eitaa logo
پیروان امام خامنه ای 🇮🇷
2.1هزار دنبال‌کننده
26.3هزار عکس
17.4هزار ویدیو
14 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
13.13M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
لودر سواری امیرحسین ثابتی از روی اصلاحات شش دقیقه وقت بذارید تا جواب تخریب‌های چند وقت اخیر اصلاح‌طلبان علیه تیم مذاکره کننده کشورمون رو بشنوید👌 قسمتی از صحبت‌های امیرحسین ثابتی در یک گفتگوی صوتی با حضور تاجزاده و فائزه هاشمی @Emam_kh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
‼️ترجمه‌ی ذکرهای رکوع و سجود و برخی مستحبات 1⃣ سُبْحَانَ الله: «پاک و منزه است خدا». 2⃣ سُبْحَانَ رَبِّیَ الْعَظِیمِ وَ بِحَمْدِهِ: «پاک و منزه است پروردگار من که بزرگ است، و او را ستایش می‌کنم». 3⃣ سُبْحَانَ رَبِّیَ الاَعْلی وَ بِحَمْدِهِ: «پاک و منزه است پرودگار من که برترین است، و او را ستایش می‌کنم». 4⃣ سَمِعَ اللهُ لِمَنْ حَمِدَهُ: «عنایت خدا متوجه آن کسی باد که تو را ستایش می‌کند». 5⃣ اَسْتَغْفِرُ اللهَ رَبِّی وَ اَتُوبُ اِلَیْهِ: «از خدا که پروردگار من است آمرزش می‌خواهم و به او باز می‌گردم». 6⃣ بِحَوْلِ اللهِ وَ قُوَّتِهِ اَقُومُ وَ اَقْعُدُ: «با اراده و نیروی خدا است که بر می‌خیزم و می‌نشینم». @Emam_kh
🍁🍃 🍁🍃 🍁🍃 یک داستان یک پند ✍️ دوستی نقل می‌کند، در سال 1342 سوار اتوبوس با دوستم از تهران عازم شهرستان خوی بودیم. راننده‌ی اتوبوس مست بود و ما دلشوره‌ی عجیبی از رانندگی او بر تن‌مان حاکم شده بود. آن زمان جاده‌های مواصلاتی از داخل شهرها عبور می‌کردند. اتوبوس برای شام در شهر قزوین توقف کرد. دوستم مرا به مغازه شیرینی‌فروشی برد و خودش یک جعبه شیرینی خرید و از من خواست تا من هم بخرم. هر دو شیرینی خریدیم. وقتی بیرون آمدیم، گفت: نیّت کن فردا صبح که ان‌شاءالله به مقصد رسیدیم، اولین کاری که انجام خواهیم داد، شیرینی‌ها را بابت صله‌ارحام به منزل خواهران خود ببریم. من نیّت کردم. نیمه‌شب که از خواب پریدیم متوجه شدیم اتوبوس واژگون شده است و از 36 نفر سرنشین آن فقط 5 نفر زنده و کاملاً سالم مانده بودند که ما دو نفر هم جزء آن 5 نفر بودیم و جالب‌تر این‌که جعبه‌ی شیرینی‌های ما هم سالم بود.از خوشحالی نمی‌دانستیم چه کنیم، بعد از مدتی کنار جاده ایستادن، موفق شدیم بالاخره به مقصد برسیم. از دوستم پرسیدم: چه رابطه‌ای بین خریدن شیرینی و صله‌رحم و زنده ماندن ما وجود داشت؟ گفت: دیشب من از رانندگی طرف متوجه شدم که بلایی بر سر ما حلقه زده است. سریع نیّت صله‌رحم کردم تا خدا به‌ خاطر شیرینی‌هایی که ما خریده بودیم بر خواهران‌مان رحم کند و عمر ما را به خاطر آن‌ها بر ما ببخشد. چنان‌چه نبی مکرم اسلام (ص) فرمودند: در بین تمام اعمال نیک، «صله‌رحم» تنها عملی است که خداوند سریع پاداش آن را به فاعل آن می‌بخشد 🍃🌸🌺🍃🌹🍃🌺🌸🍃 @Emam_kh
🌹حضرت (مدظله‌العالی) 🔹در جامعه ی جوان کشور بیش از دیگران باید به اهمیّت داد. جوان با نماز دلش روشن میشود، امید پیدا میکند، شادابی روحی پیدا میکند، بهجت پیدا میکند. این حالات بیشتر مال جوانهاست، بیشتر مال موسم جوانی است؛ میتواند لذت ببرد. و اگر خدا به من و شما توفیق بدهد، نمازی بخوانیم که با توجه باشد، خواهیم دید که انسان در هنگام توجه به نماز از نماز سیر نمیشود. انسان وقتی به نماز توجه پیدا کند، آن چنان لذتی پیدا میکند که در هیچ یک از لذائذ مادی این لذت وجود ندارد. این در اثر توجه است. بی توجهی به نماز، کسالت در حال نماز، از خصوصیات منافقین است - نه اینکه حالا هر کسی در حال نماز کسالت داشت، منافق است؛ نه - خدا منافقین را در قرآن معرفی میکند و میگوید اینها را از این بشناس. @Emam_kh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
رمان قسمت شصتوهشتم انگار در میزنن... با شنیدن حرفم ساکت شدیم و اوهم دست برداشت ... صدایش انگار مثل قبل دلم را نمیلرزاند ... که به در میکوبید- .. ساحل چه خبرته صدات کل خونه رو برداشته .. بی انکه بتوانم حرکتی کنم ... ساحل گفت- .. بیا تو داداش ... از و خودش هول زده ایستاد ... منهم... داخل شد ... و بادیدنم انگار عجیب ترین صحنه ي عالم را دید... نگاهش طوري بود که انگار مرا ندیده تا بحال ... اما اخمش را حفظ کرد ... بی توجه به من رو به ساحل کرد ... ساحل چه خبرته صداي خنده و جیغت کل خونرو برداشته... خجالت نمیکشی؟؟؟ ساحل قیافه ي مظلوم به خودش گرفت... - واا داداش تقصیر من چیه صداي محیا بود... انگار که نشنیده باشد ... دوباره پرسید... - کی؟؟؟ انگار ساحل هم فهمید گند زده ... سرش را پایین انداخت ... اوهم لحنش را آرام کرد ... - خیلی خب ... صداتون نیاد بیرون ... نگاهی کوتاه دوباره به من انداخت ... نگاهی که براي اولین بار برایم غریبه بود ... نگاهش ... بی تفاوت فکرم را رها کردم ... به من چه ... و اوهم بیرون رفته بود ... نگاهم به آینه ي داخل اتاق خورد ... با دیدن خودم هینی کشیدم ... موهاي بلندم اطرافم ریخته بود و چند تاري روي پیشانی ام چسبیده بود از عرق... گونه هایم هم بیش از حد سرخ شده بود ... لباس نازك صورتی ام هم دکمه هایش باز بود و لباس زیر قرمز رنگم مشخص شده بود ... با حرص به پهلوي ساحل کوبیدم ... - خاك تو سرت آبرومو بردي ... چرایه کاره گفتی بیاد تو ... اوهم با خنگی گفت... - وا مگه چیشده حالا ... اشاره اي به لباسم زدم ... - نگاه کن... خنده اي کرد ... - خوبه انگار تا حالا ندیده ... از حرف بی پرده ي ساخل سرخ شدم ... - زهر ... خنده داره ... و راه بیرون را پیش گرفتم ... صداي ساحل آمد -وا قهر کردي !!!برگشتم و نگاه عاقل اندر سفیهی کردم... - نه احمق جون ... برم اتاقم خودمو مرتب کنم ... بعدش برم پایین یکم پیش زن عمو ... سري تکان داد و با شیطنت گفت ... راستی محیا ... به سمتش برگشتم ... - دیگه بله؟ میگم لباست خیلی تابلوئه ها بیچاره پدر صاحب داداشمو دراوردي... ادکلن را از روي میز توالتش برداشت تا به سمتش پرتاب کنم که دست هایش را بالا گرفت ... - خوب بابا ... غلط کردم ... شکلکی برایش دراوردم و بی انکه دکمه هایم را ببندم یا موهایم را جمع کنم... شال و چادر را روي سرم درست کردم ... الان میخواستم عوص کنم دیگر ... حوصله ي باز و بسته کردنشان را نداشتم ... به سمت اتاقم رفتم ... در را که باز کردم انگار دستم کشیده شد ... و در آغوش مردي افتادم که این روزها عجیب دلم دوري میخواست از او ... دستم را روي دستم گذاشتم را دستی که دورم حلقه شده بود را باز کنم... اوهم دستم را گرفت و با یک حرکت برم گرداند ... حالا پشتم به او بود و کاملا در آغوشش قفلم کرده بود ... تقلا کردم.. ،- .دارید ناراحتم میکنید پسرعمه لطفا ولم کنید ... حلقه ي دستانش را تنگ کرد ... حاالاچی شده؟؟؟؟ نفسم داشت تنگ میشد ... ادامه دارد... 💖 🧚‍♀●◐○❀
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✨بسم الله الرحمن الرحیم✨ 🌹شرح 🔹ضرورت رنگ كردن موها 💠 ودرود خدا بر امیرالمؤمنین فرمود: (از امام پرسيدند كه رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله و سلّم فرمود: موها را رنگ كنيد، و خود را شبيه يهود نسازيد، يعنى چه؟) فرمود:پیامبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم اين سخن را در روزگارى فرمود كه پيروان اسلام اندك بودند، امّا امروز كه اسلام گسترش يافته، و نظام اسلامى استوار شده، هر كس آنچه را دوست دارد انجام دهد. 🔰 حکمت هفدهم نهج البلاغه درباره یک شبهه و سؤالی است که برای یکی از دوستان امیرالمؤمنین پیش آمد. 🔻ماجرا از این قرار است که آن شخص یادش آمد که در زمان حضور و حیات رسول مکرم اسلام(صلی الله علیه و آله وسلم) حضرت به کسانی که موهای سر و صورتشان سپید شده بود، دستور اکید می دادند که «تخضّبوا » ؛ خضاب کنید! یعنی رنگ کنید. «وَ لَا تَشَبَّهُوا بِالْيَهُودِ » ؛ شبیه یهودی ها نباشید ، که ریش و محاسن و موی سفیدشان را رنگ نمی کنند. اما سالها بعد از رحلت پیامبر می دید امیرالمؤمنین به دستور پیامبر عمل نمیکنند ؛ در حالی که او شایسته ترین کسی است که باید به دستورات پیامبر و سنّت پیامبر عمل کند تا مردم هم برای این سنّت ها اهمیت قائل بشوند. لذا از حضرت پرسید اینکه پیامبر فرمود:«تخضّبوا و لاتَشَّبَهوا بالیهود» یا «غَيِّرُوا الشَّيْبَ وَ لَا تَشَبَّهُوا بِالْيَهُودِ» پیری خودتان را تغییر بدهید تا شبیه یهودیان نشوید یعنی چه؟ 🔻حضرت متوجه شدند این بنده خدا در چه تعارضی گیر کرده است. یعنی فکر کرده حضرت علی(علیه السلام ) خلاف سیره و دستور پیامبر عمل می کنند. در پاسخشان فرمودند: برادر آن روزی که پیامبر چنین دستوراتی می داد، دلیلش این بود که یاران پیغمبر کم، حکومت اسلامی در مقابل دشمنان ضعیف، این عمل در واقع یک جور تاکتیک و یک عملیات روانی بود که دشمن خیال کند همه یاران پیامبر جوان هستند و بترسد. اما الان که حکومت من قدرتش کامل شده، وسعت پیدا کرده است و دشمنش ضعیف و ناچیز شده، با رنگ کردن سر و روی پیرمردها هیچ چیزی به اقتدار نظام اسلامی اضافه نمی شود. پس هر کسی خواست می تواند به امر پیغمبر که همچنان مستحب است ولی واجب نیست عمل کند و هر کسی نخواست می تواند این مستحب را ترک کند. 🔻نکته ای که باقی میماند این است که خیلی خوب، امر پیغمبر به خاطر یک مصلحتی واجب بوده، الان آن مصلحت از بین رفته اما به تعبیر خود مولا علی (علیه السلام) وجوبش از بین رفته است، استحبابش که باقی مانده است، چرا امیرالمؤمنین (علیه السلام) حداقل این استحباب را رعایت نمی کند؟ در جواب امیرالمؤمنین (علیه السلام) در حکمت دیگری از نهج البلاغه می فرمایند: رنگ کردن سر و رو زینت است و ما چون ما در عزای پیغمبر خدا هستیم، ادب حکم میکند که از این زینت دوری کنیم. 🎙حجت الاسلام مهدوی ارفع
🔴از نفت و اورانیوم تا شبکه ملی اطلاعات ❌وقتی تفکر دولتمرد قاجاری به شبکه ملی اطلاعات هم حمله می‌کند 🔰 مقام معظم رهبری چند سال قبل درباره موضوع هسته‌ای فرمودند: «صنعت هسته‌ای برای یک کشور، یک ضرورت است. این‌که بعضی از روشنفکرنماها قلم بردارند و قلم بزنند که «آقا ما صنعت هسته‌ای را می‌خواهیم چه‌کار کنیم» این فریب است؛ این شبیه همان حرفی است که زمان قاجارها وقتی نفت کشف شده بود و انگلیس‌ها آمده بودند می‌خواستند نفت را ببرند، اینجا دولتمرد قاجاری می‌گفت ما این ماده‌ی بدبوی عَفِن را می‌خواهیم چه‌کار کنیم، بگذارید بردارند ببرند»❗️ 🔰در عصر ما، اطلاعات طلای نامرئی‌ست و به‌عنوان سرمایه هر کشور محسوب می‌شود که جنگ‌های گوناگون بر سر همین اطلاعات وجود دارد و در آینده نیز وجود خواهد داشت. طبیعی است که هر کشوری برای حفاظت از سرمایه و دارایی‌های مردم خود، باید حساسیت داشته باشد. ⁉️همان تفکری که نفت را ماده بدبو می‌دانست و یا ضرورت انرژی هسته‌ای را متوجه نمی‌شد، هنوز هم زنده است و می‌گوید شبکه ملی اطلاعات می‌خواهیم چه کار⁉️ 💯💯بنابراین، تفکر، همان تفکر دولتمرد قاجاری است. تنها فرقش این است که یکی در عصر ما زیست می کند و آن یکی در عصری دیگر می‌زیسته است... @Emam_kh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا