eitaa logo
عــــشق ممنـــوعه؛
7هزار دنبال‌کننده
3.8هزار عکس
871 ویدیو
7 فایل
بسم رب الحسنین علیهما السلام 💚 بعضی تجربه ها قشنگن، مثلِ دوست داشتنِ تــــــــــــــــــو...♥️🌿 رمان"عشق ممنوعه" به قلم:elsa هرگونه کپی برداری حتی با ذکر نام نویسنده حرام و پیگرد الهی دارد:") @ansar_tab تبلیغات خواستین👆
مشاهده در ایتا
دانلود
🦋🕯🦋🕯🦋🕯 🕯🦋🕯🦋🕯 🦋🕯🦋🕯 🕯🦋🕯 🦋🕯 🕯 به سرفه افتاد. دستپاچه، با عجله به سمتش رفتم. چند بار با مشت کوبیدم در کمرش تا حالش کمی بهتر شد. یک قلوپ نوشابه خورد. با چشمان سرخ نگاهم کرد و طلبکار گفت. - چشمت شوره ها؟ داشتم خفه می شدم. اگه گرسنته بیا بخور. چرا غذا رو کوفتم می کنی. شوخی اش باعث شد کمی حالم عوض شود. چشم غره رفتم و گفتم : خودم غذا دارم. داشتم نگاه می کردم ببینم اگه یه وقت رنگت سفید شد یا گوارشت بهم ریخت سریع زنگ بزنم اورژانس. به آن سر میز رفتم و نشستم. خندید و گفت : وقتی خودت به خودت اعتماد نداری من دیگه چی بگم. نخیر نترس. زندم. و خیلی گرسنه. باز هم نگفت غذا چطور شده اما آنقدر با ولع می خورد که من هم هوس کردم کمی بخورم. اولین غذایی بود که پخته بودم وقتی دوباره نگاهش به من افتاد و دید دارم تماشایش می کنم گفت : بخدا نمی میرم آرامش. بخور دیگه چرا معطلی؟ طاقت نیاوردم و پرسیدم.