*بازخوانی اندیشه های اسلامی*
(۴۰)
*♦️عوامل دین گریزی در اعصار اخير(۱)*
*🔸پرسش ۱ : بدون شك يك نوع رويگردانى در بشرِ سه چهار قرن پيش تا امروز نسبت به دين بهطور كلى وجود داشته و خود دنياى اسلام هم كم و بيش دچار چنين بحرانى هست.*
*ريشه قضيه چيست؟*
*🔸پرسش ۲ : گاهى بعضى سؤال مى كنند كه شما مى گوييد دين بطور كلى فطرى بشر است،*
*اگر فطرى بشر است*
*پس چرا گروه زيادى از مردم از دين صرف نظر كرده اند؟*
*از امر فطرى كه نمى شود صرف نظر كرد.*
*🔹پاسخ :*
*1️⃣ -ایجاد تنازع بین نیازهای فردی و اجتماعی بشر- :*
*🔻بشر داراى غرايز مختلف است، داراى نيازها و احتياجات مختلف است و تمام اين احتياجها و نيازها از طبيعت و فطرتش سرچشمه مى گيرد.*
*🔻اگر شما همه اين نيازهاى فردى و اجتماعى بشر را هماهنگ با يكديگر اشباع كنيد، بشر دنبال تمام امور فطرى خودش مى رود.*
*🔻ولى گاهى ميان غريزه هاى مختلف، ميان نيازهاى مختلف جنگ انداخته مى شود.*
*🔻شكست دينها - و دین گریزی - در دنيا زير سر كسانى است كه ميان دين و ساير نيازهاى بشرى جنگ انداختند؛*
*و ما بيش از هر جاى ديگر غرامت اشتباه جناب كليسا را بايد بپردازيم.*
*🔻كليسا در ابتداى ظهور علم در دوره رنسانس چند اشتباه بسيار بزرگ كرد.*
*ميان دين و زندگى معتدل و شرافتمندانه دنيا جنگ انداخت. ميان دين و علم جنگ انداخت.*
*ميان دين و عقل جنگ انداخت؛ گفت اصل اصول دين از حوزه عقل خارج است، منطقه ممنوعه براى عقل است.*
(توضیح:در اسلام اصول دین تحقیقی هست و نه تعبدی)
*🔻اگر مى گفتيد چطور مى شود خداى سه گانه را قبول كنم يا خداى يگانه(تثلیث در مسیحیت) ، مى گفت همين جور بگو و به همين هم ايمان داشته باش؛*
*اگر عقلت قبول نمى كند بگو غلط نكن، فضولى نكن.*
*🔻اشتباهى كه كليسا مرتكب شد، بعدها غرامتش را تا اندازه اى دنياى اسلام مجبور شد بپردازد،*
*براى اينكه افراد تشخيص ندادند، خيال كردند بطور كلى خاصيت «دين» همين است.( ادامه دارد)*
*♦️عوامل دین گریزی در اعصار اخير(۲)*
*1️⃣ ایجاد تنازع بین دین و نیازهای طبیعی و فطری بشر(۲)*
*🔻۰۰۰شكست دينها - و دین گریزی - در دنيا زير سر كسانى است كه ميان دين و ساير نيازهاى بشرى جنگ انداختند.*
*و ما بيش از هر جاى ديگر غرامت اشتباه جناب كليسا را بايد بپردازيم.*
*🔻اشتباهى كه كليسا مرتكب شد، بعدها غرامتش را تا اندازه اى دنياى اسلام مجبور شد بپردازد،*
*براى اينكه افراد* *تشخيص ندادند، خيال كردند بطور كلى خاصيت دين همين است؛*
*🔻ندانستند يك دينى هم در دنيا ظهور كرد كه اين دين گذشته از معنويت بسيار عالى كه دارد خودش بزرگترین تمدنهاى عالم را به وجود آورد،*
*تمدنى كه حق بسيار عظيمى بر تمدن امروز اروپا دارد و خوشبختانه تدريجاً دنياى اروپا دارد اقرار و اعتراف مى كند.*
*🔻اين دنياى اروپا كه مى گويند از دين خودش دست برداشت، بله از دين خودش كناره جويى كرد،*
*اما به كدام طرف رفت؟ به سوى اسلام. تاريخ تمدنها را به دقت بخوانيد.*
*🔻يكى از علل تمدن اروپايى، انشعاب پروتستانهاست، كه اينها را در ميان اهل مذهب مسيح نظير شيعه ها در ميان اهل اسلام مى دانند*
*با اين تفاوت كه اينها هزار و پانصد سال بعد از مسيح آمدند ولى تشيع از زمان پيغمبر است.*
*🔻اين گروه- كه البته عددشان هنوز به عدد كاتوليكها نمى رسد ولى جمعيت بسيار معتنابهى هستند-*
*اصلاحات اساسى در دين مسيح انجام دادند.*
*🔻در ميان اصلاحاتى كه از اينها ذكر كرده اند در درجه اول سه چيز است:*
*1. برداشتن فاصله ميان انسان و خدا و به تعبير سيد جمال الدين اسدآبادى و ديگران ارزش دادن به شخصيت انسانى.*
*🔻گفتند «پاپ واسطه است» يعنى چه؟! خدا به همه مردم نزديك است، خدا را بدون واسطه كشيش بلكه هيچ بنده اى پرستش كنيد.*
*خدا به تمام بندگان نزديك است، درد دل هر بنده اى را مى شنود.*
*اى انسان! در تماس گرفتن با خدا احتياج به واسطه ندارى.*
*2. براى عقل در حريم دين حق قائل شدند؛*
*گفتند آن مسائلى از مسائل دينى و اصول دينى كه ضد عقل است طردكردنى است، بايد دورش افكند.*
*3. موضوع عمل و توجه به معاش و سعى و كار، آنهم به حد اعلى،*
*به تعبير قرآن جهاد و سخت كوشى و اينكه بهبود معاش هم عبادت است.*
*🔻اين سه اصل هر سه مستقيم از اسلام گرفته شد.*
*🔻بعد از جنگهاى صليبى و تماس شرق و غرب، بعد از آنكه با ارزشهاى اسلامى آشنا شدند اين سه اصل را از اسلام گرفتند و به نام اصلاحات در دين مسيح وارد كردند*
*گو اينكه هنوز اينها را- مخصوصاً آن بخش اول را- بطور كامل نتوانسته اند رعايت كنند.(ادامه دارد )*
*▪️مجموعه آثار استاد شهيد مطهرى (اسلام و نيازهاى جهان امروز(پانزده گفتار))، ج۲۱، ص: ۴۶۱-۴۶۰- با تلخیص و ویرایش جزئی -*
*برگی ازادب پارسی*
(۱۲)
✅اندر حکایت فراموشی خدا و پیغمبر...
مولانا عضد الدین را پرسیدند:
چونست در زمان خلفا ادعای خدایی
و پیغمبری بسیار بود و اکنون نه!
گفت :
مردم این روزگار چنان در ظلم و گرسنگی افتاده اند که نه خدا به یاد آید نه پیغمبر !!!
#عبید_زاکانی
,*تربیت و خانواده*
(۴۱)
🌺زن و مرد خوب آن است که یکدیگر را درک کنند و احترام متقابل در میان باشد.🌺
درسهایی ازنهج البلاغه📔:
*درسهایی از نهج البلاغه*
(۹۹)
*⚜️#حکمت_77_نهج_البلاغه⚜️*
وَ مِنْ خَبَرِ ضِرَارِ بْنِ حَمْزَةَ الضَّبَائِيِّ عِنْدَ دُخُولِهِ عَلَى مُعَاوِيَةَ وَ مَسْأَلَتِهِ لَهُ عَنْ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ (علیه السلام)، وَ قَالَ فَأَشْهَدُ لَقَدْ رَأَيْتُهُ فِي بَعْضِ مَوَاقِفِهِ وَ قَدْ أَرْخَى اللَّيْلُ سُدُولَهُ وَ هُوَ قَائِمٌ فِي مِحْرَابِهِ، قَابِضٌ عَلَى لِحْيَتِهِ، يَتَمَلْمَلُ تَمَلْمُلَ السَّلِيمِ وَ يَبْكِي بُكَاءَ الْحَزِينِ وَ [هُوَ] يَقُولُ:
📌(ضرار بن ضمره ضبايى از ياران امام به شام رفت بر معاويه وارد شد. معاويه از او خواست از حالات امام بگويد، گفت على عليه السّلام را در حالى ديدم كه شب، پرده هاى خود را افكنده بود، و او در محراب ايستاده، محاسن را به دست گرفته، چون مار گزيده به خود مى پيچيد، و محزون مى گريست و مى گفت):
يَا دُنْيَا يَا دُنْيَا، إِلَيْكِ عَنِّي؛ أَ بِي تَعَرَّضْتِ؟ أَمْ إِلَيَّ تَشَوَّقْتِ؟ لَا حَانَ حِينُكِ؛ هَيْهَاتَ، غُرِّي غَيْرِي؛ لَا حَاجَةَ لِي فِيكِ؛ قَدْ طَلَّقْتُكِ ثَلَاثاً لَا رَجْعَةَ فِيهَا. فَعَيْشُكِ قَصِيرٌ وَ خَطَرُكِ يَسِيرٌ وَ أَمَلُكِ حَقِيرٌ. آهِ مِنْ قِلَّةِ الزَّادِ وَ طُولِ الطَّرِيقِ وَ بُعْدِ السَّفَرِ وَ عَظِيمِ الْمَوْرِدِ.
🟡دنيا شناسى (امام و ترك دنياى حرام) (اخلاقى):
📜اى دنيا اى دنياى حرام از من دور شو، آيا براى من خودنمايى مى كنى يا شيفته من شده اى تا روزى در دل من جاى گيرى؟
هرگز مبادا، غير مرا بفريب، كه مرا در تو هيچ نيازى نيست، تو را سه طلاقه كرده ام، تا باز گشتى نباشد. دوران زندگانى تو كوتاه، ارزش تو اندك، و آرزوى تو پست است.
آه از توشه اندك، و درازى راه، و دورى منزل، و عظمت
════🌼🕊🌼═
*🔰شرح و تفسیر حکمت 77 🔰*
🔅👌برو اين دام بر مرغ دگر نه!
🔮بخش اول🔮
📜اصل ماجراى «ضِرار بن ضَمُره» به گونه اى كه مسعودى در مروج الذهب نقل مى كند چنين است كه او وارد بر معاويه شد.
❇️ معاويه به او گفت: اوصاف على را براى من بازگو كن ضرار گفت: مرا از اين كار معاف كن (زيرا تصور مى كرد بر خلاف ميل معاويه است و ناراحت مى شود و ممكن است خطرى از ناحيه او وى را تهديد كند) ولى معاويه اصرار كرد و گفت: چاره اى نيست جز اين كه براى من شرح دهى.
❇️ضِرار گفت: اكنون كه چنين است بدان به خدا سوگند او مقامى بسيار والا داشت، (از نظر روحى و جسمى) بسيار قدرتمند و قوى بود.
💠سخن حق مى گفت و حكم به عدالت مى كرد و چشمه اى علم و دانش از اطراف او مى جوشيد و سخنان حكمت آميز از جوانب او صادر مى شد.
غذاى او ساده و ناگوار و لباس او كوتاه (در آن زمان، كوتاهى لباس نشانى تواضع، و بلندى دامان لباس نشانه تكبر بود) بود. به خدا سوگند هر وقت او را مى خوانديم به ما پاسخ مى گفت و اگر تقاضايى از او داشتيم به ما مرحمت مى كرد
💠و ما به خدا سوگند با اين كه خود را به ما نزديك مى كرد و ما هم به او نزديك بوديم بر اثر هيبت و جلالِ او قدرت تكلم در مجلسش نداشتيم و به دليل عظمتِ او در فكرِ ما هرگز در مجلس او آغاز سخن نمى كرديم.
❇️تبسم او دندانهايى را همچون دانه هاى مرواريد منظم نشان مى داد.
❇️دينداران را بزرگ مى داشت و مستمندان را مورد ترحم قرار مى داد و هنگام قحطى يتيمان نزديك و مستمندان خاك نشين را اطعام مى كرد و برهنگان را لباس مى پوشيد و مظلومان را يارى مى كرد و از دنياو زرق و برق آن وحشت داشت.به تاريكى شب انس داشت.
✴️ گواهى مى دهم شبى او را ديدم در حالى كه پرده هاى تاريك شب فرو افتاده بود و او در محراب عبادتش ايستاده بود.
محاسن مباركش را با دست گرفته و همچون مار گزيده به خود مى پيچيد و به صورت سوزناك گريه مى كرد و مى گفت:...».
سپس عبارت بالا را با مختصر عبارتى آورده است.
🔰مرحوم سيّد رضى آنچه را در بالا آمد به اين صورت تلخيص كرده است: «در خبرى از ضِرار بن حَمزه ضِبائى به هنگام ورودش بر معاويه و سؤال معاويه از او درباره حالات اميرمؤمنان(عليه السلام) چنين آمده است
❇️كه ضِرار (در پاسخ معاويه) گفت: گواهى مى دهم كه من او را در بعضى از مواقف ديدم در حالى كه شب پرده تاريك خود را فرو افكنده بود و او در محرابش به عبادت ايستاده بود، محاسن مبارك را به دست گرفته و همچون مار گزيده به خود مى پيچيد و از سوز دل گريه مى كرد و مى گفت...
سپس عبارت بالا را با مختصر عبارتى آورده است.
🔰از آنجا كه محبت دنيا بر طبق حديث معروف نبوى كه گفته مى شود: انبيا و اوليا بر آن متفق بوده اند:
سرچشمه همه گناهان است، بى اعتنايى به زرق و برق و مقامات و ثروت هاى دنيوى دليل بر زهد در دنيا و بيمه كننده در برابر معاصى است،
♻️ادامه دارد....⤵️⤵️⤵️
🔰شرح و تفسیر حکمت 77 🔰*
🔮 بخش دوم (پایان) 🔮
💠لذا امام در اين سخنان پربار خود دنيا را مخاطب قرار داده مى فرمايد:«اى دنيا! اى دنيا! از من دور شو»; (يَا دُنْيَا يَا دُنْيَا، إِلَيْكِ عَنِّي).
❇️سپس مى افزايد: «تو خود را به من عرضه مى كنى يا اشتياقت را به من نشان مى دهى؟ (تا من را به شوق آورى؟) هرگز چنين زمانى براى تو فرا نرسد (كه در دل من جاى گيرى)»;
❇️در ادامه براى تأكيد بيشتر مى فرمايد: «هيهات (اشتباه كردى و مرا نشناختى) ديگرى را فريب ده، من نيازى به تو ندارم. تو را سه طلاقه كردم; طلاقى كه رجوعى در آن نيست»
✴️جمله «لاَ حَانَ حِينُكِ» در واقع جمله انشائيه و نفرين است نه جمله خبريه. امام در واقع از خدا مى خواهد كه زمانى فرا نرسد كه زرق و برق دنيا در دلش نفوذ كند.
❇️ جمله «غُرِّي غَيْرِي» مفهومش اين نيست كه مرا رها كن و به سراغ ديگران برو و آنها را بفريب، بلكه منظور اين است كه هرگز به سراغ من نيا و شبيه چيزى است كه در شعر معروف فارسى آمده است:
برو اين دام بر مرغ دگر نه * كه عنقا را بلند است آشيانه
🔰تعبير به سه طلاقه كردن دنيا ناظر بر اين است كه انسان به حسب طبع و آفرينش پيوندى با دنيا دارد كه در حكم ازدواج است
💠و امام مى فرمايد: من اين پيوند را قطع كرده و عطايت را به لقايت بخشيده ام.
در ادامه اين سخن، حضرت دليل اين نفرت بر زر و زيور دنيا و مقامات و ثروت ها را بيان كرده مى فرمايد:
✴️ «زندگى تو كوتاه و مقام تو كم و آرزوى تو داشتن ناچيزاست.»
✴️به راستى عمر دنيا كوتاه است و مقامات آن كم ارزش و گاه بى ارزش.
🔶جمله «أَمَلُكِ حَقِيرٌ» اشاره به اين است كه كسانى كه تو را آرزو دارند، آرزوى حقير و پستى براى خود پيدا كرده اند.
💠در پايانِ اين سخن، امام(عليه السلام) از كمبود زاد و توشه سفر طولانى آخرت شكايت كرده مى فرمايد:
«آه از كمى زاد و توشه (آخرت) و طولانى بودن راه و دورى سفر و عظمت (مشكلات مقصد)»;
✴️با اين كه مى دانيم امام(عليه السلام) بيشترين ذخيره را براى عالم آخرت فراهم ساخته تا آنجا كه به مقتضاى حديث نبوى معروف:
«لِضَرْبَة عَلىٍّ يَوْمَ الْخَنْدَقِ أفْضَلُ مِنْ عِبادَةِ الثَّقَلَيْنِ» ضربه كارى آن حضرت (بر پيكر عمرو بن عبد ودّ در آن لحظه بسيار حساس تاريخ اسلام) برتر از عبادت جن و انس است
❇️و نيز مى دانيم آن حضرت در تمام غزوات اسلامى فداكارى فراوان كرد و عبادت هاى شبانه او گاه به هزار ركعت نماز در يك شب مى رسيد و يك هزار برده را از دست رنج خود خريد و آزاد كرد و عبادات و اطاعات فراوان ديگر، جايى كه امام با اين همه زاد و توشه از كمى زاد و توشه سفر آخرت اظهار ناراحتى و نگرانى كند ما چه بگوييم و چه كارى انجام دهيم؟
✴️بديهى است هرگاه انسان زاد و توشه خود را براى اين سفر طولانى كم ببيند، براى افزايش آن كوشش مى كند
🔰تعبير به «مورد» اشاره به روز قيامت است كه انسان در آن وارد مى شود و تعبير به «عظيم» اشاره به مشكلات حساب و كتاب و عبور از صراط و هول و وحشت آن است.
════🌼🕊🌼═
*درسهایی ازقران کریم📗:*
(۱۰۵)
♦️عوامل سقوط و بقای جامعه از دیدگاه قرآن (۱)
1️⃣ ظلم و عدل
🔻آنچنانكه از قرآن مجيد استنباط مى شود و استنباط كرده ايم چهار عامل است كه عامل فناى اقوام است و نقطه مقابل آنها عامل بقا.
حال ممكن است عامل ديگرى هم باشد و من از قرآن درك نكرده باشم.
🔻يكى از آن عاملها عامل عدل و ظلم است
🔻يعنى يك امت آنگاه قابل بقاست كه :
✅روابط افراد و گروهها با يكديگر رابطه اى بر اساس عدالت و رعايت حقوق واقعى انسانها و گروهها باشد؛
✅قانونْ قانون عادلانه باشد و قانون عادلانه، عادلانه در ميان مردم اجرا بشود.
🔻نقطه مقابل عدالت ظلم است.
ظلم در منطق قرآن به باد دهنده امتهاست.
🔻در اين زمينه آيات زيادى در قرآن مجيد داريم.
🔻-از جمله - در آيه ۱۱۷سوره هود مىفرمايد:
« وَ ما كانَ رَبُّكَ لِيُهْلِكَ الْقُرى بِظُلْمٍ وَ اهْلُها مُصْلِحونَ »
چنين نيست، محال است چنين چيزى كه پروردگار تو جمعيت هايى را به موجب ظلم هلاك كند.
🔻اين «به موجب ظلم» يعنى به موجب ظلم من اللَّه؛
🔻يعنى امكان ندارد خدا بخواهد مردمى را بدون تقصير از بين ببرد و ظالمانه عمل كند.
و اهْلُها مُصْلِحونَ
...اگر مردمى صالح و مصلح باشند محال است كه خداى تو آنها را هلاك كند، كه نتيجه اش اين است كه خداى تو ظالم باشد،
خدا هرگز ظالم نيست.(ادامه دارد)
♦️عوامل فنا و بقای جامعه از دیدگاه قرآن (۲)
2️⃣ فساد اخلاق
🔻اصل دومى كه از قرآن مجيد در اين زمينه مى توان استنباط كرد صلاح و فساد اخلاق فردى است.
🔻جامعه از افراد تشكيل مىشوند. شخصيت افراد به اخلاق و خُلقيات و ملَكات و فضائلشان است.
🔻جامعه اى قابل بقاست كه افرادش دچار فساد اخلاق نباشند.
🔻افرادى كه به «راحتى» خو گرفته اند، به عياشى و هرزگى خو گرفته اند، به قمار و شراب خو گرفته اند، به رشوه خو گرفته اند،
به ربودن حقوق يكديگر خو گرفته اند،
به قساوت نسبت به يكديگر خو گرفته اند افراد فاسدى هستند.
🔻- آیه شریفه۱۶ سوره اسراء « وَ اذا ارَدْنا انْ نُهْلِكَ قَرْيَةً أَمَرْنا مُتْرَفيها فَفَسَقوا فيها فَحَقَّ عَلَيْهَا الْقَوْلُ فَدَمَّرْناها تَدْميراً » می فرماید :
از ناحيه مترفين ، فسق و فجور و فساد اخلاق در جامعه راه پيدا مى كند،
پشت سرش هم به تعبير قرآن،
تدمير، هلاكت، از بين رفتن [است.]
🔻از نظر قرآن محال است قومى روى سعادت را ببيند و افرادش فاسد الاخلاق باشند.
🔻آيا مىدانيد ملتهايى كه مىخواهند ملتهاى ديگر را ضعيف و ناتوان كنند و استعمار نمايند از چه راهى وارد مىشوند؟
🔻راه فساد اخلاق؛ يعنى شروع مى كنند به هزار وسيله اخلاق آن ملتها را فاسد کردن...
🔻چون هرچه انسان از اين فسادها بيشتر مرتكب بشود آن احساس شرافت و عزت و انسانيت در او مىميرد.
🔻وقتى كه اين امور در ميان آنها بود، انسانهايى پوك و پوچ مىشوند،
انسانهايى كه جز براى شكم و دامنشان و جز براى زندگى روزمره فكر نمىكنند؛
حتى فكرشان فاسد مىشود، نه فقط اخلاقشان فاسد مىشود.
🔻تاريخ چقدر از اين [نمونه ها] نشان داده!
اندلس اسلامى يك تجربه بسيار روشن در اين زمينه است
(ادامه دارد)
▪️مجموعه آثار استاد شهيد مطهرى (نقش حادثه كربلا در تحول تاريخ اسلامى(پانزده گفتار))، ج۲۵، ص:۳۰۵-۳۰۲- با تلخیص و ویرایش جزئی -