استامینوفن چه بلایی بر سرتان می آورد ؟🔍🌱
قرصهای استامینوفن نه تنها عواطف را کور میکند بلکه با اثر فیزیولوژیکی که بر روی مغز میگذارد، توانایی حل مشکلات را در انسان کاهش میدهد..
#استامینوفن
👌🙏🏼 نماز بسیار بسیار ساده شب نهم ماه رجب
عَنْ سَلْمَانَ الْفَارِسِيِّ عَنِ النَّبِيِّ صلّی الله علیه وآله قالَ: مَنْ صَلَّى فِي لَيْلَةِ التَّاسِعَةِ رَكْعَتَيْنِ بِالْحَمْدِ وَ أَلْهَيكُمْ خَمْساً لَمْ يَقُمْ مِن مَقَامِهِ حَتَّى يُغْفَرَ لَهُ، وَ يُعْطَى ثَوابَ مِائَةِ حَجَّةٍ وَ مِائَةِ عُمْرَةٍ، وَ تَنْزِلُ عَلَيْهِ ألْفُ رَحْمَةٍ، وَ يُؤْمِنُهُ اللهُ مِنَ النّارِ، وَ إنْ مَاتَ إلَى ثَمانينَ يَوماً ماتَ شَهيداً. (البلدالأمين، ص168)
جناب سلمان از رسول خدا صلّی الله علیه وآله نقل می کند که فرمود: هرکس در شب نهم ماه رجب دو رکعت نماز بخواند، در هر رکعت یک بار حمد و 5 بار سوره تکاثر، از جایگاهش برنمی خیزد مگرآنکه آمرزیده می شود، و ثواب صد حجّ و صد عمره به او داده می شود، و هزار رحمت بر او نازل می شود، و خداوند وی را از آتش ایمن می گرداند، و اگر تا هشتاد روز بعد از آن بمیرد، شهید از دنیا می رود.
✅«اللّهمّ عجّل لولیّک الفرج»
در تمام ماه رجب شصت رکعت نماز کند به این طریق که در هر شب آن دو رکعت بجا آورد بخواند در هر رکعت حمد یک مرتبه و قل یأیها الکافرون سه مرتبه و قل هو الله أحد یک مرتبه و چون سلام دهد دست ها را بلند کند و بگوید: لاَ إِلَهَ إِلاَّ اللَّهُ وَحْدَهُ لاَ شَرِیک لَهُ؛ لَهُ الْمُلْک وَ لَهُ الْحَمْدُ یحْیی وَ یمِیتُ وَ هُوَ حَی لاَ یمُوتُ بِیدِهِ الْخَیرُوَ هُوَ عَلَی کلِّ شَی ءٍ قَدِیرٌ وَ إِلَیهِ الْمَصِیرُوَ لاَ حَوْلَ وَ لاَ قُوَّةَ إِلاَّ بِاللَّهِ الْعَلِی الْعَظِیمِ اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ النَّبِی الْأُمِّی وَ آلِهِ؛ و بکشد دست ها را به صورت خود از حضرت رسول صلی الله علیه و آله در روایت است که کسی که این عمل را بجا آورد حق تعالی دعای او را مستجاب گرداند و ثواب شصت حج و شصت عمره به او عطا فرماید تا خداوند رحمان او را بیامرزد.
* 💞﷽💞
📚 رمان زیبای
#هرچی_تو_بخوای
#قسمت_صد_وبیست_ونهم
اولین باری بود که با لباس نظامی میدیدمش...
خیلی خوش تیپ تر و جذاب تر شده بود.مخصوصا با موهای سفیدش که جدیدا خیلی بیشتر شده بود.دلم گرفت.حتما کارش خیلی سخته که اینقدر پیر شده.
گوشیش زنگ زد.
جواب داد و گفت:
_الان نمیتونم بیام.دوساعت دیگه میام.
یه کم صداش بالا رفت و محکم گفت:
_یه کاریش بکن دیگه.فعلا نمیتونم بیام.
گوشی رو قطع کرد و سرشو برگردوند سمت من.منو دید.بلند شد اومد سمتم.
گفت:
_سلام
خیلی معمولی و بدون لبخند گفتم:
_سلام
از لحنم ناراحت شد.سرشو انداخت پایین.
جدی گفتم:
_چرا با این لباس اومدی اینجا؟
نگاهم کرد.بالبخند گفتم:
_آخه با این لباس خیلی خوش تیپ تر شدی.
تعجب کرد.
به اطراف اشاره کردم.یه نگاهی به بقیه کرد که داشتن نگاهش میکردن... به من نگاه کرد.ناراحت گفت:
_زهرا چرا به من نگفتی؟
گفتم:
_وقتی تا حالا خودت متوجه نشدی یعنی اصلا خونه نرفتی،یعنی حتی وقت نداشتی تماس بگیری.
به موهاش اشاره کردم و گفتم:
_یعنی کارت سخته.
روی صندلی نشست. سرش پایین بود. کنارش نشستم.نگاهش کردم و گفتم:
_تا وقتی کاری که درسته رو انجام میدی نباید سرت پایین باشه..
نمیگم از نبودنت ناراحت نبودم چون دروغه،نمیگم خسته و کلافه نشدم،نمیگم از اینکه بچه ت تو بغلت غریبی میکنه ناراحت نیستم. #ولی روزهایی میاد که همین سیدمهدی بهت افتخار میکنه،مثل الان مادرش.
نگاهم کرد... چشمهاش نم اشک داشت. گفتم:
_ممنونم که اومدی.شارژ شدم.دیگه این روزها رو راحت تر میگذرونم.برو به کارت برس.نگران ماهم نباش.
بالبخند گفتم:
_زودتر پاشو برو و دیگه هم با این لباس تو شهر نچرخ وگرنه من میدونم و شما.
لبخند زد.
گفتم:
_پاشو برو دیگه.
وحید بلند شد،احترام نظامی گذاشت و بالبخند گفت:
_چشم قربان،خیلی نوکریم.
خنده م گرفت.
بلند شدم و رفت.با پای مصنوعی یه کم می لنگید ولی بازهم خوش تیپ بود.
چند قدم میرفت برمیگشت و به من نگاه میکرد.تا کلا از راهروی بیمارستان رفت.
من هنوز به جایی که وحید رفت نگاه میکردم و تو دلم گفتم وحید..خیلی دوست دارم..خیلی.
دیدم برگشته و بالبخند به من نگاه میکنه.
خنده م گرفت.دست تکان داد و رفت.
به اطرافم نگاه کردم.همه داشتن به من نگاه میکردن.
رفتم پیش سیدمهدی.خواب بود.برام پیامک اومد.وحید بود.نوشته بود:
_آرامش من،خیلی دوست دارم..خیلی.
سه روز بعد سیدمهدی هم حالش بهتر شد و مرخصش کردن...
میخواستم با بچه هام بریم خونه خودمون که مامان اجازه نداد.گفت:
_خودت هم ضعیف شدی،دو روز دیگه هم بمونید تا بهتر بشین.
منم واقعا خسته بودم.قبول کردم.
ولی از همون شب حال منم بد شد.
یه ویروس بدتر از ویروس بچه ها. باباومامان میخواستن منم ببرن بیمارستان ولی من مخالفت میکردم. اگه میرفتم بیمارستان کسی باید میومد همراه من بود.همینجوری هم مادروحید میومد خونه بابا تا به مامان کمک کنه. شب دوم،حالم خیلی بد بود...
خواب و بیدار بودم.صدای بچه ها رو که تو هال بازی میکردن میشنیدم ولی حتی متوجه نبودم چی میگن.خیلی گیج بودم. مامان بهم غذا میداد ولی من حتی متوجه نبودم با غذایی که توی دهانم هست،چکار باید بکنم.چشمهامو بسته بودم.یاد وحید افتادم.تو همون گیجی از یاد وحید لبخند زدم...
گفتم خداروشکر وحید سالمه.خداروشکر الان نیست وگرنه اونم مریض میشد.وای نه.طاقت مریض شدن وحید رو ندارم.
بعد مدتی احساس کردم کسی موهامو نوازش میکنه.احساس کردم وحیده. چشمهامو با بی حالی باز کردم.آره وحید بود.داشت بامهربونی نگاهم میکرد.
لبخند زدم.وحید هم لبخند زد.خیالم راحت شد وحید کنارمه چشمهامو بستم تا راحت بخوابم.
یه دفعه گفتم وحید؟!!! وحید نباید بیاد پیش من.اونم مریض میشه.
چشمهامو باز کردم.آره خودش بود.سریع از جام پریدم.وحید ترسید.گفت:
_چی شده زهرا؟
داد زدم:
_برو بیرون...از اینجا برو..برو
وحید خیلی جا خورد.رفت عقب...
بلند گفتم:
_برو بیرون.از این خونه برو بیرون.
همون موقع مامان و بابا با نگرانی اومدن تو اتاق.مامان گفت:
_زهرا چرا داد میزنی؟!!چی شده؟!!
با صدای بلند گفتم:
_وحید ببرین بیرون.از اینجا بره.
مامان و بابا به وحید نگاه کردن...
ادامه دارد...
نویسنده بانو #مهدییار_منتظر_قائم
* 💞﷽💞
📚 رمان زیبای
#هرچی_تو_بخوای
#قسمت_صد_وسی
مامان و بابا به وحید نگاه کردن...
منم به وحید نگاه کردم.وحید به دیوار تکیه داده بود و سرش پایین بود.
وقتی اونجوری دیدمش دلم آتیش گرفت. با التماس به بابا گفتم:
_وحید ببرین بیرون.نمیخوام وحید هم مریض بشه.تحمل مریضی وحید از مریضی بچه هام هم سخت تره برام..
وحید همونجا روی زمین افتاد.به بابا گفتم:
_ببریدش دیگه.
به مامان گفتم:
_دست و صورتشو بشوره.لباس هاشم عوض کنه.یه داروی تقویتی بهش بدین.. مامان،وحید مریض نشه.
به وحید گفتم:
_پاشو برو..جان زهرا..جان بچه ها..پاشو برو.
بابا رفت بیرون.گفتم:
_بابا،وحید هم ببرین...
مامان اومد نزدیک.آروم گفت:
_زهرا،آروم باش..وحید حالش خوب نیست...
با تعجب به وحید نگاه کردم.به مامان گفتم:
_مریض شده؟!!
مامان گفت:
_از نظر روحی بهم ریخته.اومده پیش تو آروم بشه.بعد تو اینجوری از خودت میرونیش داغون تر میشه.از نظر جسمی مریض باشه بهتره تا از نظر روحی داغون باشه.
بیماری خودم یادم رفت...
سرمو خم کردم و از کنار مامان به وحید نگاه کردم.هنوز روی زمین نشسته بود و سرش پایین بود.
مامان رفت کنار و به من نگاه کرد.گیج بودم.
به مامان نگاه کردم.مامان هم رفت بیرون و درو بست.
دوباره به وحید نگاه کردم.
-وحیدم.....وحیدجانم
سرشو آورد بالا و به من نگاه کرد. چشمهاش ناراحت بود.بانگرانی گفتم:
_چی شده؟
سرشو انداخت پایین.گفت:
_اول فکر کردم ازم ناراحتی که بیرونم میکنی.شرمنده شدم که تو این حال تنهات گذاشتم.
وقتی فهمیدم بخاطر سلامتی من اونجوری آشفته شدی، شرمنده تر شدم.
بلند شد بره بیرون.گفتم:
_خودتو بذار جای من.اگه شما بودی کاری جز کاری که من کردم میکردی؟
یه کم فکر کرد.نگاهم کرد.گفتم:
_شما هم همین کارو میکردی.نه فقط الان،تو همه ی زندگیمون..اگه من جای شما بودم همون کارهایی رو میکردم که شما کردی.
همه ماموریت ها،همه نبودن ها..منم اون کارها رو میکردم.شما خیلی هم مراعات ما رو کردی تو این سالها. شما چقدر از خواب و استراحتت برای من و بچه ها زدی تا با ما باشی.شما هم اگه جای من بودی همه ی اون کارهایی که من این سال ها برای حمایت از همسرم کردم،میکردی.حتی بیشتر.چون شما خیلی مهربون تر و بهتر از من هستی. درواقع من تمام این سالها سعی کردم شبیه شما باشم.
لبخند زدم و گفتم:
_وحیدجانم،من خیلی دوست دارم..چون شما خیلی خوبی.
وحید یه کم همونجوری نگاهم کرد.بعد بالبخند گفت:
_اجازه هست بیام پیشت؟
از حرفش خنده م گرفت.گفتم:
_از دادهای من میترسی؟
خندید و گفت:
_آره،خیلی.
جدی گفتم:
_مریض میشی.
بالبخند گفت:
_بهتر.بیشتر پیشت میمونم.
اومد کنار من رو تخت نشست.نگاهش میکردم.چشمهاش ناراحت بود. گفتم:
_وحیدجان،چی شده؟
بابغض گفت:..
ادامه دارد...
نویسنده بانو #مهدییار_منتظر_قائم
آیا فشار قبر واقعیت دارد؟
جدا شدن روح از بدن هنگام مرگ، در کسری از ثانیه انجام میشود.
این لحظه چنان سریع اتفاق می افتد که حتی کسی که چشمانش لحظه مرگ باز است فرصت بستن آن را پیدا نمیکند.
یکی از شیرین ترین تجربیات انسان دقیقا لحظه جدا شدن روح از جسم میباشد. یه حس سبک شدن و معلق بودن.
بعد از مرگ اولین اتفاقی که میافتد این است که روح ما شروع به مرور زندگی از بدو تولد تا لحظه مرگ میکند و تصاویر به صورت یک فیلم برای روح بازخوانی میشود.
شاید گمان کنیم که این اتفاق بسیار زمان بر است. زمان در واقع قرارداد ما انسانهاست.
این ما هستیم که هردقیقه را 60 ثانیه قرارداد میکنیم. اما زمان در واقع فراتر این تعاریف است.
با مرور زندگی، روح اولین چیزی که نظرش به آن جلب میشود وابستگیهای انسان در طول زندگی میباشد.
میزان وابستگی دنیوی برای هرکس متغیر است.
روح از بین خاطراتش وابستگی های خود را جدا میکند.
این وابستگی ها هم مثبت است هم منفی. مثلا وابستگی به مال دنیا یک وابستگی منفی و وابستگی مادر به فرزندش هم نوعی دلبستگی و وابستگی مثبت محسوب میشود ولی به هرحال وابستگی ست.
این وابستگی ها کششی به سمت پایین برای روح ایجاد میکند که او را از رفتن به سمت جهت خروج از مرحله دنیا باز میدارد. یعنی روح بعد از مرگ تحت تاثیر دو کشش قرار میگیرد. یکی نیروی وابستگی از پایین و دیگری نیروی بشارت دهنده به سمت مرحله بعد.
اگر نیروی وابستگی ها غلبه داشته باشد باعث میشود روح تمایل پیدا کند که دوباره وارد جسم گردد.
چون توان دل کندن از وابستگی را ندارد و دوست دارد دوباره آن را تجربه کند. به همین جهت روح به سمت جسم رفته و تلاش میکند جسم مرده را متقاعد کند که دوباره روح را بپذیرد.
فشاری که به "روح" وارد میشود جهت متقاعد کردن جسم خود در واقع همان فشار قبر است.
این فشار به هیچ وجه به جسم وارد نمیشود. چون جسم دچار مرگ شده و دردی را احساس نمیکند.
پس فشار قبر در واقع فشار وابستگی هاست و هیچ ربطی ندارد که شخص قبر دارد یا ندارد.
این فشار هیچ ربطی به شب زمینی ندارد و میتواند از لحظه مرگ شروع گردد.
یکی از دلایل تلقین دادن به فرد فوت شده در واقع این است که به باور مرگ برسد و سعی در برگشت نداشته باشد.
بعد از مدتی روح متقاعد میشود که تلاش او بیهوده است و فشار قبر از بین میرود.
وابستگی ها باعث میشود که روح ، شاید سالها نتواند از این مرحله بگذرد.
بحث روح های سرگردان و سنگین بودن قبرستانها بدلیل همین وابستگی هاست .
گاهی تا سالها فرد فوت شده نمیتواند وابستگی به قبر خود و جسمی که دیگر اثری از آن نیست را رها کند.
به امید اینکه بتوانیم به درک این شعر برسیم:
دنیا همه هیچ و کار دنیا همه هیچ
ای هیچ برای هیچ بر هیچ مپيچ.
💠بیاییم واقعا، صادقانه زندگی کنیم
┄┄┅═✧❁﷽❁✧═┅┄┄
💡برخی از قوانین و اسرار طبیعت با استناد به روایات و کلام معصومین علیهمالسلام
🔰قانون خواب
خواب و رویا را هرگونه که تعبیر کنید به وقوع میپیوندد لذا خوابهایتان را همیشه حمل به خیر و خوبی کنید و آنها را برای هر کسی تعریف نکنید.
🔰قانون دعا
هنگام دعا کردن نزد درگاه خداوند، به هر اندازه که به گرفتن حاجت خود امیدوار باشید حاجت روا میشوید.حضرت میفرمایند وقتی دعا میکنید حاجت خود را پشت در حاضر ببینید یعنی تا این اندازه انتظار برآورده شدنش را بکشید.
«إِذَا دَعَوْتَ فَظُنَّ أَنَّ حَاجَتَكَ بِالْبَاب»
پس حاجت خود را مکرر از خدا بخواهید و به اجابتش یقین داشته باشید تا عطا کند و هیچگاه ناامید نشوید؛
دیر و زود دارد سوخت و سوز ندارد.
🔰قانون کارما
آدمی تنها آنچه را که میدهد باز میستاند. بازی زندگی، بازی بومرنگ هاست. پندار و کردار و گفتار انسان دیر یا زود با دقتی حیرت انگیز به خود او بازمیگردد. اگر می.خواهید فرزندانتان به شما نیکی کنند به والدین خود نیکی کنید
«بَرُّوا آبَائَكُمْ يَبَرَّكُمْ أَبْنَاءُكُم»
اگر میخواهید در کوچه و برزن کسی مزاحمت خانواده شما نشود باید ابتدا خود با خانواده دیگران به عفت و حیا رفتار کنید
«وعفّوا عن نساء غيركم تعفّ نساؤكم»
بسیاری از مردم از این واقعیت غافلند که هدیه دادن نوعی سرمایه گذاری است و اندوختن از سر حرص و احتکار جز تنگدستی عاقبتی ندارد. لذا طبق روایت برای دوری از فقر باید بخشید، آن هم نه از اشیاء کهنه و به درد نخور بلکه از اموری که مورد علاقه شماست.
«لَنْ تَنالُوا الْبِرَّ حَتَّى تُنْفِقُوا مِمَّا تُحِبُّون»
🔰قانون پرهیز از تردید و هراس
جز تردید و هراس هیچ چیز نمیتواند میان انسان و آرمانهایش فاصله ایجاد کند. اگر انسان بدون دلهره، برای تحقق آرزوهایش تلاش کند، بیدرنگ برآورده خواهد شد.
ترس، دشمن بزرگ بشر است. لذا امیرالمومنین علیه السلام میفرمایند:
«إذا هِبتَ أمراً فَقَع فیهِ فإنَّ شِدَّةَ تَوَقّیهِ أعظَمُ مِمّا تَخافُ مِنهُ»
هرگاه از کاری ترسیدی خود را در آن بینداز زیرا ترس از آن کار بزرگتر از خود آن کار است.
🔰قانون چشم زخم
اگر موفقیت بزرگی در زندگی به دست آورده اید اگر چیز زیبایی خریده اید و اگر تحولی شگرفت در زندگی مادی و معنوی خود رقم زدید که اسباب تعجب دیگران را فراهم میکند، سعی کنید آن را با هیچ کس در میان نگذارید.
مردم ناخودآگاه شما را چشم میزنند و این موضوع به شدت در زندگی شما تاثیر منفی میگذارد ؛ چشم زخم، تاثیر تکوینی دارد و موجب ضرر برای اشخاص می شود.
ضمنا خیلی اوقات خودمان خویش را چشم میزنیم لذا از این مهم هم غافل نشوید و بر ذکر «ماشاء الله لا قوة الا بالله»
مداومت داشته باشیم؛
«الْعَيْنُ حَقٌّ وَ لَيْسَ تَأْمَنُهَا مِنْكَ عَلَى نَفْسِكَ وَ لَا مِنْكَ عَلَى غَيْرِكَ فَإِذَا خِفْتَ شَيْئاً مِنْ ذَلِكَ فَقُلْ ما شاءَ اللَّهُ لا قُوَّةَ إِلَّا بِاللَّهِ الْعَلِيِّ الْعَظِيمِ ثَلَاثاً.»
🔰قانون ازدیاد نعمت "مکانیزم شکر"
اگر نعمت نیکی از جانب پرودرگار به شما عطا شده است و نمی خواهید آن را از دست بدهید باید تا می توانید خدا را بابت آن شکر و حمد کنید در این صورت نه تنها آن شی را از دست نمیدهید بلکه چندین برابر آن در همین دنیا به شما عطا خواهد شد
«لئن شکرتم لأزیدنّکم»
🔰قانون بیماری و بهبودی
اگر بیمار شدید کسی را از آن مطلع نکنید و از بیماری خود به کسی گله نکنید؛
دائما به بهبودی سریع خود بیندیشید و از خدا بخواهید شما را شفا دهد و از مومنین طلب دعای خیر در این باره کنید ،
البته اسباب مادی مانند مصرف دارو و دکتر رفتن را هم نباید فراموش کرد. بنابر روایات میزان اثر کردن یک مریضی، به اندیشه مریض بستگی دارد، به صورتی که اگر او مریضی خویش را مهلک بداند هلاک میشود ولی اگر آن را سهل و زودگذر فرض کند بهبود مییابد هرچند مرضی لاعلاج باشد.
امروزه پزشکان سخت ترین بیماری های جسمی و روانی مانند سرطان را فقط با این روش درمان می کنند درحالیکه روایات ما ۱۴۰۰ سال پیش به این مهم اشاره کرده بودند.
🔰قانون فال نیک و بد
هر امر اتفاقی و غیر مترقبه ای که در زندگی تان به وقوع میپیوندد را حمل بر نیکی و خوبی کنید. اگر صبح کلاغ یا گربه سیاه دیدید آن را حمل بر شر و بدی نکنید زیرا طبق همان فالی که میزنید در ادامه سرتان خواهد آمد. طبق روایات فال نیک و بد سبب جلب منفعت و ضرر میشود لذا مراقب اندیشه ها و تفألهای خود باشید.
نقل است که حضرت رسول ص حتی برای امور ناگوار و به ظاهر شر نیز فال خیر میزدند و به خوبی اتفاق میافتاد.
امام صادق علیه السلام فرمود:
«تأثیر فال بد به خودت بستگی دارد. اگر آن را آسان بگیری آسان میشود، اگر سخت بگیری سخت میشود . اگر به آن اهمیت ندهی بیاثر میشود.»
🌺👊😝🌺 روز نهم ماه رجب، روز هلاکت مأمون عباسی مبارک باد
مرحوم شیخ بهایی در «توضیح المقاصد»، روز نهم ماه رجب را روز هلاکت مأمون عباسی گزارش می کند.(توضیح المقاصد،ص17) و «اخبارالطوال»، مرگ مأمون را روز هشتم ماه رجب و محل هلاکت و دفن او را طرسوس از شهرهای ساحلی شام گزارش می کند.(اخبارالطوال، ،ص443) بعضی نیز مرگ مأمون را در روز هفدهم ماه رجب می دانند.( وقایع الایام ، ص312 و 298/ تتمۀ المنتهی ، ص297)
مأمون در زمان هلاکتش، 48 سال سن داشت.
در صلواتی که به فرموده مرحوم سید بن طاووس، هر روز از ماه رمضان خوانده می شود، به گونه زیر برحضرت علیّ بن موسی الرّضا علیه السلام، صلوات فرستاده و قاتل آن حضرت را لعن می کنیم:
«اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى عَلِيِّ بْنِ مُوسَى الرِّضَا إِمَامِ الْمُسْلِمِينَ وَ وَالِ مَنْ وَالَاهُ وَ عَادِ مَنْ عَادَاهُ وَ ضَاعِفِ الْعَذَابَ عَلَى مَنْ شَرِكَ فِي دَمِهِ وَ هُوَ الْمَأْمُونُ.» (بحار الأنوار، ج98، ص110 به نقل از اقبال الاعمال)
در حدیث لوح حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها، ویژگی قاتل حضرت علیّ بن موسی الرّضا علیه السلام، یعنی مأمون، این گونه توصیف شده است:
يَقْتُلُهُ عِفْرِيتٌ مُسْتَكْبِر.(بحار الأنوار، ج36، ص196 به نقل از کمال الدین)
آن حضرت را مردی دیوصفت و مستکبر خواهد کشت.
🤔😳😵🔑بعضی از مقامات دنیوی مأمون عبّاسی:
حضرت صادق علیه السلام در روایتی شریف ، متذکر مقامات دنیوی همه خلفای جور از جمله خلفای اموی و عباسی(نظیر مأمون) می شوند و می فرمایند:
إنَّ لَنَا حَقّاً ، ابتَزَّهُ مِنَّا مَعَادِنُ الاُبَنِ.( رياض الأبرار في مناقب الأئمة الأطهار، ج3، ص204)
ما حقّی داریم که معدن های اُبنه آن را به فریب از ما گرفته اند.
مرحوم سیّد نعمةالله جزائری در کتاب «رياض الأبرار» در ذیل این روایت می نویسد:
این روایت در مورد همه خلفای جور عباسی ، اموی و غیر ایشان از مخالفین عمومیّت دارد. شیخ ما ، صاحب تفسیر نورالثّقلین ، کتابی در اثبات این حالت در همه خلفا واولاد ایشان با دلائل و اسناد تاریخی نگاشته است که در واقع تفصیلِ آن چیزی است که به صورت خلاصه در این حدیث بیان شده است.( رياض الأبرار في مناقب الأئمة الأطهار، ج3، ص204)
در دعای قنوت حضرت عسکری علیه السلام نیز همین مقامات دنیوی برای همه خلفای جور تبیین شده است:
وَ ابْتَزَّ أُمُورَنَا مَعَادِنُ الْأُبَن.( مهج الدعوات، ص64)
معدن های اُبنه ، به نیرنگ امر امامت ما را تصاحب کردند.
✅«اللّهمّ عجّل لولیّک الفرج»
💠 سالروز رحلت محدث كبير شيعه "حاج شيخ عباس قمي" صاحب مَفاتيحُ الجَنان (1319 ش)
✍ آيت اللَّه حاج شيخ عباس قمي در سال 1256 ش، در شهر قم به دنيا آمد. در ابتدا از محضر آيت اللَّه محمد ارباب قمي فيض برد و سپس در 21 سالگي راهي نجف اشرف گرديد.
🔸 وي در نجف از محضر بزرگانی همچون: علامه سيد محمد كاظم يزدي، و شيخ الشريعه اصفهاني بهره برد و اجازات متعدد اجتهاد دريافت كرد. او به كمك حافظه قوي، تلاش پيگير و علاقه وافري كه به شناخت راويان و محدثان موثق و نقل اخبار اهل بيت (ع) داشت به جمع آوري حديث همت گماشت.
🔸 ايشان در حدود سال 1292 ش، ساكن مشهد شد و در آنجا به مدت بيست و دو سال، به تصنيف و تأليف و تدريس پرداخت. درسهاي اخلاق شيخ عباس قمي با استقبال كم نظير طلاب و علماي شهر مواجه شد.
🔸 ايشان پس از تاسيس حوزه علميه قم، به دعوت آيت اللَّه شيخ عبدالكريم حائري راهي اين شهر شد و مدتي در آنجا اقامت نمود. و از محضر آیات عظام وقت بهره گرفت.
🔸 مجموعه آثار او متجاوز از هشتاد اثر است كه در علوم مختلف به نگارش درآمده اند و نشان از روح تلاشگر و عظمت علمي وي دارد. كلمات لطيفه، علم اليقين، نَفسُ المَهموم، منازل الاخره و مفاتيحُ الجنان مهمترين و معروفترين اثر آن عالم رباني است.
🔸 سرانجام وي در اواخر عمر راهي نجف شد تا اينكه در 1 بهمن 1319ش، 63 سالگي رحلت كرد و در نجف اشرف مدفون گرديد.
🌸🌸🌸 نماز شب دهم ماه رجب
عَنْ سَلْمَانَ الْفَارِسِيِّ عَنِ النَّبِيِّ صلّی الله علیه وآله قالَ: مَنْ صَلَّى فِي لَيْلَةِ الْعَاشِرَةِ اثْنَتَيْ عَشْرَةَ بَعْدَ الْمَغْرِبِ بِالْحَمْدِ وَ التَّوْحِيدِ ثَلَاثاً، رَفَعَ اللهُ لَهُ قَصْراً فِي الْجَنَّةِ عَلَى عَمُودٍ مِنْ يَاقُوتَةٍ حَمْرَاء، وَ الْعَمُودُ كَمَا بَينَ الْمَشْرِق وَالّمَغْرِبِ، فِي ذَلِكَ الْعَمُودِ مِائَةُ غُرْفَةٍ مِنْ ذَهَبٍ وَ فِضَّةٍ وَ يَاقُوت وَ زَبَرْجَد، كُلُّ غُرْفَةٍ أوسَعُ مِنَ الدُّنيا، وَ فِي الْقَصْرِ بُيُوتٌ بِعَدَدِ النُّجُومِ، وَ فِيهِ مَا لا يُوصَفُ لِبَشَرٍ. (البلدالأمين، ص168)
جناب سلمان از رسول خدا صلّی الله علیه وآله نقل می کند که فرمود:
هرکس
در شب دهم ماه رجب
بعد از (نماز) مغرب،
12 رکعت نماز بخواند،
در هر رکعت یک بار سوره حمد و سه بار سوره توحید،
خداوند برای او
قصری در بهشت روی عمودی از یاقوت سرخ بنا می کند.
اندازه آن عمود به میزان فاصله مشرق و مغرب است.
در آن عمود،
صد اتاق از طلا و نقره و یاقوت و زبرجد وجود دارد،
و اندازه هر اتاق بزرگ تر از دنیا می باشد،
و در آن قصرها به تعداد ستارگان، خانه وجود دارد،
و در بهشت نعمات و مواردی است که برای بشر قابل وصف نمی باشد.
🌸🌸🌸اللّهمّ عجّل لولیّک الفرج🌸🌸
التماس دعای ظهور🤲🏻
.
﷽؛
✧ #حديث_روز یکشنبه ۱ بهمن ۱۴۰۲
🏷 تا دنيا هست، زندهاند!
🔅#امام_علی_علیه_السلام :
✓ «مال اندوزان، با آن كه زندهاند، مُردهاند و اهل علم، تا دنيا هست، زندهاند. پيكرهايشان از ميان مىرود، امّا يادشان در دلها هست».
⁙ «هَلَكَ خُزّانُ الأموالِ و هُم أحياءٌ، و العُلَماءُ باقونَ ما بَقِيَ الدَّهرُ، أعيانُهُم مَفقودَةٌ، و أمثالُهُم فِي القُلوبِ مَوجودَةٌ».
📚 نهج البلاغه: حكمت١٤٧
📅 مناسبت امروز : درگذشت شیخ عباس قمی رحمة الله علیه
نگام ظهر او را آزاد كرد بر وى حرام گرديد و موقع عصر با او ازدواج نمود بر او حلال شد و در هنگام غروب او را ظهار (1) نمود بر او حرام گرديد و در وقت عشاء كفاره ظهارش را داد بر او حلال شد و در نيمه شب او را طلاق داد بر او حرام گشت و در سپيده دم رجوع نمود، زن بر او حلال شد (2)
داستان هاى بحار الانوار
1- ظهار: آن است كه مردى به زن خود گويد: پشت تو براى من مانند پشت مادرم ، خواهرم يا دخترم است و در اين صورت همسرش حرام مى شود بايد كفاره ظهار را بدهد و دوباره بر او حلال گردد و ظهار در دوران جاهليت نوعى طلاق به شمار مى رفت و سبب حرمت ابدى مى گشت ؛ ولى اسلام حكم آن را تغيير داد و تنها سبب حرمت و كفاره گرديد.
2- بحار: ج 50، ص 78 - 75.