ایستاده بود و داشت رفتار های تو را تقلید میکرد.با دیدنم گویی جن دیده بود رنگ صورتش پرید و با وحشت نگاهم کرد.
@Eema_Ennea | #ادمین_گلسا
ایما | شخصیت شناسی انیاگرام
• نامهٔ امیلی! 💌 پارت چهارم: با صدای گریهی همسر لئونارد به خودم آمدم و با خودم فکر کردم درست نیست
• نامهٔ امیلی! 💌
پارت پنجم: نیم نگاهی تحقیر آمیز به زنانی که روبه رویش ایستاده بودند کردم،انهایی که من را میشناختند در ثورت های وحشت زده دست کمی از همسر ژنرال رونالد نداشتند.صلاح دیدم خودم را معرفی کنم،چانه ام را جلو دادم و با کلماتی واضح و صدایی بلند گفتم:من امیلی رز هانت همسر ژنرال کبیر انگلیس،ادوار هانت هستم و فکر میکنم باید شیوه قدردانی رو به شما عزیزان نشون بدم،البته همسر من نه برای قدردانی و نه برای ادمهایی مثل شما، جون خودش رو کف دستش گذاشت و به میدون جنگ رفت،بلکه ایشون برای تمامی وطنمون این کار رو کرد پس قطعا نه من و نه ایشون توقع قدردانی اون هم از ادمهایی مثل شما رو نداریم اما بازهم صلاح دیدم این نکته رو به همسر ژنرال رونالد عزیز یادآوری کنم که اگه همسر شما(میخواستم بحث معشوقه های رونالد را وسط بکشم اما به نظرم درست نبود در جلوی جمع به حساسیت های همسر ایشان اشاره کرد)کمی اطاعت پذیری رو بلد بود و دستورات رو مطابق حس و حال خودشون تفسیر نمیکرد،ما سه شکست پیاپی رو درخاک بلژیک نداشتیم و نیازی نبود که همسر من به ایشون سخت بگیرن که در نهایت شما از ترس یا خجالت عزل همسرتون، به جای فکر کردن به مسخره کردن ادوارد(اینجا خیلی عصبانی بودم برای همین تو را مثل وقت های خلوتمان ادوارد صدا زدم) مشغول بشید البته اگه این کار کمی از دردتون رو تسکین میده من مشکلی باهاش ندارم.
بعد بدون اینکه چیز دیگری بگویم برگشتم و از اتاق بیرون آمدم،خواهرت و استفن اصلا داخل اتاق نیامدند.
در راه برگشت،کم کم عصبانیتم جایش را به غم و اندوه داد.اندوه دل تنگی برای تو.در تمام راه،درون کالسکه، گریه سر دادم.میدانی ادوارد،عزیزترین من، من عاشقانه و تا به ابد تو را دوست دارم و از جنگی که میان من و تو فاصله انداخته است متنفرم.
قول میدهم دیگر خواندن چنین نامه های بلندی را به تو تحمیل نکنم.
دوستدار همیشگی تو
امیلی رز هالنت
@Eema_Ennea | #ادمین_گلسا