- برمیگردی.
بالاخره یک روز نگاهت حتی شده اتفاقی و زودگذر ؛ به عقب برمیگرده و تموم نسخه های قدیمی خودت رو کنار جوب ِ کنار خیابون ، یا نیمکت کنار بلوار ، میبینی.
یادت میاد که چطور بچگی میکردی و نابلدی به خرج میدادی.
یادت میاد که مهم نیست الان کجا ایستادی ؛ اونموقع لب پرتگاهی بودی که فکر میکردی زیر پات دیر یا زود خالی میشه.
چشمای خیس و خوشحال و نگران و ترسیدهیِ گذشتهیِ خودت رو تو نقشِ دیوار میبینی و همهچیز یادت میاد.
یادت میاد که هرگز هیچچیز رو یادت نرفته . .
هنوزم لب پرتگاهی ؛
اما اینبار آشنایی با تموم تیزی هایِ زمین زیر پات.
مهم نیست بیشتر اشتباه کردی یا نه ؛ مهم اینه تو هنوز اینجایی.
غمهاتُ بغل کن و بازهم خودت رو آمادهیِ چرخیدن تو این زمینی کن که نمیدونی در انتها کجا زیر پات رو قراره تهی کنه ؛
فعلا بیخیال این حرفا ؛ قهوهتُ بخور سرد نشه . .
#یاوههایمن
هیچوقت نتونستم به قلبم بفهمونم ببین ؛
هیچکس مطلقا برای تو نیست ، اون آدم فقط اجازه داده از کنارش بودن لذت ببری و چون تو دوسش داری ، دلیل نمیشه اونم حسش همین باشه .
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
شهادت هنر مردان خداست ...
تو زندگی همه ی ما ؛
یه شخصی هست که ب ظاهر فراموشش کردیم
ولی وقتی اسمش میاد نمیتونیم لبخند بزنیم:)))
برای هر کسی
یه اسم توی زندگیش هست که
تا ابد هر جایی اونو بشنوه
ناخودآگاه برمیگرده به همون سمت!
یا از روی ذوق...
یا از روی حسرت...
یا از روی نفرت...
التیـــام,🇵🇸
من لال شوم از تو به غیر از تو بخواهم ! #با_مخاطب
خوبه سوال بشه!!!
این که چرا وقتی میدونی عاشقته حرف از رفتن می زنی؟
التیـــام,🇵🇸
خوبه سوال بشه!!! این که چرا وقتی میدونی عاشقته حرف از رفتن می زنی؟
و بدتر اونکه توهم تحمله یه لحظه دوری شو نداری...
- میخوام متن نامه ای که امشب برات نوشتمُ بخونم ؛ گوش میکنی بهم؟
من خیلی زیاد سرت داد زدم .
خیلی وقتا تا سرِ حد مرگ اذیتت کردم.
میدونم که خیلی از شبا از پشت همین گوشی دلت و به طورِ ناخاسته شکستم.
تو اوجّ عصبانیتت زل زدم به چشمای مشکی و خمارت که مثل تیلههایِ قدیمیِ ،و از ته دلم خندیدم تا عصبیتر شی . .
گاهیام لج کردم تا حالتو بگیرم .
خیلی وقتا تو اوجِ عصبانیت زدم تو گوشت جوری محکم که دستِ خودم درد گرفته ؛ و تو فقط نگام میکردی و با لبخند میگفتی بزن بازم . .
و من میفهمیدم این جمله یعنی حواست بهم هست.
اون وقتایی که بیخودی قضیه هارو بزرگ میکردم و خودمم نمیفهمیدم چه مرگمه؛ اما تو با دقت و حوصله راجب همش باهام حرف میزدی و قول میدادی که درست میشه ؛ یا وقتایی که اشکام و پاک میکردی و فقط سکوت میکردی .
سکوت میکردی تا حرف بزنم و حالِ بدم رو میخریدی به جای دلداری دادن های مزخرف.
هیچوقت یادم نمیره وقتی دستم و تو حال بدِ خودت گرفتی و با چشمای قرمزت که حتی نا نداشتی حرف بزنی ؛ بهم گفتی بیا قدم بزنیم تا بهتر بشی . .
اما میدونم که میدونی قصدم چیه ؛ چون تو منُ از خودم بهتر میشناسی.
خواستم بدونی با تموم اینا من حاضرم زندگیمُ بدم تا چالِ کنار لبت همیشه مشخص باشه ؛ تا همیشه اون چشما برق بزنه از خوشحالی ، خواستم بدونی هواتو دارمُ هنوز مثل دانشجوهایِ عاشقِ ادبیاتِ زمانِ انقلاب ؛ برات نامه مینویسم :) .
#مخاطب_خاص
#یاوههایمن
#دردِ_دِل
#نامه
وقتی سر باباشو اوردن جلوش ؛ گفت :
دیر اومدی بابا ؛ دیگه دارم میمیرم ؛ میخوام پاشم دست به دیوار میگیرم ؛ از دخترت دیگه چیزی نمونده ؛)!
هدایت شده از • انتصار •
شرمنده ام که قبل محرم میخوندم
بزار محرم برسه واست قیامت میکنم
من شب سوم جونمو نذر رقیه ت میکنم ...
شب شهادت رو هم دیدیم و هنوز زنده ایم:)💔
کمی آرامتر از کربلا رفتنتان بگویید
اینجا جاماندهای در دلش داغ کربلا مانده'!💔
خانوم جآن
عزیزم که اومده بود حرمتون
برام تعریف کرد
گفت حرم خانوم رقیه
روی ضریح
زیر قبه ایشون
روی در و دیوار
تموم حرم پر از عروسک هایی
که نذر میکنن مردم
نذر عروسک
خانوم منم میخوام نذر کنم
تموم عروسک هایی که تا الان
نگه داشتم همشون مال شما
اگه شد قول میدم همه رو بیارم
بزارم تو حرمتون
راستی خانوم اون عزیز کرده
برام از اون عروسک ها یکی آورده
جریانش مفصله ولی اونم به جونم وصله
موهای طلایی
چشم های آبی
دامن و کت لی و کفش های صورتی
اگه میشه همین یکیو نگه دارم
اخه سوغاتو که پس نمیدن
خانوم جان شما
فقط عوض تموم عروسکام یه چیز
به من بدین
در گوشی به باباتون بگین
حالا که سرش به مهموناش گرمه
بگید هوای ما رو هم . . .
خانوم جان اصلا به باباتون بگین
جون منم با عروسکا مال شما
فقط یه بار خانوم
یه بار بهم اجازه بدن بیام کربلا
یه بار . . . 💔(:
اربعین نزدیکه
خیلیا جا موندن...
ببین،اگه نرفتی!
رقیه هم نرفت:)
رقیه هم تو خرابه ها جا موند💔
نامردا ما تو عالمِ بچگی
موز و گوجه سبز مدرسه نمیبردیم ؛ شماها
دلتون نخواد!
بعد حالا که یه عالم جامونده ، داغون ، مچاله شده نمیتونن بیان کربلا ؛
شما هی پیام میدید عازمم حلالم کنید و استوری میزارید « رسیدم کربلا ، الحمدلله » ،
« آقا ما رو خرید » و فلان . .
خب حالا دائم باید به رومون بیارین که مارو نخریدن؟!
که وصله ناجوریم؟!
هان؟
آره آره مارو نخریدن
اصن ما جنسِ بُنجلِ گوشه انبار
قشنگ به رخمون کشیده شد ؛ خوبه؟ :)
[ خطاب به تکتک آدمایِ این جهان ] .
التیـــام,🇵🇸
نامردا ما تو عالمِ بچگی موز و گوجه سبز مدرسه نمیبردیم ؛ شماها دلتون نخواد! بعد حالا که یه عالم جام
به قولِ معروف
خدا یاری کنه قلبی رو
که در آرزویِ چیزیه که در تقدیرش نیست . .
مثل رو به رویِ گنبد ایستادن برای خیلیامون .
بزار وصفِ حال بگم ؛ تا نفوذ کنه به عمقِ وجودت .
تصور کن تو دلت رختشورخونه راه افتاده ؛ همونجوری آشوبی ؛ سردرگمی ؛ پریشونی .
پاهات دردِ حرم گرفته ؛
مثل اون موقعی که بعد از سه روز پیاده روی اربعین ؛ میرسی تو بینالحرمین ، فقط دوست داری یه گوشه جا پیدا کنی ، زانوهاتو بغل کنی ، بشینیُ به گنبد خیره بشی تا خستگیت در بره .
تصور کن همه دارن جلوت حرف از پاسپورت و گذرنامه میزنن ؛ و تو حتی رفتنی هم نیستی .
نشستن دینارایِ عراقی رو میشمارن ، و تو از جلوی صرافی هم رد نشدی چون عازم نیستی .
واتساپ و اینستا رو باز میکنی ، از شدت دیدن لایوهای کربلا و راه اربعین ، چشمات خیس میشه و با هقهق گوشیتُ خاموش میکنی .
بزار خلاصه کنم حرفامو ، اونی که داری میری زیارتش ، رفیقِ دل شکستههاس ، امام حسینِ خستههاس .
خودش هواسش به جاموندههاش هست ؛ ولی توعَم یکم مراعات کن ، از پاسپورتت گرفته لبِ مرز ، تا غذایِ عراقی و آب ، تا صندلیِ اتوبوس و سنگریزههایِ زمین ، نیاز نیست استوری بزاری ، رگباری عکس و فیلم سند کنی تو چنلت .
تبلیغِ اربعین واجبِ و حواست باشه کوتاهی نکنی ، ولی یادت باشه که چندتا دونه عکس و فیلم هم کفایت میکنه ،
نیاز به رگباری سند کردنشون نیست .
شما داری برایِ زیارت میری ، نه شواف کردنِ سفرت .
این روزا ، هوایِ دلِ جاموندههارو داشته باشید .
همین و یاعلی .
#دلتنگی
#جامانده
#درد_دل