eitaa logo
•°از تـبـار فـاطـܩــہ۳۱۳°•
397 دنبال‌کننده
12.1هزار عکس
1.9هزار ویدیو
107 فایل
بـسـم ربــ الحـسـیـنــ⁦❥ °•کانال فدایی امام حسینــ⁦°•♡ °کپی:حلالت رفیق هدف چیز دیگس° شروع‌خـ¹²\⁹\¹⁴⁰⁰ـادمی °بـہ کورے چشم בشمناט اسلام ساבیس خوراט نظامیم😎°
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از تبادلات گاندویی «روز جمعه»
تو را دوســــ❤️ــــت دارمــ❤️ـــــ خبر خبر 📣📣📣 اولین چنل سوگل طهماسبی در ایتا ساخته شد 🔔 بازیگر باحجاب و باوقار و باحیا با وجود فعال ترین ادمین ها و مدیر 😇 بیا و سری بزن به فعالیت ها که دلتو میبرن♥️ دیگه با وجود این کانال لازم نیست اینستاگرام یا تلگرام داشته باشی پس زود باش سریع عضو شو 😊 استوری و اخبار سریال نجلا را هم با خبر بشید فقط در کانال زیر👇🏻👇🏻👇🏻 محکم بکوب روی پیوستن👇🏻👇🏻 https://eitaa.com/joinchat/2186739873C29706091e1 منتظر قدوم سبزتان هستیم🍃🍃
هدایت شده از ᵐᵒᵇⁱⁿᵃ
سلام سلام واستون یه رمان جذاب اوردم که کلی اتفاق های غیر منتظره و خفن توش رخ میده😍👌🏻 اگر گاندویی باشی قطعا شخصیت های رمانو میشناسی☺️راااستی محمدو رسول باهم برادرن😂😐 خلاصه ای از فصل های 1تا5: جناب فرمانده(محمد) قلبش ضعیف شده🙂💔 عطیه جون یه قهر کوچولویی با ایشون کرده😂 توی یه جایی از پارتا هم با آبجی جونش بحثش شد که همین سبب کلی منت کشی شد👌🏻😂 با رسولم دعواش شد و...😂💔😞 استاد رسول چند سال پیش توی ماموریت بر اثر انگش انفجاز بمب ترکش وارد کمرش شد و باعث کلی دزد و دردسر شد... همین باعث شد تا پای طلاق خانمش بره.. و به خاطر ماموریت به روژان خانم محرم میشه و همین باعث ازدواجشون میشه😍البته با کلی کَل کَل😂 (همین محرم شدنشون به هم به اسرار محمد بود سر همین رسول خان با اقا محمد یه دعوا حسابی کرد که محمد بهخاطر رسول جونشو به خطر انداخت«تو پارتا هست») بریم سراغ روژانو رسول👇🏻 چند بار هم به خاطر هم جونشونو به خطر انداختن🙄🤪 راستی..زمانی که گروگان گرفته بودنشون رسول فهمید داره بابا میشه👼🏻 دهقان فداکار(داوود) این وسطا عاشق خواهر محمد و رسول میشه😐 وایییی باید واکنش رسولو ببینی🤬😂 یه سیلی بهش زد که تا حالا از هیچکی نخورده بود🤭 فرشید عاشق خواهر سعید شد و سعیدم عاشق خواهر فرشید... امیر و علی سایبری هم باجناق شدن😂 فصل 1تا5 رمان درمورد شخصیت هاییه که تو عکس هست، اما یه فکر به ذهن نویسندمون رسید، که بیاد و درمورد آینده بچه هاشونم بنویسه... قراره کلی اتفاقات هیجان انگیز و جذاب رخ بده🤩 بدووو عضو شو تا از دستت نرفته😍👇🏻👇🏻 @rooman_gando_1400 @rooman_gando_1400
هدایت شده از ᵐᵒᵇⁱⁿᵃ
گاندویی ها توجه کنن😍 اولین کانال که داره درمورد بچه های شخصیت گاندو مینویسنن رو پیداش کردمممم🤩👆🏻 قراره یه اتفاقای جذابی بیوفته😱😍 @rooman_gando_1400 @rooman_gando_1400
•°از تـبـار فـاطـܩــہ۳۱۳°•
رمان #امنیت_مجهول پارت #12 ____ رسول:حمیدی، مرتضوی و یه نفر دیگه که اسمش رو جَک سیو کرده! آقا، حمید
رمان پارت _ محمد:رسیدیم موقعیت، تنهایی از ماشین پیاده شدم زنگ در رو زدم بعد چند ثانیه یه پیرمرد جوابم رو داد. + کیه؟ محمد:ببخشید میشه چند لحظه بیاید دم در +اومدم محمد:سلام +سلام بله بفرمایید محمد:ببخشید میشه بیام داخل حرف بزنیم؟ میخوایم در مورد نگین طاهری ازتون سوال کنم، میشناسینش؟ اول اومد بگه اره ولی وسط راه مکث کرد و گفت: + نه، نمیشناسمش؟ محمد:ولی شواهد و مدارک میگن که شما پدرشین، ادامه این بازی هیچ سودی برای شما نداره جناب طاهری، بهتره که همکاری کنید! بعد با یه حالت شرمنده جوابمو داد و گفت: طاهری: خب اره، چی ازم میخواید؟ محمد:اگه میشه اجازه بدید بریم داخل خونه شما، چون نیاره که خانوادتون هم حضور داشته باشن طاهری:بله بفرمایید. محمد:طاهری رفت و اهل خونه رو صدا کرد و من هم توی حیاط روی یکی از صندلی های که دور یه میز بود نشستم بعد از چند دقیقه طاهری به همراه خانوادش اومد بیرون و من به احترامشون بلند شدم. بعد از سلامو احوال پرسی رفتم سر اصل مطلب. محمد:خب اقای طاهری از دخترتون خبری دارید؟ طاهری اومد جوابم رو بده که زنش به حرف اومد، نه آقا اگه میشه بزارید من حرف بزنم. طاهری:مگه قرار نبود تو خفه شی و فقط من حرف بزنم؟ همسر طاهری:تا کی میخوای دروغ بگی هان؟ تا کی میخوای ساکت بمونی که روح دخترت عذاب ببینه؟ محمد:همون لحظه بود که طاهری یه چاقو رو از رو میز برداشت و به سمت زنش حمله کرد و گفت خفه میشی یا نه؟ میخواست زنش رو بکشه منم سعی داشتم آرومشون کنم که همون لحظه احمد آروم وارد شد و آروم به سمت ما اومد و از پشت به پای طاهری لگد زد و طاهری هم افتاد زمینو چاقو از دستش رها شد، احمد به طاهری دست بند زدو بردش به سمت ماشین. به چهره مادر نگین طاهری نگاه کردم که ترسیده بود بهش گفتم لطفا آروم باشید و همه ماجرا رو برام تعریف کنید... پ.ن:عجبببب!🤭 فوروارد:آزاد✔️ این داستان ادامه دارد...
•°از تـبـار فـاطـܩــہ۳۱۳°•
رمان #امنیت_مجهول پارت #13 _ محمد:رسیدیم موقعیت، تنهایی از ماشین پیاده شدم زنگ در رو زدم بعد چند ثان
رمان پارت ____ +یک سال و دوماه پیش بود که نگین با صادق خسروی آشنا شد و قرار شد که ازدواج کنن، من و پدرش مخالف بودیم چون صادق هم قبلا ازدواج کرده بود و یه پسر بزرگ داشت و هم اینکه من از موقعیت شغلیش ناراضی بودم اما نگین دوسش داشتو قرار شد ازدواج کنن، چند ماه بعد نگین اومد پیشم و گفت که به صادق شک داره گفت که متوجه ارتباطش با یسری آدم شده گفت که احتمالا صادق و پسرش اونجور که ما فک میکنیم نیستن، میگفت تماس های مشکوک داره، من بهش گفتم شاید اشتباه میکنی اما اون مطمئن بود و از من و پدرش میخواست که کمکش کنیم تا طلاقشو بگیره اما من احمق باهاش همکاری نکردم و روزی هزار بار خودم رو لعنت میکنم. محمد: مادر نگین طاهری داشت گریه میکرد از روی میز یه لیوان برداشتمو آب براش ریختم و گفتم لطفا آروم باشید و ادامه بدید +ممنون چشم، سعی خودم رو میکنم. بعد از اینکه نگین اومد پیش ما، یکی دو هفته می‌گذشت که من به تلفنش زنگ زدم اما اون جواب نمی‌داد! در حالی که من صبح بهش زنگ زده بودم و باهم دیگه حرف زده بودیم. یهو حرفاش اومد تو ذهنمو گفتم نکنه اون مرتیکه یه بلایی سرش آورده باشه! دلشوره گرفتمو تصمیم گرفتم با پدر نگین بریم خونشون نگین قبلا کلید خونشون رو بهم داده بود رفتیم جلو در هرچی زنگ زدیم جواب ندادن. من با کلید درو باز کردمو رفتم بالا. درو که باز کردم دخترم رو غرق در خون دیدم که صادق بالا سرش نشسته بودو یه تفنگ هم دستش بود، فریاد زدمو گفتم چه بلایی سرش اوردییی؟؟ ولی اون هیچی نمی‌گفت داشتم بالا جنازه دخترم زار میزدم که صادق بلند شد رفت سمت پدر نگین و گفت که زنگ زده به دوستاش که بیان جنازه نگین رو ببرن و گفت که چقدر میگیریم که دهنمون رو ببندیم منم کنترلم رو از دست دادمو گفتم زدی دخترمو کشتی بعد میخوای پول بدی؟؟؟ جای خالی دختر من رو میخوای با پول پر کنی؟؟ به پدر نگین نگاه کردم انگار وسوسه شده بود آخه ما وضع مالی خوبی نداشتیمو کلی بدهکار بودیم بهش گفتم چرا ساکتی چرا حرف نمیزنی؟؟ برگشت به صادق نگاه کردو گفت چقدر میدی؟ منکه شُکّه شده بودم دیگه هیچی نفهمیدمُ از هوش رفتم وقتی بهوش اومدم تو بیمارستان بودم. پدر نگین بهم گفت که 1 میلیارد از صادق گرفته و قرار شده ما سکوت کنیمو به هیچکس هیچی نگیم و هر کی هم سراغ نگینو گرفت بگیم به کانادا مهاجرت کرده، پدر نگین گفت که صادق تهدید کرده که اگه بو ببره که ما به کسی چیزی گفتیم هممون رو مثل نگین میکشه، پدر نگین ازم خواهش کرد که برای کسی این ماجرارو تعریف نکنم و گرنه این دوتا بچه هامون رو هم از دست میدیم. بعدشم که بچمو توی سکوت با یه هویت دیگه خاکش کردن. محمد:ممنون از همکاریتون خانوم طاهری. مادر نگین طاهری :خواهش میکنم آقا، حالا چی میشه؟ محمد: فعلا باید صبر داشته باشید، چند تا از نیروهامونم میزارم که مراقبتون باشن نگران نباشید. خدانگه دار از خانوم طاهری خداحافظی کردمو به سمت اداره حرکت کردیم. پ.ن: نگییین🥺💔 فوروارد:آزاد ✔️ این داستان ادام دارد...
وقت همگی بخیر🌹🍃 هدف ما پیشرفت شماست✅ جذب بالای 50 هم داشتم💫 شرایط تبادلاتمون👇🏻 1_کانالتون حتما حتما گاندویی باشه 2_آمارتون بالای 100 باشه 3_حتما در کانال تبادلات عضو باشید جذبتون بستگی به بنرتون داره👌🏻 تا 15 دقیقه بعد از ارسال تمومی بنر ها هیچ پیامی ندید❌ اطلاعات بیشتر از نحوه کاری در کانال زیر سنجاقه🖇👇🏻 https://eitaa.com/joinchat/443613348C1213ff3558 اگر شرایط رو داشتید تشریف بیارید پیوی...
هدایت شده از تبادلات گاندویی «روز یک شنبه»
♡♡♡ یه دخترشمالی ویه دخترجنوبی😻♥️ خوش سلیقه😌😻✨ ایتاروترکونون باکاراشون https://eitaa.com/joinchat/406978683C6e21789d2f 😉
هدایت شده از تبادلات گاندویی «روز یک شنبه»
+سلام خوبی؟ _نه اصلا +چرا؟ _رمان میخوامممم😭😭 +خب اینکه گریه ندارههه😁 +بیا@r_o_m_a _این چیه؟ +عضو شو میفهمی رمان گاندویی داره😊😉 _جدی؟ +بلهههه +شماهم عضو شید ضرر نمیکنید😁 @r_o_m_a @r_o_m_a "رمان به قلم گاندویی ها" میخوای اسم رمان هاشون رو بدونی؟ رمان رهایی❤️ دل خون😢 امنیت بی پایان😭 سه حرف تا شهادت۰❤️
هدایت شده از تبادلات گاندویی «روز یک شنبه»
9.29M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
کلیپ بالارو دیدی؟🤨 نمونه ای از فعالیت هامونه😌 ببین چی بهت معرفی میکنم 🤩 یه کانال خفن مذهبی😍 فعالیتارو فقط😳👇 😅🥀 📲🐝 🧕🦋 ❗️ و ‼️ 😎🙌 🤲🏻🍃 😍🌺 🦋🌗 🌱🤝 🤡🤳 🎶🎤 🎤🎵 🎧🎼 ?¿ 😂🎭 🍂🕯 🌿📿 ✨💎 😉😂 😑🤓 منتظر چی هستی😐 بکوب رو لینک زیر😉👇 ♡@asheghanemam♡ هنو نرفتی!😨 یه سر بزن عاشقش میشی😍
هدایت شده از تبادلات گاندویی «روز یک شنبه»
هدایت شده از تبادلات گاندویی «روز یک شنبه»
اگر شماهم میخواید که از کانالتون همینجوری تبلیغ بشه در کانال تبادلات عضو بشید توضیحات بیشتر اونجا سنجاقه🖇👇🏻 https://eitaa.com/joinchat/443613348C1213ff3558 مدیر های محترم حتما در کانال تبادلات عضو باشید و حتما جذبتون رو پیوی بگید💫 بعد از نیم ساعت همه بنر هارو پاک کنید✅