باسلام✋
#یک ختم قرآن #تکمیل شد..
ممنون از همکاری شما
انشاءالله از همه دوستان قبول باشد.🌷
خٺمقرآن هدیه به ارواح مطهر
#شهیدحاجقاسمسلیمانے وهمراهانش.🕯
#مهلت تلاوت : تا ۲۲ بهمن
جزء یڪ ✔️✔️
جزء دو ✔️ ✔️
جزء سه ✔️ ✔️
جزء چهار ✔️
جزء پنج ✔️
جزء شش ✔️
جزء هفت ✔️
جزء هشت✔️
جزء نه ✔️
جزء ده ✔️✔️
جزء یازده ✔️
جزء دوازده✔️
جزء سیزده ✔️
جزء چهارده✔️
جزء پانزده ✔️
جزء شانزده ✔️
جزء هفده ✔️
جزء هجده ✔️
جزء نوزده ✔️
جزء بیست ✔️✔️
جزء بیستویڪ ✔️
جزء بیستودو ✔️
جزء بیستوسه ✔️
جزء بیستوچهار ✔️
جزء بیستوپنج ✔️
جزء بیستوشش ✔️
جزء بیستوهفت ✔️
جزء بیستوهشت✔️
جزء بیستونه ✔️
جزء سی ✔️
#قبولباشه..
جزءهای انتخابی را به آیدی زیر ارسال کنید.
تا روز ۲۲ بهمن مهلت تلاوت دارید.
التماس دعا ..❤️
@fat051428
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥ببینید| #کلیپ
💣 #معامله_قرن را به گور خواهید برد
🎙سید حسن نصرالله:
🕌من در قدس نماز خواهم خواند..
➕ به راهیان نور بپیوندید👇
🆔 @Rahianenoor_News
@endarabbehem
کربلا نرفتن سخت است...
کربلا رفتن سخت تر!!!😭
تا نرفته ای شوق رفتن داری...
تا رفتی شوق مردن داری...😭
#کربلا رفته ها میدانند
بعد از #کربلا روضه #حسین
حکم زهر دارد برای نوکر #حسین
http://eitaa.com/Endarabbehem
ﺯﻣﺎﻧﻪ عجیبی است ...!!!
ﺟﻤﻠﻪ ی
"ﺍﯾﻦ ﻣﮑﺎﻥ ﻣﺠﻬﺰ ﺑﻪ ﺩﻭﺭﺑﯿﻦ ﻣﺪﺍﺭﺑﺴﺘﻪ ﺍﺳﺖ"
ﺑﯿﺸﺘﺮ ﺍﺛﺮ ﻣﯿﮕﺬﺍﺭﺩ...
ﺗﺎ "ﺍﻟﻢ ﯾﻌﻠﻢ ﺑﺄﻥ الله ﯾﺮﯼ"
ﺁﯾﺎ ﻧﻤﯿﺪﺍﻧﯽ ﮐﻪ ﺧﺪﺍ ﺗﻮ ﺭﺍ ﻣﯿﺒﯿﻨﺪ؟؟؟♥️
http://eitaa.com/Endarabbehem
🌹 #خاطرات_ماندگار
💮دیر اومدی و زود هم خواهی رفت.....!!!
.
بچه ها مشغول آماده شدن بودند...
هرکس کاری می کرد ، یکی نشسته بود تجهیزاتش را با سوزن نخ مجکم می کرد که جلوی سر و صدا در موقع حرکت در شب را از تجهیزاتش بگیرد ، یکی دیگر از بچه ها مشغول نوشتن نامه برای پدر و مادرش بود و تعدادی مشغول واکس زدن پوتینشان بودند یکی از بچه ها مشغول نوشتن وصیت نامه بود و از خدا می خواست که توفیق شهادت رو نصیبش کنه و رزمنده میانسالی هم نشسته بود در کنار رزمنده جوانی و نامه ای را برای همسر و فرزندانش می گفت و اون رزمنده جوان برایش می نوشت . و تعدادی از بچه ها هم به عنوان آخرین دیدار و خدا حافظی از هم دیگر یکدیگر را در آغوش گرفته بودند و حلالیت می طلبیدند و تقاضای شفاعت در صورت شهادت را از هم دیگر می کردند ،
از دور یکی از بچه ها رو دیدم که روی جاده خاکی منتهی به اردوگاه پیش می آید و نزدیک می شود ...جلوتر می آمد و نزدیک تر می شد ...
دیگه خیلی نزدیک شده بود و کاملاً قابل شناسائی بود .
یکی از بچه های گردان بود که من همیشه بسیار مجذوب رفتار و اخلاق متین و با وقار و آرام و اخلاص او بودم.
وقتی به محوطه قرارگاه آمد یک سره رفت به چادر فرماندهی و خودش رو معرفی کرد .
خیلی از بچه ها دورش جمع شدند و خوش و بش و بگو بخند با او کردند مخصوصاً نیروهای قدیمی گردان که صمیمیت و نزدیکی بیشتری با ایشان داشتند .من هم به دلیل علاقه مندی زیاد به ایشان به استقبالش رفتم و پس از دیده بوسی و چاق سلامتی بهش به شوخی گفتم سید خیلی بموقع خودت رو رسوندی ، فکر کنم ((دیر اومدی و زود هم خواهی رفت)) 😁
اینو بهش گفتم و گپ و گفتی با هم کردیم و برای آمادگی از هم جدا شدیم...
و ....
صبح عملیات ، و پا تک شدید وسنگین دشمن ، و ناگهان ، شنیدن خبر مجروحیت شدید ، و (( شهادت #سیدرضی_الدین_برقعی )) که انگار کوهی از درد و رنج و غصه را به دل تک تک بچه ها نشاند و من چقدر ناراحت بودم از آن شوخی یک جمله ای عصر روز قبل با او، که گفته بودم :
سید فکر کنم ((دیر اومدی و زود خواهی رفت ))
و همیشه این فکر در من جاری است که شهدا چه زود رفتند و ما چه غافل و مغبون ماندیم .
.
هدیه به روح شهید سید رضی الدین برقعی #صلوات
@Endarabbehem