eitaa logo
•°از تـبـار فـاطـܩــہ۳۱۳°•
400 دنبال‌کننده
12.1هزار عکس
1.9هزار ویدیو
107 فایل
بـسـم ربــ الحـسـیـنــ⁦❥ °•کانال فدایی امام حسینــ⁦°•♡ °کپی:حلالت رفیق هدف چیز دیگس° شروع‌خـ¹²\⁹\¹⁴⁰⁰ـادمی °بـہ کورے چشم בشمناט اسلام ساבیس خوراט نظامیم😎°
مشاهده در ایتا
دانلود
🥀🍂🥀🍂🥀🍂🥀🍂🥀 🥀🍂🥀🍂🥀🍂🥀🍂 8ماه بعد کلاه کاسکت را از روی سرش برداشت و دستی بر موهایش کشید از روی موتور بلند شد و گل ها را با شیشه از گلاب را که به ترک موتور بسته بود برداشت و به سمت میشه جانش که حالا زیر خروار ها خاک خوابیده بود حرکت کرد از موقعی که رفته بود دیگر کسی خنده بر لبش ندیده بود . هر روز کارش همین بود آمدن بر سر مزار کسی که با اون روح و قلبش هم خاک شد کنار سنگ قبر سفید او نشست دستی بر روی کلمات حکاکی شده سنگ قبر کشید شهید محمد حسنی به دلیل مسائل امنیتی نه توانسته بودند برای او مراسمی بگیرند و حتی مجبور. به تغییر دادن فامیلی او از حسینی به حسنی شدند قطره های اشکش روی گل‌های داخل دستش می ریخت بغض اجازه حرف زدن را از او گرفته بود همیشه به همین روال پیش می رفت که هر بار پیش برادرش می آمد بغض اجازه ی سخن گویی به اون نمی‌داد نفس عمیقی کشید تا به خود مسلط شود و بعد در شیشه گلاب را باز کرد و آن را کج کرد سنگ قبر را خوش بو کرد گل‌های رز را که روی پایش بود برداشت و شروع کرد به پرپر کردنشان با صدایی که بغض در آن بیداد میکرد شروع کرد به حرف زدن با برادر بزرگ ترش +سلام داداشی می‌دونم الان حتما میگی چه عجب تو یه سری به ما زدی ببخشید خیلی شلوغ بودم . البته می‌دونم که داری می بینیم از اون بالا خوش میگذره رفتی و منو تنها گذاشتی .نمیگی اینجا یه نفر هست که داره با نبود تو نابود میشه . چرا موقع رفتنت فکر منو نکردی ، بعد از تو دیگه من هیچ وقت رسول سابق نمیشم دیگه نمیشم اون اون رسولی که همش نمک می ریخت دیگه نمیشم از موقعی که رفتی دیگه کسی استاد رسول صدام نمی کنه چون میدونن که من با کلمه ی استاد رسول تمام داغ های دلم تازه میشه چون میدونن من فقط دوست دارم لفظ استاد رسولو از آقا محمد بشنوم یادته هر موقعی بهم می گفتی استاد رسول یه ماه برام کار سخت در نظر داشتی ؟ دلم خیلی برات تنگ شده دل همه برات تنگ شده می خواستم بعد از تو دوباره زندگی کنم اما نشد میدونستم نمیشه من بدون تو از تمام دنیا بریدم فقط منتظر یه فرصتم که بیام پیشت بیام پیشت و یه دل سیر بغلت کنم بیام پیشت و دوباره بوی عطرتو به ریه هام هدیه بدم قطره های اشکش به سرعت از روی گونه هایش سر می خور دند و روی سنگ قبر می افتادند با بغضی که دیگر نمی توانست بخاطرش خوب صحبت کند ادامه داد : ای کاش میشد یه بار فقط یه بار دیگه صداتو بشنوم ای کاش نمیزاشتم بری ای کاش باهات رفته بودم راستی یادته موقع رفتنی ازم قول گرفتی مراقب خودم باشم ببخشید که زدم زیر قولم آخه تو همزدی زیر قولت قلبم دیگه خیلی برات بی قراری می کنه همین روز هاست که دیگه نزنه . سرش را روی مزار برادرش گذاشت و با صدای بلند هق هق می کرد بعد از گذشت یک ربع بلند شد و روی سنگ قبر را بوسید نفسی گرفت گفت : ببخشید باید برم بیمارستان می‌دونی که دیروز عملیات داشتیم و سعید زخمی شده می خوام برم برای ترخیص کردنش نمی تونم بیشتر از این پیشت بمونم قول میدم فردا بیشتر بیام خیلی دوست دارم مراقب خودت باش 🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂 پ.ن شما رو نمی دونم اما من گریه ام گرفت