🌺یک نکته از دعای ماه رجب :
🍂 وَاصرِف عَنِّي بِمَسئَلَتی اِیّاک جَمیعَ شَرّ الدُّنْيا وَ شَرّ الآخِرَةِ 🍂
⚡️ پس از این که همه خیرها دنیا و آخرت را از خدا طلب کردیم، حالا نوبت دفع شرهاست.
🍁پس خدایا بخاطر این که من سائل تو هستم و تو نیز هیچ سائلی را از درگهت نمیرانی، تمام شرهای دنیا و آخرت را از من دور کن.
❌ شرّ یعنی بدی و پستی.
یعنی آنچه که باعث دوری از رحمت خدا و هدايت می شود.
💥خدایا از تو میخواهم که در هیچ شرایطی، در دنیا و آخرت، از تو و رحمت تو و راه هدایت جدا نشوم.
⭐️تمام چیزهایی که مرا از تو جدا میکند، از من دور کن. (حتی اگر آنچیزها ظاهرا خوب باشند)
✅ با این معنا، شر به معنای سختی و مشکل نیست، بلکه به معنی پستی و دوری از خداست.
⭐️چنانکه حضرت زینب سلام الله علیها نیز در روز عاشورا فرمود:
ما رأیت الّا جمیلا
زيرا مصیبت روز عاشورا، سخت و طاقت فرسا بود، ولی شرّ نبود.
🌺🍂🌺🍂🌺
🔹🔸🔹🔸🔹🔸🔹🔸🔹
بسم الله الرحمن الرحیم
🌹 آیه ۴۴ سوره مائده
🌸 إِنَّآ أَنزَلْنَا التَّوْرَاةَ فِيهَا هُدىً وَنُورٌ يَحْكُمُ بِهَا النَّبِيُّونَ الَّذِين أَسْلَمُواْ لِلَّذِينَ هَادُواْ وَالرَّبَّانِيُّونَ وَالْأَحْبَارُ بِمَا اسْتُحْفِظُواْ مِن كِتابِ اللَّهِ وَكَانُواْ عَلَيْهِ شُهَدَآءَ فَلَا تَخْشَوُاْ النَّاسَ وَاخْشَوْنِ وَلَا تَشْتَرُواْ بَِآياَتِى ثَمَناً قَلِيلًا وَمَن لَّمْ يَحْكُمْ بِمَآ أَنْزَلَ اللَّهُ فَأُوْلَئِكَ هُمُ الْكَافرُونَ
🍀 ترجمه: همانا ما تورات را نازل كردیم كه در آن هدایت و نور است. پیامبران الهى كه تسلیم فرمان خدا بودند، بر طبق آن براى یهود حكم مىكردند، و (همچنین) مربّیان الهی و علمای یهود، بر طبق این كتاب آسمانى كه حفاظت آن به آنان سپرده شده بود و بر آن گواه بودند، داورى مى كردند، پس از مردم نترسید و از (مخالفت با) من بترسید و آیات مرا به بهاى اندک نفروشید. و كسانى كه طبق آنچه خداوند نازل كرده حكم نكنند پس آنان همان كافرانند
🌷 #ربّانیون: جمع ربانی از «ربّان»، به معناى تربیت كننده می آید. به گفته بعضى، «ربّانى» كسى است كه با «ربّ العالمین» در ارتباط باشد، با علم و عمل، خدایى شده وتربیت مردم را بر عهده دارد.
🌷 #أحبار: جمع حِبْر است حبر در اصل به معنای اثر نیک است چون عالمان در جامعه اثر نیک هستند به علما احبار می گفتند به علمای یهود أحبار گفته می شد.
🌹 اين آيه در ادامه موضوع آیات قبلی است و اهميّت كتاب آسمانى موسى، يعنى #تورات را چنين شرح مى دهد: «إِنّا أَنْزَلْنَا التَّوْراةَ فِيها هُدىً وَ نُورٌ: همانا ما تورات را نازل کردیم که در آن هدایت و نور است.» هدایت به سوی حق است و نور و روشنایی برای برطرف کردن تاریکی های جهل و نادانی است. به همين دلیل «يَحْكُمُ بِهَا النَّبِيُّونَ الَّذِينَ أَسْلَمُوا لِلَّذِينَ هادُوا: پیامبران الهی که تسلیم فرمان خدا بودند، بر طبق آن برای یهود حکم می کردند.»
🌹 نه تنها آنها چنين مى كردند بلكه « وَ الرَّبّانِيُّونَ وَ الْأَحْبارُ بِمَا اسْتُحْفِظُوا مِنْ كِتابِ اللّهِ وَ كانُوا عَلَيْهِ شُهَداءَ: و مربیان الهی و علمای یهود ، بر طبق این کتاب آسمانی که حفاظت آن به آنان سپرده شده بود و بر آن گواه بودند، داوری می کردند.» امام صادق علیه السلام نیزفرمود: #ربانیون، اهل بیت پیامبر علیهم السلام می باشند. در اينجا روى سخن را به آن دسته از دانشمندان یهود كه در آن عصر مى زيستند نموده و می فرماید: از مردم نترسيد و احكام واقعى #خدا را بيان كنيد بلكه از مخالفت من بترسيد كه اگر حقّ را كتمان كنيد مجازات خواهيد شد «فَلا تَخْشَوُا النّاسَ وَ اخْشَوْنِ: و از مردم نترسید و از مخالفت با من بترسید.»
🌹 همچنين « وَ لا تَشْتَرُوا بِآياتِي ثَمَناً قَلِيلاً : و آیات مرا به بهای اندک نفروشید.» در حقيقت سرچشمه كتمان حقّ و احكام خدا يا ترس از مردم و عوام زدگى است و يا جلب منافع شخصى و هر كدام باشد نشانه ضعف ايمان و سقوط شخصيت است، و در جملههاى بالا به هر دو اشاره شده است و در پايان آيه، حكم قاطعى درباره اين گونه افراد كه بر خلاف حكم #خدا داورى مى كنند صادر كرده، مى فرمايد: «وَ مَنْ لَمْ يَحْكُمْ بِما أَنْزَلَ اللّهُ فَأُولئِكَ هُمُ الْكافِرُونَ: و کسانی که طبق آنچه #خداوند نازل کرده حکم نکنند پس آنان همان کافرانند.» #پیامبر_اسلام صلى الله علیه وآله فرمود: كسى كه حتّى به مقدار دو درهم قضاوت ناحقّ كند، مشمول جمله ى آخر این آیه مىشود.
🔹 پيام های آیه ۴۴ سوره مائده 🔹
✅ ضمن توجّه به تحریف #تورات موجود، باید از اصل كتاب آسمانى تجلیل كرد.
✅ اگرچه #تورات بر موسى علیه السلام نازل شد، ولى همه ى انبیا و علماى پس از او مأمور بودند طبق آن حكم كنند.
✅ #اسلام، دین همه ى موحّدان است، انبیاى بنى اسرائیل هم با جمله ى «أسلموا» توصیف شده اند.
✅ علماى هر امت، مسئول اجراى احكام الهى در میان #مردم هستند.
✅ #نور و #هدایت زمانى در جامعه جریان پیدا مى كند كه بر اساس كتاب آسمانى، قضاوت و حكومت شود.
✅ انحراف در قضاوت، #كفر است.
✅ با داشتن #قانون_الهی، سراغ قوانین شرق و غرب رفتن كفر است و چنین قوانینى اعتبارى ندارد.
✅ كسى كه شرایط قضاوت به حقّ برایش فراهم شود، ولى خود را منزوى كند #كفر ورزیده است.
✅ #سكوت و #كتمان در برابر طاغوت ها، دین فروشى در برابر سرمایه داران و عوام فریبى، از خطراتى است كه علما را تهدید مى كند.
✅ در آمد حاصل از #قضاوت ناحق، نامشروع است.
🔹🔸🔹🔸🔹🔸🔹🔸🔹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❤️ببينيد| امام خامنه ای: مردم هرجا بیاعتنائی به مشکلات، تبعیض و كمكاری و پیش نرفتن کارها را ببینند، احساس رنج مي كنند
@Emam_kh
14.23M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🛑و باز پای آمریکا به پروندهی پروژهی مرگبار کرونا باز شد
♨️ببینید پروژهای که وزارت دفاع آمریکا در آن با بودجهی عظیم ۵۰۰۰ نمونه خفاش از کشورهای غرب آسیا جمع آوری و به آزمایشگاه های سری آمریکا در گرجستان و اردن منتقل شد
📽برشی از مستند #طراحی_کوید
@Emam_kh
✨﷽✨
#پندانه
✅بندگی خدا کن
✍پادشاهی را وزیری عاقل بود که از وزارت دست برداشت. پادشاه از دگر وزیران پرسید: وزیر عاقل کجاست؟ گفتند: از وزارت دست برداشته و به عبادت خدا مشغول شده است.
پادشاه نزد وزیر رفت و از او پرسید: از من چه خطا دیدهای که وزارت را ترک کردهای؟ گفت: از پنج سبب؛
اول: آنکه تو نشسته میبودی و من به حضور تو ایستاده میماندم، اکنون بندگی خدایی میکنم که مرا در وقت نماز هم، حکم به نشستن میکند.
دوم: آنکه طعام میخوردی و من نگاه میکردم، اکنون رزاقی پیدا کردهام که او نمیخورد و مرا میخوراند.
سوم: آنکه تو خواب میکردی و من پاسبانی میکردم، اکنون خدای چنان است که هرگز نمیخوابد و مرا پاسبانی میکند.
چهارم: آنکه میترسیدم اگر تو بمیری مرا از دشمنان آسیب برسد، اکنون خدای من چنان است که هرگز نخواهد مرد و مرا از دشمنان آسیب نخواهد رسید.
پنجم: آنکه میترسیدم اگر گناهی از من سر زند عفو نکنی، اکنون خدای من چنان رحیم است که گناهانم را میبخشاید.
@Emam_kh
🔵ويژگي نمازگزار حقيقي
🌹قال الصادق - عليه السلام -
قال الله - تبارك و تعالي - انما اقبل الصلاة لمن تواضع لعظمتي و يكف نفسه عن الشهوات من اجلي ، و يقطع نهاره بذكري ولايتعاظم علي خلقي و يطعم الجائع و يكسوالعاري ، ويرحم المصاب و يؤ وي الغريب فذلك يشرق نوره مثل الشمس
خداوند تبارك و تعالي مي فرمايد همانا نماز كسي را قبول مي كنم كه
✅1 - دربرابر عظمتم تواضع كندو برايم خاكسار باشد .
2 - براي رضاي من از شهوت ها دوري جويد ؛
3 - روزهايش را با ذكر من به شب رساند ؛
4 - بر بندگانم فخري نفروشد ؛
5 - گرسنگان را سير كند ؛
6 - برهنگان را بپوشاند ؛
7 - بر مصيبت ديدگان رحم كند ؛
8 - بي پناهان راپناه دهد ؛
اوست كه نور (بندگي اش ) مانند خورشيد مي درخشد . (بحارالانوار ، ج 69 ، ص 391) .
@Emam_kh
رمان #بغض_محیا
قسمت صدوسیوهشتم
مادر هم ملامتگر نگاهم کرد...
- کجا بودي؟!...
انگار نه که گفتم داداشت میاد...
محسن لبخندي زد...
- اي بابا مادر ول کنید تو رو خدا...
الان که اومده خوب و خوشیم...
مادر لبخندي به محسن زد...
وارد هال شد...
بعد از مدت ها همه دور هم بودند...
ذوق کردم و به همه سالم کردم...
البته خدا می داند با چه حالی...
پرواز کردم به سوي هدي که روي ویلچر با لبخند نشسته بود و نظاره گر بود...
تقریبا خودم را پرت کردم روي صندلی کنارش...
سرش را به سمتم خم کرد...
- خوبی؟ !چرا اینقدر زردي؟!...
آب دهانم را که ترش شده بود قورت دادم...
و سري تکان دادم...
اما دوام نیاوردم...
و تمام محتویات معدم به حلقم هجوم آورد...
به سمت سرویس دویدم...
و انقدر حالم بهم خورد تا دیگر چیزي براي باالا آوردن نداشتم...
هر چه عق میزدم فقط زردآب بود...
از طرفی جیغ هاي ساحل و کوبانده شدن در روي اعصابم بود...
به سختی در را باز کردم...
همانجا روي زمین سرخوردم...
مادر روي صورتش کوبید...
- خاك بر سرم چرا اینجوري شدي...
محیا مادر خوبی؟!...
سري تکان دادم...
اما حال صحبت کردن هم نداشتم...
محسن زیر بغلم را گرفت و بلندم کرد...
شرمنده نگاهش کردم که بانگاه مهربونش دلم را گرم کرد...
- آبجی خوشگله ي ما چی شده،اي بابا؟!...
از کنار عمه که گذشتم انگار چشمانش برق میزد...
اما انقدر حالم وخیم بود که به برق چشماي عمه فکر نکنم...
که آقاجون محسن را صدا زد...
- محسن بابا بپوش بریم دکتر...
محسن سري تکان داد...
دستم را روي دست محسن گذاشتم...
نه داداش، یکم استراحت کنم بهتر میشم...
که عمه صدایش در آمد...
- نه مادر بهتره بري دکتر...
شاید...
شاید خبري باشه با این حال و روز تو...
چشمانم گرد شد از حرف عمه...
سریع نگاهم را به هدي کشاندم...
بی تفاوت فقط نگاه میکرد...
حالا دلیل برق چشمان عمه را میفهمیدم...
لب فشردم تا چیزي نگویم...
تا بی حیایی نباشد...
خودم را بیشتر تکیه دادم به محسن ...
و روبه عمه با بی حالی گفتم...
- چیزي نیست عمه جان ..استراحت کنم خوب میشم...
نگاهی انداختم به امیرعباس که بی خیال پشت هدي ایستاده بود...
حداقل او که می دانست خبري نیست چرا مادرش را متقاعد نمی کرد...
تا بیشتر خواسته یا نا خواسته دل این دختر را نشکند...
سرم بدجور گیج میرفت...
نگاهی به هدي انداختم...
و از تک تک خانواده گذراندم چشمانم را...
و به کمک محسن داخل اتاقم خوابیدم...
حال بدم بیشتر اجازه نداد فکر کنم...
به این که چقدر حامی به این محکمی داشتن خوب است...
محسن انگار یک دیوار محکم بود...
خدا کند ضعف لعنتی زود تمام شود...
صبح که ازجا پاشدم کمی رخوت داشتم...
اما آنقدر ذوق آمدن محسن را داشتم...
که بی تفاوت هر چه دم دستم آمد پوشیدم...
تا به سراغ برادرم بروم...
پایین رسیدم همه بیدار بودند...
مرد ها تلویزیون می دیدند...
و زن عمو ها هم کنار شوهرشان نشسته بودند...
مادر و عمه هم با هم صحبت می کردند...
نگاهی به لپ هاي اناري ساحل انداختم...
که رو به روي محسن نشسته بود...
و دزدکی برادرم مرا دید میزد...
خنده ام گرفته بود...
ادامه دارد...
💖 🧚♀●◐○❀