#سردار_آفتاب ☀️
#خاطرات (قسمت پنجم)
🔸سال 1360 دور تا دور سردشت در محاصره قرار داشت و ارتباط با این شهر فقط از راه هوایی ممکن بود. ارتش داخل سردشت پادگان بزرگی داشت که مقر سپاه هم در همانجا بود. یک تیپ زرهی ارتش به فرماندهی علی صیاد شیرازی با تجهیزات کامل برای آزادسازی جاده بانه-سردشت اعزام شد. اما آنها بعد از گذشتن از منطقه سمنو در 30 کیلومتری بانه کمین خوردند. ضدانقلاب، سر و ته ستون را با آرپیجی زده بود. کمینی بسیار حساب شده که با تعداد زیادی شهید و اسیر، منجر به انهدام آن تیپ ارتشی شد. این پیروزی، ضدانقلاب را جریتر کرد و مهمتر اینکه جاده بانه-سردشت نیز آزاد نشد.
🔹زمستان سال 1360 داخل سپاه بانه بودیم که گروهی بالغ بر 100 نفر وارد پادگان شدند. بعد از پرسوجو متوجه شدیم مأموریتشان، آزادسازی جاده بانه-سردشت است. فرمانده آنها هم محمود کاوه فرمانده عملیات سپاه سقز بود. من به عنوان خدمه کالیبر 50 به این گروه معرفی شدم. از فرداشب، عملیات آزادسازی شروع شد. ما هر شب عملیات میکردیم و حدود 10، 20 کیلومتر را آزاد کرده و شب بعد بدون اینکه برای ضدانقلاب مجال نفسکش بگذاریم، دوباره عملیات میکردیم. نقطه عطف این سلسله عملیات، اجرای آن در شب بود که واقعاً ضدانقلاب را غافلگیر میکرد.
🔸بالاخره به نزدیکی سردشت رسیدیم. قبل از ورود به شهر، رودخانهای است که روی آن پلی آهنی قرار دارد. رودخانهای بسیار وحشی که بدون وجود پل، امکان عبور از آن به هیچوجه وجود نداشته و ارتباط با سردشت قطع میشود. همین که به پل رسیدیم، کاوه به ستون، دستور ایست داد. نزدیک 40 تا ماشین، همه توقف کردند. کاوه به مردی که حدود 100 متری پل و بالای یک ارتفاع، کنار درخت نشسته بود اشاره کرد و گفت اونو بیارینش. دو نفر رفتند و او را آوردند، مردی تقریباً 40، 50 ساله، قدکوتاه با لباس چوپانی که قوز هم داشت. کاوه پرسید اینجا چکار میکنی؟ مرد گفت من چوپونم، مشغول چوپونی گوسفندان هستم. کاوه پرسید پس گوسفندات کجان؟ مرد جواب داد گوسفندها رفتند بالای ارتفاعات. تا این را گفت کاوه یکی از چپ و یکی از راست خواباند توی گوش آن مرد. طرف به جزع و فزع افتاد که به خدا من چوپونم! کاوه گفت چند نفر برن دور و بر اون جایی که این مردک نشسته بود خوب بگردن، ببینن چیزی پیدا میکنند یا نه؟ این الکی اونجا نَشِسته! حتماً برنامهای داشته، خوب بگردید. چند نفر رفتند و شروع به جستجوی آن اطراف کردند.
🔹هنوز چند دقیقهای نگذشته بود که صدای داد و فریادشان بلند شد که بیایید اینجا پیدا کردیم. آنها یک دستگاه مگنت پیدا کردند که آن مرد حدود 10 متری جایی که نشسته بود، جاساز کرده بود و با دو رشته سیم به پل وصل شده بود. شکّ کاوه به آن مرد چوپاننما درست بود. ارتش با دستگاههای مینیاب سرخط شد. ما موفق شدیم 200 کیلو مواد منفجره از زیر پل بیرون بکشیم! بعد از پاکسازی پل و تحویل آن مرد به اطلاعات سپاه، وارد سردشت شدیم. ارتش و ژاندارمری به استقبال ما آمده و در دو طرف جاده تیراندازی هوایی میکردند. ما موفق شدیم جاده بانه-سردشت را که 140 کیلومتر طول داشت، در عرض 17 روز و با تقدیم 21 شهید آزاد کنیم. (به نقل از همرزم، جواد نظامپور)
#شهید_محمود_کاوه 🕊
📚 من کاوه هستم (📝 علی اکبری مزدآبادی)
@Emdadbanovanfatemi
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•