🌸🌺🌸🌺🌸🌺🌸🌺🌸
بسم الله الرحمن الرحیم
🌹 آیه ۱۱۰ سوره مائده - بخش۱
🌸 إِذْ قَالَ اللَّهُ يَا عِيسَى ابْنَ مَرْيَمَ اذْكُرْ نِعْمَتِي عَلَيْكَ وَعَلَىٰ وَالِدَتِكَ إِذْ أَيَّدْتُكَ بِرُوحِ الْقُدُسِ تُكَلِّمُ النَّاسَ فِي الْمَهْدِ وَكَهْلًا ۖ وَإِذْ عَلَّمْتُكَ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ وَالتَّوْرَاةَ وَالْإِنْجِيلَ ۖ وَإِذْ تَخْلُقُ مِنَ الطِّينِ كَهَيْئَةِ الطَّيْرِ بِإِذْنِي فَتَنْفُخُ فِيهَا فَتَكُونُ طَيْرًا بِإِذْنِي ۖ وَتُبْرِئُ الْأَكْمَهَ وَالْأَبْرَصَ بِإِذْنِي ۖ وَإِذْ تُخْرِجُ الْمَوْتَىٰ بِإِذْنِي ۖ وَإِذْ كَفَفْتُ بَنِيٓ إِسْرَآئِيلَ عَنْكَ إِذْ جِئْتَهُمْ بِالْبَيِّنَاتِ فَقَالَ الَّذِينَ كَفَرُوا مِنْهُمْ إِنْ هَٰذَآ إِلَّا سِحْرٌ مُبِينٌ
🍀 ترجمه: [یاد كنید] وقتی كه خدا فرمود: ای عیسی بن مریم! نعمت هایم را بر خود و مادرت یاد كن، وقتی كه تو را به وسیله روح القدس توانایی بخشیدم، كه با مردم در گهواره و در میان سالی [به وحی] سخن گفتی، و آن گاه كه به تو كتاب و حكمت و تورات و انجیل یاد دادم، و هنگامی كه به اجازه من از گِل، مجسّمه ای به شكل پرنده می ساختی، پس در آن می دمیدی و به فرمان من پرنده ای زنده، می شد، و نابینای مادر زاد و شخص مبتلا به بیماری پیسی را با اجازه من شفا می دادی، و زمانی كه مردگان را به اجازه من [زنده از گور] بیرون می آوردی، و آن گاه كه [شرّ] بنی اسرائیل را هنگامی كه برای آنان دلایل و معجزات روشن آوردی از تو بازداشتم، پس كسانی كه از آنان كافر شدند، گفتند: این [دلایل و معجزات] جز جادویی آشكار نیست.
🌷 #إِذْ: وقتی که
🌷 #اذْكُرْ: به یاد آور
🌷 #نِعْمَتِي: نعمت کلمه مفرد است ولی وقتی که کلمه مفردی به بعد ما خود اضافه می شود معنای جمع می دهد پس نعمتی یعنی نعمت های من
🌷 #عَلَيْكَ: بر تو
🌷 #وَالِدَتِك: مادرت
🌷 #أَيَّدْتُكَ: به تو قدرت بخشیدم
🌷 #روحِ_الْقُدُس: روح پاک، منظور جبرئیل، فرشته وحی است
🌷 #تُكَلِّمُ: فعل مضارع است یعنی سخن می گویی ولی به خاطر اینکه در اینجا إذ ابتدای جمله آمده و قبل از فعل است معنای فعل ماضی(گذشته) می دهد یعنی سخن می گفتی
🌷 #النَّاسَ: مردم
🌷 #الْمَهْد: گهواره
🌷 #كَهْل: میانسال، چهل سالگی
🌷 #عَلَّمْتُكَ: به تو یاد دادم
🌷 #التَّوْرَاةَ: کتاب آسمانی یهود که بر حضرت موسی علیه السلام نازل شد کتاب تورات که امروزه وجود دارد دچار تحریف شده و با کتاب تورات موسی فرق می کند. تورات به معنای قانون است.
🌷 #الْإِنْجِيل: کتاب آسمانی مسیحی ها که بر حضرت عیسی علیه السلام نازل شد. کتاب انجیل که امروزه وجود دارد دچار تحریف شده است و با کتاب انجیل عیسی فرق می کند. انجیل به معنای حکمت است.
🌷 #إذ_تَخْلُقُ: وقتی که می ساختی
🌷 #الطِّين: گِل
🌷 #هَيْئَةِ: شکل
🌷 #الطَّيْر: پرنده
🌷 #إِذْن: اجازه
🌷 #تنفُخُ: فعل مضارع است ولی چون إذ قبل از آن آمده معنای فعل ماضی می دهد- یعنی می دمیدی، فوت می کردی
🌷 #تُبْرِئُ: شفا می دادی
🌷 #الْأَكْمَهَ: نابینای مادر زاد
🌷 #الْأَبْرَصَ: شخصی که مبتلا به بیماری پیسی دارد
🌷 #الْمَوْتَىٰ: مردگان
🌷 #كَفَفْتُ: بازداشتم
🌷 #جِئْتَهُمْ: برای آنان آوردی
🌷 #الْبَيِّنَات: دلایل و معجزات روشن
🌷 #سِحْر: جادو
🌷 #مُبِين: آشکار
⬅️ در جلسه بعدی به شرح آیه می پردازیم. ادامه دارد......
🌸🌺🌸🌺🌸🌺🌸🌺🌸
🔰همسر و همسنگر
🌸رهبرانقلاب: خانوادهها و همسران [شما ارتشیها]، همرزمان شما هستند در عرصههای دشوار زندگی که یک سرباز بهمعنای واقعی کلمه زندگیاش سرشار از سختیها و فشارها و مجاهدتها و مانند اینها است؛ همسرانتان و فرزندانتان که در چنین شرایطی با شما همدلی و همراهی میکنند، حقیقتاً همسنگران و همرزمان شما هستند.
🇮🇷 ۱۳۹۶/۰۱/۳۰
#روز_ارتش_جمهوری_اسلامی_ایران
🇮🇷،@Emam_kh
.
انفعال در برجام بس نبود
دست به تحریف هم شدند!
🔹سخنگوی وزارت خارجه، امروز رسما ادعای #علی_جنتی را #تکذیب کرد.
♦️وزیر ارشاد دولت روحانی ادعا کرده بود "خارج ساختن رهبری و نهادهای وابسته از تحریم، و حذف سپاه از فهرست تروریسم، در دولت سابق، به عنوان پیش شرط هرگونه مذاکره، مورد توافق آمریکا قرار گرفته بود".
🔹انگیزه این دروغ پراکنی چیست؟ چرا مدعیان اعتدال بر تحریف روند مذاکرات اصرار دارند؟
♦️نکته مهم و در عین حال تلخ این است که علت جرئت آمریکا برای گنجاندن سپاه پاسداران در فهرست گروه های تروریستی، رفتار منفعلانه مدعیان اعتدال در دولت سابق بود.
🔹در همین روند مصیبت بار بود که موگرینی اعلام کرد "از روحانی تضمین گرفتم که ایران حتی در صورت خروج آمریکا از برجام و بازگشت تحریم ها، در توافق بماند و خارج نشود"!
✍ محمد_ایمانی
@Emam_kh
‼️موارد استحباب امساک در ماه رمضان
🔷 برای رعایت ادب و احترام ماه مبارک رمضان، برای این اشخاص مستحب است از مبطلات روزه خودداری کنند، هر چند روزه نباشند:
۱. مسافری که در سفر مبطل روزه انجام داده و پیش از ظهر به وطن یا جایی که می خواهد ده روز بماند، رسیده است؛
۲. مسافری که بعد از ظهر به وطن یا به جایی که می خواهد ده روز بماند میرسد؛
۳. بیماری که مبطل روزه انجام داده و پیش از ظهر بهبودی یافته است؛
۴. بیماری که بعد از ظهر بهبودی یافته است؛
۵. زنی که در بین روز از عادت ماهانه یا خونریزی زایمان پاک شود؛
۶. کافری که در روز ماه رمضان مسلمان شود؛
۷. کودکی که در روز ماه رمضان بالغ شود.
📕 منبع: leader.ir
@Emam_kh
🔸تذکّرات معنوی به مناسبت ماه رمضان
• صادقانه قرار بگذاریم با خودمان، با خدای خودمان که در راه درست، راهی که اعتقاد داریم راه صحیح است، قاطعانه، بدون احساس خستگی حرکت کنیم؛ نیّت صادقه این است...
#ماه_رمضان
@Emam_kh
16.1M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#کلیپ 🎬 #حرفهای_من_و_خدا | یا جامع
عمرمان گذشت، به دنبالِ....
• جلبِ مِهر این و آن!
• جذبِ نگاهِ این و آن!
• جمعِ قلوبِ این و آن!
• آرامگرفتن در آغوشِ این و آن!
💥 اما یادمان رفت مداری را که
این و آن هم، روی آن جمع میشوند و آرام میگیرند!
@Emam_kh
🔵راهکارهایزندگی موفق در جزءشانزدهم☝️
#اَلَّلهُمعجِّللِوَلیِڪَالفرَج
@Emam_kh
رمان #بغض_محیا
قسمت صدونودونهم
عمه به مادر نگاهی انداختم...
از آن نگاهایی که تهش خنده موج میزد...
- والامن که از خدامه مژگان جان...
بزار امیرعباس بیاد یه تاریخ خوب بزاریم...
آقاجون تقویم را کنار گذاشت و گفت...
- بیست روزه دیگه ولادته...
پنج شنبم هست...
رو کرد به محسن...
- میتونید کاراتونو جور کنید؟!...
محسن سري تکان داد...
- آره آقاجون درستش میکنم انشااالله...
آقاجون سري تکان داد...
- ایشالا که عاقبتتون بخیر باشه...
زنگ حیاط به صدا در آمد...
و من که میدانستم امیرعباس است به سمت در پرواز کردم...
در را به رویش باز کردم...
از چهره اش خستگیی میبارید...
اما لبخندي به رویم زد...
با انرژي سلامی کردم...
روي پنجه بلند شدم و روي گونه اش را بوسیدم...
دستانش را روي شانه ام گذاشت و از خود جدایم کرد...
- علیک سلام عزیزم...
می دانستم چیزي نمی گوید اما حساس است...
یکبار گفته بود که اطراف حیاط دید دارد و مراعات کنم...
اما من که کاري نمی کردم و مردم هم منتظر نبودند که...
من شوهرم را ببوسم و از پنجره سرك بکشند که...
اخمی کردم و نگاهی به دستانش که روي سر شانه ام بود انداختم...
به سمت در ورودي رفتم تندتر و دستش را پشتم گذاشت...
- خانوم ما چطوره...
با اخم بی آنکه نگاهش کنم گفتم...
- خوبم...
- خوشگله خوب نیست اینجوري وقتی شوهرت از در میاد بهش اخم کنیا...
- شوهرم خودش میخواد...
منکه از در امد بوسش کردم...
در ورودي را باز کردم که کنار گوشم گفت...
" - خانومم صد بار گفتم از حیاط دید داره...
فضاي خصوصی خصوصیه...
من دوست ندارم وقتی زنمو میبوسم کسی ببینه"...
چپکی نگاهش کردم...
" - مردم نشستن منتظر ...
ببینن من و تو کی همدیگرو بوس میکنیم...
بیان پشت پنجره نگاه کنن"...
با لحن تندي ادا کردم جمله ام را...
- این چه طرز صحبته خانوم؟!...
همان لحظه عمه جلوي در آمد...
- اومدي مادر؟!...
خوش آمدي...
امیرعباس لبخند کمی زد...
- سلام مادر جان...
و کتش را در آورد و به دستم داد...
بی حرف لباسش را داخل اتاقش بردم و آویزان کردم...
و همین که خواستم بیرون بیام از در داخل آمد...
همانطور بغ کرده راه خروج را در پیش گرفتم...
می دانستم اصلا مسئله مهمی نیست...
اما دلم لوس شدن می خواست...
بازویم را گرفت و سمت خود کشید...
و در آغوشم کشید و روي سرم را بوسید...
عزیز دلم تو اخلاق منو میدونی دیگه...
اخم کردن نداره که...
گونه ام را بوسید وبا همان اخم گفتم...
- من اخم نکردم...
نگاهم کرد و بی آنکه اهمیتی به حرفم بدهد...
- محیا دیگه با این لحن با من صحبت نکن،باشه؟!...
نگاهش کردم که دماغم را گرفت...
" - آخه کوچولو اگه من زود بچه دار میشدم...
الان دخترم همسن تو بود...
آدم با باباش اینجوري حرف میزنه؟"!...
حرفش برایم تلخ بود...
با حرص نگاهش کردم...
- شرمنده دیگه باهاتون اینجوري حرف نمیزنم باباجون...
خنده اش بلند شد...
- اینم از فواید زن کوچولو داشتنه...
بیا بریم پایین زشته همه پایینن...
سري تکان دادم و کنارش به راه افتادم...
امیرعباس هم خوشحال شد ...
وقتی گفتند که عروسی خواهرش بیست روز دیگرست...
ادامه دارد...
💖 🧚♀●◐○❀