✅ #عبرت (داستان زندگی شهید مدافع حرم #مجید_قربانخانی)
⭕️خیلیها میگویند که چقدر به شما پول میدهند؟
🔸مادر شهید مجید قربانخانی، ملقب به حرّ مدافعان حرم : مجید صبحها در بازار آهن کار میکرد و بعدازظهرها هم در سفرهخانهاش مشغول بود/ ٦ ماه قبل از اینکه تصمیم برای رفتن به سوریه بگیرد روی دستش خالکوبی کرد
🔹دوستانش به او گفتند مجید، عمراً تو را سوریه ببرند، هم روی دستهایت خالکوبی داری و اهل قلیان هستی، هم تک پسری و خانوادهات نمیگذارند، اما مجید گفت من راضیشان میکنم
🔹 او گفته بود خواب حضرت زهرا (س) را دیدم و به من گفتند، یک هفته بعد از آمدنت به سوریه، میآیی پیش خودم/ میدیدم مجیدی که تا این اندازه سرحال بود و میخندید، این هفتههای آخر خیلی اشک میریخت...
🔹 تا ١٠ روز نمیتوانستند به من خبر شهادتش را بدهند/ پدرش و خواهرش میدانستند، اما کسی جرأت نداشت به من بگوید/ وقتی فهمیدم تا ٤ ماه قبول نکردم، جلوی درب خانه مینشستم و کسی را داخل راه نمیدادم
🔹 اصلاً نمیدانستم قرار است استخوانهای سوخته مجیدم را ببینم/ همین که استخوانها را گرفتم، دستانم به لرزه افتاد/ یاد آن خانم افتادم که در بین الحرمین از من پرسید چقدر به شما برای این کار دادند؟ / همه خانواده شهدا این گونهاند و در عذاب هستند، از یک طرف بچه هایشان را از دست دادند، از طرف دیگر هم حرفهای مردم.
🔹 وقتی سفره حضرت رقیه (س) انداختیم گفتم به امام حسین (ع) بگویید؛ من روسریام را عوض کردم و سفید پوشیدم، من راضیام و مجیدم را به علی اکبرت هدیه کردم/ وقتی صدای مرا شنید مجیدم را در روز تولد حضرت علی اکبر (ع) به من برگرداند.
منبع و جزئیات کامل زندگینامه #شهید_مجید_قربانخانی👇
https://www.yjc.ir/fa/news/6922069 @lezatezendegisalem
🍃✨🍃✨🍃✨
تا پیش از #سفر_کربلا خیلی پسر شری بود، همیشه چاقو در جیبش بود، خالکوبی هم داشت.
وقتی از سفر کربلا برگشت مادرش ازش پرسیده بود چه چیزی از امام حسین ع خواستی؟! مجید گفته بود یه نگاه به گنبد امام حسین ع کردم و یه نگاه به گنبد حضرت عباس ع انداختم و گفتم #آدمم_کنید
سه چهار ماه قبل رفتن به سوریه به کلی #متحول شد، بعد از اون همیشه در حال دعا و گریه بود. نمازهایش را اول وقت میخواند
خودش همیشه میگفت نمیدانم چه اتفاقی برایم افتاده که دوست دارم همیشه دعا بخوانم و گریه کنم و در حال عبادت باشم.
#شهید_مجید_قربانخانی🌷
#حر_مدافعان_حرم #رمضان با #شهدا @lezatezendegisalem