eitaa logo
کانون طه آب‌پخش
988 دنبال‌کننده
44.7هزار عکس
20.5هزار ویدیو
966 فایل
ارتباط با ادمین: @faraghlit313
مشاهده در ایتا
دانلود
کانون طه آب‌پخش
🔸 #خاطره_نمازی؛ #صدایی_که_تو_را_می_خواند در راستای ترویج فرهنگ نورانی نماز، روابط عمومی ستاد ا
سلام می خواهم داستان نماز خواندن خود را برای شما تعریف کنم داستانی که واقعیت و رخداد آن شاید جزیی از خاطرات شما هم بوده باشد. تازه انقلاب اسلامی شده و کشور رنگ و بوی مذهبی گرفته بود، یکی دو کانال تلویزیون شبانه روز، روحانی و سرود و نماز و… پخش می کرد و از ظواهر امر معلوم بود که باید مسلمان بودنت را پر رنگ تر کنی. و یا بقول بقال سر کوچه ما: باید همرنگ جماعت شوی. (ادبیات مردم در آن زمان) محله ی ما از قدیم هم، رنگ و بوی مذهبی داشت، روحانی واعظی داشتیم به نام حاج آقا آیتی(ره) که مردم اسلام و امام حسین(ع) را به خاطر روضه های قشنگ او دوست داشتند. و از طرفی پیش نمازی در مسجد امام سجاد(ع) داشتیم به نام آیت الله صاحب زمانی که مومنین از سراسر شهر بروجرد می آمدند که در این مسجد و پشت سر این آقا نماز بخوانند و به صحبت های دینی او گوش کنند. همه او را دوست داشتند و برای ایشان احترام قائل بودند. او هم همه را از کوچک و بزرگ دوست داشت و با همه دوست بود. یادم نمی رود یک روز که از آرایشگاه نزدیک مسجد  بیرون آمده بودم و داشتم داخل شیشه آرایشگاه خودم را می دیدم، ایشان گوش مرا گرفت و با صدای متین و زیبا فرمود: پسر جان قشنگ شدی رضایت بده، دیگه برو خونتون، دست کرد جیبش و شکلاتی هم به من داد (بچه های محل بخاطر شکلاتهایش دوستش داشتند). ظهرها که می شد صدای اذان مرحوم موذن زاده اردبیلی از تنها گلدسته این مسجد پخش می شد، انگار توی این شهر فقط این مسجد بود. موقع اذان تمام مغازه داران و بازاریان اطراف دست از کار کشیده و به سمت مسجد می رفتند، حالت روحانی عجیبی داشت. بارها من مجذوب مسجد و حوض داخل حیاط و صدای اذانش می شدم و نگاه به داخل آن می کردم. انگار که منتظر بودم که یکی مرا به نماز دعوت کند، ولی  کسی حواسش به من نبود و شاید من دانش آموز کلاس دوم راهنمایی را بچه حساب می کردند. روزها کار من این بود و هر موقع از مدرسه برمی گشتم و یا به مدرسه می رفتم لحظاتی از وقتم در کنار مسجد سپری می شد. یک روز که محو تماشای وضو گرفتن مردم از حوض داخل حیاط بودم ناگهان از جا کنده شدم و کناری افتادم فکر کردم دوچرخه سواری به من زده، نیم خیز شدم دیدم پیرمردی چهار شانه با عصای دستش بالای سرم ایستاده و با لحن تندی می گفت: مگر فیلم پخش می کنند یا عروسیه، زود گورتو گم کن، مگه بچه بازیه یا شیرینی میدن. مات و مبهوت بودم احساس کردم اگر زودتر بلند نشوم، با عصایش چنان ضربه ای به من خواهد زد که دیگر توان بلند شدن نداشته باشم. کتاب هایم را که کشی در وسط کمرشان بسته بودم را بلند کرده و بدون اینکه پشت سرم را نگاه کنم پا به فرار گذاشتم و تا مدت ها از آن طرف ها رد نشدم. دو سال گذشت به کلاس دهم رفتم، دبیرستان هم دو خیابان بالاتر بود و باز هم باید از خیابان سجاد و روبروی مسجد می گذشتم. هر سری هم که رد می شدم خاطره افتادن و ترس از پیرمرد برایم تداعی می شد. بیشتر وقت ها از آن دست خیابان عبور می کردم. مثل آدم گرسنه ای بودم که دیگر میل به غذا نداشت. ماه رمضان آمد به اسرار و زور پدرم به مسجد جهت ادای نماز مغرب و عشا رفتم. از بقیه ماه ها شلوغ تر بود، با ترس پا در مسجد گذاشتم. دور حوض که من دوست داشتم وضو بگیرم جا نبود به ناچار به داخل اتاقی که شیرهای آب آنجا بود رفته و با مشکل فراوان وضو گرفته، سپس به صحن اصلی  مسجد رفتیم، دلشوره عجیبی داشتم. صدای غرولندی، مردم را مورد عتاب و خطاب قرار می داد و مرتب تکرار می کرد: یک ماه مسلمونا، بین سال کجایید، فقط ماه رمضون باید مسجد شلوغ باشه، جا تنگ کردید و... صدای او چون پتکی در سر من بود. در حال حرکت بود و تمام مسجد را دور می زد از بد حادثه آمد که از پشت سر من رد بشود، ناگهان پایش به کمرم خورد یک لحظه احساس کردم درخت سنگینی روی کمرم افتاده و جلوی نفس کشیدنم را گرفته است. مرد شاکی برگشت و با نگاهی غضب آلود به من گفت: خودشون کمند بچه های ….. را میارن. نفسم بالا نمی آمد، پدرم متوجه شد و مرا بلند کرد و از بین مردم به داخل حیاط آورد و مرتب آب به صورتم می ریخت جمعیتی هم جمع شدند. صداهایی می شنیدم که خطاب به پدرم می گفتند: بچه را کجا می آری. کم کم نفس کشیدنم راحت تر شد مقداری آب خوردم ولی پدرم هر کاری کرد که برگردیم داخل من قبول نکردم و ایشان ناچار شد به خانه برگردد. دیگر روی دیدن مسجد و مردم نمازخوان را نداشتم احساس می کردم هرچه دشمن دارم همه در مسجد هستند، و مسجد جای نوجوانان و جوانان و به قول آنها بچه ها نیست. و جای پیرمردهاست. ادامه دارد... @Fahma_KanoonTaha
کانون طه آب‌پخش
سلام می خواهم داستان نماز خواندن خود را برای شما تعریف کنم داستانی که واقعیت و رخداد آن شاید جزیی از
با این فکر زندگی می کردم، یک سال دیگر هم گذشت نماز جماعت در مدارس برگزار می شد و من در هیچ کدام شرکت نمی کردم و با بچه های دیگر به حیاط پشتی دبیرستان امام(ره) (پهلوی سابق) می رفتیم و فوتبال بازی می کردیم. صدای اذان بلندگوی مدرسه در حال پخش بود، محل وضو گرفتن و دستشویی دبیرستان هم در حیاط پشتی بود. آن روز هم اذان رادیو با صدای دلنشین استاد موذن زاده گوش را نوازش می داد. من که آن را حفظ بودم و تا اندازه ای شبیه خود استاد می خواندم. در داخل دروازه فوتبال با بلندگوی دبیرستان هم خوانی می کردم، هیچکدام از بچه ها و دوستانم توجه نمی کردند و شش دانگ حواسشان به بازی بود که ناگهان دست گرمی در پشت گردنم احساس کردم برگشتم که برخورد کنم و بگویم که اذیت نکنید حواسم  پرت می شود (گفتم شاید از تیم مقابل باشد و آمده است حواس مرا پرت کند گل بخوریم، آخه من دروازه بان مدرسه هم بودم و خیلی روی من حساب می کردند) وقتی برگشتم از دیدن آن شخص متعجب شدم، چیزی را که دیدم باور نمی کردم روحانی پیش نماز مدرسه و پیش نماز مسجد خودمون حاج آقا صاحب زمانی بود که آن روز به دعوت مدیر مدرسه تشریف آورده بودند. ایشان با صورتی خندان و عبا بر روی دست آماده وضو گرفتن، کنار من ایستاده بود. به من گفت: خسته نباشی پهلوان، تو صدا به این قشنگی داری آن وقت مدرسه شما اذان دیگری را پخش می کند حیف نباشد، بیا بریم تا به مدیر مدرسه تو را معرفی کنم .. زیر لب زمزمه می کرد ماشاءالله ماشاءالله به این صدا، پس اینجا چکار می کنی، چرا نمی آیی نماز بخونی؟ بچه های هم تیمی که حالا دیگه دور ما جمع شده بودند گفتند: حاج آقا ایشون با نماز راهی ندارن، بذار بازیمونو کنیم حاج آقا دست من را گرفت و آرام آرام به سمت وضوخانه برد یاد مهربانیهاش افتادم یاد روزی که به من شکلات داده بود نمی توانستم رهایش کنم، در کنارش ایستادم تا وضو گرفت.، به من گفت: تو وضو نمی گیری؟ من جوابی ندادم زیرا جوابی نداشتم نمی دانستم چی باید بگم. وضو گرفت و دوباره براه افتاد و مرا با خود همراه کرد. داخل نمازخانه مدرسه جلوی جمعیت منتظر نماز، رسیدیم، حاج آقا به مدیر مدرسه گفت: امروز موذن خوبی برایتان آوردم، راستی چرا از بچه های مدرسه نمی خواهی اذان بخوانند و اذان رادیو را پخش می کنی؟ مدیر گفت: نمی دانستم حاج آقا،! نمی شناختم حاج آقا،! آرام در گوش حاج آقا گفتم، من نماز بلد نیستم.. حاج آقا با مهربانی مخصوص به خودش گفت: عیبی نداره شما نماز نخون، امروز اذان را بگو و برو سراغ بازیت. با هزاران ترس و لرز پشت به جمعیت کردم و با همان صوت استاد موذن زاده (البته نه به آن زیبایی) اذان را خواندم تا تمام شد با سرعت تمام از نمازخانه بیرون رفته و از پله ها پایین آمدم، انگار بار سنگینی از دوشم برداشته بودند خیلی سبک شده بودم به گوشه حیاط مدرسه رفتم و زیر سایه درختی نشستم  هم خوشحال بودم هم ناراحت و هم ترسیده بودم. با خودم می گفتم: چی شد این حاج آقا از کجا آمد چطور صدای اذان مرا شنید؟. نماز تمام شد. زنگ خانه هم زده شد من هم کتاب و وسایلم را جمع کردم و به سمت خانه حرکت کردم. آن روز از سمت مسجد به طرف خانه رفتم. انگار با مسجد و مردمش دوست کرده بودم و خودم را جزیی از آنها می دانستم ولی ته دلم هنوز قرص نبود. فردای آن روز در مغازه سوپر مارکت پسر خاله ام حاج موسی (که خودش از نمازگزاران بود) بودم  که ناگهان حاج آقا هم آمد آخه منزل حاج آقا روبروی مغازه پسر خاله بود. طبق اخلاق همیشگی، ایشان به همه سلام کرد، جلو آمد و به من هم سلام کرد دستش را جلو آورد که دست بدهد، شوکه شده بودم مرد بزرگی مثل او کجا من کجا. سلام کردم و دستش را به گرمی فشردم، دستان نرمی داشت، احساس می کردم سالیان سال به او دوست هستم. رو به حاج موسی کرد و گفت: اذان گویی پیدا کردم که لنگش در هیچ جا نیست. حاج موسی (پسر خاله و مغازه دار) بادی به غبغ انداخت و گفت: مگه نمی دونی ایشون پسرخالمه و پسر بسیار خوبیه. حاج آقا تایید کرد. ادامه دارد... @Fahma_KanoonTaha
کانون طه آب‌پخش
با این فکر زندگی می کردم، یک سال دیگر هم گذشت نماز جماعت در مدارس برگزار می شد و من در هیچ کدام شرکت
جنس های خریداری شده را گرفت و قبل از اینکه از مغازه بیرون برود، رو به من کرد و گفت: غروب یادت نره بیا مسجد، اذان مغرب و عشا مال خودته، بیا مستفیض کن. گفتم: آخه حاجی آقا. گفت: حاج آقا نداره. منتظرم، گناه داره صدا به این قشنگی را کسی نشنوه. حتما بیا. حاج موسی زمان را مغتنم شمرده وسط پرید و گفت: حاج آقا خودم میارمش. ته دلم راحت شد که حداقل  یک معتمد و بزرگ محل در کنارم هست. قرار شد نیم ساعت قبل از نماز بروم سراغ پسر خاله تا با هم برویم. نمی دانم فاصله بین ساعت ۴ بعداز ظهر تا غروب چطور گذشت. فقط این را می دانم که دیگه پای ثابت مسجد شده بودم، همه مرا می شناختند. موقعی که تو مسجد بودم سعی می کردم حواسم به در مسجد و بچه ها باشد که خدای ناکرده از در خانه ی خدا نا امید نروند. اگر بچه ای با والدینش می آمد و جشنی داشتیم و شیرینی می خواستیم توزیع کنیم هوای بچه ها را داشتم و به آنها هم تعارف می کردم. الان چندین سال از اون روزها می گذرد حاج آقا صاحب الزمانی به رحمت خدا رفت و با جمعیت بی نظیر مردم تشییع شد حتی برای او آرامگاهی در بهشت شهدای بروجرد در خور شائنش درست کردند. مطمئنم که بزرگی ایشان به هیچ وجه از ذهن مردم بروجرد پاک نخواهد شد. حاج آیتی روحانی و واعظ محل هم به تهران رفت. مردم محل نیز به پاس قدردانی از ایشان کوچه ای را به اسم او نامگذاری کردند ایشان هم به رحمت خدا رفت. و واقعا بروجرد دو عالم بزرگ را از دست داد.. من که هیچ کدام خصوصا حاج آقا صاحب الزمانی را فراموش نمی کنم زیرا مرا به راه راست هدایت کرد. دو سال بعد که دیپلم گرفتم در کنکور تربیت معلمی شرکت کردم و به عنوان یک معلم  برگزیده شدم. در طول خدمتم سعی کردم همیشه راه و سخن بزرگان را سرلوحه خود قرار دهم و در راه تشویق کودکان و دانش آموزان به شعایر اسلامی خصوصا نماز تمامی سعی خودم را بکنم  و جمله حاج آقا صاحب الزمانی(ره) را که از قرآن کریم مثال می آورد را مد نظر داشته باشم. “هر کس کسی را بکشد مانند این است که جامعه ای را کشته و هر کس یک نفر را نجات دهد مانند این است که جامعه ای را نجات داده است” سوره مائده، آیه ۳۲ براساس خاطره ای واقعی که برای همسرم اتفاق افتاده بود شاید باعث شود به بچه ها، این آینده سازان مملکت و سربازان اسلام بیشتر اهمیت بدهیم و قدر بزرگان و عالمان شهرمان را بدانیم و نماز را بزرگ شماریم.  💬 مژگان کائید از بروجرد @Fahma_KanoonTaha
اهمیت توکل بر خدا و گفتن ذکر ان شاءالله در کارها 🌸🍃🌸🍃 روزی امام صادق(ع) به خدمتكاران دستور داد، برای كاری نامه ای بنويسند. آن نامه نوشته شد و آن را به نظر آن حضرت رساندند، حضرت آن را نامه خواند، ديد در آن، ان شاءالله (به خواست خدا) نوشته نشده است. به تنظيم كنندگان نامه، فرمود: چگونه اميد دارید كه مطلب اين نامه به پايان برسد و نتيجه بخش باشد، با اينكه در آن "ان شاءالله" ننوشته ايد! نامه را با دقت بنگريد، در هر جای آن كه لازم است و"ان شاءالله" نوشته نشده، "ان شاءالله" بنويسيد... اصول كافی، ج ٢، ص ٦٧ @Fahma_KanoonTaha
🔴 برای دخترها قوری و فنجان و عروسک می خریم و برا پسرها ماشین و تفنگ. وقتی می خواهیم غذا بخوریم، همه خانم ها باید کمک کنند. غذا كه تموم ميشه پدر خانواده ميگه: دخترم به مامان كمك كن و مادر لبخند ميزنه و پسر خانواده بدو به سراغ بازی ميره! دختر ياد ميگيره كمك به مادر و كار خونه وظيفه منه چون دخترم! پسر هم ياد ميگيره من نبايد حتی بشقاب خودم رو به آشپزخونه ببرم چون پسرم. همين ميشه كه بعد از يك عمر همان پسر در زندگی مشترك اگر بعد از ظهر هم به خونه برسه، صبر ميكنه تا همسرش هر جا هست بياد و براش سفره بچينه! چون ياد نگرفته هر كس زودتر رسيد و سرحال تره ميتونه برای يارش كه خسته و كوفته از راه ميرسه غذا درست كنه! خیلی از مردها با افتخار میگن من تخم مرغم بلد نیستم بپزم! ما دختر را منفعل و برای خانه داری بار میاریم و پسر را برای تکاپو. ريشه این رفتار كه مرد توی خونه دست به سياه سفيد نميزنه و زن فقط باید آشپزی کنه و جاش تو آشپزخونس، در خانوادس. ریشه اینکه زن ها به جسم و روحشون فشار ميارن حتی وقت مریضی خونه زندگی از تميزی برق بزنه را باید در آموزش های كودكی در خانواده جستجو كرد! ❤️ به بچه ها درست زندگی کردن را یاد بدیم ❤️ @Fahma_KanoonTaha
🌴 خانم‌هایی که به‌جای قند، خرما می‌خورند، ۷۰ درصد کمتر کم‌خونی می‌گیرند. @Fahma_KanoonTaha
✊ ایستاده اند پاے امام زمان خویش... 💠 امروز شانزدهم آبان ماه سالروز شهادت، پنج شهید مدافع حرم گرامی باد. 🌷شهید مدافع حرم (۹۴) 🌷شهید مدافع حرم (۹۵) 🌷شهید مدافع حرم (۹۴) 🌷شهید مدافع حرم (۹۴) 🌷شهید مدافع حرم (۹۴) 💐شادے ارواح طیبه شهدا صلوات @Fahma_KanoonTaha
✍ از کنار صف نماز جماعت رد شدم. دیدم حاجی بین مردم توی صف نشسته. رد شدم اما دو صف نرفته برگشتم. آمدم رو به رویش نشستم. دستش را گرفتم. پیشانیش را بوسیدم. التماس دعا گرفتم و رفتم. انگار مردم تازه فهمیده بودند که حاج قاسم آمده حرم. 🔹از لابه‌لای صف های نماز می‌آمدند پیش حاجی. آرام و مهربان میگفت: «آقایون نیاید! صف نماز رو به هم نزنید.» بعد از نماز آمد کنار ضریح ایستاده بودم پشت سرش تا بتواند زیارت کند. وقت رفتن گفت: 🔹«آقای خادم امروز خیلی از ما مراقبت کردی زحمتت زیاد شد» گفتم: «سردار من برادر دو شهید هستم. شما امانت برادرهای من هستید.» نگاه ملیحی انداخت و گفت: «خدا شهدات رو رحمت کنه.» چه میدانستم چند روز بعد خودش هم می رود قاطی شهدا..... 📚منبع: کتاب سلیمانی عزیز @Fahma_KanoonTaha
✍ مومن باید مراقب باشد درجات و مقامات معنوی و نزدیکی او به آن حضرت کم نشود و به دوری تبدیل نشود و توجّهِ امام زمان را از دست ندهد. باید مراقب باشد تا در انجام تکالیف خود در قبال آن حضرت کوتاهی نداشته باشد. بر اساس روایات اهل بیت، اعمال شیعه بر امام زمان عرضه می‌شود. مخصوصا هر دوشنبه، پنجشنبه و جمعه. به عبارتی دیگر، بر شیعه لازم است مراقب باشد عملی را مرتکب نشود که حینِ عرض اعمال، باعث شرمندگی اش نزد امام شود و آن امام را برنجاند. امام صادق می‌فرمایند: اعمال در روز پنجشنبه بر رسول خدا، و ائمه عرضه می شود. (۱) امام زمان نیز می‌فرمایند: همانا بر احوال و اخبار شما آگاهیم و علم داریم و هیچ چیز از اوضاع شما بر ما پوشیده نیست. (۲) 📚 ۱. نجم الثاقب، باب ۱۱ ۲. الاحتجاج، ص ۴۹۷ @Fahma_KanoonTaha
🔰 طرح جدید اشتغال‌زایی صندوق خرد برای بانوان زیارتی مدیر صندوق خرد زنان در گفتگو با کانال خبری زیارت دشتستان از طرح جدید صندوق برای اشتغال زایی در روستای زیارت خبر داد. خانم مددی، مدیر صندوق خرد در این رابطه گفت: «با رایزنی های صورت گرفته بصورت در سطح و با اهداف برنامه ریزی شده که این دوره‌ها برای زنان سرپرست خانواده و صندوق خرد زنان می‌باشد. کسانی که مایل به شرکت در دوره هستند می‌توانند با شماره ۰۹۱۶۴۲۳۱۸۵۵ در ارتباط باشند.» وی افزود: «صندوق خرد زنان طی یک دهه فعالیت خود با حدود یکصد عضو توانسته با اشتغال‌زایی و اعطای وام های قرض الحسنه به اعضای صندوق گام مهمی در این زمینه بردارد.» @Fahma_KanoonTaha
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴 ویدیو کامل از شخصیت اشعث بن‌ قیس نفوذی در سپاه امیرالمومنین(ع) ☑️ با توضیح استاد عباسی و استاد پناهیان حتما حتما خوب ببینید👌👌 بسیار مبتلا به و‌ مهم👌 @Fahma_KanoonTaha
✍ یک عمر خرما را اشتباه مصرف کردیم و هسته اش که برای بدن و باز کردن عروق و رگهای قلب و دیگر نقاط بدن معجزه می کند را دور انداختیم! از این لحظه به بعد هرگز هسته های خرما را دور نیندازید! هسته خرما را ۱۵ روز داخل آب رها کنید تا نرم شود و بعد تفت دهید و تبدیل به آرد و پودر کنید! این راهکار ساده و کارامد را برای همه، مخصوصا بیماران قلبی عروقی ارسال کنید تا بدانند هسته خرما از خود خرما مفیدتر است! 📚سایت دکتر روازاده @Fahma_KanoonTaha
کانون طه آب‌پخش
✊ ایستاده اند پاے امام زمان خویش... 💠 امروز شانزدهم آبان ماه سالروز شهادت، پنج شهید مدافع حرم گرامی
🌷 🌷 در سال ۱۳۵۵ در استان البرز شهرستان کرج به دنیا آمد. درس حوزه را از ۱۸ سالگی به بعد و پس از گرفتن دیپلم شروع کرد، اول به حوزه ایروانی واقع در چهارراه مولوی رفت و بعد هم وارد حوزه علمیه‌ کرج شد. در همین راستا به انجام کارهای فرهنگی نیز مشغول و دست به قلم بود. این اواخر نیز پیرو مسئله سوریه راجع به شهدای فاطمیون و شهدای افغانستانی تا جایی که می‌توانست کار کرد. در همین مدت توانست چند نشریه را به چاپ برساند. اولین نشریه ویژهٔ شهادتِ ابوحامد بود که منتشر شد. او به همراه تیپ فاطمیـون سه بار به سوریه اعزام شد و هر بار چهل روز آنجا بود و سرانجام در ۱۶ آبان سال ۱۳۹۴ مزد مجاهدت هایش را در سن ۳۹ سالگی گرفت و در سوریه بر اثر اصابت گلوله به پهلو به فیض شهادت نائل آمد و پیڪر مطهرش پس از تشییع در گلزار شهدای ڪرج به خاڪ سپرده شد. 💐 @Fahma_KanoonTaha
تا ٧ سالگی، بازی برای كودك مهمترين چيز زندگيست. باعث تمركز و توجه كودك ميشه، حافظه ش رو افزايش ميده، قوانين رو ياد ميگيره، مرزهای وجودي خودش رو ميشناسه، مهارت های فيزيكی به دست مياره، تخيلش قوی تر ميشه، قوانين جهان رو به بهترين نحو می آموزه. خودش و ديگران رو بيشتر ميشناسه، رابطه رو می آموزه و ارتباط رو ياد ميگيره و تنها با يادگيری اين ارتباطات ميتونه از بند خودش رها بشه، همكاری و صبر و استفاده از فرصت ها رو ياد ميگيره. @Fahma_KanoonTaha
کانون طه آب‌پخش
✊ ایستاده اند پاے امام زمان خویش... 💠 امروز شانزدهم آبان ماه سالروز شهادت، پنج شهید مدافع حرم گرامی
☆ به نام زیبا مصَوَّر هستی ☆ 🍃دنیا سرایے است، ڪه نابودے برایش مقدر گشته و ڪوچ ڪردن مردمش از آن، حتمے است. دنیا در دیده‌ے ، مانند سایه‌ے زوال ظهر است، ڪه هنوز گسترده نشده، جمع مے شود و هنوز بلنده نشده، ڪوتاه می‌گردد. 🍃چه زیباست، این چنین . زیبا و . و این علم، این ، این ایمان، در هر آن ڪسے متجلے می‌گردد، ڪه باشد و سائل ڪوے یار🌹 🍃چه در ڪه در ایام شڪوه شڪوفایے آمالش پرسه می‌زند، چه در ڪه دیرے نیست وصل دلدار و همرهش، میسَر گشته و چه در پیرے جهان دیده ڪه گویے و رنجور است. 🍃به یقین، او هم به چنین باورے دست یافته بود، ڪه از عمق جان و از وراے ، دیده فروبست از این زمانه‌ے وهم آلودِ سایه وار، دیده فروبست و خردمندانه عاشقے ڪرد آرے! چنین است و باید اندشید، ڪه ما نیز چون او گشته ایم؟ خردمند و . عبد و . شایسته‌ است ڪه بیندیشیم، چه باید ڪرد و از ڪدامین ، دیده فروبست؟ پ.ن: خطبه هاے ۴۵ و ۶۳ نهج البلاغه ✍️نویسنده: 🕊به مناسبت سالروز شهادت 📅تاریخ تولد: ۹ تیر ۱۳۶۴ 📅تاریخ شهادت: ۱۶ آبان ۱۳۹۴ - حلب سوریه 🥀مزار شهید: بهشت زهرا قطعه ۵۳ @Fahma_KanoonTaha
⭕️ چیست؟ در سیستم انتخاباتی آمریکا، ممکن است یک کاندیدا، موفق به جلب آرای مردمی بشود اما رقیبش با اتکا به آرای الکترال بیشتر، به کاخ سفید راه پیدا کند. در تاریخ انتخابات ریاست جمهوری امریکا تاکنون ۵ بار (۱۸۲۴، ۱۸۷۶، ۱۸۸۸، ۲۰۰۰ و ۲۰۱۶) رئیس جمهوری این کشور با توسل به آرای الکترال موفق به راهیابی به کاخ سفید شده است. آخرین مرتبه در سال ۲۰۱۶ اتفاق افتاد که با وجود آن‌که بیشتر رای‌دهندگان به هیلاری کلینتون نامزد دمکرات رأی دادند و او سه میلیون رای بیشتری نسبت به دونالد ترامپ نامزد جمهوری‌خواه کسب کرد، اما دونالد ترامپ با کسب اکثریت آرای الکترال پیروز انتخابات شد. ⭕️ مبنای انتخاب الکترال هر ایالت در آمریکا، هر ایالتی در مجلس نمایندگان و سنای این کشور نمایندگانی دارد که در انتخابات سراسری انتخاب و به کنگره که متشکل از مجلس نمایندگان و سنا است، فرستاده می شوند. تعداد نمایندگان ایالت ها در مجلس نمایندگان برحسب جمعیت هر ایالت متفاوت است. اما همه ایالت ها بدون توجه به میزان جمعیت ۲ سناتور در سنا دارند. الکترال های هر ایالت که افراد تصمیم گیر در امور کشوری محسوب می شوند از مجموع نمایندگان هر ایالت و دو سناتور آن تشکیل می شود. برای مثال کالیفرنیا که ۳۹ میلیون نفر جمعیت دارد، در مجلس نمایندگان ۵۳ نماینده و در سنا ۲ سناتور دارد که به این ترتیب الکتورهای آن ۵۵ نفر خواهد بود. این ایالت دارای بیشترین آرای الکترال است. این افراد به نوعی نخبگان هر ایالت محسوب می شوند. در سیستم فدرالی امریکا تلاش شده هر ایالتی هرچند کوچک، نفوذ و قدرتی برابر با ایالت های بزرگ داشته باشد. کارکرد الکترال ها در همین راستا است. ⭕️ لزوم دریافت حدنصاب آرای الکترال برای ریاست جمهوری در انتخابات ریاست جمهوری امریکا، کاندیداها مجبورند برای رسیدن به کاخ سفید علاوه بر آرای مردمی آرای الکترال را هم داشته باشند. زیرا طبق قانون کاندیدایی به کاخ سفید راه می یابد که ۵۰ درصد به اضافه یک رای آرای الکترال را داشته باشد. تعداد الکترال ها در سراسر امریکا به ۵۳۸ می رسد که به این ترتیب کاندیدایی که بتواند رای مثبت ۲۷۰ الکتور را به دست آورد فرد پیروز نهایی محسوب می شود. ⭕️ نحوه دستیابی به رای الکترال رای الکترال نیز به این ترتیب به دست می آید که اگر آرای مردمی در ایالتی برای مثال به کاندیدای جمهوریخواه باشد، تعداد آرای الکترال آن به حساب جمهوریخواهان ریخته خواهد شد. البته ممکن است الکتوری برخلاف رای مردمی رای دهد و برای مثال در همین ایالت فرضی که گفته شد، خواهان محاسبه رای خود به نفع کاندیدای دموکرات شود. به این الکتورها، الکتورهای غیروفادار می گویند. ⭕️ رؤسای جمهوری اقلیت دو مرحله‌ای بودن انتخابات ریاست جمهوری ایالات متحده آمریکا مشکلاتی نیز به همراه آورده‌است. مهم‌ترین عامل در پیروزی یا شکست یک نامزد، تعداد آرای مردمی آنان نیست، بلکه میزان کسب آرای هیئت‌های انتخاباتی سرنوشت انتخابات را رقم می‌زند. ممکن است فردی با آرای هیئت‌های انتخاباتی بیشتر و آرای مردمی کمتر به پیروزی دست یابد، در حالی که رقیب وی، رأی مردمی بیشتری بدست آورده باشد. تاکنون چندین بار رؤسای جمهور منتخب بدون آنکه ۵۰ درصد آراء مردمی را بدست آورده باشند، تنها با اتکا به کسب حداقل ۲۷۰ رأی انتخاباتی وارد کاخ سفید شده‌اند. این دسته از رؤسای جمهور آمریکا را اصطلاحاً ”رؤسای جمهور اقلیت” می‌نامند. در انتخابات ریاست جمهوری سال ۲۰۰۰ و ۲۰۱۶ جرج دابلیو بوش و دونالد ترامپ با چنین وضعیتی پیروز انتخابات ریاست جمهور آمریکا شدند @Fahma_KanoonTaha
کانون طه آب‌پخش
✊ ایستاده اند پاے امام زمان خویش... 💠 امروز شانزدهم آبان ماه سالروز شهادت، پنج شهید مدافع حرم گرامی
💐 عاشق ولایت و شهادت 💐 📌قسمتی از وصیت نامه شهید: اين‌ حقير درس‌ شهادت‌ را از سالار شهيدان‌ حسين‌(ع‌) آموختم‌ و شهادت‌ آوایی‌ است‌ كه‌ بيداران‌ زاهد رامي‌خواند و عروجی‌ است‌ كه‌ دوست‌ برتر را می طلبد و عشقي‌ است‌ كه‌ اصل‌ را می‌جويد. امت‌ اسلامی‌ مساجد را پر كنيد و در دعای‌ كميل‌، توسل‌، نماز جمعه‌ و جماعات‌ و مراسمات‌ مذهبی‌ شركت‌ كنيد و با شركت‌ خود در اين‌ مراسمات‌ به‌ دشمن ‌نشان‌ دهيد كه‌ پشتيبان‌ ولايت‌ فقيه‌ هستيد و اگر نسبت‌ به‌ شما بدی كردم‌، مرا ببخشيد. 💐 @Fahma_KanoonTaha
کانون طه آب‌پخش
✊ ایستاده اند پاے امام زمان خویش... 💠 امروز شانزدهم آبان ماه سالروز شهادت، پنج شهید مدافع حرم گرامی
🌹شهید سید اسماعیل سیرت نیا تاریخ تولد: ۱۳۵۷/۰۴/۲۳ محل تولد: رشت تاریخ شهادت: ۱۳۹۴/۰۸/۱۶ محل شهادت: حومه حلب - سوریه وضعیت تاهل: متاهل محل مزار شهید: گلزار شهدای رشت ◻️با مادرم حضرت زهرا(س) برای خواستگاری آمده‌ام! اسم کامل‌شان «سید اسماعیل سیرت نیا» است که به واسطه‌ سید بودن‌‌اش ارتباط فوق‌العاده‌ای با حضرت زهرا(س) داشت. مادر بودن حضرت زهرا(س) به قدری در زندگی‌مان نقش داشت که روز اولی که برای خواستگاری به منزل ما آمدند، به من گفت من تنها نیامده‌ام، با مادرم آمده‌ام. به حَسب اینکه با مادرشان هم آمده بودند، با خود گفتم این چه تأکیدی هست که ایشان می‌کنند. لحظه‌ اول برای خود من هم جای تعجب داشت. متوجه شد که من تعجب کردم و می‌خواهم از ایشان بپرسم؛ ادامه داد: «نه! با مادرم حضرت زهرا(س) برای خواستگاری آمده‌ام». نقش مادری حضرت زهرا(س) از همان اول و روز خواستگاری در زندگی ما نقش پر رنگ داشت. تا همین الان که با هم صحبت می‌کنیم، این ارتباط با شهادت سید ختم نشده است؛ هنوز هم این مادری حضرت زهرا(س) بحمدلله در زندگی ما نقش دارد. برای خود من هم نقش مادری حضرت زهرا(س) در زندگی‌ام از قبل ازدواج خیلی پر رنگ بود و ارتباط عمیقی با حضرت زهرا(س) داشتم و یکی از حسرت‌های همیشگی من این بود که چرا من سید نیستم و علقه مادر و فرزندی با حضرت زهرا(س) را برای خودم جور دیگری ایجاد کرده بودم و در زمان خواستگاری، سید بودن ایشون در مرحله‌اول، یکی از بزرگترین امتیازاتی بود که در پاسخ من مؤثر بود. 🖋️راوی: همسر شهید🌷 💐 @Fahma_KanoonTaha
Mirbagheri 13_1.mp3
13.21M
📚 تفسیر سوره ی مبارکه حجرات 👤 🗓 جمعه ۱۳۹۹/۸/۱۶ @Fahma_KanoonTaha
🔸برای ایشان حفظ قرآن آنقدر اهمیت دارد که حاضر بودند اگر وقت داشتند حفظ قرآن را در سنین پیری شروع می کردند. ایشان می فرمایند: ⚘«كسانى كه در سنين بالا هستند، شانس حفظ كردنشان كمتر است؛ اگرچه شانسشان . البته بعضیها وقت نمی كنند؛ اگر وقت می ‏كردند، می توانستند تجربه و آزمايش كنند. من خودم وقت نمی ‏كنم؛ و الّا در همين سن هم می ‏كردم.» ۱۳۷۰/۱۲/۲۷ @Fahma_KanoonTaha
✍ آیا می دانید مانند رادیاتور ماشین عمل می کند و در طول شب هنگام خواب هوای تنفسی باید خنک و بدن باید کاملا‌‌ گرم باشد؟ اینجاست که حکمت کرسی رمزگشایی می شود. 📚سایت دکتر روازاده @Fahma_KanoonTaha
🦋🍃🦋 چند ایده برای داشتن خانواده شاد 1⃣ الان فرصت خوبیه بازی‌های زمان کودکی رو که فراموش شده مرور کنید و بدون هزینه، کلی بازی‌های شاد انجام بدید. مثل: منچ، ماروپله، یه قل دوقل، اسم و فامیل و... 2⃣ زمان خاصی رو تعیین کنید و همه مطالعه کنید و بعد درباره کتاب‌هایی که مطالعه کردید با هم صحبت کنید. این کار یک سرگرمی خانوادگی محبوبه که می‌تونه خاطرات زیادی رو ایجاد کنه. 3⃣ فیلم دیدن هم از تجربه‌های هیجان‌انگیز خانوادگیه. فقط کافیه کمی تنقلات آماده کنید و همراه اعضای خانواده فیلم‌های متعدد و متنوعی رو ببینید. 4⃣ خلاقیت اعضای خانواده‌تون رو محک بزنید؛ کمی مداد رنگی و کاغذ و وسایل مختلف بیارید و ببینید با این وسایل چه چیزهایی می‌تونید درست کنید. 5⃣ می‌تونید آموزش زبان یا یک کار هنری رو همراه خانواده شروع کنید، حتی می‌تونید بعد از کسب مهارت یک کسب و کار خانگی روهم با اعضای خانواده شروع کنید. 6⃣ رسیدگی به گل و گیاه هم باعث ایجاد روحیه شاد در اعضای خانواده می‌شه هم بخاطر مشارکتشون بیشتر حواس‌شون به مراقبت از گل‌ها هست. @Fahma_KanoonTaha
زردچوبه و فلفل سیاه با هم جادو می‌کنند! ◽هم زردچوبه و هم فلفل سیاه سرشار از خاصیت آنتی‌اکسیدانی هستند که به تقویت حافظه کمک می‌کنند. این دو ادویه می‌توانند از مغز در برابر بیماری‌های گسترده‌ای مانند زوال عقل و آلزایمر محافظت کنند. ◽کورکومین موجود در زردچوبه از سلول‌های کبد در برابر آسیب‌های ناشی از سموم مضر محافظت کرده و فلفل سیاه نیز با تقویت دسترسی زیستی به گلوتاتیون به سلامت کبد کمک می‌کند @Fahma_KanoonTaha
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا