eitaa logo
پیروان امام خامنه ای 🇮🇷
2.1هزار دنبال‌کننده
26.4هزار عکس
17.5هزار ویدیو
14 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
‼️ترشحات مشکوک به نجاست 🔷س 2354: هنگام آب در چاله های خيابان جمع می شود و هنگام رد شدن ماشين به بدن و لباس ما می کند و يا آب هايی كه از ماشين‌های حمل زباله‌ی شهری به خيابان می ريزد، اين موارد نجس می باشد؟ ✅ج: تا یقین به آن نداشته باشید، پاک است. 📕منبع: پاسخهای حجت الاسلام والمسلمین فلاح زاده @Emam_kh
آمریکای_تحت_فشار 🔺یکی از آثار جنگ رسانه ای زودگذری آن است، یعنی باید برخی اخبار و شایعات را اجازه بدید زمان مشخص کند، آبها که از آسیاب افتاد، واقعیت ها نشان داده می شود. این را برای کسانی گفتم که فکر می کردند به باد فراموشی سپرده می‌شود اما حالا می بینند که نشد. ⬅️ اینکه آرامکو رو زدند و آمریکا دم بر نیاورد، عربستان و کشورهای همسوی امریکا فهمیدند که آمریکا به خاطر آنها وارد جنگی نمی شود. ⬅️الان در حمله موشکی به (عین الاسد)یک که زدیم و گفتند چیزی نشده و تلاش میکنند موضوع رو با قضیه هواپیمای اوکراینی و تحریم های تکراری و بازی به حاشیه ببرند، یعنی اینکه به جهان دارند می فهمانند که ما به خاطر خودمون هم وارد جنگ با ایران نمی شویم اما.. 👈اما حالا که به روشهایی مختلف کشته های رو پنهان می کنند، یعنی به زبان بی زبانی می فهمانند که: ما رو برای جنگ با ایران نکنید! حالا یه اشتباهی شده! 🔻پینوشت: ۱. ممکنه کار رو شما شروع کنید ولی گستره مکانی و زمان ادامه کار دست ماست. ۲. سیلی های دیگر هم در راه است تا ✍ محمود_باقری @Emam_kh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔵درمان تپش قلب ✍استاد خیر اندیش شبی یک لیوان عرق بهارنارنج به همراه یک قاشق مرباخوری فرنجمشک و کمی عسل میل شود(۱۲۰ شب) کاهش سردیها مخصوصا سرد و ترها میوه هایی مثل سیب و به بسیار مفید است و خوبست که روزانه میل شود. استشمام عطرگرم درحال خواب(۱۲۰ شب) ‌ دمنوش زعفرون دمنوش به لیمو هم موثره @Emam_kh
🔴 ۱۳۹ کشته و ۱۴۶ زخمی! 🔺عین‌الاسد را برای ملت‌ها و آیندگان، هزاران بار روایت کنید 🔹این سندی است که در برخی رسانه های خارجی در حال انتشار است با عنوان گزارش کمیته دفاع پنتاگون از حادثه موشک باران ! 🔹علاوه بر خسارات سنگین تجهیزات، به آمار 139 کشته و 146 زخمی اشاره کرده است. 🔹 آمریکایی‌ها روی زمین بدجور شکست خورده‌اند اما در عملیات رسانه‌ای و روانی سعی بر جبران داشته‌اند؛ بعد از دو سه هفته، قطره چکان اطلاعات می‌دهند و آخر سر آن را تمام می‌کنند. 🔹 به نظر می‌رسد اصحاب رسانه‌های مستقل، مطالبه‌گر و آزاده در ایران و سایر کشورها به وظیفه‌ خود در این زمینه عمل نکرده‌اند و باید شکست عین الاسد را بگونه‌ای برای ملت‌ها روایت کنند تا افسانه شکست‌ناپذیری آمریکا برای همه فروبریزد. این روایت باید هزاران بار بازخوانی شود... 🔹ادعا نمیکنیم که انتقام خون را از شیطان اکبر گرفته‌ایم اما ادعا می‌کنیم که حیثیت آمریکایی‌ها را به باد داده‌ایم... داود_مدرسی_یان @Emam_kh
🔴 شعار «نه غزه نه لبنان» یعنی ما با اقتدار ایران اسلامی سر نزاع داریم ♦️حجت الاسلام ابوترابی فرد خطیب موقت نماز جمعه تهران:شعار «نه غزه نه لبنان» یعنی ما با اقتدار ایران اسلامی سر نزاع داریم و هدفمان حذف اقتدار ایران است. ♦️عراق منهای ایران یعنی کاهش قدرت عراق، و لبنان منهای عراق نیز یعنی کاهش اقتدار ملت قهرمان لبنان. ♦️هرگاه نهاد قانون گزاری توانست با پرهيز از تصويب انبوهی از قوانين فاقد عقبه لازم مسير تحقق سياست های كلی ابلاغی قدم بردارد، مطمئن باشيد توسعه و پيشرفت كشور كليد خورده است. @Emam_kh
🔴برنامه 7 بندی مقتدی صدر برای خروج آمریکا از عراق 🔹 رهبر جریان صدر عراق، هفت بند را برای تحقق خروج کامل آمریکا از کشورش تعیین کرد. 🔹1ـ بستن تمامی پایگاه‌های نظامی آمریکا در عراق. 🔹2ـ‌ بستن مقر شرکت‌های امنیتی آمریکا و پایان دادن به فعالیت آنها در عراق. 🔹3ـ بستن حریم هوایی عراق بر روی پرواز هواپیماهای جنگی و اطلاعاتی اشغالگران (آمریکایی‌ها). 🔹4ـ لغو تمامی توافقنامه‌های امنیتی با اشغالگر، چراکه تعادل بین‌المللی در آنها رعایت نشده و در سایه حضور اشغالگری آمریکا تصویب شده‌اند. 🔹5ـ ترامپ نباید در تصمیمات و اظهاراتش با عراق نگاه بالا به پایین داشته باشد و حس برتری بر  عراق نشان دهد، در غیر این صورت معامله به مثل خواهیم کرد. 🔹6ـ‌ در صورت مخالفت آمریکا با خروج از عراق؛ کشورهای همسایه نباید در نحوه برخورد ما با اشغالگر مداخله کنند. 🔹7ـ اگر تمامی بندهای فوق اجرا شود با آمریکا به عنوان یک دولت غیر اشغالگر برخورد می‌کنیم، اما در صورت اجرا نشدن و مخالفت با اجرای آنها در مدت زمان محدود، آمریکا یک کشور متخاصم باعراق به شمار می‌رود. @Emam_kh
آن دست چه غوغایی بپا کرد در عالم...... ۱۴۰۰ سال است شیعه خوانخواه دستان قطع شده حضرت عباس علمدار حسین علیه السلام است و لحظه ای آرام نگرفته ،و شیاطین چه خطای بزرگ تاریخی مرتکب شدند که بعد از ۱۴۰۰ سال دست یک علمدار دیگر را بریدند..... از آن جسم اربا اربای حاج قاسم ،این دست بجای ماند تا بار دیگر در عالم غوغایی بپا شود و خداوند چقدر زیبا این صحنه را برای پیروزی نهایی حق بر باطل به تصویر کشید...‌‌ @Emam_kh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌷 داستان " از عشق تا حوزه " 🌷 فصل ۳ 🍁 ق ۳ 🌟 میلم به غذا و زندگی کم شده است 🌟 فکر و خیال ، نابودم کرد 🌟 از یک طرف ، از دخترای فامیل شنیده بودم که او هم ، مرا می خواهد 🌟 از طرف دیگر ، عمو راضی نمی شود 🌟 این بار بی واسطه ، به پیش عمو رفتم 🌟 رفتن من مصادف با سالروز تولد عشقم بود 🌟 آن روزی بود که دختر عمو ، تازه سیزده ساله شده بود 🌟 با عمو و زن عمو صحبت کردم 🌟 اما باز هم مخالفت کردند 🌟 دلیل عمو ، اصلا قانع کننده نبود 👈 مثل کوچکی سن یا اجتماعی نبودن دختر و... 🌟 هر آدم عاقلی می فهمید که اینها فقط بهانه است 🌟 بنده خیلی ناراحت شدم 🌟 احترام گذاشتم و به اهواز برگشتم 🌟 تا مدتها ، حرف از عروسی نزدم 🌟 عید نوروز سال 1389 شد . 🌟 شادی عید دوامی نداشت 🌟 عمو مجید ، مدتی بود که سرطان داشت 🌟 این بیماری بی رحم و بی مروت ، 🌟 روز به روز شدیدتر می شد و ما را محزون تر می کرد . 🌟 26 فروردین شد 🌟 خبر دادند که حال عمو مجید ، خیلی خراب است 🌟 اول صبح به بیمارستان رفتیم 🌟 کسی را نمی گذاشتند داخل شود 🌟 با اصرار فراوان ، یک نفر داخل شد 🌟 یک دفعه به یاد علیزاده هم خدمتی خودم افتادم که در بیمارستان امام کار می کند 🌟 به او زنگ زدم و خواهش کردم که با نگهبان صحبت کند و بگذارد ما برویم ، عمو را ببینیم 🌟 او هم لطف کرد ، با نگهبان صحبت کرد 🌟 نگهبان ، اجازه داد که به دیدن عمو برویم 🌟 نفسای عمو تندتر می زد 🌟 انگار او هم ، مثل قلبِ عاشق و دلتنگ من ، دیگه از این دنیا خسته شده بود . 🌟 وقتی عمو را دیدم ، دلم پریشان شد 🌟 همه به حال او گریه می کردند 🌟 و من به حالِ زارِ خودم 🌟 بدنش ، لاغر شده بود 🌟 صورتش ، مثل گچ سفید 🌟 انگار با نفسهای آخرش ، 🌟 داشت از بچه هایش خداحافظی می کرد 🌟 چشمانش را بست 🌟 و به سوی جانان ، پر زد . 🌟 معشوقه و همدم و همسرش را ، داغدار کرد و رفت . 🌟 عمو مجید یک دفعه رفت ، راحت شد 🌟 ولی همسرش ، تاکنون با بدی ها و بلاهای این دنیای بی وفا ، در حال جنگ است . 🌟 یک روز ، 🌟 آنقدر خسته و بی حواس و دل گرفته بودم 🌟 که دوربین فیلمبرداری ام را 🌟 در یکی از ماشین ها ، جا گذاشتم 🌟 وقتی به خانه رسیدم 🌟 متوجه شدم که دوربین نیست ، 🌟 و این حادثه ، بدتر حالم را گرفت 🌟 فردای همان روز ، با موتور ، به استودیو رفتم 🌟 در فلکه کنار مغازه ام ، ماشینی مرا زد 🌟 تصادف کردم و نقش زمین شدم 🌟 خون زیادی از من رفته بود . 🌟 به خانواده و پدر و برادرانم ، زنگ زدم ، کسی گوشی را برنداشت 🌟 به خانه دایی زنگ زدم ، خاموش بود 🌟 راننده خودش مرا به بیمارستان برد 🌟 خانواده ام بعد از ما آمدند 🌟 دوست نداشتم کسی را ناراحت کنم 🌟 به خاطر همین ، 🌟 با آن حال تصادف و لنگان لنگان راه رفتن ، شوخی هم می کردم و می خندیدم 🌟 اما دلم پر از آه و غصه و غم بود . 🌟 دریایی از اندوه بود 🌟 طوفانی از بلا بود 🌟 کوهی از اشک بود...
🌷 داستان " از عشق تا حوزه " 🌷 فصل ۲ 🍁 ق ۴ 🌟 جواب رد عمو ، داغونم کرده بود 🌟 نمی دونستم چکار کنم 🌟 برای حل مشکلم به امام رضا متوسل شدم 🌟 به سرعت ، به طرف مشهد راه افتادم 🌟 من تا آن وقت ، اصلا مشهد نرفته بودم 🌟 برای اولین بار ، آن هم نه برای زیارت بلکه برای ازدواج ، دارم پیش امام رضا می روم 🌟 چون از یکی از منبری ها شنیده بودم 🌟 که ایشان در بحث ازدواج ، خیلی زود حاجت میدهند 🌟 من هم به این دلیل به مشهد رفتم 🌟 روبروی ضریح ایستادم 🌟 بغضم ، نای حرف زدن نمی دهد 🌟 آرام آرام اشکم جاری شد 🌟 ناگهان به گریه و هق هق افتادم 🌟 بعد از اینکه آرام شدم 🌟 نگاهی به ضریح کردم و گفتم : 🌹 آقاجان ! 🌹 من عاشق کور و بی مغز نیستم 🌹 به چیزی هم که مال من نیست ، اصرار نمی کنم 🌹 اگر دختر عمو ، قسمت من نیست 🌹 باشه ، ولی خواهشا دلم و آرام کن 🌟 احساس آرامش ، همه وجودم را گرفت 🌟 فرداش ، بازم به سمت حرم رفت 🌟 به ضریح چسبیدم و گفتم : 🌹 آقا جان ، خودت یک بانوی متدین و با حیا به من بده . 🌟 به اهواز برگشتم 🌟 و چند روز بعد هم ، به قم سفر کردم 🌟 تا وضع خانه ها و اجاره ها را بدانم 🌟 دیگه نمی خواستم اهواز بمانم 🌟 هوای اهواز ، برام سنگین و خفه کننده شده بود 🌟 در اولین فرصت به قم آمدم 🌟 نهار را در منزل آقای حسین ساجد پور ، خوردم و شب به سمت حرم رفتم 🌟 به صورت اتفاقی ، پسر دایی محسن و مصطفی را ، در حرم دیدم 🌟 آقا محسن ، طلبه آنجا بود 🌟 و آقا مصطفی ، برای دوره آموزشی از طرف سپاه ، آمده بود 🌟 شب را ، در حوزه و حجره آقا محسن ، خوابیدم 🌟 فرداش ، ۲۸ مهر ۱۳۸۹ بود 🌟 به سراغ بنگاه های املاکی رفتم و قیمت خانه ها را گرفتم 🌟 خیابان ها ، شلوغ و پر از عکسهای امام خامنه ای بود 🌟 شیشه های مغازه ها ، شیشه های ماشین ها و در و دیوار ، پر از پوستر های رهبری بودند 🌟 از راننده ها پرسیدم چه خبر است ؟ 🌟 گفتند : دو روز دیگر ، قرار است امام خامنه ای ، به قم بیایند 🌟 خیلی دوست داشتم که بمانم و رهبر عزیزم رو ببینم 🌟 ولی چون کار داشتم ، نتوانستم بمانم و آقای عزیزتر از جانم را ببینم . 🌟 همان روز به اهواز برگشتم 🌟 من رفتن به مسجد و شرکت در نماز جماعت را ، خیلی دوست داشتم 🌟 یک روز ، مثل همیشه ، به مسجد و نماز جماعت رفتم 🌟 ناگهان ، یک پسر خوش سیمایی را ، در مسجد دیدم 🌟 تاکنون در مسجد ، او را ندیده بودم 🌟 و نمی دانستم ، پسر کیست 🌟 نگاهم ، حرکات و شیطنت های او را تعقیب می کرد 🌟 مات و مبهوت ، نگاهش می کردم 🌟 با لبخندی ، ته دلم گفتم 🇮🇷 اگر این پسر ، خواهر دارد 🇮🇷 بروم خواستگاری و او را بگیرم ، 🇮🇷 حتما خواهرش مثل خودش ، زیبا و تودل برو هست . 🌟 پدر ، چندتا دختر نشان کرده بود 🌟 و مادر هم چندتایی را 🌟 مادر بزرگ و بعضی عمه ها هم ، 🌟 هر کدام ، یکی را برای من ، زیر سر داشتند . 🌟 به خاطر اینکه دل هیچ کدام نشکند 🌟 یک سری شرط گذاشتم . 🌟 با توجه به آن شرایط ، 🌟 عمه منا ، یکی از شاگردان خود را ، 🌟 که در آرایشگاه زنانه کار می کند 👈 به پدر معرفی کرد . 🌟 که بعدها فهمیدم 🌟 آن دختر ، خواهر رفیقم در دوران مدرسه هست ، 🌟 یک زمانی ، با آن پسر ، همکلاسی بودیم 🌟 با اوصافی که عمه گفته بود ، پدر پسندید 🌟 دوم آذرماه بود 🌟 به خانه آنها ، برای خواستگاری رفتیم 🌟 همین که وارد شدیم 🌟 یک پسری در را باز کرد 🌟 که از دیدنش ، تعجب کرد بودم 👈 خدای من باورم نمیشه.... 🍁 ادامه دارد ...... 📝 نویسنده : حامد طرفی