eitaa logo
کانون طه آب‌پخش
915 دنبال‌کننده
44.7هزار عکس
20.5هزار ویدیو
966 فایل
ارتباط با ادمین: @faraghlit313
مشاهده در ایتا
دانلود
📝 می‏گوید: 🔻 اوایل زندگی درست بلد نبودم غذا درست كنم. یادم هست بار اول كه خواستم تاس كباب درست كنم، سیب ‏زمینی‏ ها را خیلی زود با گوشت ریختم. 🔸 یوسف كه آمد، رفتم غذا را بیاورم، دیدم همه سیب ‏زمینی‏ ها له شدند. خیلی ناراحت شدم و رفتم یك گوشه ‏ای شروع كردم به گریه كردن. 🔹یوسف آمد و پرسید: چه شده؟ من هم قضیه را برایش تعریف كردم. ♦️ او حسابی خندید، بعد هم رفت غذا را كشید و آورد با هم خوردیم. ❇️ آن قدر پای سفره مرا دلداری داد و از غذا تعریف و تمجید كرد كه یادم رفت غذا خراب شده بود. ⭕️ یوسف هیچ گاه به غذا ایراد و اشكال نمی ‏گرفت. حتی گاهی پیش می ‏آمد كه بر اثر مشغله زیاد، دو روز غذا درست نمی‏ كردم، ولی او خم به ابرو نمی‏ آورد. 💢 بارها از او پرسیدم: چه دوست داری برایت درست كنم؟ می‏ خندید و می‏ گفت: «غذا، فقط غذا» می‏ گفت دوست دارم راحت باشی. 🔸 ایشان حقوق که می گرفت، می آمد خانه و تمام پولش را می گذاشت توی کمد من. می گفت: هر جور خودت دوست داری خرج کن. 🔹 هر وقت که دلم برای پدر و مادرم تنگ می شد، آزاد بودم یکی دو هفته بروم اصفهان. اصلا سخت نمی گرفت. ◾️از اصفهان هم که برمی گشتم، می دیدم زندگی خیلی مرتب و تمیز است. لباس هایش را خودش می شست و آشپزخانه را مرتب می کرد. 📚 از کتب نیمه پنهان و همسرداری سرداران شهید @Fahma_KanoonTaha
📝 می‏ گوید: 🔻او رفیق فرزندانش بود.. 🔸هیچ وقت در مدت ۲۹ سال که با هم بودیم، کوچک ترین چیزی از ایشان ندیدم که باعث دلخوری من بشود. 🔺با فرزندانش هم، همین طور ایشان رفیق بود. هیچ وقت نشد که حتی برای یک بار هم سر این ها داد بزند. 🔻این قدر ایشان خوش اخلاق بود که آن ساعتی که به ما تعلق داشت، واقعاً ما از همنشینی ایشان لذت می بردیم. موقعی که دور هم جمع می شدیم و با هم بودیم، همیشه بحث از خدا و پیغمبر می کردند و می گفت: «که ائمه چنین کردند و شما هم باید چنین کنید...» 🔹نکته ظریفی که در شیوه برخورد و رفتار ایشان در خانواده مشهود است آن است که با توجه به مشغله های کاری ایشان در سال های بحرانی آن دوره در ایران، مانع از رسیدگی به امور خانواده و فرزندان نبود. در خاطره‌ای از فرزند شهید آیت الله دکتر بهشتی این طور نقل شده که: شب ها که به خانه می رفت، با وجود خستگی بسیار زیاد از کار روزانه، با صبر و حوصله فراوان، به دختر کوچکش دیکته می گفت و در درس هایش به او یاری می رساند. 🌸 ... با من که همسرش بودم، مثل یک پدر و فرزند بود. یعنی من همیشه احساس می کردم که با پدرم روبه رو هستم؛ از بس که ایشان مهربان و خوش اخلاق بود. 📚 سيره شهيد دكتر بهشتی @Fahma_KanoonTaha
📝 راوی: 🔶 اولش که قبول نمی‌کرد، با اصرارهای من بالاخره راضی شد ازدواج کند. 🔹 معیارهایی برای انتخاب همسر داشت، دلش می‌خواست همسرش با ایمان باشد، به مادرش می‌گفت «مادر جون! زنی می‌خوام که با خدا باشه، دوست دارم طوری باشه که به حجابش افتخار کنم.» ♦️ روز اول به همسرش گفته بود «من به خاطر این ازدواج کردم، که دینم کامل بشه؛ چون بنای شهادت دارم، می‌خوام وقتی شهید شدم، با دین کامل برم به دیدار خدا.» 📚 کاش با تو بودم 🌀 با ما همراه باشید. @Fahma_KanoonTaha
📝 راوی: 🔶 شب عقد کلی سنت شکنی کردیم. سفره نینداختیم، یک سجاده پهن کردیم رو به قبله، و یک جلد قرآن هم مقابلش. 🔹 مهریه را هم بر خلاف آن زمان سنگین نگرفتیم؛ اما مراسم‌مان شلوغ بود. همه را دعوت کرده بودیم؛ ♦️ البته نه برای ریخت و پاش، برای اینکه سادگی ازدواج‌مان را ببینند؛ این که می‌شود ساده ازدواج کرد، و خوشبخت بود. ⚜ عروسی‌مان هم از این ساده تر بود. اصلا مراسمی نبود. شب نیمه شعبان، خانواده علی آمدند خانه ما، دورهم شام خوردیم، بعد هم من و علی رفتیم خانه‌ی بخت. 📚 قرمز رنگ خون بابا @Fahma_KanoonTaha
🖋 نصیحت های ابراهیم به مردی که حجاب همسرش برایش مهم نبود: دوست عزیز! همسر شما برای خود شماست، نه برای نمایش دادن جلوی دیگران! می دانی چقدر از جوانان با دیدن همسر بی حجاب شما به گناه می افتد؟ @Fahma_KanoonTaha