eitaa logo
•°از تـبـار فـاطـܩــہ۳۱۳°•
400 دنبال‌کننده
12.1هزار عکس
1.9هزار ویدیو
107 فایل
بـسـم ربــ الحـسـیـنــ⁦❥ °•کانال فدایی امام حسینــ⁦°•♡ °کپی:حلالت رفیق هدف چیز دیگس° شروع‌خـ¹²\⁹\¹⁴⁰⁰ـادمی °بـہ کورے چشم בشمناט اسلام ساבیس خوراט نظامیم😎°
مشاهده در ایتا
دانلود
حوصله ام سر رفته بیاید یکم بحرفیم خب دیگه چه خبر https://harfeto.timefriend.net/17049838335645
سلام خوشگل😍 بیا بهت یه کانال معرفی کنم🫶 اول بهت بگم این رمان در مورد همین دو تا خوشگلاست🥺 بزن بریم👇🏻 🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂 میخواستم کاغذ رو بخونم که با صدای داد های یه نفر سریع رفتم بیرون که با دیدن رسول اونم روی زمین کُپ کردم من احمق بودم که وقتی نمیتونستی راه بری هر شب گریه میکردم من احمق بودم که فکر میکردم تو برام از هر چیزی و هر کسی عزیز تری پس استاد من برادر من عاشق شده هوممم؟! میدونی که یه بار خودکشی کردم اگر تو بری معموریت اونوقت بازم خودکشی میکنم ایندفه.... ••••••••☆••••••••••••☆•••••••••••☆••••••• پسری که بعد از بیست و یک سال پدر و مادر واقعیش رو پیدا میکنه🍂 پسری که عاشق میشه ولی بخاطر عشقش دست روی برادرش بلند میکنه💔 پسری که برای بهوش اومدن برادرش دست به خودکشی میزنه🥀 بیا تا از بقیه ی رمان آگاه بشی🔥 @gando_manbae_roman
رمان محکـــوم🔥 یک رمان داسولی🥺 یک رمان عاشقانه❤️‍🩹 رمانی پر از اتفاقات عجیب و غریب عاشق ها🥲 تیکه هایی از رمان🖤 مگه میشه آدم عاشق نشه؟! مگه میشه بخاطر عشقش دیوونه نشه؟ مگه میشه بدون عشقش زندگی کنه؟ اونم اگر عشقش برادرش باشه! بابا راستش رو بگو! رسول کجاست؟ چرا نه زنگ میزنه نه جواب تلفن میده؟ خسته شدم داوود خسته شدم! چقدر این لعنتی رو توی دلم نگه دارم! یکی نیست بره برام پا پیش بزاره! داوود چشمات رو باز کن! بخاطر داداش رسولت! بخاطر منی که عاشقتم! بخاطر قولی که به برادرت دادم! ♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡ زندگی عاشقانه ی دو تا خواهر و دو تا برادر💔 دختری که بخاطر انتخاب اشتباهش محکوم میشه به عاشقی اشتباه! برادری که بخاطر عشقش خودش رو توی خطر میندازه! برادرش تا دم مرگ میره ولی بخاطر برادرش دوباره چشماش رو باز میکنه! ✿✿✿✿✿✿✿✿✿✿✿✿✿✿✿✿✿ بزن روی لینک زیر تا از اتفاقات با خبر بشی! https://rubika.ir/joinc/CEIEHDDE0JRDBWDPRBOXQPEISIFDKWWM
کانال در روبیکا هست
"به نام خالق بی همتا" رمان ''وصال'' _ *-آیا این رفتار درستیست با یه پرنده‌ی تخم گذار..!‌؟ *-به صورت اتومات به محض دیدنم تو موقعیت حمله قرار میگیره *-واقعاً قسمت خرِش قوی تره!! *_-قسم به تک_تک لحظه‌ها که همه‌ی وجودمی *-هیچکس نمیتونه تو بشه واسه من *-دلش تنگ شده داره بهونه میگیره *-خدا نیمه گمشده‌ی منو رنده کرده پاشیده همه جا! *-نخواستم یه قانون دیگه به قوانین فیزیک اضافه کنم *_-حال بدشو خریدارم *-کاش میشد فهمید کی واقعا دوست داره.. *-آیا آنچنان که مینمایی هستی..؟! *-باورکردن نبودنش خیلی سخته اگه مشتاق ادامه ی رمانی بیا تو کانال همراهمون باش💞 https://rubika.ir/joinc/CCDGJIID0VHUMIERTWXCGBMMBCUDHFFC
منبع رمان گاندویی:)🍃 سری رمان های "تناسخ من" با ژانری متفاوت از گاندو تقدیم به نگاهتون🫠 "رسول" لبخندی زدم: الان بنده با اقا محمد دیروز طرفم یا قدیمی ؟ نفسش رو سنگین بیرون داد : رسول بگو ، کار دارم . نا امید شدم و لب تر کردم ولی بازم دست نکشیدم: میخاستم بگم ...که...یه پروندهی به سر انجام دلخواه نرسیده قرار نیست کله رزومه شما رو خراب کنه ! میکنه؟ نگاهش رو دور اتاق چرخوند و دوباره روی من آورد و با نیشخند رو به روم لب زد : اومدی اینو بگی ؟ بهم برخورد و یکم خودم رو آزاد تر کردم و سر کج کرده گفتم : الان که دقت میکنم محمد دیروز رو به روم نشسته. پوفی کشید و بعد روی پا ایستاد،خودش رو از پشت میز بیرون کشید و با قدم هایی کوتاه جلوم مکثی کرد: آقای ایزدی ، بهتر نیست به جای این همه وقت تلف کردن الان یکم کار مفید تر انجام میدادین؟ با لج و دلخوری گفتم: یعنی الان کارم مفید نبود ؟... چیزی نگفت و روی پاشنه پا چرخیدم و برگشتم ، این انصاف نیست ...مثل بچها موقع راه رفتن روی زمین پا می‌کوبیدم . 𔘓𔘓𔘓𔘓𔘓𔘓𔘓𔘓𔘓𔘓𔘓𔘓𔘓𔘓𔘓𔘓𔘓𔘓𔘓𔘓𔘓𔘓𔘓𔘓𔘓𔘓𔘓𔘓𔘓𔘓𔘓𔘓𔘓𔘓𔘓𔘓𔘓𔘓𔘓𔘓𔘓 ❗️فصل پنجم تناسخ من با نام کارماهای من من از راه رسید❗️ نگاهی متفاوت از گاندو‼️‼️ اینجایی عکساوفیلمها واستوری داریم ! ( باحضور بچه های ● گپ رول شنا سوئدی های ماهی گلی روی تخته سنگ●، همراه با ادیت های سم از گاندو 𔐬) https://rubika.ir/joinc/BBHIAGFA0QPJPEUKFXUSUVWJQVKLJNXJ
«برای خوندن رمان های چنل ࢪم‍ ‍ان گ‍ ‍ا نـ‍‍𓆌دو، روی هشتگ های زیر بزنین و از پارت اول بخونید» چنل ما دو فعالیت داره رمان های گاندویی و فیلم و سریال های جالب که توی پیام بعدی اومده و آیدی ها هست ! https://rubika.ir/joinc/BBHIAGFA0QPJPEUKFXUSUVWJQVKLJNXJ قسمت رمانها(قسمت فیلم و سریال درپیام بعدی ): •°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•° (فصل اول تناسخ من)👩🏼🧠 پی دی اف : (فصل دوم تناسخ من) پی دی اف: (فصل سوم تناسخ من) پی دی اف: (فصل چهارم تناسخ من) (فصل پنجم تناسخ من ، فصل آخر ) وضعیت: تناسخ من: پایان یافته همزاد من: پایان یافته دژاوو های من : پایان یافته پورتالهای من :پایان یافته کارما های من: در حال پارت گذاری پارت اول هر ۵ فصل با هشتک زیر قسمت های ویژه و مصاحبه دلی ها: •°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•° «وضعیت:درحال تایپ» •°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•° 🩷🌈 🕊⏳️ •°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•° 🍃🌊 #𝑃𝑎𝑟𝑡_𝟏 •°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•° 🌔✨ «وضعیت: پایان یافته» •°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•° 🌸✨ «وضعیت: موقت پایان یافته » •°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•° 🕊💜 «وضعیت: موقت پایان یافته» #𝑷𝒂𝒓𝒕_1•° •°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•° 👀🌱 «وضعیت: موقت پایان یافته» •° •°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•° 🌙🌻 «وضعیت: پایان یافته» •° •°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•° ♥️🫀 ۰«وضعیت: موقت پایان یافته» • •°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•° 🧕🏻🌼(منبع رمان گوگله) «وضعیت: پایان یافته» •° •°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•° ✨🧡(منبع کانال گاندویی) 💚👣(فایل PDF) 👤🍀(فصل دوم رمان صامدون) •°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•° :🫴 《وضعیت:درحال پارت گذاری》 •°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•° 👨🏼‍💻🏢 《وضعیت: متوقف》 #Pαɾƚ_1 •°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•° ❤️🌊 «وضعیت: پایان یافته» •°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•° 《وضعیت:درحال پارت گذاری》 •°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•° رمان های چنل دوم: @Romangando2 رمان قطار انقلاب❤🎢«پارت گذاری تمام» رمان خاموشی🌑🌌«درحال پارت گذاری» رمان سحرگاه ابدی😶‍🌫️🌅«پایان پارت گذاری» رمان ابریشم واهن 🦋🦾«درحال پارت گذاری» ‼️توجه‼️ نویسنده های چنل ࢪم‍ ‍ان گ‍ ‍ا نـ‍‍𓆌دو از نوشتن رمان ها هیچ قصدی ندارن و صرفا برای سرگرمی نوشته شدن؛ تمامی رفتار ها و مکان ها زاده ذهن نویسنده هست ادامه👇🏻👇🏻👇🏻👇🏻👇🏻👇🏻👇🏻👇🏻👇🏻 https://rubika.ir/joinc/BBHIAGFA0QPJPEUKFXUSUVWJQVKLJNXJ چنل دوممون(عمومی و ۴ رمان ): @Romangando2
برای خوندن رمان ها از ابتدا وارد چنل اصلی بشین https://rubika.ir/joinc/BBHIAGFA0QPJPEUKFXUSUVWJQVKLJNXJ
کانال در روبیکا هست
باتمام وجود شیشه رو فشار دادم نگاهم به قطره های خونی افتاد که چکه چکه روی زمین میوفتاد همونطور که از قلبم خون میچکید از ظلم اطرافیانم بدون توجه به شیشه هایی که روی زمین بود وباهرقدم توی پاهام فرو میرفت قدم برمیداشتم ودستمو محکم تر فشار میدادم بابا- داری چه غلطی میکنی؟ دیوونه شدی؟ خندیدم بلند -اره دیوونه ام من دیوونم دیوووووونه پایان جملم مصادف شدباضربه محکمی که به دهنم خورد مزه خون روتو دهنم احساس کردم بابا-دهنتو ببن مادرت وبرادرت  خوابن سرشو تکون داد ازاتاق بیرون رفت صدای صحبتش با گل بانو به گوشم رسید بدون توجه به زخمای پام پاتندکردم ودرو قفل کردم وپشت در نشستم گل بانو به در میزد ازم میخواست درو باز کنم اونقد در زدوخواهش کرد که گوش ندادم تااینکه صدای باباروشنیدم بابا_ولش کن گل بانو ارزش اینونداره بخاطرش گلوتو پاره کنی کاش به اندازه گلبانو نگرانم میشدی توکه دیدی حال وروزمو دیدی لعنتی   نگاهم به دستم وپاهام افتاد همچنان خونریزی داشت به اینه نگاه کردم بدجور شکسته قلبم تیرخفیفی کشید دستمو روش گذاشتم _میدونم تو بدتر شکستی. میدونم خودمو کشون کشون روی زمین کشیدم وبه تراس رفتم همونطورکه دستم روی قلبم بود سرمو به دیوار تکیه دادم وچشمامو بستم _خیلی خوابم میاد خیلی... @roman_kadeh_shooom https://rubika.ir/joinc/BGIDJAEA0UEMYOXMDABBEMYLAXTDUHPE