#توجهتوجه🤐👇🏿👇🏿
#خطرمعتادشدنبهرمانبهشدتزیاد
#قبلورودبهچنلآبقندکنارخودتونداشتهباشید😬💧
#پارتواقعی😱🔥
#پارتآینده
_میتونی منو پس بزنی؟...از ته دلت و با تمام
وجودت؟...
زبانم نمی چرخید. حرف زدنم نمی آمد ولی عجیب
تمنای بودنش از ته وجودم به چشمانم نفوذ کرد و به
نگاه منتظرش پاسخ داد. چرا که رنگ نگاهش به
گلگون های بهاری درآمد و چشمانش برق امید گرفت
و با حرفش تیر آخر را برایم رها کرد.
_تو دلت با منه...منم که بند بند وجودم طالب تو...تو
بخوای و نخوای محرم منی...فقط میمونه عمل به
حرف خدا...پس...نیازی به صیغه نیست...
کنارم ایستاد و دقیق از باالی سر نگاهم کرد.
_عقد میکنیم...
چشمانم تا ته باز شد.
_چـ...چی؟
نگاهش جدی بود و نشان میداد که شوخی ندارد.
_من رو عقایدت پا نمیذارم همتا...من هر موقع بهم
جواب قطعی، مثبت بدی و خیالم راحت بشه دلت
باهامه...اقدام میکنم واسه خواستگاری...
خواستگاری از بابا؟ مگر میشد؟ حتی تصورش هم
احمقانه بود.هم احمقانه و هم ترسناک.
_نـ...نه...نمیشه...
اخم کمرنگی میان چهره اش نشست. بد برداشت کرده
بود.
_بابام...بابام نمیذاره...قبول...نمیکنه...
اخمش رفته رفته کمرنگ شد. کنارم به روی کاناپه
نشست و با همان آرامش همیشگیش گفت:…
https://rubika.ir/joinc/BHGDGDBG0FDHUWZARPZQINQIACSOCCDU
#رمانفولهیجانی♨️
#کساییکهقلبشونضعیفهنیان❗
حاج مهردادی که دل میده به همتا زنی بسیار زیبا و…😨❤️🩹