eitaa logo
کانون طه آب‌پخش
988 دنبال‌کننده
44.7هزار عکس
20.5هزار ویدیو
966 فایل
ارتباط با ادمین: @faraghlit313
مشاهده در ایتا
دانلود
کانون طه آب‌پخش
🌙#خاطرات #ماه_مبارک_رمضان سال۱۴۰۲ #سحر_بیستم #بیستمین_سحری #بیستمین_سحر 💠 گام‌های بلند برای ر
🌙 سال۱۴۰۲ 💠 بیاییم راه‌های آسمانی را در شب‌های قدر بپیماییم... ساعت ۳ و نیم بعدازظهر، برا خواهرم که دستش هنوزم درد داشت، سیب زمینی و پیاز پاک کردم و خورد کردم و گوجه هم رنده...بنظرتون میخاست چی درست کنه😉😉😉....دیه آماده رفتم به حسینیه شدم... عصر در خانه رو به نیت رفتن به حسینیه باز کردم...بسم الله، توکلت علی الله، لا حول و لا قوه الا بالله گفتمو حرکت کردم...گامهایم رو کوتاه برمیداشتم...احساس غریبی درونم احساس میکردم...مولایم علی علیه‌السلام الان در چه حالی است...چکار میتوانم براش بکنم... اگر من اون موقع بودم براش چکار میکردم...الان که هستم چکار باید بکنم...علی، علی ست...آیا منم همینطورم...پس از رفتنم...نام و اندیشه ام باقی می‌ماند که جریان ساز باشد...موجود زنده باشد...خدا حَیّ است و علی حَیّ...علی دریای بیکران معرفت الهی است...علی با خدا بود و همه چیزش برای خدا بود...و خدا هم، کلامش...فکرش...رفتار و اعمالش.. و در یک کلمه همه زندگیش را تا تاریخ هست زنده کرده و زنده خواهد بود... علی و اولاد طاهرین علی خاموش شدنی نیستن... يُرِيدُونَ أَنْ يُطْفِئُوا نُورَ اللَّهِ بِأَفْوَاهِهِمْ وَ يَأْبَى اللَّهُ إِلَّا أَنْ يُتِمَّ نُورَهُ وَ لَوْ كَرِهَ الْكَافِرُونَ (توبه/۳۲) راه می‌رفتم...حس عجیبی داشتم...سعی کردم کمتر حرف بزنم و بیشتر فکر کنم...با فکر کردن راه‌های نپیموده را میشه پیمود...پیاده تا حسینیه رفتم...دقایقی رو نشستم تا یکی یکی مرتلین و مردم اومدن به حسینیه...تعدادی دخترخانم از مدرسه ام البنین اومده بودن...البته بعد از سوال کردن ازشون متوجه شدم...کم کم تعدادشون زیاد شد...دو تا مدرسه دیگه هم اومدن...هاجر و فاطمه زهرا(س)...فاطمه زهرا(س) تعدادشون از دو مدرسه دیگه کمتر بود...آخه فاصله شون تا حسینیه بیشتر بود و این دو مدرسه نزدیکتر...جلسه اولشون بود که امسال اومده بودن به مراسم...فضای خوبی بود...بچه ها که باشن یعنی نشاط و شادابی و روحیه... مدیر مدارسشون هم بعضی مواقع میومد بالای سرشون و بهشون تذکر میداد که اینقدر حرف نزنن و به قرآن گوش بدن...دیگه برنامه تموم شد و سوالات پرسیده شد و یه نوجوون پسر به سوال جزءبیستم پاسخ داد و قرعه کسی حاضرین صورت گرفت. فرمانده ناحیه بسیج شهرستان به همراه معاون خودش به اونجا اومده بودن و شماره قرعه ها رو گفتن...یکی از خانم ها و یکی هم از آقایون مشخص شدن...و آقایی که تو قرعه کشی برنده شد جایزه شو به دانش‌آموزش هدیه داد و دانش‌آموزش به همراهش اومد جایزه رو گرفت... در آخر هم عکاسی های یادگاری گرفت شد...سه تا مدرسه اومدن عکس گرفتن و یه عکس یادگاری هم فرمانده ناحیه به همراه دیگر بسیجیان و حاضرین در مراسم...حس خیلی عالی داشت... دیه با یکی از مسئولین انجمن‌ها صحبت کردم و اونم رفت خونه و موتورشو آورد و منو رسوند خونه....ثواب ها تقسیم بشه خوبه...تا دیگران هم نصیبشون بشه...رسیدم خونه.. خواهرم خورش قیمه با برنج درست کردن بود...هم بوی خوبی میداد و با اولین لقمه، طعم و مزه خوبی هم داشت ... راستی قبل از اینکه وضو بگیرم برای نماز، اذون گفته بودن...منم رفتم سراغ تنگ (پارچ) شربتی...شربت تخم شربتی...خیلی تشنه بودم...دیگه دو تا لیوان تخم شربتی خوردم تا تجدید قوا کنم برای اقامه نماز ...خیلی خوب بود...راحت و با آرامش نمازمو خواندم و اومدم سر سفره... بعد از خوردن خورش قیمه با برنج...خدا رسوند هلیم، ساندویج، شربت طارونه و... منم فقط ساندویج رو خوردم به همراه شربت طارونه...عزیزانی که تابحال شربت طارونه نخوردن...یه بار بخورن دیه نمیتونن نخورن... شب بیست و یکم، دومین شب از شب‌های قدر بود....دقایقی رو نشستم و به فکر گذراندم...زمانش زیاد نبود...خواب بر روی پلک های آمده بود و دیگه طاقت بیدار ماندن را نداشتم و نمی‌توانستم بیدار باشم...خوابیدم... سحر هم خدا بیدارم کرد...البته دقایقی قبل از گفتن اذون گوشی...دیه سحری هم خورش برنج خوردم...البته با دو میوه (یه نارنگی و یه سیب) با ما همراه باشید.... 🌐 به کانون طه آب‌پخش بپیوندید👇 https://eitaa.com/joinchat/1294139426C495683d11e