#رمان_مسافر_عاشق❤️
#قسمت_سیام وسی ویکم
روز هشـتم هم از روز شمارم گـذشت...با اینکہ هر روز شکستہ تر و آشفتہ تر میشوم اما مجبورم مثل بازیگرے تمام رفتارهایم را با تو نـقش بازے کنم شاید هم مثل عروسـک خیمہ شب بازے کہ شرایـط زندگے اش او را بہ بازے وا میدارند...
چـــون تو نباید بشکنے...
باید استوار بمانے...
تا تسلیم نـشوے...
تا استوار بمانے...
تا بتوانے دفاع کنے...
اشکالے ندارد تمـام این تلخے هاے شیرین را بہ جان میخـرم ، فـداے عمہ ے سادات!برو دلبــرم...
بہ خدا سپـردمت...فقط اے کاش نخـواهد بنده ے عزیزش را پـیش خودش ببرد!
دفترچہ ے خاطراتم را از قفسہ ے کتابخانہ ڪنار انبوهے از کتاب ها بر میدارم تا دوباره با او درد و دل کنم...
بــســمـ ربــ الــحـســـینـ و الشـهدا
مے شنوے؟می شنوے خدایا...آنقدر پـشت خط می ایستم تا اخـر جوابم را بدهے
همانظور کہ در افکارم با خدا صحـبت میکردم متوجہ نوشتہ اے کہ بی اراده و بے توجہ چنـد ثانیہ قبل نوشتمش مے افتم...دلم میلـرزد...وسـط دفترچہ ے چوبے ام با خـط درشـت نوشتہ بودم:
"شـــهادتت مــــبارڪ محمــــدجان"
"شهیـــد محمــــد بالامنـش
چـند ثانیہ نگاهش میکنم...اشکے از گونہ هایم سر میخورد و روے خـطوط موازے برگہ ے کاهے خمیدگے ایجاد میکند...هدفم چہ بود؟انگـار میـخواهم خودم را آماده کنم...
آماده یڪ اتفاق...!
تـا فڪر از دسـت دادنت در سـرم آمد با حـرص روے نامت را خط خطے میکنم...
خـودکار را بین برگہ ها میگذارم و از پـشت میز بلند میـشوم
صداے باز شدن در مـرا بہ اتاق هال میکشاند...در راه فورا صورتم را پاڪ میکنم
ڪفش هایت را در مے آوری...دسـت بی موهایم میکشم و مرتبشان میکنم با لبخنـد بہ استـقبالـت مے آیم
سـلام گرمے میکنم و دسـتم را روے شانہ ات میگذارم
لبخند بے روحے میزنے و سلام کوتاهی میکنی...
تعجـب میکنم انگار چندان حال درستے ندارے
ڪیف دستے کوچکت را میگیرم و روے میز عسلے رنگ میگذارم
#رمان_مسافر_عاشق❤️
#قسمت_سیودوم وسی سوم
خـودت را روبرویم روے مبل می اندازے و نگاهم میکنے...چشمانت می لرزد...
بہ آشپزخانہ میروم تا برایت نوشیدنے بریزم
داخل یک لیوان چند تڪہ یخ میریزم و از شربـت آلبالو پرش میکنم و بہ طرفت مے آیم و کنارت مینشینم...
همـانطور بہ روبرویت نگاه میکنے
صدایت میزنم جوابم را نمے دهے...
دستم را جلوے صورتت تکان میدهم
بہ خودت مے آیی و رویت را بہ سمتم مے کنے
بدون حتے درجہ کوچکے از لبخـند!
بہ چشـم هایم زل میزنے...با نگرانے میپـرسم : چیزے شده؟حـالت خوبہ؟
پلکے میزنے و رویت را دوباره از من میگیرے و بہ روبرویت نگاه میکنے
لیوان شربت را جلوے دهانت میگیرم و میگویم : بخـورش...خنکہ...
سـرت را کمے عقبتر می برے و با صدایے گرفتہ میگویی : نمیخورم خودت بخور
با تعجـب نگاهت میکنم...
_عــزیزم؟
.....
_محــمد؟
.....
بہ شانہ هایت میزنم بہ خودت می آیی و فورا میگویی : بلہ؟
_چیزے شده؟
_چے؟!
_چرا اینجورے شدے؟
_هیچے...
از جایت بلند میشوے و بہ سمت اتاق میروے بہ سمتت می دوم و روبرویت می ایستم
بہ صورتت زل میزنم و با اندکے عصبانیت میگویم : چی شده؟ من کاری کردم؟!!!
با حالت عجیبے بہ چشمانم خیره میشوے
مـردمک سیاه رنگ چشمـهایت میلرزد انگار میخواهےبا تمـام وجودت بغضـت را نگہ دارے اما چہ بغضے نمیدانم...
یکباره بغضت میشکند و اشک هایت روی گونہ هایت میریزد و محاسنت را خـیس میکند...
با نگرانے جلوتر مے آیم و بہ چهرت نگاه میکنم می پرسم : چیـــشده؟؟؟بگـو خــب...
_حامـدو...آوردن...
_حامد؟!حامد کیہ؟
_یکے از...رزمنده ها...آوردنش...پیکرشو آوردن...
_چــــے؟!!!!
_تو بغل من جون داد...جلو چشـماے من شهید شد...دیدمش...دیدمش داشت میخندید...
قلبم تیـر میکشد...یاد لکہ ے خونے روے لباست می افتم...
چهره ام درهم میرود...امـا فورا تغییر موضع میدهم...نباید ببینے دارم گریہ میکنم...نباید ببینے حالم بدتر از توست
زیر لب میگویم : پـس اون لکہ ے خونے...
#رمان_مسافر_عاشق❤️
#قسمت_سیوچهارم وسی وپنج
گریہ ات شـدت میگیرد و روے مبل میـنشینے...
دسـتت را بین مـوهایت میکشے و سرت را پایین میبرے گریہ هایت تمـام تنم را سسـت میکند
دسـتانم میلرزد کنارت می نشینم و گردنت را در آغوش میگیرم
دوست دارم دلداری ات دهم اما بغض گلویت صدایم را خفہ ڪرده...میترسم لب بگشایم و صدایم را بشنوے و بشڪنے...
من نباید نا امیدت کنم حتے اگر از درون بسوزم...
حتے اگر نـخواهم...
بہ هر حال من هم ڪنارت شهید میشوم...
امـا بہ مـرور...!
* * * * * *
لباس نظامے ات را از کیف در میاورے و بو میکشے...
لباس را تنت میکنے...شبیہ بچہ ها بہ حرکاتت نگاه میکنم دکمہ هایشان را یکے یکے میبندے و جلوے آینہ بہ قامتت نگاه میکنی...
نزدیڪ تر می آیم و از داخل آینہ به صورتت زل میزنم...
با لباس رزم جذبہ اے پیدا میکنے کہ حتے من را هم میترسانے!
صـورت سفیدت میان چـشم ها و محاسن مشکے رنگت از آینہ دلم را میلرزاند
وقتے بہ آخـرین دکمہ میرسے سرت را بالا مے آورے و از داخل آینہ با لبخنـد بہ چشـم هایم نگاه میکنے و...
با اینکه تــو را دیدن با این لباس جانـــَم را آب میکند اما...
فقط تحمل میکنم
مدام مواظبم که مبادا اشکـ هایم سرازیر شوند و تو ببینی...
یا اینکه بغضم بشکند و همراه با آن تــو هم بشکنی...
سربنــدت را از جیب لباسم بیرون می آورم
عطر حــرم تمام اتاق را پر میکند...
دستم را روی شانه ات میگذارم و سربندت را مقابل چشمانتـ میگیرم...
رویت را برمیگردانی و میگویی:این یکی کار خودتــه...!
لبخــند عمیقی میزنم
پشت میکنی و خم میشوی...
سربندت را میبندم
میخندی و میگویی:نمیخوام برم جنگ که خانــومے...
***
لباسم را مرتب میکنم و چـادرم را روی سرم میگذارم.
برای تشیــیع دوست شـَهیدت می رویم...
دستانت را محکم میگیرم...آنقدر محکم که نمیخواهم هیچ چیزی بین من و تو رو رو جـ ـدا کند...
از آنجا میترسم...میترسم نکند من هم روزی همراه با تابوتــی سه رنگ به دنبالت بیایم...
هر لحظه که مردم بیشتری می آیند قلبم تپـش های تندتری میزند...
احسـاس عجیبی تمام تنم را فرا میگیرد...
دستم را میکشی و از بین جمعیت رد میشویم.
هر کسـی با عکسی آمده...
اشـکهایم از اضطـراب خشـک شده...
نمیدانم چرا؟!...واقعا چــرا؟
خدایا به بزرگی ات قـسم مرا اینگونه آمـاده نکن.....نکند داری امتحانـم میکنی؟...
نکند میخواهی تمام این سختی هارا تمریـنی برای رنجی بــزرگ برایم فراهم کنی...خدایــــا....
از بین جمـعیت دور میشویم
وارد ساختمانی میشویم...پله ها را با عجله طی میکنی...
در راه پله ی ساختمان عکس شـهدا و پلـاک های شکـسته چسـبیده...
از راه پله ها میگذریم...به اتاقی شبیه مسـجد یا نمـاز خانه می رسیم...چندین کفش و پوتیـن بیرون اتاق افتاده و صدای گریه و ناله می آید...
با صدای گریه ها پاهایم بی حس میشوند...به کجا آمدیم؟...کفش هایمان را در می آوریم و وارد اتاق میشویم...
☀️ صـــــــ📿ـــلوات خاصه ی حضرت علی بن موسی الرضا به نيت خشنودي آن حضرت و بر آورده شدن حاجــــــــــات.☀️
⚜اللهّمَ صَلّ عَلی عَلی بنْ موسَی الرّضا المرتَضی⚜ الامامِ التّقی النّقی ⚜ و حُجَّّتکَ عَلی مَنْ فَوقَ الارْضَ⚜ و مَن تَحتَ الثری⚜ الصّدّیق الشَّهید ⚜صَلَوةَ کثیرَةً تامَةً⚜ زاکیَةً مُتَواصِلةً مُتَواتِرَةً مُتَرادِفَه⚜ کافْضَلِ ما صَلّیَتَعَلیاَحَدٍ مِنْ اوْلیائِک⚜
َ
✍ترجمه:
☀️خدایا رحمت فرست بر علی بن موسی الرضا☀️ امام با تقوا و پاک ☀️و حجت تو بر هر که روی زمین است ☀️و هر که زیر خاک، ☀️رحمت بسیار و تمام با برکت ☀️و پیوسته و پیاپی و دنبال هم چنان ☀️بهترین رحمتی که بر یکی از اولیائت فرستادی☀️
💫زیــــ🕌ــــــارتش در دنیا و شفاعتش در عقبی نصیبمان بگردان💫
الهـــــــــــــے آمیݧ
التمــــــــــاس دعــــــــــا
✨اݪّلهُمَّ صَݪِّ عَݪے مُحَمَّد وَ آݪِ مُحَمَّد وَ عَجِّݪ فَرَجَهُمْ✨
📿🕌📿🕌📿🕌📿🕌📿
@Emam_kh
🌸🍃﷽🍃🌸
🔻جزئیاتِ حجاب در قرآن🔻
خیلی عجیبه
✍ بسیاری از مسائلِ دینی، حتّی مسئله مهمّی مثل #نماز، با اونهمه اهمّیت، جزئیاتش تو قرآن بیان نشده.
مثلاً تو قرآن نیومده که:
⁉️ نمازِ صبح چند رکعته؟
⁉️ یا نماز ظهر چند رکعته؟
⁉️ یا برای شکّیات نماز چکار باید کرد؟
و خیلی جزئیات دیگه...
☝️ امّا در مورد مسائلِ خانوادگی و تربیتی، مثل #حجاب_و_عفاف، حتّی ریزترین جزئیات هم بیان شده.🙄
به آیه ۳۱ سورهی نور توجّه کنید:👇
🕋 «قُلْ لِلْمُؤْمِنٰاتِ یَغْضُضْنَ مِنْ أَبْصٰارِهِنَّ»
💢 به زنانِ با ایمان بگو: از برخی نگاهها چشم پوشی کنند.
👈 یعنی #کنترل_نگاه، فقط برای مردها نیست.👀
زن هم نباید از روی شهوت و هوس، به مردای نامحرم نگاه کنه.😳
🕋 «وَ یَحْفَظْنَ فُرُوجَهُنَّ»
💢 و دامنهای خود را حفظ کنند.
👈 یعنی پاکدامن و عفیف باشند.
🕋 «وَ لاٰ یُبْدِینَ زِینَتَهُنَّ إِلاّٰ مٰا ظَهَرَ مِنْهٰا»
💢 و زینتهای خود را آشکار نکنند، مگر آن مقدار که به طور طبیعی ظاهر و پیداست، مثل دست و صورت.
👈 منظور اینکه جلوه گریِ زن در جامعه ممنوعه.
👩🎤 اینکه زن با هفت قلم آرایش💄💅، بیاد تو کوچه و خیابون صحیح نیست.
🕋 «وَ لْیَضْرِبْنَ بِخُمُرِهِنَّ عَلیٰ جُیُوبِهِن»
💢 و روسریهای خود را بر روی سینهی خود بیفکنند.
👈 یعنی #روسری یا #مقنعه یا #شال فقط برای پوشوندن موِ نیست.
✔ علاوه بر سر و مو، باید گردن و سینه رو هم بپوشونه، طوری که زینتهای پنهان مثل گوشواره و گردنبند و لباس و... معلوم نشه.
🕋 «وَ لاٰ یُبْدِینَ زِینَتَهُنَّ إِلاّٰ لِبُعُولَتِهِنَّ أَوْ...»
💢 و زینتِ خود را آشکار نکنند، مگر برای شوهران یا مَحارِم خود.
👈 این قسمتِ آیه نشون میده که زن نباید همون جوری که تو محیطِ خونه، جلوی شوهر و بچههاش میگرده، همونطوری بیاد تو جامعه.
😳 آخه بعضی خانومها لباسهای خونه و بیرونشون یکیه. زیادی آزاد میگردن.
😱 بعضیها که کوچه و خیابون رو با تالار عروسی اشتباه گرفتند.💃
استغفرالله... بگذریم
🕋 «وَ لاٰ یَضْرِبْنَ بِأَرْجُلِهِنَّ لِیُعْلَمَ مٰا یُخْفِینَ مِنْ زِینَتِهِن»
💢 و هنگام راه رفتن، پای خود را به گونهای به زمین نکوبند که آنچه از زیورِ مخفی دارند، آشکار شود.
👈 بنابراین پوشیدن هرگونه کفش و لباسی که موقع راه رفتن، موجب آشکار شدنِ زیور و زیباییهایِ زن بشه، جایز نیست.👡👢👠
👈 مثلاً برخی کفشهای پاشنه بلند 👠 که موقع راه رفتن جلب توجّه میکنه، میتونه یکی از مصادیقِ این بخش از آیه باشه.
⛔️ خلاصه اینکه، هرکاری که زینتِ زن رو آشکار کنه، یا دیگران رو از اون آگاه کنه، ممنوعه.
📣📣... حالا نکتهی مهم اینجاست...
⁉️ آیا بیانِ اینهمه جزئیات تو قرآن درباره #حجاب، نشانهی اهمیت فوقالعادهی این مسئله نیست؟؟؟!!🤔🤔
💯 حتماً این مسئله خیلی مهم بوده که قرآن انقدر با جزئیات بیانش کرده.👌
☝️ تازه این فقط یکی از آیاتِ مربوط به #حجاب بود، که دیدیم.
تو آیاتِ دیگهی قرآن، جزئیات دیگهای هم بیان شده.✔
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴اثر جدید "فاطمه عبادی" با شن به مناسبت روز ملی خلیج فارس
@Emam_kh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
چطور بعضی از مسئولین جواب خون شهدا را می دهند؟
شهید باکری بخاطر سه حبه قند از سردار نوعی اقدم دلگیر شد!گفت بیت المال است چطور جواب خون شهدا را می دهی؟
@Emam_kh
📸 #فتو_توئیت
⭕️ آقای ظریف شمابا ظرفیت شبه قانونی ماده۲۰ اساسنامه وزارتخانه درحال استخدام افراد سفارشیِ جریانات سیاسی هستید؛نمایندگان ردصلاحیت شده مجلس دهم که درکارنامه خود مبارزه باولایت فقیه،تهدید امنیت ملی و ایجاد فتنه های بزرگ رادارند وهدفی جز ایجاد اخلال در روند دیپلماسی انقلاب دنبال نمیکنند.
❌ جناب ظریف مجلس یازدهم مانند مجلس دهم نیست که برای شما فرش قرمز پهن کنند.
@Emam_kh
⭕️ علائم بیماری کرونا بروزرسانی شد
🔻لیست علائم معرفی شده از سوی مرکز کنترل و پیشگیری بیماری برای مبتلایان به ویروس کرونا بروزرسانی شد؛
🔹تب
🔹سرفه
🔹تنگی نفس
🔹لرز
🔹لرز مکرر و احساس سرما
🔹درد ماهیچه
🔹سردرد
🔹گلودرد
🔹از دست دادن حس بویایی یا چشایی
@Emam_kh
🌹توپک_خرمایی
۲۰-۲۵ عدد خرما بدون هسته و پوست
۲۰ گرم کره
دارچین
پودر هل
پودر زنجبیل
۱۰ گرم مغز گردو
پودر نارگیل، کنجد، مغزهای خرد شده... برای تزیین
✍اول از همه خرما رو میذاریم با مقداری کره تو ماهیتابه تفت بخوره تا نرم بشه. دارچین، هل و زنجبیل رو بهش اضافه میکنیم و بعد گردوهارو. همه مواد رو با بقیه کره ها میریزیم، خوب با هم مخلوط میکنیم. مثلاً با گوشکوب یا امثالش مواد رو یک دست کنید و با دست مخلوط کنید. وقتی یک دست شد، کمی دستمون رو خیس میکینم تا مواد به دست نچسبه. بعد تکه های کوچک برداشته و به صورت توپک درمیاریم. به دلخواه داخل پودر نارگیل، کنجد و ... میغلتونیم و تمام. دسر خوشمزه و سالم ما به همین راحتی آماده است
@Emam_kh
💙🍃🦋
🍃🍁
🦋
✍️ آیت الله فاطمی نیا:
🔷🔹گناهکار چند نوع است. عده ای گناه می کنند، بعد ناراحت و پشیمان می شوند. سوز و گداز دارند توبه می کنند و هرگز فکر نمی کنند که روزی این توبه را بشکنند؛ اما دوباره می شکنند. دوباره، سه باره، ده باره.
در حدیث داریم که این اگر در تمام توبه شکستن ها سوز و گداز واقعی داشته باشد، در نهایت بر شیطان پیروز می شود.
🔷🔹اما اگر نه؛ دفعه اول سوز و گداز داشت، دفعه دوم کمتر، دفعه سوم کمتر و اگر برایش معمولی شد؛ او طعمه شیطان می شود.
شدیدترین گناه، گناهی است که صاحب آن، آن را کوچک بشمارد.
☞@Emam_kh
🌸🍁🌸🍁🌸🍁🌸
خــ♡ـدایـا
بہ حـق ایـن وقـتهای نـورانی
مـاه مبـارڪ رمضـان
تمـام مـریـضها را شفـا
تمـام قلبها را جــلا
تمـام مشڪلات را حـل
تمـام دعـاها را مستجاب
و تمـام خانـهها را غـرق
در شـادی و سـرور کن
🌸طاعـات و عبـاداتتون قبـول🌸
🌸شبتون بخیر🌸🍃
@Emam_kh
🌸امام_زمانم🌸
🍃آقای_من🍃
🌸پدر_مهربانم🌸
🌸من ڪجا ، باران ڪجا
و راه بی پایان ڪجا
آه این دل دل زدن
تا منزل جانان ڪجا🌸
هر چہ ڪویت دورتر ،
دلتنگ تر ، مشتاق تر
در طریق عشقبازان
مشڪل آسان ڪجا🌸
🍃جان_جانان_العجل🍃
🍂اللّهمَّعَجِّلْلِوَلِیِّڪَالفَرَج🍂
@Emam_kh
🌸 از امام_صادق عليه السلام پرسیدند :
كار خود را بر چه اساسى استوار ساخته اى ؟
🌸 فرمودند بر چهار اصل :
1_ فهمیدم كه عمل مرا كسى ديگر انجام نمى دهد پس (برای انجام آن) تلاش نمودم .
2_ دانستم كه #خدا بر کار من آگاه است ، پس (از انجام کارهای ناشایست) حيا كردم .
3_ فهمیدم كه روزى مرا ديگرى نمى خورد پس آرام گرفتم .
4_ دانستم كه پايان كار من #مرگ است پس براى آن آماده شدم .
📚بحار الانوار: ج75، ص228
🌸سلام🌸
🌸 خـدایـا
میگویند ماه رمضان ماه مهمانی توست
و تـو خـدای همـه عالمیانی
پس همـه بہ این ضیافـت دعوتیـم
فـارغ از هر اعتقـاد و بـاوری
🌸 خـدایـا
میدانـم ڪه یگانه میزبانی در جهـان
چون تـو نیست ڪه همـهٔ عالـم
بہ خوان کرمـت ریـزه خواریـم
و بہ لطـف و مرحمتت امیـدوار
پس بہ حرمـت میـزبانیات
ذهـنهایمـان را بصیـرت ببخـش
بر کلاممان صـداقت و مهـربانی ارزانیدار
بہ دلهایمان سخـاوت در عشـق بیامـوز
گامهایمان را در پیمودن راه درست
استـوار بدار
و انسـان بودن را فـارغ از هر عقیـده
و بـاوری ڪه داریـم
ره توشـهٔ زنـدگیمان قـرار ده
🌸 بـارالهـا
در این روزهـای ملکوتی رمضـان
از تـو بـرای تک تک دوستـانم
قلبی میخواهـم ڪه امـواجش
روی فرستنـدههای آسمـانی
تنظیـم شـده باشـد
قلبی ڪه همیشـه
موسیقی زیبـای پرستـش
از آن شنیـده شـود
روزتون زیبا🌸🍃
آمیـنیـاربالـعـالـمیـن
@Emam_kh
⚘﷽
😄😂خاطره ای زیبا و خنده دار ازجبهه و جنگ...😃😀
👤بین ما یکی بود که چهره ی سیاهی داشت ؛ اسمش عزیز بود؛
توی یه عملیات ترکش به پایش خورد و فرستادنش عقب
بعد از عملیات یهو یادش افتادیم و تصمیم گرفتیم بریم ملاقاتش
🏩با هزار مصیبت آدرس بیمارستانی که توش بستری بود رو پیدا کردیم و با چند تا کمپوت رفتیم سراغش.
پرستار گفت: توی اتاق 110 بستری شده؛
اما توی اتاق 110 سه تا مجروح بودند که دوتاشون غریبه و سومی هم سر تا پایش پانسمان شده و فقط چشمهایش پیدا بود.
دوستم گفت: اینجا که نیست ، بریم شاید اتاق بغلی باشه!
یهو مجروح باندپیچی شده شروع کرد به وول وول خوردن و سروصدا کردن!
گفتم: بچه ها این چرا اینجوری میکنه؟ نکنه موجیه؟!!!
یکی از بچه ها با دلسوزی گفت: بنده خدا حتما زیر تانک مونده که اینقدر درب و داغون شده!
پرستار از راه رسید و گفت: عزیز رو دیدین؟!!!
همگی گفتیم: نه! کجاست؟
:پرستار به مجروح باندپیچی شده اشاره کرد و گفت: مگه دنبال ایشون نمی گردین؟
همه با تعجب گفتیم: چی؟!!! عزیز اینه؟!
رفتیم کنار تختش ؛
عزیز بیچاره به پایش وزنه آویزان بود و دو دست و سر و کله و بدنش زیر باندهای سفید گم شده بود !
با صدای گرفته و غصه دار گفت: خاک توی سرتان! حالا دیگه منو نمی شناسین؟
یهو همه زدیم زیر خنده
گفتم: تو چرا اینجوری شدی؟ یک ترکش به پا خوردن که اینقدر دستک و دمبک نمی خواد !
عزیز سر تکان داد و گفت: ترکش خوردن پیشکش. بعدش چنان بلایی سرم اومد که ترکش خوردن پیش اون ناز کشیدنه !!
بچه ها خندیدند. 😄
اونقدر اصرار کردیم که عزیز ماجرای بعد از مجروحیتش رو تعریف کرد:
- وقتی ترکش به پایم خورد ، منو بردند عقب و توی یه سنگر کمی پانسمانم کردند و رفتند تا آمبولانس خبر کنند. توی همین گیر و دار یه سرباز موجی رو آوردند و انداختند توی سنگر. سرباز چند دقیقه ای با چشمان خون گرفته برّ و بر نگاهم کرد. راستش من هم حسابی ترسیده بودم و ماست هایم رو کیسه کردم. یهو سرباز موجی بلند شد و نعره زد: عراقی پَست فطرت می کشمت. چشمتان روز بد نبینه. حمله کرد بهم و تا جان داشت کتکم زد. به خدا جوری کتکم زد که تا عمر دارم فراموش نمی کنم. حالا من هر چه نعره می زدم و کمک می خواستم ، کسی نمی یومد. اونقدر منو زد تا خودش خسته شد و افتاد گوشه ی سنگر و از حال رفت. من هم فقط گریه می کردم...
بس که خندیده بودیم داشتیم از حال می رفتیم😂
دو تا مجروح دیگه هم روی تخت هایشان از خنده روده بُر شده بودند.😂
عزیز ناله کنان گفت: کوفت و زهر مار هرهر کنان!!! خنده داره؟ تازه بعدش رو بگم:
- یک ساعت بعد به جای آمبولانس یه وانت آوردند و من و سرباز موجی رو انداختند عقبش. تا رسیدن به اهواز یک گله گوسفند نذر کردم که دوباره قاطی نکنه ... 😂😂
رسیدیم بیمارستان اهواز. گوش تا گوش بیمارستان آدم وایستاده بود و شعار می دادند و صلوات می فرستادند. دوباره حال سرباز خراب شد. یهو نعره زد: آی مردم! این یه مزدور عراقیه ، دوستای منو کشته. و باز افتاد به جونم. این دفعه چند تا قلچماق دیگه هم اومدند کمکش و دیگه جای سالم توی بدنم نموند. یه لحظه گریه کنان فریاد زدم: بابا من ایرانی ام ! رحم کنین. یهو یه پیرمرد با لهجه ی عربی گفت: ای بی پدر! ایرانی هم بلدی؟ جوونا این منافق رو بیشتر بزنین. دیگه لَشَم رو نجات دادند و آوردند اینجا. حالا هم که حال و روزم رو می بینید!
صدای خنده مون بیمارستان رو برده بود روی هوا.😂
پرستار اومد و با اخم و تَخم گفت: چه خبره؟ اومدین عیادت یا هِرهِر کردن؟ وقت ملاقات تمومه ، برید بیرون
خواستیم از عزیز خدافظی کنیم که یهو یه نفر با لباس سفید پرید توی اتاق و نعره زد: عراقی مزدور! می کشمت!!!
عزیز ضجه زد: یا امام حسین! بچه ها خودشه ، جان مادرتون منو نجات بدین ...😂😂😂
منبع: کتاب" رفاقت به سبک تانک"
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📹اي شهيد…
اي آنكه بر كرانه ازلي و ابدي وجود بر نشسته اي،
دستي بر آر و ما قبرستان نشينان عادات سخيف را نيز از اين منجلاب بيرون كش
.
مِنَ الْمُؤْمِنِينَ رِجَالٌ صَدَقُوا مَا عَاهَدُوا اللَّهَ عَلَيْهِ ۖ فَمِنْهُمْ مَنْ قَضَىٰ نَحْبَهُ وَمِنْهُمْ مَنْ يَنْتَظِرُ ۖ وَمَا بَدَّلُوا تَبْدِيلًا
شهید_سردار_سرلشکر_حاج_قاسم_سلیمانی
@Emam_kh
🔹🔸🔹🔸🔹🔸🔹🔸🔹
بسم الله الرحمن الرحيم
🌹 آیه3سوره حمد
🔹الرحمن الرحیم(3)🔹
ترجمه:بخشنده و مهربان است
🌸اگر #خدا به انسان ها عزت و آبرو و اعتبار می بخشد ریشه در #مهربانی و رحمت اوست. (و کتب ربکم علی نفسه الرحمه) خداوند رحمت را بر خود واجب کرده است و #رحمت او بر همه چیز سایه گسترده است همچنین #پیامبر و قرآن مایه رحمت هستند.
🌸آفرینش و #پرورش خداوند بر اساس رحمت است و اگر گناهان انسان را بعد از #توبه و عذر خواهی می بخشد و به انسان ها فرصت جبران گناهان و اشتباهات می دهد همه نشان دهنده رحمت و مهربانی خداست
🔹پیام های آیه3سوره حمد
🔹تعلیم و تربیت الهی همراه محبت و رحمت و مهربانی است.
بخشیدن گناهان انسان بعد از توبه ریشه در رحمت و مهربانی خداست
🔹مالک یوم الدین(4)🔹
ترجمه:#مالک روز جزاست
🌸در تفسیر آیات قبلی گفتیم #خداوند اسم و صفاتی دارد اسم خداوند #الله است و از جمله صفاتی که در این سوره تا کنون خواندیم الرحمن، الرحیم و رب است و چهارمین صفتی که به خداوند در سوره #حمد نسبت داده شده مالک است. خداوند مالک زمین و آسمان ها و دنیا و آخرت است در این آیه می فرماید خداوند مالک یوم الدین است یعنی مالک روز قیامت است
✅چرا #قیامت و آخرت را با واژه #یوم یعنی روز یاد می کند؟
چون وقتی #روز می شود همه چیز معلوم و #روشن و آشکار می شود در روز قیامت مشخص می شود چه کسی روسفید است و چه کسی روسیاه است و همه چیز از خوب و بد و زشت و زیبا روشن می شود.اما #دنیا مثل شب #تاریک و ظلمانی است.
✅چرا در این آیه می فرماید #قیامت روز دین است؟
زیرا در آن روز فقط #دین حرف اول و آخر می زند و ملاک خوب و بدی فقط دین است و کسانی که به دستورات دین عمل کردند #رستگار خواهند شد و روز دین روز جزای اعمال انسان هاست.
🔹پیام های آیه4سوره حمد🔹
✅ حرف اول و آخر را در قیامت دین خواهد زد.
✅ روز دین یعنی روز قیامت یعنی روز جزای اعمال انسان هاست.
✅ مالک روز قیامت خداست همان خدایی که الرحمن الرحیم و رب العالمین است
🚨 مجمع نمایندگان طلاب حوزه علمیه قم، شورای هماهنگی گروههای فرهنگی حوزه و بیش از ۴۰۰ نفر از اساتید، طلاب و فضلای حوزههای علمیه از ۶۵ شهر کشور، طی نامهای خطاب به رئیس قوه قضائیه خواستار بازداشت و محاکمه عاملان ولنگاری فاجعهبار فضای مجازی کشور شدند.
پ.ن: دغدغه ی رهبری و همه دلسوزان کشور قانونمند کردن این فضای بی در و پیکر است که توسط لیبرالها به عمد رها شده و به عناوین مختلف از آن ابتذال، بی غیرتی، خشونت، دعوا، فحاشی، بی حیایی، و تغییر سبک زندگی به جوانان و نوجوانان تزریق میشود. امیدواریم مجلس جدید هم با وضع قوانین درست، دولت را وادار به رسیدگی به اوضاع فاجعه بار مجازی کند.
@Emam_kh