eitaa logo
پیروان امام خامنه ای 🇮🇷
2.1هزار دنبال‌کننده
30.4هزار عکس
22هزار ویدیو
19 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت بارگیری به دلیل درخواست زیاد فراهم نیست
نمایش در ایتا
12.8M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📌 لحظاتی ناب با رزمندگان غواص سوم دی ماه سال ۱۳۶۵ سالروز شهادت مظلومانه غواصان کربلای ۴ است... @Emam_kh
شب چهارم دیماه سالروز عملیات کربلای ۴ و سی و نهمین سالگرد شهادت شهید والامقام محمد حسین جهانبخشیان داورانی می باشد.پیکر این شهید غواص پس از ۱۵ سال به کشور بازگشت ......... اللهم صل علی محمد و آل محمد🌹🌷🌹 @Emam_kh
فعلا قابلیت بارگیری به دلیل درخواست زیاد فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔴رسانه‌های باکو نام دختر پزشکیان را از «زهرا» به «عایشه» تغییر دادند؛ عایشه حیدربابا خواند ▪️رسانه‌های باکو در پوشش خبری خود از حضور دختر رئیس‌جمهور ایران در یک کنفرانس بین‌المللی، نام او را به‌جای «زهرا پزشکیان» با عنوان «عایشه پزشکیان» منتشر کردند. یادم آمد شب سفر روحانی رییس جمهور وقت، اردوغان شخصا به وی تلفن زده و از درج خبری درباره دخترش مبنی بر شرکت در یک میهمانی مجلل در کانادا به نقل از رسانه‌های خود کانادا در باشگاه خبرنگاران جوان گله کرده بود. خبر به دستور دفتر ریاست جمهوری برداشته شد تا سفر تحت تاثیر عصبانیت اردوغان لغو نشود اما وقتی رسانه‌های باکو نام زهرا را به عایشه تغییر می‌دهند، صبح رییس جمهور ما زنگ می‌زند به الهام و تولد او را تبریک می‌گوید. تفاوت اینجاست. ✍ صدای قفقاز 🇮🇷 @Emam_kh
19.6M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
⭕️ ماجرای عجیب مرد مسیحی و امام هادی ( علیه السلام) 🎙 @Emam_kh
⭕️✍حکایتی بسیار زیبا و خواندنی 🌺🍃🍁🍃🍂🍃🍁🍃🍂🍃🍁 🍃 روزی کلاغی بر درختی نشسته و تمام روز خود را بیکار بود و هیچ کاری نمی کرد..! خرگوشی از آن جا عبور می کرد. از کلاغ پرسید: آیا من هم می توانم مانند تو تمام روز را به بیکاری و استراحت بگذرانم؟ کلاغ حیله گرانه گفت: البتّه که می تونی..!خرگوش کنار درخت نشست و مشغول استراحت شد . ناگهان روباهی از پشت درخت جَست و او را شکار کرد. کلاغ خنده زنان گفت: برای این که مفت بخوری و بخوابی و هیچ کاری نکنی ... باید این بالا بالا ها بنشینی..! @Emam_kh
فعلا قابلیت بارگیری به دلیل درخواست زیاد فراهم نیست
نمایش در ایتا
💠 استحباب خواندن سوره قدر و توحید در نماز 💬 مستحب است در تمام نمازها در رکعت اول، سوره إِنَّا أَنْزَلْناهُ و در رکعت دوم، سوره قُل هُوَ اللهُ اَحَدٌ خوانده شود. 🔹 نخواندن سوره قُل هُوَ اللهُ اَحَدٌ در هیچ یک از نمازهای شبانه‌روز مکروه است، همچنین تکرار یک سوره در دو رکعت از یک نماز، مکروه است، مگر سوره قُل هُوَ اللهُ اَحَدٌ . 📚 پی‌نوشت: رساله نماز و روزه آیت‌الله خامنه‌ای، مسأله 211 و 212 @Emam_kh
فعلا قابلیت بارگیری به دلیل درخواست زیاد فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍃🍃🍃 💗به تو مشغول💗 قسمت هفتاد و سه 🔹از مسجد بیرون می آییم. دخترخاله ها خوشحال از برنده شدن جایزه، تاکسی ای می گیرند و به خانه شان برمی گردند. ریحانه مرا تا دم خانه همراهی می کند: + ان شاالله که خیر باشه. بسپار دست خدا. نگرانش نباش. 🔸از همدیگر خداحافظی می کنیم. خانه مان مرتب تر از همیشه است. فرزانه و احمد، طبقه بالا هستند و قرار است دو ساعتی را همان جا بمانند. با کمک مادر، دوش می گیرم. لباسهایم را می پوشم. داخل اتاق پدر می نشینم. چشمانم به کتاب مسابقه مان می افتد که پدر برای تورق زدن، آن را از من گرفته بود. برگه سوالاتم را در دست می گیرم. روسری و چادری که ریحانه برایم دوخته است را سر می کنم. احساس می کنم زیر بال حمایتی دعایش قرار دارم و خوشحال از این حس، سوالاتم را مرور می کنم. 🔻مهمان ها می آیند و از لای در اتاق پدر که نگاه می کنم، مطمئن می شوم که خود سید جواد است. بعد از نیم ساعتی که صحبت می کنند و تعارف های معمول را انجام می دهند، مادر دنبال من می آید. با کمک عصا به اتاق می روم. پدر سید جواد از دیدن عصا جا می خورد. پدر جریان را برایش تعریف کرده است اما چرا جا خورده ، نمی دانم. کنار مادر می نشینم. احوال پرسی کرده و کمی صحبت می کنند. 🔹به اشاره پدر و به کمک مادر، از جا بلند می شوم تا آقا سید را برای صحبت های خصوصی و دونفره مراسم خواستگاری، به اتاق پدر راهنمایی کنم. لباسهایش مرتب تر از زمانی است که به کلاس می آید. می نشینیم. مثل همه خواستگاری هایم، منتظر می شوم تا خواستگار صحبت را آغاز کند. لحظاتی به سکوت می گذرد. می گوید: ^ خیلی شوکه شدم وقتی شنیدم تصادف کردین. ولی خداروشکر الان که دیدمتون حالتون چقدر بهتر شده و از اون حالت در اومدین خیلی خوشحالم. - خیلی ممنون. لطف دارید. ^ دیگه با نسیم خانم نیستید؟ چند بار حالتون رو ازش پرسیدم می گفت خبر نداره. - از وقتی این اتفاق برام افتاد، ارتباط ما هم قطع شده. ان شاالله تصمیم دارم دوباره از سر بگیرم. 🔸باز هم سکوت حکمفرما می شود. حوصله ام کمی سر رفته است. سکوت را مزه مزه می کنم. به کتاب مسابقه ایم که روی میز پدر است نگاه می کنم. سید انگار رد نگاهم را دنبال کرده است، می پرسد: ^ کتاب خوبیه؟ کتاب را به او می دهم. تورقی می کند و دوباره می پرسد: ^ کتاب خوبیه؟ - بله کتاب خوبیه. مسجد محلمون مسابقه از این کتاب داشت. ^ برنده شدید؟ - بله. 🔻صفحه ای از کتاب را نگاه می کند. می گوید: ^ نظر شما در مورد امام زمان چی هست؟ - در مورد امام زمان؟ امام دوازدهم ما شیعیان هستند. ^ نه منظورم اینه که الان وظیفه ما چی هست؟ اینجا نوشته یکی از وظایف منتظران دعا کردنه. این کار رو که ما خیلی می کنیم. 🔹خیلی ظریفانه توپ افتاد در زمین من و حالا من هستم که باید جواب بدهم. سعی می کنم این وضعیت را به نفع خودم برگردانم و نظر او را اول جویا شوم. می گویم: - بله دعا کردن هم یکی از وظایف ماست. مهم ترین وظیفه از نظر شما چی هست؟ ^ همین دعا کردن هست دیگه. وقتی امام بیان، همه چی درست می شه . ما باید دعا کنیم که امام بیان تا همه اشکالات درست بشه. من بعد نمازهام همیشه دعا می کنم که بتونم ایشون رو ببینم. - ببینین که چی بشه؟ ^ خوبه دیگه آدم امام زمانش رو ببینه. - بله خوبه. منتهی وقتی خوبه که امام زمان از آدم راضی باشن. اگه ناراضی باشن که دیدنشون جز شرمنده شدن چیزی برامون نداره. داره؟ 🔸پاسخی نمی دهد. ادامه می دهم: - از طرفی، درسته که تشکیل حکومت عادلانه و مهدوی مهمه و فقط از دست امام زمان بر می یاد ولی بالاخره این حکومت نیاز به افراد صالح هم داره یا نه. این افراد صالح چه کسایی هستند؟ ما فقط با دعا باید کمک اماممون بکنیم ؟ به نظرم علاوه بر دعا باید سعی کنیم خودمون هم خوب تر از خوب بشیم و با این کار، به ظهور آقا کمک کنیم. 🔻باز هم پاسخی نمی دهد و فکر می کند. احساس می کنم در موضع ضعف قرار گرفته است. برای اینکه این حالت را درست کنم می گویم: - این ها مطالبی بود که توی اون کتاب نوشته. به نظرم کتاب خوبیه. دید من رو که نسبت به خیلی مسائل درست و تکمیل کرد. ^ می تونم ببرم بخونم؟ - بله خواهش می کنم. از جا بلند می شود و می گوید: ^ اگه اجازه بدید بعدا دوباره مزاحم بشیم؟ - خواهش می کنم. 🔹پدر کتاب را در دستانش که می بیند، نگاهی به من می اندازد. خداحافظی می کنند و با مشایعت پدر از خانه خارج می شوند. مادر می پرسد: = زود اومدید بیرون. چطور شد؟ خوب بود؟ - اصلا بحث خاصی نکردیم. حرف از امام زمان و وظایف منتظران شد. کتاب مسابقه خواستن که بخونن منم دادم بهشون. = خیر باشه. مادر ظرف ها را جمع می کند و من هم کمک می کنم.