eitaa logo
پیروان امام خامنه ای 🇮🇷
2.2هزار دنبال‌کننده
29.1هزار عکس
20.5هزار ویدیو
18 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
✍️متن پیشنهادی برای قبل از مهمانی و سوار شدن به تاکسی"😉 🔰 ماجرای این یادداشت به گفت‌وگوهای یک مهمانی دوستانه بر‌می‌گردد. پرسش و پاسخ هایی که شاید شما هم با بسیاری از آن ها برخورد داشته اید👇 ❌ می گویند پولهای آزاد شده از ، خرج و شده! ✅ اما نمی‌گویند تمام سرمایه کشور و پول برجام با هم را ریخته اند در حلقوم و از انگلیس و فرانسه و آلمان. حتی سوزن قفلی را از انگلستان وارد کردند! و حتی وقتی از برجام خارج شد و واردات پسته را هم به آمریکا تحریم کرد، وارداتش به ایران 3 برابر شد. فقط در سال 97 مبلغ 7 میلیون دلار ارز 4200 تومانی برای واردات غذای و گربه‼️ رفت و هیچکس نگفت چرا پول ما خرج غذای سگ شد!🤔 ❌می‌گویند ایران، در منطقه می کند! ✅ اما نمی گویند صدها پایگاه نظامی آمریکا دور تا دور ایران و در جای جای جهان، برای چیست؟! دخالت نیست؟ سلطه نیست؟! نمی گویند چرا در بولیوی، ونزوئلا و هر جای جهان که و آشوب هست، آمریکا هست! ❌ می گویند ایران، اقتصاد را قبضه کرده، به خاطر همین در آن جا بعضی مردم معترضند! ✅ اما نمی گویند به عراق دو برابر ایران است و به هیچ ترکیه ای یا عراقی قالب نمی کنند که ترکیه اقتصاد شما را قبضه کرده! می دانید چرا؟ چون ترکیه، و و فردا ندارد!👌 ❌ می گویند چرا ایران در عراق و سوریه دخالت نظامی دارد؟! ✅ اما نمی‌گویند چرا اگر ایران به درخواست خود این کشورها و صرفا برای دفاع از اهلبیت (ع)، حضور مستشاری داشته باشد بد است، ولی اگر ترکیه رسما به سوریه حمله و لشکرکشی کند، را قتل عام کند، تکفیری ها را تجهیز کند، خوب است و هایش سلام نظامی می دهند!✋ ❌می‌گویند غربی‌ها حامی بیان هستند! ✅ اما نمی‌گویند چرا هر دهانی را که علیه حرف بزند، بی محابا می بندند ... از تا تا و یوتیوب، جرات دارید علیه اسرائیل پست بگذارید! هزاران اکانت و پست افشاگرانه از جنایات اسرائیل، بایکوت و مسدود شده اند. مطلق صهیونیستی، آزادی بیان است؟!🙄 ❌می‌گویند باید با دنیا باشیم تا با ما کاری نداشته باشند! ✅ اما نمی گویند دوست باشیم یعنی چه؟ یعنی هسته ای تعطیل؟ موشکی تعطیل؟ نانو تعطیل؟ پزشکی و داروسازی تعطیل؟ یعنی هر نوع علم و پیشرفت تعطیل؟ تعطیلی و وابستگی، دوستی است یا بردگی؟! بله وقتی مثل و ، برده آنها باشید و راحت بدوشند، دیگر کاری با ما ندارند!! ❌می گویند در جمهوری اسلامی دیکتاتوری حاکم است!😶 ✅ اما نمی گویند این کدام دیکتاتوری است که از صدر تا ذیل مسئولان را خود مردم می کنند! در کدام کشور غربی آزاد و دموکرات! در عرض 24 ساعت با رای مستقیم خود مردم انتخاب می شود؟! در آمریکا، بعد از یک سال و نیم نهایتا الکترال‌ها رئیس جمهور انتخاب می‌کنند، نه اکثریت مردم! در انگلیس، آلمان، اسپانیا، ایتالیا و اغلب کشورهای توسعه یافته، شخص اول اجرایی، را انتخاب می کند. نه رای مستقیم مردم! حالا بگویید کدام کشور مردمی‌تر است؟!🤔 ❌ می گویند چرا ، فیلتری برای صلاحیت کاندیداهاست! باید باشد و بدون فیلتر! ✅ اما نمی گویند در کدام کشور جهان انتخابات بدون فیلتر است؟! 😉مگر شورای قانون اساسی در فرانسه، دادگاه قانون اساسی در آلمان، دادگاه ویژه در انگلستان، دو حزب، دیوان عالی، مجلس سنا در آمریکا بر صلاحیت کاندیداها فیلتر نمی گذارند؟ فیلتر برای آنها آزادی است برای ما دیکتاتوری؟! ❌می گویند در ایران مگر می شود کرد؟ اسم هر اعتراض را می گذارند ! ✅ اما نمی گویند در ایران، مشتی آمریکا و و ، آموزش دیده و کینه توز همیشه در کمین اند تا به محض کوچکترین اعتراض بحق مردمی، آنرا به و تخریب بکشانند وبه موجی علیه کل نظام تبدیل کنند. اما حیف در فرانسه و آمریکا و انگلستان و کانادا، کشور خارجی برای معترضان، اسلحه و نارنجک نمی فرستند. مزدور از بقیه کشورها ندارند. بی بی سی و من و تو ندارند آموزش کوکتل مولوتف بدهد. اینها را فقط برای ما جهان سومی ها می فرستند.🙂 آنجا در برابر اخطار پلیس راهنمایی رانندگی نایستی، وسط خیابان گلوله بارانت می کند. اما این جا پلیس و بسیجی مدافع امنیت در آشوبها گلوله باران می شود. این است فرق ما با آنها. محمد_عبدالهی لطفا جهت آگاهی همگی منتشر نمایید🙏
🌸🌺🌸🌺🌸🌺🌸🌺🌸 بسم الله الرحمن الرحيم 🌷 آیه 225 سوره بقره 🌸لَا يُؤَاخِذُكُمُ اللَّهُ بِاللَّغْوِ فِى أَيْمَانِكُمْ وَلَكِنْ يُؤَاِخذُكُمْ بِمَا كَسَبَتْ قُلُوبُكُمْ وَ اللَّهُ غَفُورٌ حَلِيمٌ ‏ 🍀 ترجمه:خداوند،شما را به خاطر سوگندهاى لغو مؤاخذه نمى‏كند، امّا به آنچه دلهاى شما كسب كرده، مؤاخذه مى‏ كند وخداوند آمرزنده و بردبار است. 🌷 :جمع يمين به معنای قسم است 🌷 :آمرزنده 🌷 :بردبار 🌸 انسان ها گاهی وقت ها حرف و سخن آنها از روی و و قلب آنها نیست به این خاطر خداوند آسان می گیرد و مؤاخذه نمى کند اگر کسی از روی عادت می خورد این جور قسم ها را لغو می گوید یعنی ارزشی ندارند و خداوند هم مؤاخذه اى نمى كند اگر قسم از روى بى توجّهى و یا در حال عصبانیّت و بدون فكر و اراده و یا پر حرفى و عجله از انسان سرمى‏ زند،ارزشی ندارد و به آن قسم عمل نشود. پس به قسم در حال نباید عمل شود.{لا یؤاخذكم الله باللغو فى أيمانكم: و خداوند شما را به خاطر قسم هاى لغو مؤاخذه نمى كند} 🌸 {ولكن یؤاخذكم بما كسبت قلوبکم:اما به آنچه دلهای شما کسب کرده مؤاخذه مى کند }اما قسم هایی كه با توجّه و در حال عادّى، به نام خداوند براى انجام كار مفید یاد شود. این قبیل سوگندها شرعاً واجب‏الاجرا مى‏‌باشد و باید به آن عمل شود مثلا فردی از روی اختیار و اراده قسم خورده که فلان کار نیک را انجام دهم باید انجام دهد و شكستن آن مى‏باشد و اگر به قسم خود عمل نکرد باید آن را انجام دهد و یکی از موارد زیر را انجام دهد: 1⃣ 2⃣ اعطاى لباس به ده فقیر 3⃣ كردن یک برده(زندانی) 4⃣ اگر هیچ کدام را نمی تواند باید سه روز را بگیرد. 🌸 هر وقت از مؤاخذه و يا عذاب در آیات مختلف صحبت می کند و هم در کنار آنها قرار می دهد . اگر قسم بی جا خوردید نا امید نباشید و توبه کنید زیرا خداوند آمرزنده ی بردبار است. {و الله غفور حلیم: و خداوند آمرزنده بردبار است} 🔹 پيام های آیه225سوره بقره 🔹 ✅ مسئولیّت ، وابسته به اراده و انتخاب اوست. خداوند لغزش‏هایى را كه در شرائط غیر عادّى از انسان صادر شود، مى‏ بخشد. «لا یؤاخذكم اللّه باللغو» ✅ یكى از جلوه‏هاى و مغفرت الهى، گذشت از خطاهاى غیر عمدى انسان است. «لا یؤاخذكم اللّه... غفور رحیم» ‌تفسیر_یک_دقیقه_ای_قرآن 🌸🌺🌸🌺🌸🌺🌸🌺🌸
5.51M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
⭕️ ⁉️ چرا همیشه قبل ۲۲ بهمن یه شوک اقتصادی یا اجتماعی داریم آیا عده ای دنبال این هستن که مردم رو ناامید کنن علیرضا @Emam_kh
🌷🕊🕊🌷🇮🇷🌷🕊🕊🌷 💚رمان عاشقانه، جذاب، آموزنده و شهدایی 🤍 از_روزی_که_رفتی ❤️ قسمت ۵۵ و ۵۶ _....تمام عشقش به این بود که اجازه داده! غرق لذت بود که اذن داده! برای مردن نرفت! برای رفت! میگفت باید بشه و مثل بی‌بی جانم حضرت معصومه و پر از زائر باشه!میگفت یه روز سه تایی میریم که دل سیر زیارت کنیم! من زنجیر پای مَردَم نبودم... من نفس امّاره نبودم....من ابلیس نبودم براش! قرآن بالای سرش گرفتم، پشت سرش آب ریختم! آیةالکرسی خوندم براش و سپردمش دست علمدار کربلا! مگه نمیگن پشت هر مرد موفقی یک زنه؟ من اونو به بالاترین مقام رسوندم... حالا اون رها شده از دنیا و من تو فشار قبر موندم! آیه حرف میزد و هق هق میکرد.... رها نوازشش آیه حرف میزد و سایه کنارش اشک میریخت. حاج علی به در تکیه داده بود. ارمیا حسرت به دلش مینشست. صدرا در خود میپیچید! چقدر درد در قلب این زن است! چقدر حرفهای ناگفته دارد این زن! این آیه‌ی زندگی سیدمهدی است، چرا آیه‌اش را میشکنند؟ آیه که به خواب رفت،... هیچ چشمی روی هم نرفت... حال بدی بود. حرف‌های مانده بر دل آیه حال بدش را به همه داده بود. حالا خوب آیه را میدانستند. بخشی از درد بزرگ آیه! اذان که گفتند، حاج علی در سجده هق هق میکرد. نماز صبح که خواندند، چشمها سنگین شد و کسی نگاه خیره مانده به پنجره زنی که قلبش درد داشت را ندید! 🕊سید مهدی: _سر بلند کن بانو! اینهمه صبر کردم تا مَحرمم بشی، اینهمه سال نگاه دزدیدم که پاکی عشقم به گناه یه نگاه گره نخوره، حالا نگاه نگیر که دیگه طاقت این خانومیتو ندارم بانو!چشماتو از من نگیر بانو! همیشه نگاهتو بده به نگاه من! آیه که سر بلند کرد، سید مهدی نفس گرفت: 🕊_خیلی ساله که منتظر این لحظه‌ام که بانوی قصه‌ام بشی... که بزرگ بشی بانو! که بیام خواستگاریت! نمیدونی چقدر سخت بود که صبر کنم...که دلم بلرزه و بترسه که کسی زودتر از من نیاد و ببردت... که کسی بله رو ازت نگیره و دست من از دامنت باز بمونه بانو! آیه دلبری کرد: _دلم خیلی سال پیش لرزید، برای یه پسر که یه روز با لباس نظامی اومد تو کوچه... دلم لرزید برای قدم‌های محکمش، قدم‌هایی که سبک و بیصدا بود... دلم لرزید برای چشمای خسته‌اش، چشمایی که نجیب بود و نگاه میدزدید از من! 🕊سید مهدی: _آخ بانو... بانو... بانو! نگو که خستگی من با دیدن دختر حاجی به در میشد، که امید من اون دختر حاجی بود! به امید دین تو هر هفته میومدم تا قم که نفس بکشم توی اون کوچه... آیه ریز خندید! َ آه کشید. جایت خالی‌ست مرد... روز بعد، همه رفتند و رها ماند. سوم و هفتم را که گرفتند، باز هم همکاران سید مهدی خود را رساندند. ارمیا این‌بار با همکارانش آمده بود. با آن لباس‌ها و کلاه سبز کجش... حاج علی متعجب به ارمیا و یوسف و مسیح نگاه میکرد: _نمی دونستم همکار سید مهدی هستین! ارمیا: _ما هم تا موقع تشییع نمیدونستیم! ارمیا از همیشه آرامتر بود... از همیشه ساکت‌تر! این یوسف و مسیح را میترساند. ارمیای این روزها، با همیشه فرق داشت. ************** حاج علی چهار پاکت مقابل آیه گذاشت. مراسم هفتم به پایان رسیده بود و پدر و دختر در خانه تنها بودند. رها هم با صدرا به تهران بازگشته بودند. حاج علی: _امانتی‌های سید مهدی، صحیح و سالم تحویل شما! آیه نگاه به پاکتها انداخت. دست‌خط زیبای سید مهدی بود: "برای بانوی صبورم" پاکت را باز کرد. 🕊✍بانوی صبورم سلام! شاید بتوان نام این چند خط را وصیت گذاشت، باید برایت کنم؛ بایدبدانی که من بدون فکر، تو را رها نکرده‌ام بانو!چند شب قبل، خوابی دیدم که وادارم کرد به نوشتن این نامه‌ها...بانو! من شهادتم را دیده‌ام! یادت نرود بانو، در این فراق! صبرکن که اجر صبر تو با شهادت من است... میدانم چه بر سرم می‌آید. میدانم که تقدیرت از من جدا میشود، به تقدیرت پشت نکن بانو! از من بیاد داشته باش که را هوای دنیا از سرت بر ندارد! از من داشته باش که تنهایی فقط شایسته‌ی خداست! از من داشته باش که بهترین تو در این دنیاست! بانو... من دخترکم را در خواب دیده‌ام... دخترک زیبایم را که شبیه توست را دیده‌ام. نگران من نباش! من تمام لالایی‌هایی که برایش خواهی خواند را شنیده‌ام! من تمام شبهای بی‌تابی‌ات را دیده‌ام... من لحظه‌ی تولد دخترکم را هم دیده‌ام! بانو... من حتی مردی که نیازمند دستان توست را هم دیده‌ام! مردی که بدون تو توان زندگی کردن ندارد. تو من بودی بانو، اما کسی هست که را از تو خواهد داشت! بانو نکند به غرّه شوی که به مویی بند است! به غَرّه نشو که به شبی بند است! به ..... 💚ادامه دارد..... 🤍 نویسنده؛ سَنیه منصوری
🌷🕊🕊🌷🇮🇷🌷🕊🕊🌷 💚رمان عاشقانه، جذاب، آموزنده و شهدایی 🤍از_روزی_که_رفتی ❤️ قسمت ۷۷ و ۷۸ معاینه‌ها که انجام شد رها نگاهش را از پنجره به آسمان دوخت. آسمان غبار گرفته! صدرا: _خوبی رها؟ رها تلخ شد، بد شد، برای مردی که میخواست مرد باشد برایش: _خوب؟ باید میمردم تا خوب باشم. با روزای قبل فرقی ندارم؛ شما برید به کارتون برسید! صدرا: _رها! این حرفا چیه؟ تو زن منی رها: _زنت اومد دنبال حقش، زنت اومد تو رو بگیره! گفتم که ربطی به من نداره، گفتم که زنش نیستم، گفت برو... گفتم نمیتونم؛ گفتم نمیشه! اما گفت با تو حرف میزنه، گفتم صدرا این روزا به حرف‌تو نیست، گفت تقصیر توئه! کدوم تقصیر؟ چرا هیچکس رفتار بدشو نمیبینه؟ نمیبینه دل میشکنه؟ نمیبینه کاراش باعث میشه کسایی که دوستش داشتن از دورش برن! به من چه که تو نگاهت سرد شده؟ به من چه که رویا تو رو حقش میدونه! سهم من چیه؟ صدرا: _آروم باش رها؛ همه چیز درست میشه! رها: نه تو خونه‌ی پدرم جا دارم نه تو خونه‌ی شوهرم، چی درست میشه؟ آیه مداخله کرد: _رها... این توئه، مواظب باش مردود نشی! آیه از اتاق بیرون رفت. رها نیاز داشت خودش را دوباره بسازد، آخر دلش شکسته بود! صدرا حس شکست میکرد. رهای این روزهایش خسته بود... خسته بود و مردش تکیه‌گاهش نبود. خسته بود و مردش مرهمش نبود. زود بود برایش که آیه باشد برای رهایش! رها آیه میخواست برای رها شدن... رها آیه میخواست برای بلند شدن؛ آیه شاید آیه‌ی رحمت خدا باشد برای او و رهایی که برای این روزهایش بود. رها را که به خانه آوردند، محبوبه خانم با لبخند نگاهش کرد: _خوبی مادر؟ رها نگاهش رنگ تعجب گرفت. لبخند محبوبه خانم عمیق‌تر شد: _اینقدر عجیبه؟ من اونقدرا هم بد نیستم که الان تعجب کنی، ما رو ببخش، اصلا نمیدونم چرا راه رو غلط رفتم؛ اما خوشحالم که این اشتباه باعث شد تو به زندگی ما بیای نگاه رها به پشت سر محبوبه خانم افتاد. مادرش بود که نگاهش میکرد. _مامان! +جانم دخترکم؟ رها خود را در آغوش مادر رها کرد و هر دو گریستند... رها اشک صورت مادر را پاک کرد: _اینجا چیکار میکنی؟ چطور اینجا رو پیدا کردی؟ +هفته قبل پدرت سکته کرد و مُرد.... رها دلش برای مردی که پدر بود سوخت. "چطور باید جواب آنهمه ظلم‌ها را میداد؟ چطور جواب حق‌هایی را که ناحق کرده بود را میداد؟" _خدای من... من نمیدونستم! اشک ریخت برای پدری که پدری را بلد نبود. +بعد از هفتمش که فقط خانواده رفتن سر خاکش، رامین منو از خونه بیرون کرد. نمیدونستم کجا برم و چیکار کنم. شماره‌ی آیه رو داشتم، بهش زنگ زدم و اومد دنبالم و آوردتم اینجا. اون‌موقع بود که فهمیدم بیمارستانی و چه اتفاقی افتاده. بعد هم زحمتم افتاد گردن محبوبه خانم. _این چه حرفیه؟ اینجا خونه‌ی رها جان هم هست. رها تعجب کرده بود ، از این رفتار مادرشوهری که تا چند روز قبل نگاهش هم نمیکرد... آیه لبخند زد. یاد چند روز قبل افتاد که محبوبه خانم به خانه‌اش آمد... محبوبه خانم: _شرمنده که مزاحم شدم، اما اومدم باهاتون مشورت کنم. در واقع یه سوال ازتون داشتم. حاج علی: _بفرمایید ما در خدمتیم! محبوبه خانم: _زندگیمون به هم ریخته، عروسم بعد از مرگ پسرم رفته و قصد برگشت نداره! نامزدی صدرا با دختری که خیلی دوستش داشت بهم خورده! دختری عروسم شده که نمیشناسمش اما همیشه صبور و مهربونه! خون پسرم رو بخشیدن و این دختر رو آوردن گفتن خون‌بس! حاج‌آقا من اینا رو نمیفهمم، نمیفهمم این دختر چرا باید جای برادرش مجازات بشه؟ این قراره درد بکشه یا ما با هر بار دیدنش باید عذاب بکشیم؟ الآنم که گوشه بیمارستان افتاده!نمیدونم باید چیکار کنم، این حالمو بدتر میکنه. حاج علی اندکی تامل کرد: _دستور دین خدا که مشخصه، یا ببخش و تمامش کن یا قصاص کن و حقتو بگیر و تمومش کن! حالا این سنت خون‌بس که از قدیم در بعضی مناطق بوده و الآنم هست، از کجا ریشه داره رو نمیدونم! اونم حتما حکمتی توش بوده، اما حکم خدا نیست! شما اگه ببخشی، قلبت آروم میشه و جریان تمام میشه، بعد از قصاص هم جریان تموم میشه، اما وقتی خون‌بس آوردی یعنی هر لحظه میخوای برای خودت یادآوری کنی که چی شد و چه اتفاقی افتاد. اون دختر به گناه نکرده مجازات شد و خدا از گناه شما بگذره که رو آزار دادید؛ کسی دیگه بود و الان داره زندگیشو میکنه. شما کسی رو مجازات کردید که نداشت جز اینکه مادرش هم قربانی همین رسم بود. مادرش هم سختی زیاد کشید. آیه و رها خانم سال‌هاست با هم دوستن و من تا حدودی از زندگیشون خبر دارم! اون دختر نامزد داشت و به کسی دل بسته بود. شما همه‌ی دنیا و آرزوهاش رو ازش گرفتید. محبوبه خانم: _خدا ما رو ببخشه، اون‌موقع..... 💚ادامه دارد..... 🤍 نویسنده؛ سَنیه منصوری