eitaa logo
پیروان امام خامنه ای 🇮🇷
2.1هزار دنبال‌کننده
26.2هزار عکس
17.4هزار ویدیو
14 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
🔹آیت الله حائری شیرازی🔹 🔸عید فطر؛ غنیمت یک ماه روزه داری🔸 وقتی انسان مالیات می‌دهد، می‌گوید غرامت داده‌ام و باید این‌ها را داد. وقتی سرمایه گذاری می‌کند، چیز گرانی را ارزان می‌خرد می‌گوید غنیمت. وقتی انسان عبادت می‌کند و می‌گوید که ناچاریم عبادت کنیم، بر ما واجب شده است، احساس غرامت می‌کند، اجرش پایین می‌آید. اما وقتی عبادت می‌کند، شاد می‌شود، لذت می‌برد، از اینکه موفق به بندگی خدا شد، اجرش را همین شادی بالا می‌برد. قَالَ النَّبِی: «مَنْ سَرَّتْهُ حَسَنَاتُهُ وَ سَاءَتْهُ سَیئَاتُهُ فَذَلِک الْمُؤْمِنُ حَقّا» (بحار الانوار ج 33 ص 549) هر کس کارهای زشتش او را ناراحت کند و کارهای خوبش خوشحالش کند، به تحقیق که مؤمن است. نه کار بد آدم را مأیوس کند، نه کار خوب آدم را مغرور کند. خوشحالی غیر از غرور است و ناراحتی غیر از یاس است. مؤمن اگر کار بد کند، مأیوس نمی‌شود. کار خوب هم بکند، مغرور نمی‌شود. عید فطر را برای همین ابراز خوشحالی قرار دادند که انسان از اینکه یک ماه توانسته خدا را اطاعت کند، یک ماه با خودش مبارزه کند، این را یک غنیمت بداند، این را معامله‌ای پر سود بداند و از این معامله خوشحال باشد. هر چه انسان از عبادتش بیشتر لذت ببرد، ثواب بیشتری می‌برد. چرا؟ چون معامله‌اش را سودمندتر می‌کند. کسی که نماز می‌خواند می‌گوید یک میلیون گیرم آمد، یکی دیگر می‌گوید ده میلیون گیرم آمد تفاوت انسان‌ها در این است که قیمت نماز را چقدر بدانند. هر چقدر تصور بکنی، ثواب روزه بیشتر از آن تصور است. @Emam_kh
12.13M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
وقتی یک نگاه، همه هستی تو میگیره... سخنان شیرین استاد دانشمند 🍃🌸🍃🌸🍃 @Emam_kh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌸🌺🌸🌺🌸🌺🌸🌺🌸 بسم الله الرحمن الرحيم 🌹 آیه103سوره آل عمران 🌸 وَاعْتَصِمُواْ بِحَبْلِ اللَّهِ جَمِيعاً وَلَا تَفَرَّقُواْ وَاذْكُرُواْ نِعْمَتَ اللَّهِ عَلَيْكُمْ إِذْ كُنْتُمْ أَعْدَآءً فَأَلَّفَ بَيْنَ قُلُوبِكُمْ فَأَصْبَحْتُمْ بِنِعْمَتِهِ إِخْوَاناً وَكُنْتُمْ عَلَى شَفَا حُفْرَةٍ مِّنَ الْنَّارِ فَأَنْقَذَكُم مِّنْهَا كَذَلِكَ يُبَيِّنُ اللَّهُ لَكُمْ ءَاياَتِهِ لَعَلَّكُمْ تَهْتَدُونَ 🍀 ترجمه: و همگى به ریسمان الهی چنگ زنید و پراكنده نشوید و نعمت خدا را بر خود یاد كنید، آنگاه كه دشمنان یكدیگر بودید، پس خداوند میان دل هایتان الفت انداخت و در سایه نعمت او برادران یكدیگر شدید، و بر لبه پرتگاهى از آتش بودید، پس شما را از آن نجات داد. این گونه خداوند آیات خود را براى شما بیان مى كند، شاید هدایت شوید. 🌷 : چنگ بزنید 🌷 : ریسمان الهی 🌷 : پراکنده نشوید 🌷 : یاد کنید 🌷 : دشمنان 🌷 : پس الفت ساخت 🌷 : پس برادران یکدیگر شدید 🌷 : لبه ى پرتگاه، لبه ی گودال 🌷 : پس شما را نجات داد 🌷 : بیان می کند. 🌸 موضوع این آیه در ادامه آیه قبلی می باشد در آیه قبلی مسلمانان را دعوت به تقوا کرد و در این آیه دعوت به و می کند و می فرماید: «و اعتصموا بحبل الله جميعا و لا تفرقوا: و همگی به ریسمان الهی چنگ بزنید و پراکنده نشوید.» حبل الله یعنی ریسمان الهی و منظور از ریسمان الهی هرگونه وسیله ارتباط با ذات پاک است. این وسیله می تواند اسلام یا قرآن یا پیامبر یا اهل بیت باشد. سپس به نعمت بزرگ وحدت اشاره کرده و می فرماید: « و اذکروا نعمت الله علیکم إذ كنتم أعدآء فألف بين قلوبكم فأصبحتم بنعمته إخوانا: و نعمت خدا را بر خود یاد کنید، آنگاه که دشمنان یکدیگر بودید، پس میان دل هايتان الفت انداخت و در سایه نعمت او برادران یکدیگر شدید.» 🌸 در گذشته یک موضوع جزئی و ساده کافی بود تا جنگی میان شما راه بیفتد ولی بعد از آوردن از آن ملت پراکنده ملتی واحد و متحد ساخت. سپس می فرماید: « و کنتم علی شفا حفرة من النار فأنقذكم منها: و بر لبه پرتگاهی از آتش بودید، پس شما را از آن نجات داد. » و شما را از این پرتگاه به نقطه امن و امانی که همان نقطه برادری و بود رهنمون ساخت. در این جا کلمه نار (آتش) کنایه از جنگ و نزاع هایی بود که در دوران جاهلیت میان قبایل وجود داشت. در پایان آیه برای تأكيد بيشتر می فرمايد: « كذلك يبين الله لكم ءاياته لعلكم تهتدون: اين گونه خداوند آیات خود را برای شما بیان می کند، شاید هدایت شوید. » بنابراین هدف نهایی و نجات شماست، پس باید به آنچه گفته شد اهمیت فراوان دهید. 🔹 پيام های آیه103سوره آل عمران 🔹 ✅ و دورى از تفرقه، یک وظیفه ى الهى است. ✅ محور باید دین خدا باشد، نه نژاد، نه زبان، نه ملّیت، و... ✅ از بركات و خدمات غافل نشوید. ✅ ، نعمت بزرگ الهى است. ✅ و ، پرتگاه و گودال آتش است. «شفا حفرة من النار» ✅ نعمت هاى ،آیات او هستند. ✅ یادآورى نعمت هاى الهى عامل عشق و زمینه ساز است. تفسیر_یک_دقیقه_ای_قرآن 🌸🌺🌸🌺🌸🌺🌸🌺🌸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴 سخنان کوبنده سردار قاآنی خطاب به امثال احمدی نژاد : ♦️ شیعه ۱۴۰۰ ساله که از دریای خون گذشته به اینجا رسیده ، دلیل نمیشه چون فلان سال خدمتی کردی پس هر جور که تو بگی باید روزگار بچرخه ، اگر خدمت برای خدا کردی که خدا بلده جواب بده اگر نه که هیچ . ما فقط زیر پرچم آقا سینه میزنیم و هرکسی حرفی خلاف آقا زد فاضربوه علی الجدار به دیوار میزنیم و به زباله دان میفرستیم. روانبخش @Emam_kh
🔷کسی‌که به یکی‌از امامان معصوم دشنام دهد و اهانت کند کافر و نجس است. 🔺تمام پیروان فرقه‌ی گمراه بهاییت محکوم به نجاست هستند. 📕منبع: رساله آموزشی امام خامنه‌ای   @Emam_kh
🔹آیت الله حائری شیرازی🔹 🔸چرا روزۀ عید فطر حرام است؟ | حرمت روزه، یک مانور است!🔸 در روز اول شوال، روزه حرام است. این یک مانور است. می دانید چرا؟ چون می‌خواهد بگوید: «خوردنشان به امر من است؛ نخوردنشان هم به امر من است». اگر روزۀ اول شوال را حرام نمی‌کردند، عدۀ زیادی روز اول شوال را روزه می‌گرفتند و می‌گفتند: «می‌خواهیم بدرقه ماه رمضان برویم»! خداوند چون می‌خواهد همه با هم دست بکشند، روزه را حرام کرده. امام صادق (علیه السلام) دربارۀ روز عید فطر و تشخیص آن می‌فرمایند: «دست امام مسلمین است»؛ اگر امام مسلمین گفت: «عید است»، همه باید افطار کنند و نماز عید بخوانند. اگر امام مسلمین گفت: «این آخر رمضان است»، بر همه واجب است روزه بگیرند. چرا این را برای امام مسلمین گذاشته؟ برای اینکه اینجور نشود که زن مقلد این آقاست و آقا می‌گوید برای من ثابت نشده که امروز آخر رمضان است؛ شوهر مقلد دیگری است؛ او گفته برای من ثابت شده امروز عید بگیریم. اگر بعضی روزه باشند و بعضی روزه نباشند، در خانه چه اتفاقی می افتد؟ روزی که باید جشن بشود، روز عیش باشد، روز سرور باشد، روز خوشحالی باشد، روز حزن می‌شود. اعیاد رسمی مسلمین یعنی عید فطر و عید قربان را برای این خاطر روزه‌اش را حرام کردند که وحدت ایجاد بشود؛ یعنی همه «با هم» دست بکشند از روزه. خود این وحدت یک ابهتی دارد، اسلام را در نظر دشمنان با مهابت می‌کند. @Emam_kh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💔 پنجشنبه است و ياد درگذشتگان 🌹 اَللّهُمَّ اغفِر لِلمُومِنینَ وَ المُومِنَاتِ وَ المُسلِمینَ وَ المُسلِمَاتِ اَلاَحیَاءِ مِنهُم وَ الاَموَاتِ ، تَابِع بَینَنَا وَ بَینَهُم بِالخَیراتِ اِنَّکَ مُجیبُ الدَعَوَاتِ اِنَّکَ غافِرَ الذَنبِ وَ الخَطیئَاتِ وَ اِنَّکَ عَلَی کُلِّ شَیءٍ قَدیرٌ بِحُرمَةِ الفَاتِحةِ مَعَ الاخلاص و الصَّلَوَاتِ   💔 اسم پنجشنبه كه می آيد ناخودآگاه  ياد مسافران بهشتی می افتيم ، با هدیه ای به زیبایی فاتحه وصلوات یادی کنیم از آنها،روحشون شاد و یادشون گرامی 🌹الّلهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ وَعَجِّلْ فَرَجَهُمْ 🌹بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ الْحَمْدُ للّهِ رَبِّ الْعَالَمِينَ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ ،مَالِكِ يَوْمِ الدِّينِ إِيَّاكَ نَعْبُدُ وإِيَّاكَ نَسْتَعِين اهدِنَا الصِّرَاطَ المُستَقِيم صِرَاطَ الَّذِينَ أَنعَمتَ عَلَيهِم غَيرِ المَغضُوبِ عَلَيهِمْ وَلاَ الضَّالِّينَ 🌹بِسْمِ اللهِ الْرَّحْمَنِ الْرَّحِيمِ قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ،اللَّهُ الصَّمَدُ لَمْ يَلِدْ وَلَمْ يُولَدْ،وَ لَمْ يَكُن له کفو احد 🌹شاخه گلی بفرستيم برای تمام آنهايی که يادشان هميشه باماست @Emam_kh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
☘🍁☘🍁☘🍁☘🍁☘ 🍒 داستانی آموزنده با نام 👈 خاموشی‌یک‌ستاره 🍒 👈 قسمت سوم می بینی پسر نامردت چه بلایی سرم میاره و چند غاز پول رو چه جوری از دستم می گیره و اونوقت میری از بقالی به حساب من جنس میاری. پسر کفتر باز و شیره ای ت رو هوار کردی سر من و عین خیالت نیست! آخ از خدا بی خبر تو چرا اینطوری هستی؟!» و مادربزرگ که زن بددهن و بدعنقی بود و من همیشه از خال گوشتی بزرگی که بالای لبش داشت می ترسیدم، جواب می داد: « به من چه مربوطه؟ خیلی هم  در حقتون لطف کردم که گذاشتم تو خونه من زندگی کنید وگرنه که حالا آواره کوچه و خیابون بودید! خرج شکم تو بچه ت به من چه ربطی داره زنیکه؟! اون شوهر گردن کلفتت از شب تا صبح وافور دستش باشه، صبح تا ظهر بخوابه و بعد بره پی کفتر بازی ش، اون وقت من این دو، سه تومنی که اون بدبخت خدا بیامرز یه عمر بابتش کار کرد رو خرج شما بکنم؟ مگه خودم بدبختی ندارم؟!» مادربزرگ هیچ وقت دلش نیامد برای ما پولی خرج کند و پدر هم که خوب می دانست اگر کمی سربه سرش بگذارد از خانه بیرونمان خواهد کرد به او چیزی نمی گفت و خرج موادش را به زور کتک از مادر می گرفت. از وقتی که خودم را شناختم از آن زندگی متنفر بودم و همیشه در رویاهای کودکانه ام پدر را مردی قوی و مادر را مهربان به تصویر می کشیدم. پدر رویاهایم از سرکار که بر می گشت برایم خوراکی و غذاهای خوب خریده بود. لباس و کفش و اسباب بازی نو خریده بود اما در واقعیت حسرت داشتن یک عروسک به دلم مانده بود. خوب به خاطر دارم که یک روز در خیابان یکی از دوستان همکلاسی ام را دیدم. آن موقع تازه اول ابتدایی بودیم. دوستم خرس پشمالوی سفید رنگی در دست داشت. از پدر خواستم که یکی از آن خرس ها را برایم بخرد اما چنان کتکی خوردم که به غلط کردن افتادم. حسرت داشتن یک خرس پشمالوی سفید برای همیشه در دلم ماند. سنی نداشتم اما هر شب از خدا می خواستم مرا بکشد تا از دست خانواده ام خلاص شوم. هیچ کدامشان مرا دوست نداشتند. فقط وسیله ای بودم که وقتی دلشان از همه  جا پر می شد، عقده هایشان را سر من خالی می کردند و آنقدر کتکم می زدند تا آرام شوند. همیشه خدا بدنم کبود بود و دست  و پایم درد می کرد. آن روز هم وقتی از مدرسه باز می گشتم صدای جنگ و دعوای همیشگی پدر و مادرم را شنیدم. خودم را برای کتک خوردن آماده کردم. پدر خوشحال و خندان از اینکه  برای چند روز نشئگی پول به دست آورده از خانه بیرون  رفت و من ساکت و بی سر و صدا همچون موشی ضعیف که هر آن انتظار کشیده شدن چنگال های قوی پنجه گربه را بر بدنش دارد، وارد حیاط شدم. مادربزرگ مثل همیشه روی ایوان نشسته بود و زیر لب غر می زد. صدای ناله های مادر را از اتاق می شنیدم که می گفت: «خدا پدر و مادرم رو لعنت کنه. آقام واسه اینکه یه نون خور از سفره ش کم کنه هر کی از راه رسید دختراشو شوهر داد. قسمت من بیچاره هم تحفه شما شد. خدا ازتون نگذره . شما که می دونستید پسرتون معتاد و لاابالی و بی مسئولیته، برای چی از در خونه مردم رفتید تو؟ خدا از سر تقصیراتتون نگذره. خدا عذابتون رو هم تو این دنیا و هم تو اون دنیا زیاد کنه که منو به خاک سیاه نشوندید. 👈 ادامه دارد..... 🍃🍁🍃🍁🍃🍁🍃
☘🍁☘🍁☘🍁☘🍁☘ 🍒 داستانی واقعی وآموزنده با نام 👈 خاموشی‌یک‌ستاره 🍒 👈 قسمت چهارم با هزار بدبختی و جون کندن برای خودم کار پیدا کردم اما این مردک هیچی ندار هر چند روز یه بار میاد سیاه و کبودم می کنه تا خرج عملشو بدم. شما هم که عین خیالت نیست. تو قلب نداری که، آدم نیستی که! می دونی چیه؟ روزی هزار بار از خدا می خوام پسرتو مرگ بده، دعا می کنم جنازه شو گوشه و کنار خیابون پیدا کنن. دعا می کنم که خدا از روزی زمین برش داره!» و مادربزرگ با لحنی طلبکارانه غرید: «آهای، حرف دهنتو بفهم! آره دیگه، پسر من بمیره می تونی هر غلطی دلت می خواد بکنی، آزاد می شی و می تونی دوباره شوهر کنی! یکی ندونه فکر می کنه خانم دختر شاه پریون بوده و تو قصر باباش زندگی می کرده! آخه بدبخت باز صد رحمت به اینجا، خونه بابات که یازده نفر آدم باید نون خشک سق می زدید و اون بابای شیره ای تون سالی به دوازه ماه زندون بود؟ چیه؟ فکر می کردی تو رو با اون وضع ننه بابات و خونه و زندگی تون شاهزاده اسب سوار میاد می گیره؟ نه جونم، برو خدا رو شکر کن که همین زندگی رو داری وگرنه تو اون خونه مثل ننه و بابات عملی می شدی!» این وضع زندگی فلاکت بار ما بود. من در چنین محیطی رشد کردم و پا گرفتم. وجودم سرشار از عقده ها و ناکامی ها بود و من تلاش می کردم با درس خواندن روحم را آرام کنم. کلاس اول دبیرستان بودم که با «طوفان» آشنا شدم. او هر روز سوار بر ترک موتور دوستش موقع تعطیلی مدرسه به خیابان می آمد. از بین دخترها نگاهش به من بود و هر روز تا سر کوچه مان می آمد. دیگر به این آمدن هایش عادت کرده بودم و اگر یک روز نمی دیدمش حسابی کلافه و سردرگم می شدم. او را دوست داشتم اما می ترسیدم با دانستن وضع زندگی مان از من فرار کند. یکروز طوفان از خلوتی کوچه استفاده کرد و برایم از عاشقی اش گفت. او گفت همه چیز را در باره من و خانواده ام می داند و هیچ چیز و هیچ کس جز من برایش مهم نیست. آن روزها بهترین روزهای عمرم بود. من عاشق طوفان شده بودم و حالا با عاشقی تحمل آن زندگی پر از مصبیت برایم آسان بود. پدر و مادر طوفان از هم جدا شده بودند و او که به سربازی نرفته و در یک مکانیکی شاگرد بود، با مادرش زندگی می کرد. طوفان که می گفت دیگر تحمل دوری از من را ندارد خیلی زود به همراه مادرش به خواستگاری ام آمد. آن روز ها پدرم به جرم داشتن مواد دستگیر شده و در زندان بود. مادربزرگ و مادرم و پدرم از زندان از خدا خواسته به ازدواج مان رضایت دادند و من و طوفان در یک جشن خیلی کوچک و خودمانی که در خانه مادر طوفان برگزار شد، نامزد شدیم و عقد کردیم...... 👈 ادامه دارد...... 🍃🍁🍃🌸🍃🍁🍃