eitaa logo
پیروان امام خامنه ای 🇮🇷
2.2هزار دنبال‌کننده
26هزار عکس
17.2هزار ویدیو
14 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
این داستان کوتاه تلنگری هست برای همه ما! 😞 یه لیوان نسکافه از فلاسک ریختم و مانتوی سفیدمو پوشیدم و سلانه سلانه از پله ها رفتم پائین، توی پاگرد طبقه ی اول دیدمش، از همراهای بیمارا بود لابد، نشسته بود روی پله ها، سر و وضعش اونقدری به هم ریخته بود که حتی توی بیمارستانم عجیب به نظر برسه، از چشمای قرمز و پف کرده ش معلوم بود گریه کرده، صورتش هنوز خیس بود... سرشو هر از گاهی محکم میکوبید به دیواری که بهش تکیه کرده بود و با صدای گرفته و خش دارش بی رمق زیر لب چیزی میگفت. باید بی تفاوت از کنارش رد میشدم و به راهم ادامه می دادم اما نتونستم؛ نزدیک تر رفتم و با احتیاط گفتم: "حالتون خوبه؟!" سرشو بلند کرد و نگاه بی تفاوتی انداخت بهم، یخ بندون بود توی چشماش! لیوان نسکافه رو گرفتم سمتش "میخورین؟! نسکافه ست!" دو قطره اشک از چشماش چکید پایین ولی با ذوق خندید "نسکافه دوست داره، ولی این اواخر نمیخورد، میترسید بچه مون رنگ پوستش قهوه ای بشه!" بلند زد زیر خنده، سعی کردم بخندم دوباره به حرف اومد: "همه چی خوب بودا، خوشبخت بودیم! زن داشتم، یه خونه ی نقلی داشتم، بچه مونم داشت به دنیا می اومد، همه چی داشتم. ولی امروز صبح که بلند شدم دیگه هیچی نداشتم! بهش گفتم، من پسر میخوامااا، رفتیم سونوگرافی، دختر بود! به شوخی گفته بودم ولی جدی گرفته بود، دیشب قبل خواب پرسید: حالا که پسر نیست دوستش نداری بچه مونو؟! در دهنمو گِل بگیرن که به مسخره گفتم نه که دوستش ندارم، بعد زایمانت خودت و دخترتو جا میذارم توی بیمارستان و فرار میکنم خودم! چیزی نگفت، به خدا جدی نبود حرفام، فکر کردم میفهمه از سر شوخیه همه ش، ولی نفهمیده بود... ناشکری که نکردم من آخه خدا، از سر خریت بود فقط! صبح که بیدار شدم دیدم خون ریزی کرده توی خواب، درد داشته ولی صداش در نیومده، جفت از رحم جدا شده بود، تا برسونمشون بیمارستان هم زنم از دست رفته بود، هم بچه م..." "یه حرفایی رو نباید زد، هیچ وقت! نه به شوخی، نه جدی... منه خر آخه از کجا میدونستم دلش اونقدری از یه حرفم میشکنه که سر مرگ و زندگیشم باهام لج کنه و از درد بمیره ولی بهم نگه! صدام نکنه! " "آخرین بار نشد بهش بگم چقدر دوستشون دارم، هم خودشو، هم دخترمونو... فکر میکردم حالا حالاها فرصت هست، ولی یهویی خیلی دیر شد، خیلی" برای گفتن یه حرفایی همیشه زوده، خیلی زود ... برای گفتن یه حرفائیم همیشه دیره، خیلی دیر... حواست به دیر و زودای زندگیت باشه همیشه؛ عقربه های ساعت با اراده ی تو به عقب برنمیگردن! ✍🏻 طاهره اباذری هریس @Emam_kh
🔰 نیروهای مسلح و حافظ امنیت، مراقب فتنه باشند 🔻 رهبر انقلاب: آن چیزی هم که مخصوص نیروهای مسلح و نیروهایی حافظ امنیت است در این زمینه، این است که مراقب فتنه باشند، در قرآن یک جا میفرماید «الفِتنَةُ أَشَدُّ مِنَ القَتلِ»، یک جا میفرماید «الفِتنَةُ أَكبَرُ مِنَ القَتلِ»، «أَشَدّ» یعنی سخت‌تر، «أَكبَر» یعنی بزرگ‌تر. کشتار چیز بدی است، نامطلوب است اما فتنه از او بدتر است. خب اگر فتنه از قتل بدتر است پس بایستی نیروهایی که حافظ امنیت هستند آرایش و نظم لازم را برای مقابله‌ی با فتنه هم بگیرند. ۱۳۹۸/۸/۸ @Emam_kh
مصرف شیرۀ انگور بصورت شربت یا بعنوان صبحانه بهترين علاج کمخونی است 👌 شیره انگور بسیار مقوی است و برای افرادیکه بر اثر بیماری یا عمل جراحی ضعیف شده اند بسیار مفید است
فرازے از وصیت نامه شهید خواهر عزیزم هرگاه خواستی از حجاب خارج شوی☝️و لباس اجنبی♨️ را بپوشی به یاد آور که 👈 اشک امام زمانت را جاری می‌کنی،😔 به خون‌های پاکی که ریخته شد برای حفظ این وصیت خیانت میکنی،😞 به یاد آور که غرب را در تهاجم فرهنگی‌اش یاری می‌کنی فساد را منتشر می‌کنی و توجه جوانی که صبح و شب سعی کرده نگاهش را حفظ کند جلب می‌کنی،🍃 به یاد آور حجابی که بر تو واجب شده تا تو را در حصن نجابت فاطمی حفظ کند تغییر می‌دهی، تو هم شامل آبرویی، ⛔️بعد از همه اینها اگر توجه نکردی، هویت شیعه را از خودت بردار... شهید علاء حسن نجمه @Emam_kh
🔴 محکم‌تر_از_فولاد 🔹 زمانی که استاد حسن_عباسی با شکایت دولت روحانی زندانی شد خیلی‌ها می‌گفتند شکایت از وی و زندانی کردنش، ضربه جدی بود به حیثیت دولت روحانی و وزیر اطلاعاتش! 🔸حالا که استاد بعد از تحمل یک سوم حبس تعزیری باتوجه به قوانین قضایی آزاد و از طرفی مدیر آمدنیوز دستگیر شد و آبروی خیلی‌ها رفته، ببینید موج دعوت از استاد عباسی عزیز چگونه دانشگاه‌ها، حوزه‌ها و مساجد را فراخواهد گرفت. حالا همه مردم در سراسر کشور می‌خواهند از عباسی بشنوند که بالاخره ارتباط برخی با آمدنیوز و ضدانقلاب چه خواهد شد؟ 🔹این دو ماه حبس نه تنها عباسی را ذلیل نکرد بلکه او را عزیز کرد، چرا که قرآن گفته: العزة لله و للرسول و للمومنين. این دو ماه حبس نه تنها عباسی را سست نکرد که او را از پولاد سخت‌تر و از کوه راسخ‌تر کرده. این دوماه عباسی را از انقلابی‌گری پشیمان نکرده بلکه گور لیبرال‌ها را کَنده! 🔸امام صادق علیه‌السلام، "مؤمن" را محکم‌تر از فولاد  توصیف می‌کند: "انّ المؤمنَ أشدُّ مِن زُبَرِ الحدیدِ": "مؤمن محکم‌تر از فولاد است"، چرا؟ برای اینکه "چون آهن اگر داخل آتش بیفتد تغییر پیدا می‌کند، اما مؤمن اگر کشته شود، و باز زنده شود، و باز کشته شود، هرگز تغییری در قلبش پدید نمی‌آید." داود_مدرسی_یان @Emam_kh
‼️طهارت و نجاست غساله 🔷س 1890: آیا ـ آبی که هنگام تطهیر از شیء جدا می شود یا ترشح می کند، ـ پاک است؟ ✅ج: اگر تطهیر با آب_قليل انجام ‌شود،‌ غساله آن نجس است، و اگر با آب متصل به کر انجام شود، در صورتی که عین_نجاست در غساله آن نباشد، پاک است. @Emam_kh
اولین پنجشنبه ماه ربیع الاول و ياد درگذشتگان😔 🌹 اَللّهُمَّ اغفِر لِلمُومِنینَ وَ المُومِنَاتِ وَ المُسلِمینَ وَ المُسلِمَاتِ اَلاَحیَاءِ مِنهُم وَ الاَموَاتِ ، تَابِع بَینَنَا وَ بَینَهُم بِالخَیراتِ اِنَّکَ مُجیبُ الدَعَوَاتِ اِنَّکَ غافِرَ الذَنبِ وَ الخَطیئَاتِ وَ اِنَّکَ عَلَی کُلِّ شَیءٍ قَدیرٌ بِحُرمَةِ الفَاتِحةِ مَعَ الصَّلَوَاتِ 🙏 التماس دعا 🙏 🌸✨در اولین پنجشنبه ماه ربیع الاول یاد کنیم از پدران و مادران آسمانی با ذکر فاتحه و صلوات🌸🙏 روحشون قرین رحمت الهی @Emam_kh
💕🍃💕🍃💕🍃💕🍃💕 رمان_عشق_باطعم_سادگی قسمت_‌43 یادم رفته بود دلخوربودنم با لبخند یک قدم عقب رفتم و به صورتش نگاه کردم! _ببخشید دیدم داری میری فکر کردم لابد با خودت گفتی من رفتم! اومدی دنبال من؟ به موهاش دست کشید و با کمی مکث گفت:خب راستش آره! باهاش هم قدم شدم و بیرون اومدیم که گفت:یکی از مشتری هامون ماشینش اینجا خاموش کرده بود زنگ زد اومدم اینجا... میدونستم امروز کلاس داری گفتم منتظرت بمونم باهم بریم ولی اصلا حواسم به سرووضعم نبود کاش نمی.... صدای پراز تردیدش رو نمی خواستم!! سرخوش پریدم وسط حرفش _مرسی که موندی باهم بریم نگاهش رو چرخوند توی صورتم و روی چشمهام ثابت شد و آروم گفت : _ماشین ندارم لحن امیرعلی کنایه داشت! نگاهی به خیابون خلوت انداختم _چه بهتر با اتوبوس میریم اتفاقا خیلی هم کیف داره! نگاهش میخ چشمهای خندونم بود _با این سرو وضعم با من سوار اتوبوس میشی؟ یک قدم عقب عقب رفتم!امیرعلی وایساد! دستموزدم زیرچونم ومتفکرانه نگاش کردم _مگه سرو وضعت چشه؟ شروع کردم به تکوندن خاک شلوارش و لباسش _ فقط یکم خاکی بود که الان حل شد لکه لباست هم که کوچیکه هنوزم نگاهش مات بود و خودش ساکت ... به دستهاش نگاه کردم _بریم یه آب معدنی بخریم دستهات روبشور بریم که از آخرین سرویس اتوبوس جا میمونیم ها! نفس عمیق بلندی کشید _محیا؟؟ لبخند نمی افتاد از لبم _بله آقا؟ سرش رو تکون داد _هیچی! یه شیشه آب معدنی کوچیک خریدو من روی دستهاش آب ریختم و کمک کردم تا اون لکه سیاه و چرب کف دستش که بی صابون پاک نمیشد از بین بره! دستهای خیسش رو تکوند که من لبه چادرم رو بالا آوردم و شروع کردم به خشک کردن دستهاش ... خواست مانع بشه که گفتم: _چادرم تمییزه!! صداش گرفته بود _ می دونم نمی خوام خیس بشه! _ خب بشه مهم نیست! هوا سرده دستهات خیس باشه پوستت ترک می خوره! بی هوا دستهام رو محکم گرفت _بهتری؟ چین انداختم به پیشونیم ولی لحنم تلخ نبود بیشتر مثل بچه ها گله کردم! _چه عجب یادت افتاد ...خوبم بی معرفت! فشار آرومی به دست هام داد _ببخشید راستش من ... -باز چی شده امیرعلی؟! اون شب حرف بدی زدم که به دل گرفتی؟ لبهاش رو برد توی دهنش و باناراحتی روی هم فشارشون داد که رنگ دور لبش سفید شد! - نه محیاجان نه.... -پس چرا بازم یکدفعه ... !؟ پریدوسط حرفم: _بهت می گم ولی الان نه ...بریم؟! به نشونه موافقت لبخند نصفه نیمه ای زدم و همراه امیرعلی قدم هام رو تند کردم تا به ایستگاه اتوبوس برسیم چون آخرین خط داشت میرفت!! ⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘
💕🍃💕🍃💕🍃💕🍃💕 رمان_عشق_باطعم_سادگی قسمت_‌44 مثل بچه ها پاهام رو تکون میدادم واز شیشه بزرگ به بیرون خیره شده بودم و امیرعلی ساکت و متفکر کنارم نشسته بود... آروم گفتم: امیرعلی؟؟ بدون اینکه تغییری تو مسیر نگاهش بده آرومتر از من به خاطر سکوت اتوبوس ومسافرای کمترش گفت:جونم؟! لبهام به یک خنده باز شد و یادم رفت چی می خواستم بگم! به خاطر سکوتم سربلند کردو با پرسش به چشمهام خیره شد... باصدایی که نشون میداد خوشحال شدم از جونم گفتنش گفتم: میشه دستت رو بگیرم؟؟! لبخند محوی جا خوش کرد کنج لبش ... به جای جواب انگشتهاش رو جا کرد بین انگشتهام و دستم رو فشار نرمی داد هنوز نگاهش روی صورتم بود و حالا چشمهامم خوشحالیم رو نشون میداد لب زدم_ ممنون نگاهش رو دوخت به دستهامون و انگشت شصتش نوازش می کرد پشت دستم رو! - من ممنونم خواستم بپرسم چرا ولی وقتی سرچرخوند نگاهش بهم فهموند الان نباید چیزی بپرسم! بالشت و پرت کردم سمت عطیه _جمع کن دیگه اون کتابها رو حوصله ام سررفت باته مدادش شقیقه اش رو خاروند -_برم کفگیربیارم برات هم بزنیش سر نره -بامزه! خوشحال از اینکه جواب سوال تستیش رو پیدا کرده گفت: _ببینم تو امروز میزاری من چهارتا تست بزنم یانه؟ -جون محیا امروز بیخیال این کتابهای تست شو... تو که می خواستی کله ات و بکنی تو کتاب بیخود کردی دعوتم کردی ابروهاش رو بالاداد _مگه من دعوت کردم مامانم دعوتت کرده حالا هم خفه ببینم چی به چیه! اصلاتو چرا اینجایی؟! پاشو برو پیش امیرعلی.. پوفی کردم _نهار که خورد سریع رفت تعمیرگاه عطیه _خب برو پیش مامان بابا! -به زور می خوای از اتاقت بیرونم کنی نه؟!عمه و عمو خوابیدن.. اوفی کرد و اومد چیزی بگه که صدای زنگ در خونه بلند شد – آخیش پاشو برو شوهرت اومد! لبخند دندونمایی زدم _ چه بهتر تو هم این قدر تست بزن که جونت درآد! بالشت و برداشت پرت کنه سمتم که سریع دویدم بیرون و همون طور پا برهنه کف حیاط سرد دویدم و بدون اینکه بپرسم کیه درو باز کردم ! امیرعلی با دیدنم ابروهاش بالا پرید و سریع اومد تو خونه و درو بست _محیا؟! این چه وضعیه؟! تو اصلا نپرسیدی کیه و همینجوری درو باز کردی؟!.. اومدی و من نبودم!! اونوقت قرار بود چیکار کنی؟ لحن سرزنشگرش باعث شد به خودم نگاهی بندازم ... هینِ بلندی گفتم روسری و چادر که نداشتم لب پایینم و گزیدم و مثل بچه ها سرم و انداختم پایین: _ببخشید حواسم نبود! چونه ام رو گرفت و سرم وبالا آورد _خب حالا دفعه بعد حواست باشه لبخندی زد _حالا چرا پا برهنه...؟! تو خونمون دمپایی پیدا نمیشه؟! لبخند دندون نمایی زدم _از دست عطیه فرار کردم می خواست با بالشت من و بزنه! خندید –امان از شما دوتا ...حالا بیا بریم تو خونه... پاهات یخ زد! رفتیم سمت اتاقش _راستی چه زود اومدی بعد نهار این قدر باعجله رفتی گفتی کار داری که گفتم دیگه نمیای در چوبی رو باز کردو منتظر شد من اول برم _کارم و انجام دادم و اومدم چون می خواستم باهات حرف بزنم هم متعجب شدم ..هم خوشحال ...!! کف اتاق نشستم و به بالشت پشت سرم تکیه دادم _راجع به چی اونوقت؟! به لحن فضولم خندید و شروع کرد به باز کردن دکمه های لباسش _میگم... اجازه بده لباسم و عوض کنم نیم خیز شدم _برم بیرون؟! خم شد... با یک خنده که حاصل تعارف الکی من بود بینی ام رو کمی کشید!! _نمیخواد بشین! از لحن شیطونش خنده ام گرفت... امروز چه قدر عجیب شده بود امیر علی و چه قدر خوب!! نگاهم و دوختم به فرش و سربلند نکردم.... ⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘ادامه دارد......
‍ 🚫 کبیره‌ای به نام غیبت❗️ 😡😠 از اون کبابی‌ای که گوشتِ خر به مردم میداد، تا آخر عمر نمیگذری. حالا اگه گوشت سگ، یا حتّی گوشت آدم میداد، چیکار میکردی؟؟! دور و برت رو نگاه کن.👀 خیلی‌ها دارند گوشتِ آدمِ مرده به خوردت میدند!! 📖 يٰا أَيُّهَا اَلَّذِينَ آمَنُوا ... لاٰ يَغْتَبْ بَعْضُكُمْ بَعْضاً أَيُحِبُّ أَحَدُكُمْ أَنْ يَأْكُلَ لَحْمَ أَخِيهِ مَيْتاً فَكَرِهْتُمُوهُ وَ اِتَّقُوا اَللّٰهَ إِنَّ اَللّٰهَ تَوّٰابٌ رَحِيمٌ (حجرات/۱۲) 👈 اى کسانى که ایمان آورده اید .... بعضى از شما غیبت بعضى دیگر را نکند؛ آیا کسى از شما دوست دارد که گوشت برادر مرده‌اش را بخورد؟ از آن کراهت دارید. پس از خدا بترسید، که خدا توبه پذیر مهربان است. (حجرات/۱۲) طنز_تلخ ☝️ مورد داشتيم طرف سوسيس کالباس نميخورده، میگفته گوشتش مطمئن نيست. 👈 بعد راحت غيبت ميکرده، انگار گوشت میّت مطمئنه.😔😔😔 📢 "زیباترین رژیم، دست کشیدن از خوردنِ گوشت مردم است". 👈 "غیبت نکنیم" 🔹 به خاطر همین بزرگان فرمودند که: 👈 "یکی از مراقباتِ انسان این است که صادرات و واردات دهانش را مراقب باشد". 📢 بیائید در مجلسِ غیبت، غیبت کنیم (حضور نداشته باشیم). ❌ چرا غیبت⁉️ 🔸 هرگاه عیبی در من دیدی به خودم خبر بده، نه کس دیگه، چون تغییر اون عیب دست منه.. 🔹 کار اوّلت ثواب داره و نصیحت است، اما گزینه دوم غیبت حساب میشه و گناه_کبیره است... 🔸 چرا موقعی که چیز منفی در کسی می‌بینیم، جز خودش همه را خبر دار میکنیم...؟!؟ 🔹 نصیحت کن، امّا رسوا نکن... 🔹 سرزنش کن، امّا جریحه‌دار نکن... 🗣 بهشت؛ وعده دور از دسترسی نیست، اگر بی‌بهانه خوب باشیم... ☝️ یادمان باشد: روز قیامت نیکی‌هایمان را به محبوبترین فردِ زندگیمان نخواهیم داد، .امّا مجبور می‌شویم نیکی‌هایمان را به کسی بدهیم که از او متنفر بودیم، کسی که غیبتش را کرده‌ایم. 🍂اللّهمَّ‌عَجِّلْ‌لِوَلِیِّڪَ‌الفَرَج🍂
پیشنهاداتی برای درمان بیماری ام اس 💠مصرف روزانه 7 عدد انجیر خشک خیس‌ خورده برای مبتلایان به ام‌اس مفید است، همچنین استفاده از زیتون و روغن آن به این اشخاص پیشنهاد می‌شود 💠ماساژ بدن به‌ ویژه نواحی که دچار بی‌حسی شده است با روغن‌هایی گرم مانند زیتون و نمک دریا ، روغن بنفشه پایه زیتون، روغن سیاهدانه و پماد مفاصل برای مبتلایان به ام‌اس سودمند است 💠 بهتر است که از عطرهای طبیعی و گرم مانند گل‌محمدی یا نرگس استفاده کنند. طب تبریزیان @Emam_kh
🌺🌺🌺آموزش بافتنی🌺🌺
مدل قلب توری رج ۱)؛حاشیه،(شش دانه زیر،یک ژوته،دوتا یکی،پنج تا زیر،)داخل پرانتز تکرار رج۲):این رج وتمام رجهای زوج هر چه دیدیم ژوته ها سوراخ دار رج۳):حاشیه ،چهار دانه زیر،دوتایکی،یک ژوته،یکی زیر،یک ژوته ،دوتایکی،چها تا زیر رج۵):حاشیه،سه تا زیر،دوتایکی،یک ژوته،سه تازیر،یک ژوته،دوتایکی،سه تازیر رج۷):حاشیه،دوتازیر،دوتایکی،یک ژوته،پنج تازیر،یک ژوته،دوتایکی،دوتازیر رج۹):حاشیه،یکیزیر،دوتایکی،یک ژوته،هفت تازیر،یک ژوته دوتایکی،یکی زیر رج۱۱):حاشیه،دوتا یکی،یک ژوته،چهارتازیر،یک ژوته،دوتایکی،سه تازیر،یک ژوته،دوتایکی رج۱۳):حاشیه،یکی زیر،یک ژوته،دوتایکی،یکی زیر،دوتایکی،یک ژوته،یکی زیر،یک ژوته،دوتایکی،یکی زیر،دوتایکی،یک ژوته،یکی زیر رج۱۵):حاشیه،دوتازیر،یک ژوته،سه تایکی،یک ژوته،سه تازیر،یک ژوته،سه تایکی،یک ژوته،دوتازیر این پانزده رج تکراربا این تفاوت چندرج ساده بافی کرده بعد مدل را می بافیم این مدل مناسب پتو،سیسمونی....می باشد @Emam_kh
✨از بیانیه لوزان درس بگیریم و اعتماد نکنیم 🔹این ایام که معاون اول و رئیس دفتر رئیس جمهور در نسبت‌هایی خلاف واقع، مدعی تایید لوایح FATF از سوی رهبر انقلاب و شورای نگهبان شده‌اند، خاطره شب ۱۴ فروردین ۹۴ برایم تداعی می‌شود. 🔹آن شب، توافق لوزان انجام شده بود و تیم ایرانی در بیانیه‌ای مدعی شده بود "هیچ یک از تأسیسات و فعالیت‌های مرتبط هسته‌ای متوقف، تعطیل و یا تعلیق نمی‌شود"، "همه تحریم‌های اقتصادی و مالی چندجانبه اروپا و یک‌جانبه آمریکا از جمله تحریم‌های مالی، بانکی، بیمه، سرمایه گذاری و تمامی خدمات مرتبط با آنها در حوزه‌های مختلف از جمله نفت، گاز، پتروشیمی و خودرو سازی فوراً لغو خواهند شد" و ده‌ها ادعای رویایی دیگر. همان بیانیه‌ای که برخی را جوگیر کرد و پیام تبریک صادر کردند. 🔹اما بیانیه تیم ایران تنها بیانیه‌ای نبود ‌که چارچوب توافق آینده(برجام) را تشریح کرد. بیانیه‌ای هم آمریکایی‌ها منتشر کردند که یک بیانیه کاملا سیاه بود. آمریکایی‌ها در بیانیه خود آورده بودند که "ایران موافقت کرد تقریبا دو سوم فعالیت های هسته ای خود را کاهش دهد"، "اگر ایران به تعهدات خود عمل کند، در تحریم‌ها تخفیف (Relief) شامل حالش می شود، اما ساختار تحریم های آمریکا باقی می‌ماند" و ده‌ها خبر تلخ دیگر. 🔹همان شب یادداشتی با عنوان "بیانیه ایرانی خوب، بیانیه آمریکایی بد" منتشر کرده و از وزارت خارجه خواستم اگر ادعاهای آمریکا صحت ندارد، رسما آنها را تکذیب کند. اما چنین نشد و گذشت زمان نشان داد متاسفانه تک تک گزاره‌هایی که آمریکایی‌ها در بیانیه لوزان آورده بودند، واقعیت برجام بوده است. دو سوم فعالیت‌های هسته‌ای ایران کاهش یافت، ساختار تحریم‌ها باقی ماند، تحریم‌ها لغو نشدند، بلکه در تحریم‌ها تخفیف‌هایی بی‌خاصیت داده شد آنهم نه به شکل فوری که تیم ایرانی ادعا کرده بود، بلکه دقیقا همانگونه که آمریکا گفته بود، پس از انجام تعهدات ایران. 🔹بعدها با اشاره به دو بیانیه متفاوت لوزان، به یکی از دوستان می‌گفتم ظاهرا در آمریکا حساب و کتابی هست. اینطور نیست که تیم مذاکره‌کننده‌اش شعاری بدهند و نتیجه چیزی دیگر باشد. اما اینجا حساب و کتابی در کار نیست. می‌بافند و صوت و است و کف و تبریک و بعد، واقعیات متفاوت و تلخ و خسارت‌بار. 🔹این ایام درباره FATF همان داستان‌ها در حال تکرار است. آمریکایی‌ها و FATF می‌گویند این استانداردها برای جلوگیری از دور زدن تحریم‌هاست، اما دولت آقای روحانی بدون اینکه تضمینی بدهد، مدعی است اگر FATF را بپذیریم، روابط بانکی ما عادی می‌شود و اگر نپذیریم، ارتباط مالی ما با دنیا قطع می‌شود. و صد البته در کمال تاسف آمریکایی‌ها دقیقا مانند لوزان دقیق حرف می‌زنند و تیم دولت خلاف می‌گوید. یا جاهل‌اند، یا خدای ناکرده قصد دیگری دارند. الله اعلم. اما اینکه رئیس دفتر رئیس جمهور می‌گوید تحریم‌ها موقت است و رفع خواهد شد، یعنی آقایان خیال مذاکره در سر دارند و من تردید ندارم خودتحریمی با FATF کلید اجبار کشور برای ورود به اتاق مذاکره است. 🔹ماجرای برجام اما با FATF یک تفاوت اساسی دارد و آن اینکه نهادی چون مجمع تشخیص مصلحت نظام، محکم در برابر این خسارت_محض_دوم ایستاده و زیر بار شعارها و وعده‌های پوچ و بدون ضمانت دولتی‌ها نمی‌رود. رسانه‌هایشان بسیج شده و چون گذشته مشغول بزک هستند. شاید بازهم روزی اعتراف کنند که FATF را هم بزک کردیم، اما دیگر نباید فریب خورد. باید پشت اعضای مجمع ایستاد و از ورود کشور به یک باتلاق دیگر جلوگیری کرد. باید محکم به آقایان گفت، عرضه مدیریت ندارید، استعفا هم نمی‌خواهد بدهید، با صندلی‌های گرم ریاست بچسبید، اما لااقل با حفظ سمت! کار را به کاردان بسپارید تا کشور معطل نماند. سید_یاسر_جبرائیلی @Emam_kh
♦️خـــداوند مے فرماید : هرچه دیدے هیچے مگو ! من هم هرچه دیدم هیچے نمیگم ... یعنے تو در مصائب صبور باش و چیزے نگو، منم در خطاهایت چیزے نمیگم ! هرچه درد را آشکارتر کنے، دوا دیرتر پیدا میشود... اگر با ادب بودے و چیزے نگفتے راه را نشانت میدهد ... باید زبانت را کنترل کنے ولو اینکه به تو سخت بگذرد ؛ چون با بیانش مشکلاتت رو چند برابر میکنے ! 🔹صـــــبور باش راه باز مے شود
هر شب پیش از خواب به خود یادآور شو ڪه قدرتے شگرف و عظیم براے تڪیه ڪردن وجود دارد ڪه دلت را محڪم نگاه میدارد و آن خداست..... 🌸🌸شبتون پراز آرامش🌸🌸 @Emam_kh
❥⇄🍂✨💛✨🍂⇄❥ سلام_پدر_مهربانم سلام_آقای_من سلام_امام_زمانم 😔فلسفه ی تنهایی را ✨هر چقدر هم که خوب ببافند.. باز هم بی قواره بر تن آدم زار می زند! 🕊بی تو 😔همه تنهاییم.. 💛✨مهدی جان✨💛 🍂عجل علی ظهورک @Emam_kh
✍امام سـجـاد ( علیه السلام ) در شگفتم از کسی که از خوردن غذایی که برایش ضرر دارد پرهیز مےکند اما از گناه که به او زیان مےرساند پرهیز نمےکند 📚میزان الحکمه جلد۴ موضوع جلسه= بردن آبروی مؤمن رئیس جلسه= شـیـطـان دبیر جلسه= نفس اماره منشی جلسه= هوای نفس زمان جلسه= وقت بیکاری مکان جلسه= هر جا خدا فراموش شود پذیرایی جلسه= گوشت مردار برادران دینی
🌷سلام صبح زیباتون بخیر ان شاالله امروزتون پراز خیر و برکت باشه الهی امروز یکی از بهترین روزای زندگیتون باشه 🌷حال دلتون خوب خوب شروع روز تون عالی وپُر برکت @Emam_kh
✨﷽✨ ✅آیا اگر از گناه اجتناب کنیم و منتظر واقعی باشیم، امام زمان به دیدار ما می‌آید؟ ✍قطعاً گناه‌کردن، مهم‌ترین علّت محرومیت از امام زمان است. امام مهدی علیه‌السلام نیز در توقیع (نامه) شریفشان به شیخ مفید می‌فرماید: «ما را از ایشان چیزی محبوس نکرده است، مگر گناهان و خطاهایی که از ایشان به ما می‌رسد و ما آن را ناخوش می‌داریم و از ایشان نمی‌پسندیم».[۱] آیت‌الله بهجت نیز بیان فرموده‌اند: «اگر می‌خواهید بدانید که چرا به آن حضرت دست‌رسی ندارید؟ جواب شما این است که چرا به انجام واجبات و ترک محرمات ملتزم نیستید؟ او به همین از ما راضی است؛ زیرا «اورع الناس من تورّع عن المحرمات؛ پرهیزکارترین مردم کسی است که از کارهای حرام بپرهیزد».[۲] ترک واجبات و ارتکاب محرمات، حجاب و نقاب دیدار ما از آن حضرت است».[۳] بنابراین، اگر ما از گناه اجتناب کنیم و منتظر واقعی باشیم، به مقامی می‌رسیم که غیبت و حضور برایمان فرقی ندارد. امام سجاد علیه‌السلام به ابوخالد کابلی می‌فرماید: «ای ابوخالد! به‌درستی که مردمان زمان غیبت حضرت مهدی؛ آنان که معتقد به امامت هستند و در انتظار ظهور او به‌سر می‌برند، با فضیلت‌ترین مردمان همه زمان‌ها هستند؛ به دلیل اینکه خداوند متعال، عقل و فهمی به آنان عنایت کرده که غیبت در نزد آنان به منزله ظهور و مشاهده گشته است».[۴] از این‌رو، در حدیث دیگری امام صادق علیه‌السلام می‌فرماید: «من سرّه ان یکون من اصحاب القائم فلینتظر و لیعمل بالورع و محاسن الاخلاق؛ هر کس دوست دارد که از یاران حضرت قائم گردد، باید که منتظر باشد و در عین حال به پرهیزکاری و اخلاق نیکو مشغول گردد». بنابراین، اگر کسی ترک گناه کند و منتظر امامش باشد، از یاران واقعی حضرت به شمار می‌آید. آن‌گاه اگر بزرگ‌ترین توفیق الهی او را دریابد، غیبت و ظهور حضرت برایش تفاوت نخواهد داشت. اما این طور نیست که اگر کسی گناه نکند و اهل تقوا باشد حتماً امام زمان به دیدار او بیاید، بلکه دیدار با حضرت مهدی علیه‌السلام بر مبنای مصالحی است که خود حضرت تشخیص می‌دهند. 📚منابع ۱. بحارالانوار، علامه مجلسی، ج۵۳، ص۱۷۶ ۲. کافی، کلینی، ج۲، ص۷۷. ۳. شش‌صد نکته از محضر آیت‌الله بهجت، ص۳۶۲. ۴. بحارالانوار، علامه مجلسی، ج۵۲، ص۱۲۲. 【 الّلهُــمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَــــ الْفَــرَج 】 @Emam_kh
تأثیر_اخلاص 🍃یک روز امیر سپهبد صیاد شیرازی از من پرسید: "فلانی! میزان شرکت رزمنده ها در نماز جماعت چطوره؟" 🍁گفتم: "اکثر رزمنده ها در نماز جماعت ظهر و مغرب شرکت می کنن، ولی تعداد شرکت کنندگان در نماز جماعت صبح کمه." 🌹ایشون گفت: "به همه اعلام کن فردا قبل از اذان صبح در حسینیه حاضر باشن." صبح همه در حسینیه حاضر شدن. ✨امیر بلند شد و گفت: "برادران! شما به دستور من که یک سرباز کوچک جبهه اسلام هستم، قبل از اذان صبح در حسینیه حاضر شدید، ولی به امر خدا که هر روز صبح با صدای اذان، شما رو به نماز جماعت می خواند، توجه نمی کنید!" 💫همین جمله کوتاه و مخلصانه، خیلی از حاضران رو تحت تاثیر قرار داد. شهید_علی_صیادشیرازی 🍂اللّهمَّ‌عَجِّلْ‌لِوَلِیِّڪَ‌الفَرَج🍂
خیانتی بدتر از خسارت همکاری پنهان با FATF دفتر سخنگوی دولت در بیانیه‌ای ادعا کرد مخالفان تصویب لوایح مربوط به FATF به جای فرافکنی و شانه خالی کردن از زیر بار مسئولیت عواقب خطیر تصویب نشدن لوایح، مسئولیت آن را بپذیرند. در این بیانیه آمده است: دولت معتقد است باید مانع از وارد شدن کشور به لیست سیاه FATF شد چون در میان‌مدت، عواقب ناگواری برای اقتصاد، به خصوص در بخش مالی به دنبال خواهد داشت و مخالفان تصویب لوایح بهتر است به جای فرافکنی و تحریف واقعیات و تلاش برای شانه خالی کردن از زیر بار مسئولیت، کمک کنند که این لوایح به تصویب برسد و یا اینکه مسئولیت عواقب خطیر اقدامات خود را تمام و کمال به عهده بگیرند. یادآور می‌شود شبیه همین ادبیات فرافکنانه از سوی رئیس‌جمهور و رئیس دفتر وی و کسانی چون مجید انصاری معاون پیشین روحانی نیز عنوان شده مبنی بر اینکه مخالفان تصویب لوایح مربوط به اف‌ای‌تی‌اف باید مسئولیت عواقب آن را بپذیرند. این طیف همچنین ادعا کرده‌اند این آخرین مهلت FATF است و پس از چهار ماه ایران در لیست سیاه می‌رود. به‌نظر می‌رسد طیف مذکور دانسته یا ندانسته به طرف خارجی این آدرس را می‌دهند که بر فشار و تهدید خود اضافه کند. و گرنه هیچ مدیر وطن‌پرستی، این‌گونه با تهدید خارجی گروکشی سیاسی برای تحمیل دیکته خارجی به راه نمی‌اندازد! در واقع مدیران مافیای آمریکایی-  اروپایی حاکم بر کارگروه FATF لابد حق دارند پس از این بر تهدید‌ها و فشارهای تبلیغاتی خویش بیفزایند چرا که خریداران و مشتریانی برای این تهدید‌ها پیدا کرده‌اند که گویا آماده‌اند تهدید توخالی آنها را در داخل ایران نقد کنند! اولا باید یادآور شد که FATF چندین بار در طول دو سه سال گذشته، تهدید کرده که این آخرین هشدار است و اگر ایران همکاری نکند، او را در لیست سیاه قرار می‌دهد(!) اما به اعتبار اینکه گردانندگان آمریکایی این مافیای اطلاعاتی، به همکاری دولت ایران برای انسداد مجاری دور زدن تحریم‌ها نیاز راهبردی دارند، بنابراین همچنان امیدوارند فشارهای آنها که در داخل ایران تقویت هم می‌شود، بتواند در تصمیم نهایی موثر واقع شود. غربی‌ها این رویکرد دوگانه "تهدید و مهلت دادن" را بهتر از نهایی کردن ماجرا می‌دانند که یکسره، راه نفوذ اطلاعاتی آنان را می‌بندد. نکته بعدی این است که دولت، چهار سال پیش برنامه اقدام FATF را به شکل مخفیانه پذیرفت و تا زمانی که FATF تصویب لوایح مربوطه در مجلس را مطالبه نکرده بود، پذیرش برنامه اقدام شامل 41 تعهد را علنی نکردند! یک سؤال مهم این است که اجرای 37 مطالبه FATF از مجموع 41 مطالبه در چهار سال گذشته، موجب کاهش تحریم‌ها شد یا افزایش آن؟! اگر تحریم‌ها چند برابر پیش از برجام در حال اعمال است-  و حال آنکه دولت همچنان به شکل یکطرفه تعهدات برجام را اجرا می‌کند- چرا باید روی دیوار FATF و اروپا و آمریکا یادگاری نوشت؟ و اصلا مسئول این همه خسارت خلاف دعاوی و وعده‌های دولت کیست؟ به عبارت دیگر، دولتمردان به جای آنکه در محکمه افکار عمومی ‌و در پیشگاه مجلس و مجمع تشخیص مصلحت، پاسخگوی وضعیت «سپردن تعهدات، واگذاری امتیازات و افزایش تحریم‌ها» باشند، دست پیش گرفته‌اند تا مثلا بدهکاری و سوء‌مدیریت سؤال‌ برانگیزشان خیلی معلوم نباشد! روزنامه کیهان محمد_ایمانی @Emam_kh
سلام_مولا_جانم ❣ جمعه یعنی در سرت فکر نگارت آمده جمعه یعنی وقت ناب انتظارت آمده جمعه یعنی لحظه ای را با خیالش سر کنی جمعه یعنی با غم و فکر و صالش سر کنی جمعه یعنی نام اوباشد فقط روی لبت جمعه یعنی عشق اوباشد فرایند تبت جمعه یعنی حسرتت تنها نگاه روی او جمعه یعنی ارزوی مجعدگیسوی او جمعه یعنی عطر نرگس در هوا سر می کشد جمعه یعنی قلب عاشق سوی او پر میکشد جمعه یعنی روشن از رویش بگردداین جهان جمعه یعنی انتطار مهدی صاحب الزمان 💚الّلهُـمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَـــ الْفَـــرَج💚 @Emam_kh
‼️مقدار مسح پا 🔷س 1891: برای وضو مسح پا را تا برآمدگی پا می کشیدم و اخیرا متوجه شدم باید تا مفصل بکشم، آیا نمازهایی که مسح را تا برآمدگی پا می‌کشیدم باطل بوده؟ ✅ج: نسبت به نمازهای گذشته تکلیفی ندارید، ولی از این پس مسح پا را تا مفصل بکشید. @Emam_kh
🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹 رمان_عشق_باطعم_سادگی قسمت_‌45 پاهات و دراز می کنی؟! گیج به امیرعلی که لباس عوض کرده بود نگاه کردم و بی اختیار پاهام صاف شد و امیرعلی سرش رو گذاشت روی پام! نگاهش رو از چشمهام گرفت و نفسش رو بیرون داد _خوبه... راستش خیلی خسته ام از صبح وایستاده ام ... بدت که نمیاد اینجوری حرف بزنیم؟! باصدای گرم و آرومی گفتم: اگه خوابت میاد... انگشت اشاره اش نشست روی لبم تا سکوت کنم... امروز واقعا گیج شده بودم از رفتارش -خوابم نمیاد ... نتونستم خنده سرخوشم رو کنترل کنم و لبهام که به خندبازشدولبخند کوتاهی زدم که امیرعلی هم خندید -میزاری حرف بزنم؟ جمع کردم لبهام رو _ببخشید بفرمایید سرپا گوشم! کمی سکوت کرد و نگاهش به دیوار سفید روبه رو بود ... -شبی که سرما خورده بودی و اومدم پیشت ... وقتی اون حرفها رو زدی خیلی حس خوبی پیدا کردم... غرق خوشی شدم ... درسته همه اون بدبین بودنم خونه بابابزرگ از بین رفت ... ولی نمیدونم چی شد محیا که یکدفعه با خودم گفتم نکنه تو از روی عشقی که تو بچه گی به من داشتی و رویاهایی که بافتی همه چی رو ساده می گیری ... با خودم گفتم نکنه تو واقعیت کم بیاری دیشب که مجبور شدم بیام نزدیک دانشگاهت یک فکری به سرم زد ... ماشین خاموش شده کاری نداشت ولی خب من از عمد حسابی لباسهام وخاکی کردم ... میدونم بچگی کردم ولی خب می خواستم ببینم اگه من و بیرون از خونه اینجوی ببینی بازم خوشحال میشی از حضورم یا با خجالت سعی می کنی از من دور بشی! نگاهش رو از دیوار گرفت و دوخت توی چشمهام و من با همه محبتی که به قلبم سرازیر شده بود؛ لبخندی نگاهشو مهمون کردم! – خب نتیجه؟! لبخند محوی صورتش و پر کردولب زد _من وببخش محیا ... تودیشب جوری ازدیدنم خوشحال شدی که اول اصلامتوجه لباسهای نامرتبم نشدی! آروم گفتم: _دوستت دارم هیچ وقت به این حرفی که از ته قلبم میگم شک نکن! یه بی تابی توی نگاهش حس کردم که سریع چشمهاش رو بست و بعد چند ثانیه باز کرد – میبخشی منو؟! _کاری نکردی که منتظر بخشش منی!! دست مشت شده اش اومد جلو صورتم و بازشد... یک آویز باشکل پروانه شروع کرد تو هوا تکون خوردن ذوق زده گفتم: _وای امیرعلی مال منه؟ لبخند مهربونی زد به ذوق کردنم و با باز و بسته کردن چشمهاش جواب مثبت داد! پروانه سفید رنگ و لمس کردم که یک بالش برجسته بود و پر از نگین ریز _خیلی قشنگه... ممنون!! -نقره است... ببخشید که طلا نیست .. میدونم وظیفم بود که طلا بخرم ولی... پریدم وسط لحن کلافه اش و باذوق گفتم: _مرسی امیرعلی ...بهتر که طلا نیست از طلا خوشم نمیاد! دستش رو عقب کشید که مجبور شدم به جای پروانه به صورتش نگاه کنم و اخم ظریف روی پیشونیش!! ⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘
🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹 رمان_عشق_باطعم_سادگی قسمت_‌46 محیا خانوم درسته نمی تونم حالا به هر مناسبتی برات طلا بخرم ولی قرار نیست شما هم دروغ بگی محض دل من! دلخور نگاهش کردم _ من دروغ نمیگم... هنوز نمی خوای باورم کنی؟! اخمش باز شد ولی هنوز نگاهش میخ چشمهام بود با شک! -جدی می گم... باورنمی کنی از عطیه بپرس ... آخه تو کی دیدی من طلا به خودم آویزون کنم هرچند که روز خریدمون اخمو بودی ولی... دست چپم وبالا آوردم وحلقه ام رو نشونش دادم _دیدی که حلقه ام رو ساده ورینگی برداشتم بازم چین انداخت به پیشونیش _نصف اخمو بودن اون روزم هم برای همین بود چون فکر کردم طبق سلیقه ات انتخاب نکردی و به اصطلاح داری مراعات من و میکنی! چشمهام گرد شد _امیرعلی تو از من چی ساخته بودی تو ذهنت؟! آقا من پشیمون شدم نمیبخشمت! دست به سینه شدم و صورتم و چرخوندم به حالت قهر ... خندید به این کار بچگونه ام و با گرفتن فکم صورتم و چرخوند رو به خودش یک تای ابروش رو داد بالا _من معذرت می خوام .... حالا جون امیرعلی از طلا خوشت نمیاد؟مگه میشه؟ با حرص گفتم: _بله میشه نمونه اش منی که جلوت نشستم ... هرچی بابا مامان بیچاره ام با کلی پس انداز برام آویز و دست بند خریدن که موقع عروسی ها استفاده کنم ...یواشکی بردم فروختم وگندش موقع عروسی ها در میومد و یک دعوای حسابی میشد! بلند بلند خندید -حالا چرا میفروختی... خب استفاده نمی کردیشون متفکر یک ابروم رو تا نیمه بالا فرستادم _ آره خب ولی اینجوری با پولش کیف می کردم و هر چی دلم می خواست می خریدم این بار بلند تر خندید که اخم کردم و خنده اش جمع شد آویز گردنبند رو از دستش کشیدم چرخیدم و گردنبند رو به دستش دادم ... آروم بودم و پرازارامش! زنجیر رو توی گردنم مرتب کرد... من چرخیدم و دستم روی پلاک بود -ممنون با یک لبخند گرم جوابم و داد و نگاهش رو چرخوند روی ساعت دیواری اتاق و من هم رد نگاهش رو گرفتم... بیست دقیقه دیگه غروب بود ... دوست داشتم روزهای کوچیک زمستونی رو! -ببخشید نزاشتم بخوابی -من خودم خواستم باهات حرف بزنم عزیزم عزیزم!؟ چه کلمه دوست داشتنی بود به خصوص که برای اولین دفعه از زبون امیرعلی میشنیدم! -من نزاشتم تو استراحت... بقیه حرفش تو دهنش ماسید وقتی نگاهش افتاد به چشمهام که داد میزد احساس درونیم رو ! آروم گفت: ممنونم که هستی! گرم شدم و آروم توی آغوش امنش وجمله ای که شنیدم باهمه سادگیش قلبم رو به پرواز درآوردچون حالا راضی بود از بودنم! خمیازه ای کشیدم و سرم و از زیر پتو بیرون آوردم صدای بلند مامان هم به زنگ موبایلم اضافه شد! -خب مادر من جواب بده اون گوشی رو شاید کسی کار واجب داشته باشه پوفی کشیدم و موبایل رو از روی میز تحریرم برداشتم ... نگاهم روی اسم امیر علی ثابت موند ..هیچ وقت زنگ نمیزد اونم هفت صبح! -الو محیا...؟؟؟ صدای نگرانش که بعد از وصل شدن تماس توی گوشی پیچید دلهره انداخت به جونم ... همینطور صدای نزدیک گریه یک بچه که از صدای امیرعلی میشد فهمید سعی در آروم کردنش داره!! -جونم امیر علی چی شده؟!! صداش روشنیدم _جونم عمو ...جان اروم گلم! -امیرعلی اون بچه کیه؟!می گی چی شده؟ صدام میلرزید بدخواب شده بودم و استرس گرفته بودم امیرعلی هم که به جای جواب من بچه رو آروم می کرد... -امیرعلی؟! ⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘ادامه دارد...