#رمان_مدافع_عشق
خم می شوم و یک شاخه گل رز برمی دارم و از نردبان بالا می روم. نزدیک غروب است و به قول بعضی ها خورشید لبه ی تیغ است. نسیم روسری ام را به بازی می گیرد. همان جایی که لحظه آخر رفتنت را تماشا کردم می ایستم. چه جاذبه ای دارد. انگار در خیابان ایستاده ای و نگاهم می کنی. با همان لباس رزم و ساک دستی ات. دلم نگاهت را می طلبد. شاخه گل را بالا می گیرم تا بو کنم که نگاهم به حلقه ام می افتد. همان عقیق سرخ و براق. بی اختیار لبخند می زنم. از انگشتم در می آورم و لب هایم را روی سنگش می گذارم. لب هایم می لرزد. “خدایا فاصله تکرار بغضم چقدر کوتاه شده!”
یک بار دیگر به انگشتر نگاه می کنم که یک دفعه چشمم به چیزی که روی رینگ نقره ای رنگش حک شده می افتد. چشم هایم را تنگ می کنم. “علی – ریحانه”
پس چرا تا به حال ندیده بودم! اسم تو و من کنار هم، داخل رینگ حک شده. خنده ام می گیرد، اما نه از سر خوشی. مثل دیوانه ای که دیگر اشک نمی تواند برای دلتنگی اش جواب باشد. انگشتر را دستم می اندازم و یک برگ گل از گل رز را می کنم و رها می کنم. نسیم آن را به رقص وادار می کند.
“چرا گفتی هر چه شد محکم باش!؟ مگه قراره چی بشه؟”
یک لحظه فکری کودکانه به سرم می زند. یک برگ گل دیگر می کنم و رها می کنم.
– بر می گردی…
یک برگ دیگر می کنم.
– بر نمی گردی.. بر می گردی… بر نمی گردی…
و همین طور ادامه می دهم. یک برگ دیگر مانده. قلبم می ایستد. نفسم به شماره می افتد.
– بر نمی گردی.
#مدافع_عشق
دلشوره عجیبی در دلم افتاده. قاشقم را پر از سوپ می کنم و دوباره خالی می کنم. نگاهم روی گل های ریز سرخ و سفید سفره می چرخد. نگاه سنگین زیر چشمی مادرم را به خوبی احساس می کنم. پدرم اما بی خیال هر قاشقی که می خورد، به به و چه چهی می گوید و دوباره به خوردنش ادامه می دهد.
اخبارگوی شبکه سه حوادث روز را با آب و تاب اعلام می کند. چنگی به موهایم می زنم و خیره به صفحه تلویزیون پای چپم را تکان می دهم. استرس عجیبی در وجودم افتاده. یک دفعه تصویر مردی که با لباس رزم اسلحه اش را روی شانه گذاشته و به سمت دوربین لبخند می زند و بعد صحنه عوض می شود. این بار همان مرد در چارچوب قاب بر تابوت است که روی شانه های مردم حرکت می کند. احساس حالت تهوع می کنم. زن هایی که با چادر مشکی، خودشان را روی تابوت می اندازند و همان لحظه مراسم پرشکوه تشییع شهید… یک دفعه بی اراد ه خم می شوم و کنترل را از کنار دست مادرم برمی دارم و تلویزیون را خاموش می کنم.
مادر و پدرم هر دو زل می زنند به من. با دو دست محکم سرم را می گیرم و آرنج هایم را روی میز می گذارم. “دارم دیوونه میشم خدا… بسه!”
مادرم درحالی که نگرانی در صدایش موج می زند، دستش را به طرفم دراز می کند.
– مامان…چت شد؟
صندلی را عقب می دهم.
– هیچی حالم خوبه.
از جا بلند می شوم و سمت اتاقم می روم. بغض به گلویم می دود.
“دلتنگتم دیوونه!”
به اتاقم می روم و در را پشت سرم محکم می بندم. احساس خفگی می کنم. انگشتانم را داخل موهایم فرو می برم. تمام اتاق دور سرم می چرخد. آخرین بار همان تماسی بود که نتوانستم جواب دوستت دارمت را بدهم. همان روزی که به دلم افتاد برنمی گردی.
پنجره اتاقم را باز می کنم و تا کمر سمت بیرون خم می شوم. یک دم عمیق بدون بازدم. نفسم را در سینه حبس می کنم. لب هایم می لرزد.
“دلم برای عطر تنت تنگ شده! این چند روز چقدر سخت گذشت!”
خودم را از لبه پنجره کنار می کشم. سلانه سلانه سمت میز تحریرم می روم. حس می کنم یک قرن است که تو را ندیده ام. نگاهی به تقویم روی میزم می اندازم و همان طور که چشمانم روی تاریخ ها سُر می خورد، پشت میز می نشینم. دستم را که به شدت می لرزد، سمت تقویم دراز می کنم و سر انگشتانم را روی عددها می گذارم. چیزی در مغزم سنگینی می کند.
“فردا…فردا…درسته!”
مرور می کنم تاریخی که بینمان صیغه موقت خواندند؛ همان روزی که پیش خودم گفتم نود روز فرصت دارم تا عاشقت کنم! فردا همان روز آخر است. یعنی با فردا می شود نود روز عاشقی. تمام بدنم سست می شود. منتظر یک خبرم. دلم گواهی می دهد…
از جایم بلند می شوم و سمت کمدم می روم. کیفم را از قفسه دومش برمی دارم و داخلش را با بی حوصلگی می گردم. داخل کیف پولم عکس سه در چهار تو با عبای قهوه ای که روی دوشت است به من لبخند می زند. آه عمیقی می کشم و عکست را از جیب شفاف کیفم در می آورم. سمت تخت برمی گردم و خودم را روی تشک سردش رها می کنم. عکس را روی لب هایم می گذارم و اشک از گوشه چشمم روی بالشت لیز می خورد. عکس را از روی لب به سمت قلبم می کشم. نگاهم به سقف و دلم پیش توست!
***
تند تند بندهای رنگی کتانی ام را به هم گره می زنم. مادرم با یک لقمه بزرگ که بوی کوکو از بین نون تازه اش کل فضا را پر کرده، به سمتم می آید.
– داری کجا می ری؟
– خونه مامان زهرا.
– دختر الآن می رن!؟ سرزده؟
– باید برم. نرم توی این خونه خفه می شم.
لقمه را سمتم می گیرد.
– بیا حداقل اینو بخور.از صبح توی اتاق خودت رو حبس کردی. نه صبحونه نه نهار. اینو بگیر. بری اونجا باید تا شام گشنه بمونی.
لقمه را از دستش می گیرم. با آنکه می دانم میلم به خوردنش نمی رود.
– یه کیسه فریزر بده مامان.
می رود و زود با یک کیسه می آید. از دستش می گیرم و لقمه را داخلش می گذارم و بعد دوباره دستش می دهم.
– می ذاریش تو کیفم؟
شانه بالا می اندازم و مشغول کتونی دومم می شوم. کارم که تمام می شود کیف را از دستش می گیرم. جلو می روم و صورتش را آرام می بوسم.
– به بابا بگو من شب نمیام. خداحافظ.
از خانه خارج می شوم. در را می بندم و هوای تازه را به ریه هایم می کشم. از اول صبح یک حس وادارم می کرد که امروز به خانه تان بروم. حواسم به مسیر نیست. فقط راه می روم. مثل کسی که از حفظ نمازش را می خواند بی آنکه به معنایش دقت کند.
سر یک چهار راه، پشت چراغ قرمز می ایستم. همان لحظه دخترکی نیمه کثیف، با لباس کهنه سمتم می دود.
– خاله یه دونه گل می خری؟
و دسته ی بزرگی از گل های سرخ که نصفش پژمرده شده را سمتم می گیرد. لبخند تلخی می زنم. سرم را تکان می دهم.
– نه خاله جون.
کمی دیگر اصرار می کند و من با کلافگی ردش می کنم. نا امید می شود و سمت مابقی افراد عجول خیابان می رود.
#رمان_مدافع_عشق
چراغ سبز می شود اما قبل از حرکت بی اراده صدایش می کنم.
– آی کوچولو!
با خوشحالی به سمتم برمی گردد.
– یه گل بده بهم.
یک شاخه گل بلند و تازه را به دستم می دهد. کیفم را باز می کنم و اسکناس ده تومانی بیرون می آورم. نگاهم به لقمه ام می افتد. آن را هم کنار پول می گذارم و دستش می دهم. چشم های معصومش برق می زند. لبانش را کودکانه جمع می کند.
– اممم…مرسی خاله جون!
و بعد می دود سمت دیگر خیابان. من هم پشت سرش از خط عابر پیاده عبور می کنم. نگاهم دنبالش کشیده می شود به سمت پسر بچه ای تقریباً هم سن و سال خودش. لقمه را با او تقسیم می کند. لبخند می زنم. چقدر دنیایشان با ما فرق دارد!
ادامه_دارد
.
💐شادے ارواح طیبہ شهدا صلوات💐
🍂اللّهمَّعَجِّلْلِوَلِیِّڪَالفَرج🍂
9.79M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💥اگه دلتون برا امام رضا علیه السلام تنگ شده فیلم رو ببینید تا حال دلتون عوض بشه 📿🕌📿🕌📿🕌📿🕌📿
☀️ صـــــــ📿ـــلوات خاصه ی حضرت علی بن موسی الرضا به نيت خشنودي آن حضرت و بر آورده شدن حاجــــــــــات.☀️
⚜اللهّمَ صَلّ عَلی عَلی بنْ موسَی الرّضا المرتَضی⚜ الامامِ التّقی النّقی ⚜ و حُجَّّتکَ عَلی مَنْ فَوقَ الارْضَ⚜ و مَن تَحتَ الثری⚜ الصّدّیق الشَّهید ⚜صَلَوةَ کثیرَةً تامَةً⚜ زاکیَةً مُتَواصِلةً مُتَواتِرَةً مُتَرادِفَه⚜ کافْضَلِ ما صَلّیَتَعَلیاَحَدٍ مِنْ اوْلیائِک⚜
َ
✍ترجمه:
☀️خدایا رحمت فرست بر علی بن موسی الرضا☀️ امام با تقوا و پاک ☀️و حجت تو بر هر که روی زمین است ☀️و هر که زیر خاک، ☀️رحمت بسیار و تمام با برکت ☀️و پیوسته و پیاپی و دنبال هم چنان ☀️بهترین رحمتی که بر یکی از اولیائت فرستادی☀️
💫زیــــ🕌ــــــارتش در دنیا و شفاعتش در عقبی نصیبمان بگردان💫
الهـــــــــــــے آمیݧ
التمــــــــــاس دعــــــــــا
✨اݪّلهُمَّ صَݪِّ عَݪے مُحَمَّد وَ آݪِ مُحَمَّد وَ عَجِّݪ فَرَجَهُمْ✨
📿🕌📿🕌📿🕌📿🕌📿
@Emam_kh
#چگونه_یک_نماز_خوب_بخوانیم 75
استاد پناهیان
💠 مکرر خدمت آیت الله العظمی بهجت رسیدند ، گفتند آقا چیکار کنیم ؟
آقا فرمودند همونایی که میدونی در راسش هم نماز ،
نماز خودش اوستاس ... ✅
💢 هر لحظه سرنماز ، هر لحظه بعد نماز میخوای در بری مثل فشنگ بری سراغ کارات ،
میشینی میگی بذار تعقیباتم و بخونم ،
⭕️ هر دفعه که نمیری میشینی پای تعقیبات ، یکی از بدیهای روحت کم میشه .
نماز اوستاس...
✅ عزیز دلم ، شرایط تو رو ، احوال تو رو خدا قبل از هر اذانی طراحی میکنه ،
بعد ، موذن اذان میگه ،
نبین اذان برای همه اعلام میشه ،
اذان رو پیغام و سفارش خصوصی خدا به خودت ببین .
✅💯
خدا الان گفته ، من ، الان برم ، ببینم چیکارم داره .
به من گفته الان تو بیا نماز بخون .
دوره آموزشی انبیای الهی چقدر قشنگه ،
✅🌺
هر کدوم از انبیای الهی که میخوان دوره آموزشی برن گوسفند چران میشن ،
چقدر جالب ...‼️‼️
گوسفند چرانی هم شغل نازنینیه ها.
🐏🐏🐏
نگاه کن داره گوسفندارو میبره اذان میگن .
الله اکبر ...
میبینه گوسفندا همه دارن علف میخورن ،
میگه خب منم مشغول باشم ،
من که ببعی نیستم ،
این الله اکبر👈 برای منه ، حالا یاد میگیره که مثل بقیه مشغول چریدن موقع اذان نباشه ،
✅🔰
الله اکبر میگه ،
گوسفندا بغلش شروع میکنند بع بع کردن و همینجوری علف خوردن ،
🐏🌿🐏🌿
یاد میگیره مستقل بودن رو ،
غیر بقیه بودن رو ،
من چرا باید مثل بقیه باشم ❓
🔰✅🔰✅🔰
ادامه داره....
🍂اللّهمَّعَجِّلْلِوَلِیِّڪَالفَرَج🍂
✔️کنایه جالب #حمید_رسایی به غیبت روحانی در روزهای سخت مردم در مقابله با کرونا
@Emam_kh
🔴 چند نکته در محضر #روحانیت
🔹برخی دوستان و اهالی #قم از وضعیت پیش آمده ناراحتند؛ ناراحتی آنها بیشتر از ناراحتی ماست. آنها از یک طرف درگیر #کرونا هستند و از یک طرف هم تحت فشار جنگ روانی رسانه های دشمن و جماعت نادان داخلی اند که قم را منشأ ویروس معرفی کرده و در فضای مجازی به آنها اهانت می کنند و حتی در فضای واقعی، در شهرهای دیگر به برخی از روحانیون و طلاب حمله کرده و یا به ماشین های با پلاک قم حمله ور می شوند و یا حوادثی چون آتش زدن یک درمانگاه در بندرعباس بدلیل شایعه بستری شدن چند نفر از قم در آن درمانگاه، که دل هر انسان آزاده ای را آتش می زند.
🔸اگرچه روشن کردن افرادی که خود را به خواب زده اند بسیار سخت است؛ توجیه کردن افرادی که ناکارآمدی دولت و مشکلات کشور را به روحانیت اصیل و انقلابی و پایگاه اصلی این روحانیت یعنی قم گره می زنند بسیار سختتر است.
🔻اما چند نکته خطاب به مردم عزیز قم و روحانیت بزرگوار؛
🔹روحانیت اصیل و انقلابی در همه حوادث و بزنگاه ها و بحران ها پیشتاز کمک رسانی به مردم بوده؛ اگر فیلم و تصاویر آرشیوی تمام حوادث این چنددهه را ببینید اعم از زلزله، سیل، فقر، مناطق محروم، بیماری و ...، حتماً روحانیونی را می بینید که علمدار کمک رسانی به مردم اند.
🔸«هدایت فکری و دینی»، «هدایت سیاسی و بصیرت افزایی» و «راهنمایی و حضور در عرصه خدمات اجتماعی» سه وظیفه اصلی روحانیت است و صدالبته حاصل انجام این وظایف و به سرانجام رسیدن آنها، رضایت خداوند متعال است. اخلاص و صرفاً انجام امور برای خداوند متعال، باعث می شود این اقدامات مؤثر و بابرکت باشد. البته که گاهی این اقدامات موجب رضایت مردم خواهد بود و گاهی نیز رضایت همه مردم بطور کامل محقق نمی شود و البته که جلب رضایت مردم در راستای جلب رضایت خالق است اما گاهی بدست نمی آید؛ چرا؟
🔹گاهی نارضایتی مردم به این دلیل است که برخی در لباس دین، به مردم آسیب زده اند؛ گاهی به این دلیل است که دوست و دشمن را درست تشخیص نمی دهند. یک روحانی مخلص و پاکدست و خادم و متواضع را مورد هدف و حمله قرار داده و یک روحانی اشرافی، ناکارآمد، ضعیف النفس و گاهی فاسد را برای یک مسئولیت بر می گزینند. باز انتظار دارند همه روحانیون پاسخگوی عملکرد آن روحانی ناکارآمد، ضعیف و فاسد باشند. تازه مدعی اند همه همین گونه اند!
🔻در این شرایط چاره چیست؟ چاره همان دستورات واضح رهبری به قشر روحانیت است:
الف) هدایت فکری و دینی
ب) هدایت سیاسی و بصیرت افزایی
ج) راهنمایی و حضور در عرصه خدمات اجتماعی
🔸معتقدم هر وقت اکثریت روحانیت عزیز به این سه دستورالعمل پایبند بوده و عمل کرده اند آن وقت رضایت عمومی مردم از قشر روحانیت را شاهد خواهیم بود.
🔹اما یک پیشنهاد ویژه؛ صبر و گذشت زمان، حلال مشکلات است. روزی حضرت ایوب نبی(ع) بعلت فقر و بیماری مورد حمله مردم زمانه خود قرار گرفت. همه مردم او را طرد کردند. مال و اموال و خانواده را هم در این راه از دست داد. اما صبوری عجیب ایوب نبی، او را دوباره عزیز کرد. مردم دوباره به سمت او بازگشتند. عموم پیامبران ما در اوایل کار خود سختی ها و رنج ها را تحمل کردند. حالا روحانیت عزیز ما که هنوز پایگاه اجتماعی عمیقی در جامعه دارد و این نارضایتی و هجمه ها از ناحیه بخشی از مردم است نه همه مردم. با صبوری و به کمک اقشار همراه می توان، آن دسته از ناراضیان را هم همراه کرد. البته به شرط عمل به آن سه وظیفه.
🔸ان شاءالله حضرت معصومه سلام الله علیها که آبروی قم و ایران در طول تاریخ بوده، نظر و عنایت ویژه ای خواهد داشت و از این شرایط عبور خواهیم کرد.
✅ داود مدرسی یان:
@Emam_kh
🔹فرمان فرمانده معظم کل قوا به رئیس ستاد کل نیروهای مسلح در زمینه مقابله با کرونا؛
🔺قرارگاه بهداشتی و درمانی برای سازماندهی خدمات به مردم تشکیل شود
حضرت آیت الله خامنهای فرمانده معظم کل قوا با صدور فرمانی به سردار سرلشکر باقری رئیس ستاد کل نیروهای مسلح با تقدیر از خدمات نیروهای مسلّح به مردم در زمینه مقابله با ویروس کرونا، بر لزوم سازماندهی این خدمات در قالب یک «قرارگاه بهداشتی و درمانی» برای پیشگیری از شیوع بیشتر این بیماری تأکید و خاطرنشان کردند: این اقدام با توجه به قرائنی که احتمال «حملهی بیولوژیکی» بودن این رویداد را مطرح کرده میتواند جنبهی رزمایش دفاع بیولوژیک نیز داشته و بر اقتدار و توان ملّی بیفزاید.
متن فرمان رهبر معظم انقلاب اسلامی به این شرح است:
بسمهتعالی
سردار سرلشکر باقری
با تقدیر از خدماتی که نیروهای مسلّح تاکنون در زمینهی کرونا به مردم عزیز تقدیم کردهاند و با تاکید بر ادامه و گسترش هرچه بیشتر آن، لازم است سازماندهی این خدمات به شکل یک قرارگاه بهداشتی و درمانی بوده و علاوه بر درمان و ایجاد مراکز درمانی مانند بیمارستان صحرایی و نقاهتگاه و غیره، به پیشگیری از شیوع بیشتر بیماری با شیوههای لازم نیز بپردازد. تقسیم وظائف و مأموریتهای سازمانها و بخشهای نیروهای مسلّح از وظائف این قرارگاه است. این قرارگاه باید در هماهنگی کامل با دولت و وزارت بهداشت و درمان عمل کند.
این اقدام با توجه به قرائنی که احتمال «حملهی بیولوژیکی» بودن این رویداد را مطرح کرده میتواند جنبهی رزمایش دفاع بیولوژیک نیز داشته و بر اقتدار و توان ملّی بیفزاید.
امید است با هدایت الهی و پشتیبانی ویژهی حضرت بقیه الله ارواحنا فداه ملت ایران همواره پیروز و برخوردار از امنیت و سلامت باشند.
سیّدعلی خامنهای
۲۲ اسفند ۱۳۹۸
#رهبر
#رهبرم
#کرونا
#کرونا_را_شکست_میدهیم
@Emam_kh
11.66M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥چالش ایرانی برقص یا چالشی برای دیوانگان؟
این کلیپ عالیه حتما ببینید......
@Emam_kh