هوالکریم😍
💫💗💫💗💫💗💫💗💫💗💫
رمان اینجا خود بهشـــــــــ✨ــت است
به قلم شمیم گل نرگـــــــــ💗ــس
#پارت_سیزدهم
#آقای_عبدی
با شنیدن حرف های
فرد پشت خط تلفن از دستم افتاد
و فریاد من بود
که توی سایت پیچید😢
و بعد از اون همه ی افراد سایت بودن
که وحشت زده
به داخل اتاق من دویدن
و شروع کردن
به سوال پیچ کردن من🙃
وقتی دیدن
که جواب آنها رو نمیدم
و شکه شده به یکجا زل زده ام
رفتن سراغ تلفن
تا از قضیه با خبر بشن🤗
ولی فقط
صدای بوق مکرر بود
که به گوش میرسید 😞
یکی از بچه های سایت
سریع آب قند آورد
و به دستم داد☺️
لیوان رو از دستش گرفتم
و یک سره خوردم😁🤗
بعد از اینکه حالم کمی بهتر شد
همگی به سمتم هجوم آوردند
که از قضیه باخبر بشن
که باز هم
بی جواب ماندن😄🌸
پا تند کردم و به سمت تلفن یورش بردم
تا به فرشید زنگ بزنم
تا خبر های جدید رو
دریافت کنم💞
ولی هرچقدر زنگ زدم
تلفن رو جواب نداد😢
به شدت نگران بودم 🙃
دلم میخواست من هم آنجا می بودم
تا حداقل
هر چقدر هم کم
ولی کمکی
به سعید و فرشید میکردم😊
سوزشی در قلبم حس میکردم 😨
شنیدن حرف های فرشید
پشت تلفن
مثل تیری بود
که صاف به قلبم فرو میرفت 😭
از یک طرف شهادت محمد
از یک طرف تیر خوردن داوود
و از طرف دیگر پرت شدن رسول از کوه
در حال و هوای خودم بودم که یکدفعه.....
ادامه دارد.......
#اینجا_خود_بهشت_است
#شمیم_گل_نرگس