#سلام_بر_ابراهیم
قسمت0⃣2⃣
✨ تنبیه معنوی
يكبار كه با ابراهیم صحبت ميكردم گفت:
" وقتی برای ورزش یا مسابقات کشتی میرفتم همیشه با وضو بودم. هميشه هم قبل از مسابقات کشتی دو رکعت نماز میخواندم. "
پرسیدم: " چه نمازی؟! "
گفت: " دو رکعت نماز مستحبي میخواندم و از خدا میخواستم که یک وقت تو مسابقه، حال کسی رو نگیرم. "
اما آنچه که ابراهیم را الگوئی برای تمام دوستانش نمود دوری ازگناه بود. او به هیچ وجه گرد گناه نمیچرخید. حتی جائی که حرف از گناه زده میشد سریع موضوع را عوض میکرد. هر وقت هم میدید که بچهها در جمع مشغول غیبت کسی هستند مرتب میگفت صلوات بفرست
و يا به هر طریقی بحث را عوض می کرد. هیچگاه از کسی بد نمیگفت ، مگر به قصد اصلاح کردن، هیچوقت لباس تنگ یا آستین کوتاه نپوشید . بارها خودش را به کارهای سخت مشغول میکرد و زمانی هم که علت آن را سؤال میکردیم میگفت:
" برای نفس آدم، این کارها لازمه."
جعفر جنگروی تعریف میکرد که یکبار پس از هیئت نشسته بودیم و داشتیم با بچهها حرف میزدیم. ابراهیم توی اتاق دیگری تنها نشسته بود و توی حال خودش بود. وقتی بچهها رفتند.آمدم پیش ابراهیم، هنوز متوجه حضور من نشده بود. باتعجب ديدم هر چند لحظه یکبار سوزنی را به صورتش و به پشت پلک چشمش میزند. يکدفعه گفتم: "چیکار میکنی داش ابرام ؟!"
انگار تازه متوجه حضور من شده باشد از جا پرید و از حال خودش خارج شد و گفت:
"هیچی، هیچی چیزی نیست".
گفتم:"به جون ابرام ولت نمیکنم. برای چی سوزن زدی تو صورتت"
مکثی کرد و خیلی آرام مثل آدمهائی که بغض کردهاند گفت:
"سزای چشمی که به نامحرم بیفته همینه."
آن زمان نمیفهمیدم که ابراهیم چکار میکند و این حرفش چه معنی دارد. ولی بعدها وقتی تاریخ زندگی بزرگان را میخواندم دیدم که آنها برای جلوگیری از آلوده شدن به گناه چنین تنبیههای برای خودشان داشتهاند.
از ديگر صفات برجسته شخصيت او اين بود كه از صحبت كردن با نامحرم بسيار گريزان بود. اگر ميخواست با زني نامحرم ،حتي از بستگان صحبت كند به هيچ وجه سرش را بالا نميگرفت و به قول دوستانش :
"ابراهيم به زن نامحرم آلرژي داشت! "
و چه زيبا فرمودند امام محمد باقر (ع) كه:
"سخن گفتن با زنان نامحرم از تيرهاي شيطان است... "
⏪ ادامه دارد...
@Etr_Meshkat
🌷 لازم نیست که انسان در پی این باشد که به خدمت حضرت ولی عصر(علیه السلام) تشرّف حاصل کند بلکه شاید خواندن دو رکعت نماز و سپس توسل به ائمه(علیهم السلام) بهتر از تشرّف باشد
📚 درمحضر بهجت(ره)
@Etr_Meshkat
25.03M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔊صلوات منسوب به ابوالحسن ضراب اصفهانی
سیدابن طاووس از مولایمان مهدی(عج) روایت کرده:
هرگز این صلوات را ترک مکن زیرا خداوند مارا بر امرمهمی درباره این صلوات مطلع گردانیده است.
@Etr_Meshkat
شناخت امام زمان - قسمت نوزدهم و پایانی.mp3
4.18M
🎙 #صوت_مهدوی ؛ #پادکست
📝 موضوع: #شناخت_امام_زمان
راهکار رجعت
چگونه باید ایمانمان را کامل کنیم؟
📌 قسمت نوزدهم و پایانی
👤#محمودی
@Etr_Meshkat
#مسابقه_بهار_دلها
سوال شماره 9⃣1⃣ و پایانی
🎯لطفا صوت بالا👆 را گوش دهید و پاسخ مسابقه را نزد خود نگهدارید و در تاریخ ۱۴ فروردین پاسخها را بصورت عدد ۱۹ رقمی از سمت چپ به راست به آیدی زیر ارسال کنید.
@Salehiin313
@Etr_Meshkat
📚 #رمان_شیطان_و_جمیل
(عهد و پیمان با خدا و امام عصر علیه السلام)
17. ادامه داستان از نوشته های ابوالفضل_1
جمیل خود را باز یافت و ادامه ی یادداشت ها را پی گرفت:
سال ها گذشت و من جز این هیچ نشده بودم. خوابی عمیق وجودم را فرا گرفته بود، خوابی سراسر غفلت و سستی كسی نبود كه بیدارم كند. نه پدری كه برمن نهیب زند و راه پیش پایم گذارد؛ نه مادری كه اشكش به هیجانم آورد و بلرزاندم و به یكباره پشیمانم كند؛
نه برادری كه پای جای پایش گذارم و برای خودم آدمی بشوم نه خواهری كه به پایم بیفتد و ضبحه بزند و زیر بار قسم هایش، مس وجودم را طلا كند؛ نه همسری كه پیمان های ایام نخست ازدواج را بیادم آورد، از فراموشی ام گله نماید، برآشوبد، قهر كند، التماس كند و به یكباره بیدارم سازد.
شاید هم اگر كسی می خواست كه مرا به راستی فراخواند، من حرفش را نمی پذیرفتم. به هر حال غبار جهل و نادانی راه را بر من تار كرده بود و غرور و سبكسری اجازه نمی داد كه نگاهی به اطرافم بیندازم و ببینم كه در چه غرقابی فرو می روم.
آری برادر، دیگر شده بودم زورگویی باج گیر و تاراج گر به همراه سیصد یاغی و قلدر مثل خودم یك روز… نزدیكی های غروب بود. خورشید پس از یك روز بلند تابستانی، بی حال وخسته، راه آشیانه را در پیش گرفته بود. از دور سواری پیش می تاخت و سایه بلند خود را زیر پای اسب لگدمال می نمود و لحظاتی بعد مقابل مان توقف كرد.
او یكی از یارانمان بود. چهره اش نشان می داد كه خبر خوشی دارد: “آماده باشید كه جمعی سواره به سوی شهر می آیند.” “آیا آن قدر دارند كه همه ما را خوش دل كند؟” “چندین شتر، بار آن ها را می كشد.””به هیات كدام طایفه اند؟”
“لباس تاجران برتن دارند اما صورت و شكم آنها به تن پروان رنج نادیده می ماند. البته بزرگی در میان دارند كه سخت مراقب اویند.” اسب ها به تاخت در آمدند و ساعتی بعد كاروانِ از راه رسیده به محاصره ی ما در آمد.
كاروان دردم خشكش زد و نفس ازكسی بر نمی آمد. خورشید، پشتِ سرمان گرد و نارنجی بر فرق كوه نشسته، شاهد ماجرا بود و بر صورت جمعِ پیش رویمان نگاه خوش رنگ غروب می پاشید.
برق شادی را در چشمان یكایك دوستانم می دیدم، آن ها منتظر اشاره ی من بودند تا به یك باره قافله را غارت كنند و من منتظریك فرصت مناسب، در این هنگام، یكی از كاروانیان قدم پیش نهاد و تقاضای مذاكره نمود كه با نهیب من باقی كلامش را بلعید و سربه زیر به جای اول خود برگشت.
لحظاتی بعد پیرمردی خوش بیان جلو آمد و باب نصیحت گشود. هر چه خواستم ساكت اش كنم از رو نرفت و بی وقفه سخن گفت احساس بدی پیدا کردم. گمان بردم كه او دارد وقت تلف می كند و در پی نقشه ای است، اما دیگر دیر شده بود و به یكباره لبخند پیروزی روی لب هامان خشكید و خود را در تله ی آنان یافتیم.
@Etr_Meshkat
AUD-20201002-WA0003.mp3
3.62M
مولاجان
زمان؛ مثل برق می گذرد و برای رسیدن به تو، سر از پا نمی شناسد؛
و من در انتظار طلوعت، ترک میکنم هر گناهی را، به امید پاک بودنم در لحظه ی دیدار ...
#دعای_فرج
@Etr_Meshkat
📌 معنی چشمانتظاری
❤️ مادرِ شهید بود؛ شهیدِ مفقودالاثر. از بنیاد شهید واسش دعوتنامهٔ سفر به مکه فرستادن، قبول نکرد. دعوتنامهٔ سفر به کربلا فرستادن، قبول نکرد. حتی دعوتنامهٔ سفر به مشهد رو هم قبول نکرد.
❓ بهش گفتن: چیزی شده مادر؟ نکنه از ما ناراحتی؟
🔰 گفت: شماها نمیدونید چشم انتظاری یعنی چی. من با نگرانی تا سرِ کوچه میرم که نکنه یه وقت پسرم برگرده و من نباشم!
💢 با خودمون صادق باشیم! چشم انتظاری ما هم این شکلی هست؟!
@Etr_Meshkat