🌸🌺🌸🌺🌸🌺🌸🌺🌸
بسم الله الرحمن الرحيم
🌹 آیه 100 سوره نساء
🌸 و مَنْ يُهَاجِرْ فِى سَبِيلِ اللَّهِ يَجِدْ فِى الْأَرْضِ مُرَاغَماً كَثِيراً وَ سَعَةً وَمَنْ يَخْرُجْ مِنْ بَيْتِهِ مُهَاجِراً إِلَى اللَّهِ وَرَسُولِهِ ثُمَّ يُدْرِكْهُ الْمَوْتُ فَقَدْ وَقَعَ أَجْرُهُ عَلَى اللَّهِ وَكَانَ اللَّهُ غَفُوراً رَّحِيما
ً
🍀 ترجمه: و هر كسی در راه خداوند هجرت كند، جايگاه هاى امن بسیار در زمین همراه با گشایش خواهد یافت و هر كسی از خانه اش به قصد هجرت به سوى خدا و پیامبرش خارج شود، سپس مرگ، او را دریابد حتماً پاداش او بر خداوند است و خداوند همواره آمرزنده ی مهربان است.
🌷 #سبیل: راه
🌷 #یجد: می یابد
🌷 #أرض: زمين
🌷 #مراغم: جايگاه - در اصل از رغام به معنای خاک نرم است یعنی سرزمین امن که متناسب با حیات مادی و معنوی باشد.
🌷 #سعة: گشایش
🌷 #بیت: خانه
🌷 #یدرک : او را در می یابد
🌷 #الموت: مرگ
🌷 #غفور: آمرزنده
🌷 #رحیم: مهربان
🔴 #شأن_نزول_آیه: این آیه همانند سایر آیات سوره نساء در مدينه نازل شده است. یکى از مسلمانان مكّه بیمار شد گفت مرا از مكّه به سوى مدينه پیش پیامبر ببرید تا جزء مهاجران باشم. همین كه او را بیرون بردند، در راه وفات یافت. سپس این آیه 100 سوره نساء نازل شد.
🌸 در اين آيه با قاطعيّت تمام درباره اهميّت هجرت بحث شده است: نخست اشاره به آثار و بركات #هجرت در زندگى اين جهان كرده و مىفرمايد: وَ مَنْ يُهاجِرْ فِي سَبِيلِ اللّهِ يَجِدْ فِي الْأَرْضِ مُراغَماً كَثِيراً وَ سَعَةً: و هر کسی که در راه خدا هجرت کند، جایگاه های امن بسیار در زمین همراه با گشایش خواهد یافت. سپس به جنبه معنوى و اخروى #مهاجرت اشاره كرده و مى فرمايد: وَ مَنْ يَخْرُجْ مِنْ بَيْتِهِ مُهاجِراً إِلَى اللّهِ وَ رَسُولِهِ ثُمَّ يُدْرِكْهُ الْمَوْتُ فَقَدْ وَقَعَ أَجْرُهُ عَلَى اللّهِ: و هر کسی از خانه اش به قصد هجرت به سوی خدا و پیامبرش خارج شود، سپس مرگ او را در یابد حتما پاداش او بر خداوند است.
🌸 بنابراين #مهاجران در هر دو صورت به پيروزى می رسند. جالب اين است كه هجرت مسلمانان از مکّه به مدینه براى حفظ آيين #اسلام مبدأ تاريخ مسلمانان مىباشد. در هر عصر و زمان و مكانى اگر همان شرايط پيش آيد، مسلمانان موظّف به هجرتند! همه هجرت های مقدس مثل هجرت برای جهاد، تحصیل علم ، تبلیغ و ... مصداق این آیه است. در پایان آیه می فرماید: وَ كانَ اللّهُ غَفُوراً رَحِيماً: و خداوند همواره آمرزنده ی مهربان است. #گل اسمی دارد و ویژگی هایی دارد. #خداوند هم اسمی دارد و هم ویژگی هایی دارد اسم خداوند #الله است و دو ویژگی از ویژگی های خداوند غفور و رحیم است.
🔹 پيام های آیه 100 سوره نساء 🔹
✅ #هجرت، زمینه ساز گشایش و توسعه است.
✅ ما مكلّف به وظیفه ایم، نه نتیجه.
✅ راه #خدا و #پیامبر را بروید، نگران مرگ و حیات نباشید.
✅ پاداش #مهاجر با خداست.
تفسیر_یک_دقیقه_ای_قرآن
🌸🌺🌸🌺🌸🌺🌸🌺🌸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 سه شرط ایران برای بازگشت آمریکا به برجام
🔹سخنگوی وزارت امور خارجه:
🔺 آمریکا باید مقصر بودن خود را بپذیرد.
🔺 تحریمها یکجا لغو شود.
🔺 تضمین دهد که هیچ دولت دیگری اقدام ترامپ در خروج از برجام را تکرار نکند.
@Emam_kh
🔰 رهبر انقلاب: این شعارِ «مرگ بر آمریکا» به معنای [مرگ بر] ملّت آمریکا نیست. مصداقش را بنده در نوزدهم بهمن معیّن کردم که مراد کیست؛ حالا عرض میکنم که «مرگ بر آمریکا» یعنی مرگ بر سلطهگری، مرگ بر تجاوزگری، مرگ بر دستدرازی به حقوق ملّتها؛ معنایش این است. یک حرکت روشنفکرانه، آگاهانه، انسانی و پُرمعنا و پُرمضمون را مردم با این شعار در همه جای کشور انجام دادند، که واقعاً جای سپاسگزاری است.۱۳۹۷/۱۱/۲۲
@Emam_kh
⭕️ رژیم صهیونیستی از ترس ایران، رسما حمایت از خود در دریا را به امریکا سپرد!
🔻در تقسیم بندی جدید وزارت دفاع آمریکا، اسرائیل به منطقه تحت پوشش سنتکام (ستاد فرماندهی مرکزی امریکا) انتقال داده شد!
🔹پ.ن. فراموش نکرده ایم که صهیونیست ها چندماه پیش ادعای ارسال ناو نظامی وزیر دریایی به خلیج فارس را داشتند، اما حالا.... 😂
@Emam_kh
‼️تیمم پیش از وقت نماز
🔷کسی که وظیفهاش تیمم است، بنا بر احتیاط واجب نمیتواند پیش از وقت نماز، برای نماز تیمم کند، ولی اگر برای کارهای واجب یا مستحبی قبل از وقت نماز تیمم کرده باشد و تا وقت نماز عذر او باقی بماند، میتواند با همان تیمم نماز بخواند.
‼️تیمم در اول وقت نماز
🔷کسی که میداند عذر او تا آخر وقت بر طرف میشود نمیتواند در اول وقت با تیمم نماز بخواند، بلکه باید صبر کند و پس از تمکن، با وضو یا غسل، نماز به جا آورد.
‼️برطرف شدن عذر بعد از تیمم
🔷اگر به واسطهی نداشتن آب یا عذر دیگری تیمم کند، بعد از بر طرف شدن عذر، تیمم باطل میشود.
📕منبع: رساله آموزشی امام خامنهای
@Emam_kh
✨﷽✨
🌼گاهی یک شوخی اثرش از چند برهان بیشتر است!
✍ از آن شاهکارهای سیاسی مرحوم سید حسن مدرس نقل میکنند که در همان دوره یک موجی پیدا شده بود - که هر چند وقت یک بار هم پیدا میشود و آن وقت این موج شدیدتر از امروز بود - که ما باید لغات بیگانه (به قول اینها) را از زبان فارسی بیرون بریزیم و اصلًا نباید هیچ لغت عربی در زبان ما وجود داشته باشد. این موج در مجلس هم راه پیدا کرده بود و میخواستند آن را به صورت یک قانون در بیاورند. مرحوم مدرس با این فکر مبارزه میکرد. گاهی یک شوخی، یک متلک، یک هو کردن اثرش از چند برهان بیشتر است. گفته بود بسیار خوب، حالا ببینیم چی میشِد! (به قول خودش؛ اصفهانی بود) و چه از آب در میآید!
رو کرده بود به رئیس مجلس و گفته بود آقای رئیس مجلس! اسم من حسنِس، اسم جنابعالی هم حسینِس. حالا این اسمها را میخواهند تبدیل کنند به فارسی. پس من میشوم «نیک»، حسین هم که تصغیر حسن است میشود نیکچه، پس بعد از این من نیکم شما نیکچه، مثل دیگ و دیگچه! چند تا از اینها را با همدیگر جور کرد، مجلس خندید و لایحه با همین [شوخی] از بین رفت.
📗 استاد مطهری، آشنایی با قرآن، ج6، ص195
رمان #بغض_محیا
قسمت سیویکم
چرا ؟؟؟ من که کاري نکرده بودم ...
چرا میترسیدم اینهمه از کسی که تمام قلبم و روحم مال او بود؟ !خدا خدا میکردم تا محسن و
آقاجون هم همراهش بیایند...
میترسیدم از تنها ماندن با اویی که صداي آرامش از پشت تلفن به قلبم لرز انداخت...
با صداي خط ترمزي از جا پریدم ...
خودش بود ...
که تقریبا با دیدنم وسط خیابان ایستاد و از ماشین پیاده شد ...
چند قدم بلند به سمتم برداشت ...
سیلی اي که به گوشم زد و روي زمین پرت شدم ...
انگار منگ شدم از شدت ضربه اش...
هه ...
دستش رویم بلند شد دوباره ...
و عشق کور است یا احمق؟؟ این عشق مرا ذلیل کرده برد ...
صداي نامفهوم دو مردي که دورترایستاده بودند به گوشم رسید...
- آقا چیکار میکنی ؟؟؟؟ چرا میزنی بنده خدا رو ؟؟؟؟ چشمانم را باز کردم و به سختی از جا بلند
شدم ...
زل زدم به نگاهش...
خیره شدم ...
کار بدي نکرده بودم ...
اما تاوان بدي دادم ...
درد داشت اما نه به اندازه ي خورد شدن غرورم ...
وسط خیابان کتک خوردم ...
و بازهم مثل احمق ها زل زده بودم به کسی که داشت میکشت شخصیتم را ...
نگاه تیزي حواله ي جوان ها کرد و ...
مچ دستم را گرفت و به سمت ماشین کشید...
محکم ایستادم سرجایم و مچ دستم را باضرب کشیدم از دستش...
نگاهم کرد ...
بی هیچ حرفی ...
اما سکوتش اصالا نشانه ي خوبی نبود ..دوباره دستم را گرفت ...
اینبار آرامتر ...
و نگاه اخمو و خیره اش که معذبم میکرد ...
دستم را کشیدم دوباره و تمام ناراحتی ام را در لحنم ریختم...
- خودم میام ...
و به سمت ماشین رفتم ...
داخل ماشین نشست و استارت زد ...
بی انکه نگاهم کند ...
راه افتاد ولی سکوت سنگین ماشین داشت خفه ام میکرد ...
صداي آرامش به گوشم رسید ...
تا ساعت یازده شب کجا بودي؟؟؟ پشت چراغ قرمز ایستاد ...
به سمتم برگشت و منتظر خیره ام شد...
نگاهش کردم ...
بی تفاوت به سمت پنجره برگشتم ...
چشم نداشتی ببینی کجا بودم؟؟؟ با صداي فریادش از جا پریدم ...
- با من درست حرف بزن محیا من آقاجونت نیستم نازتو بکشم همچین میزنمت که نتونی از جات
بلند شی...
صداي بوق ممتد ماشین هاي پشت خبر از سبز شدن چراغ میداد ...
کالفه دنده را عوض کرد و راه افتاد...
پوزخندي زدم ...
- هه معلومه مثل آقاجونم نیستی ...
قلب مهربون اون کجا و توي سنگی کجا ؟؟؟ خودتو با عزیزاي من مقایسه نکن لطفا که اصال خوشم
نمیاد ...
این از کجا درآمد !!!! مگر او عزیزترینم نبود؟؟؟ این زبان از کی اینهمه تلخ شده بود؟؟؟ متعجب نگاهم
کرد ...
اما سریع جمع و جور کرد و تعجب و نا امیدي که در چشمانش دیدم...
- تا چندروز پیش که عزیز بودم ...
چیه یهو اخ شدم ...
؟؟؟ امتحان کردي دیدي خوش نمیگذره گفتی حاال برم سراغ بعدي...
گفته بودم نیس حرف هایش بدجور قلبم را زخمی میکرد؟ !لب فشردم ...
نمیدانم چرا ...
نمیدانم از خشم بود یا عشق زیاد اما امشب زبانم عجیب تلخ شده بود...
- آره پسر عمه دلم میخواد پسر حاج کاظمم امتحان کنم تو چیکار دار...
روي ترمز زد ...
با پشت دست در دهانم کوبید و شوري خون را در دهانم حس کردم ...
موهایم را از روي چادر گرفت و عقب کشید ...
چشمانش پر خون بود ...
صورتش هم سرخ بود ...
سرم عقب رفته بود و صورتش فاصله اي نداشت با صورتم ...
- یه بار دیگه اون گوهی رو که الان خوردي رو تکرار کن تا همینجا دفنت کنم ...
فریاد زد ...
- تکرار کن لعنتی تا نابودت کنم ...
خیره ي چشمانش شدم ...
- بهت تبریک میگم پسر عمه ...
موفق شدي من و از خودت متنفر کنی...
- ازت متنفرم...
پوزخندي زد...
- واسه تنفرت دیر شده دختردایی ...
خیلی دیر شده ...
💖 🧚♀●◐○❀